چرا حقيقت را قربانی مصلحت کرديد؟ نامه آيت الله منتظری خطاب به سيدمحمد خاتمی در سال ۸۳
"در پيش گرفتن سياست دوپهلو حرف زدن و در عمل جناح اقتدارگرا را راضی نمودن و حقيقت را قربانی مصلحت کردن و عدالت را در موارد گوناگون و نسبت به افراد زيادی قربانی مظالم تحميلی و ناخواسته نمودن، عاقبتی جز همين وضعيت که پيش آمده است ندارد"
قصد نداشتم در رابطه با عملکرد آقای خاتمی و اصلاحات وعده داده شده ايشان فعلا اظهار نظر کنم، ولی با توجه به ارسال نامه ايشان برای من، و انتظار و تمايل دفتر ايشان به اظهار نظر، به چند کلمه ای اشاره میکنم . و آقايان توجه دارند که اينجانب همواره در گفتار و نوشتار خود صريح اللهجه بوده ام . مراتب ديانت و فضل و آگاهی به مسائل روز و تعهد نسبت به وظايف دينی و ملی و سوابق درخشان و فضيلت خانوادگی جناب آقای خاتمی و مخصوصا شخصيت معنوی و اخلاقی پدر بزرگوار ايشان مرحوم آيت الله آقای حاج سيد روح الله خاتمی - طاب ثراه - برای همگان روشن است . همچنين ترديدی ندارم که ايشان با حسن نيت و با علاقه به تحقق اهداف انقلاب اسلامی، خود را کانديدای رياست جمهوری نمودند و اصلاحاتی را به مردم وعده دادند.
مردمی که سالهای تلخ جنگ تحميلی را تحمل نموده ولی قشر عظيمی از آنان در اثر عملکرد مسئولين و متصديان امور نسبت به وعده های داده شده در انقلاب به یأس و نااميدی و يا به ترديد و آشفتگی و احيانا به بدبينی نسبت به آينده رسيده بودند. در چنين فضايی آقای خاتمی با شعارهای بسيار زيبا و دلنشين و مطابق خواسته های مردم، وعده "اصلاحات" را - که جز وفا به وعده ها و شعارهای اوليه انقلاب نبود - به مردم اعلام نمود، و مردم نيز بر همين اساس چنان اقبالی نمودند که برای همگان غير منتظره بود.
اکنون بعد از گذشت بيش از هفت سال از رياست جمهوری ايشان متأسفانه ديده میشود یأس و نااميدی و يا بدبينی مردم مجددا به همان وضعيت زمان قبل و يا بدتر از آن رسيده است، و نيز ديده میشود قشر عظيمی از نسل جوان احساس بی هويتی میکند و به آينده خود کاملا بدبين میباشد. اينجانب نمی خواهم با بی انصافی بگويم جريان اصلاحات هيچ توفيقی به دست نياورد، اما میخواهم بگويم آنچه به دست آمد در مقابل آنچه وعده داده شده بود و امکان دسترسی به آن نيز فراهم شد و نيز در مقابل آنچه خواسته و انتظار مردم بود بسيار ناچيز میباشد.آقای خاتمی در "نامه ای برای فردا" و نيز در بسياری از سخنرانی ها و مصاحبه های خود سعی کرده اند علت يا علل اين ناکامی را تشريح نمايند، ولی به نظر اينجانب بيانات ايشان تاکنون قانع کننده نمی باشد. ايشان در اين رابطه چند محور را مطرح و مورد تأکيد قرار داده اند:
۱ - ايشان فرهنگ استبداد زدگی ملت ما را مطرح میکنند و اين که سالها وقت بايد صرف شود تا اين فرهنگ غلط از بين برود. در وجود فرهنگ استبدادزدگی بحثی و اختلافی نيست، اما سخن اين است که چرا ما در عمل به اين فرهنگ مشروعيت میدهيم ؟ چرا ما در عمل تسليم خواسته های متوليان اين فرهنگ شديم ؟ و چرا به جای اين که با توکل به خدای متعال و اعتماد به نفس تسليم رضای خدا و خواسته مردم شويم، در هر فرصتی که پيش آمد سرانجام راضی نمودن متوليان فرهنگ استبدادزدگی را ترجيح داديم ؟
بديهی است در چنين فضايی استبداد به خود مشروعيت قانونی میدهد و به دنبال آن خواسته های ناشی از فرهنگ استبداد زدگی شکل قانونی به خود میگيرد و قهرا زور و خشونت نيز عملا قانونی میگردد. انسان اگر - فرضا - در برابر قدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظار میرود حداقل توجيه گر و مجری مظالم و کارهای خلاف آنان نباشد و يا با سکوت خود روی آنها صحه نگذارد.
۲ - ايشان در نامه اخير خود و در جاهای ديگر گفته اند: "بايد اين پندار غلط را از ذهن خود بزداييم که برای رهايی بايد منتظر قهرمان بود."
کسی نگفته است که مردم ما منتظر آمدن قهرمانی از غيب و رها نمودن آنان از وضعيت کنونی میباشند; بلکه بحث اين است که مردم ما در جريان اصلاحات کار خود را به بهترين وجه انجام دادند، و با آن همه تلاش و تبليغات مسموم و انحرافی جناح مخالف اصلاحات، دو مرتبه به صحنه آمدند و رأی چشم گيری دادند، و در هر فرصتی که پيش میآمد از شعارهای اصلاحات و شخص ايشان پشتيبانينمودند. آيا انتظار مردم از آقای خاتمی برای عمل به وعده های خود که مورد تأکيد و تأييد آنان بود به معنای انتظار قهرمان شدن ايشان بود؟ مگر مردم چه کاری بايد میکردند و نکردند؟
آقای خاتمی موانع سر راه اصلاحات - چه موانع به اصطلاح قانونی و يا غير آنها - را چه هنگامی برای مردم تشريح نمود و از آنان کمک خواست و مردم به ايشان پاسخ مثبت ندادند؟ در شرايطی که جناح مخالف اصلاحات به کارشکنی و سنگ اندازی خود ادامه میداد، حداقل چيزی که مردم از آقای خاتمی انتظار داشتند اين بود که صريحا با مردم صحبت کند و عذر خود را به مردم بگويد و از مردم بخواهد عذر او را پذيرفته و آبرومندانه کنار رود. کنار رفتن آبرومندانه مستلزم و يا به معنای معارضه با حاکميت نمی باشد، بلکه قطعی ترين پيامد و اثر آن حفظ حيثيت و جاذبه جريان اصلاحات و شخص ايشان بود، و قهرا ايشان میتوانست در آينده منشاء تحول و تداوم راه اصلاحات باشد.
اما در پيش گرفتن سياست دوپهلو حرف زدن و در عمل جناح اقتدارگرا را راضی نمودن و حقيقت را قربانی مصلحت کردن و عدالت را در موارد گوناگون و نسبت به افراد زيادی قربانی مظالم تحميلی و ناخواسته نمودن، عاقبتی جز همين وضعيت که پيش آمده است ندارد.
۳ - ايشان میگويد: "زور و خشونت را نبايد و نمی توان با زور و خشونت پاسخ داد." منتقدين سياست های آقای خاتمی هيچ گاه نگفته اند زور و خشونت طرف مخالف اصلاحات را بايد با زور و خشونت پاسخ داد، بلکه میگويند: چرا عملا با سياست محافظه کاری و دوپهلو عمل کردن و حقايق را از مردم پنهان نمودن، به زور و خشونت اقتدارگرايان مشروعيت بخشيده شده و تحکيم گرديد؟
کسانی به زور و خشونت متوسل میشوند که در بين مردم جايگاه و خواستگاهی ندارند، اما جريان اصلاحات که در آغاز دارای پشتوانه قوی مردمی بود چه نيازی به توسل به زور و خشونت داشت ؟مردم سالاری وقتی از شعار به عمل میرسد که مردم کاملا در جريان کارشکنی های مخالفين اصلاحات قرار گيرند. طبيعی است هنگامی که آقای خاتمی سياست محافظه کاری و ملاحظه بيش از اندازه رقبای اصلاحات را پيش میگيرد، مردم بتدريج از شخص و جريان وابسته به ايشان و نيز از اصلاحات مأيوس و نااميد میشوند، که نمونه آن را در انتخابات شوراها و در جريان رد صلاحيت ها و تحصن تعدادی از نمايندگان مجلس ديديم .
اشتباه بزرگ ايشان اين بود که از همان روزهای اول رياست جمهوری و تعيين اعضای کابينه - که جناح اقتدارگرا در ضعف کامل و حتی شوک غير منتظره بود - به جای اتخاذ سياست متکی به خود و انتخاب افرادی که خود تشخيص میداد، با داشتن سرمايه عظيم رأی مردم، افراد و سياست های تحميل شده را قبول نمود و کسانی را که به کمتر از نابودی او راضی نبودند حيات سياسی دوباره بخشيد و به آنان مشروعيت داد، و در اين رابطه بسياری از علاقه مندان و همفکران خود را از دست داد.
همين اشتباه کليدی ايشان سرآغاز انحراف در مسير اصلاحات بود، و همه ديديم که متعاقب آن، آقای خاتمی مجبور شد در هر مورد رضايت آنان را جلب کند; و بدون گرفتن امتيازی پيوسته به آنان امتياز داد، تا رسيد به وضعيت کنونی که متأسفانه دولت او تقريبا در مسائل اساسی کشور در حاشيه قرار گرفته و تصميم گيريهای اصولی کشور در جای ديگر توسط همان جناحی انجام میشود که ايشان مرتبا به آنان امتياز میداد، و با اين حال نمی دانم چرا ايشان همين حقيقت را صريحا به مردم نمی گويد؟
از خدای متعال حسن عاقبت برای همگان و عزت و سربلندی اسلام و ملت شريف ايران را مسألت دارم .
والسلام علی جميع اخواننا المسلمين .
۲۰/۵/۱۳۸۳
قم المقدسة - حسينعلی منتظری