رويکرد امنيتی در کردستان بی فايده است، تحليل سعيد حجاريان از مسايل قومی، روژهه لات
نگاه و رويکرد سياسی- اجتماعی در مسائل قومی يعنی اينکه زمينههای سهيم شدن عادلانه همه اقوام را در قدرت، ثروت و منزلت بصورت شايسته و بر اساس عدالت فراهم نماييم. اگر چنين نگاهی از طرف حاکميت وجود نداشته باشد در برابر مطالبات اقوام هيچ چارهای جز سرکوب باقی نخواهد ماند
سعيد حجاريان چهرهای است که نياز به معرفی ندارد. نظريهپرداز سياسی که در اوج سالهای اصلاحات توسط مخالفان «تغيير» و «اصلاح» رويکردهای نظام موجود ترور شد و اينک عليرغم از دست دادن بخش عمدهای از توانايیهای حرکتی و تعادلی بدنش، همچنان از ذهنی پويا و حافظهای قوی برخوردار است و در کنار کارهای تحقيقاتی و پژوهشی از فعاليت حزبی مؤثر و تمام وقتی نيز برخوردار است. وضعيت کردستان و افت و خيز مشارکت مردم منطقه در انتخاباتها موضوع اصلی گفتگوی اين هفته «روژهه لات» با حجاريان است.
روژههلات– در کشورما بررسی و پژوهشهای جامعه شناختی و رفتار شناسی اجتماعی چندان جدی گرفته نمیشود به همين سبب يکی از مهمترين معيارهای تحليل رفتار سياسی و حتی پيشبينی جنشهای زيرسطحی که هنوز آشکار نشده است استناد به ميزان مشارکت مردم در انتخاباتهای مختلف بعنوان «نشانه»ها است. از دوم خرداد ۷۶ تا انتخابات مجلس هشتم در سال ۸۶ منحنی حضور کردها در پای صندوقهای رأی (بعنوان مهمترين نماد تمايل به پيگيری دمکراتيک و مسالمت آميز مطالبات) از يک روند نزولی و شيب نسبتاً تند برخوردار است که در برخی مواقع میتوان حتی از آن بعنوان سقوط آزاد ياد کرد، ارزيابی شما از اين موضوع چيست؟
- بايد ديد که چه فاکتورهايی می تواند در اين زمينه دخيل باشد. آيا فاکتور مذهب مهم بوده است؟ من گمان نمیکنم اين فاکتور در ميان کردها چندان مهم باشد چون مثلاً در بلوچستان که از نظر مذهبی با اکثريت کردها مشابهت دارند در انتخابات رياست جمهوری نهم مشارکت بالا بود در حاليکه در همان زمان ميزان رأی در کردستان (مناطق کردنشين) پايين بود. پس میتوان فاکتور مذهب را کنار گذاشت. اگر بگوييم فاکتور قوميت در اين کاهش مشارکت، مؤثر بوده است باز هم ره به خطا بردهايم زيرا کردها و بلوچها هر دو قوم هستند. بنظرم در اين قضيه «احتمالتأثير رأی» بيشترين نقش را ايفا نموده است. يعنی کردها احتمال دادهاند که شرکت در انتخابات تأثيری دروضعيت آنها ندارد و انتخابات را «عبث» فرض کردهاند. اما بلوچها چنين احساسی نداشتهاند البته ممکن است به مرور اين نتيجهگيری برای آنها هم شکل بگيرد و مثلاً در انتخابات بعدی در بلوچها شاهد رفتاری شبيه به ۴ سال قبل کردها باشيم. کما اينکه مولوی عبدالحميد اخيراً گفته است که اگر برخورد با اهل سنت از همين روند برخوردار باشد احتمال دارد که در انتخابات آتی شرکت نکند. چنين رفتارهايی نشان می دهد که کردها به لحاظ سياسی از ساير اقوام ايرانی توسعه يافتهتر هستند....
روژههلات- شايد اين يکی از ويژگیهای «ملت کرد» باشد.
- من از بکاربردن واژه «ملت کرد» برای کردهای ايران ابأ دارم و معتقدم که آنها در ايران خصوصيات «اتنيک» (Ethnic) دارند نه ويژگیهای يک «ملت» (Nation)، کردهای عراق يا ترکيه ملت هستند اما وضع کردهای ايران متفاوت است.
گرچه بعضی شونيستها حتی منکر قوم بودن کردها هستند اما تعداد چنين افرادی زياد نيست و عمدتاً در ميان سلطنت طلبها اينگونه تفکرات رواج دارد.
روژهه لات- چگونه ممکن است کرد ترکيه يا عراق را ملت بدانيم اما چنين ويژگی برای کردهای ايران قائل نباشيم؟ آيا اين موضوع ناشی از ملاحظات سياسی نيست؟
خير- من ملاحظه سياسی ندارم بلکه عوامل تشکيل دهنده ملت را برای کردها در ايران کافی نمیدانم . واژه ملت که بر مبنای تضاد خود و ديگری معنا میيابد يکسری عوامل پديد آورنده دارد که از مهمترين آنها نژاد، زبان، دين و در قرون معاصر دولت است. از نظر من هيچکدام از اين عوامل در سرزمين ايران ويژگی ملی برای کردها ايجاد نمیکند. اگر قضيه دولت را ملاک قرار دهيم کردها به رهبری قاضی محمد تنها کسانی نبودند که موفق به تشکيل دولت شدهاند در رشت هم بوسيله ميرزا کوچکخان يا در تبريز توسط پيشهوری و حتی در لار بوسيله آسيدعبدالحسين لاری دولت تشکيل شده و اين آخری حتی تمبر هم چاپ کرد! آيا اکنون مردم هرکدام از اين مناطق به صرف داشتن دولت در گذشته میتوانند ادعا کنند ملت هستند؟ مسئله مذهب هم بگونهای است که بنظر نمیرسد خود کردها در مؤلفههای هويتسازشان خيلی به آن تکيه کنند. نمونه واضح آن را در عراق شاهد هستيم (تقسيمبندی کرد، شيعه و سنی) از نظر نژادی هم بعيد است که پس از چندين هزار سال امتزاج، وجه مميزة پررنگی از اختلاف نژادی بين مثلاً کردها و فارسها باقی مانده باشد. در عين حال زبان کردی بدليل آميختگی شديد با زبان فارسی مؤلفه قدرتمندی محسوب نمیشود.بعنوان مثال مرحوم هه ژار عمری را صرف تصحيح متون ابن سينا کرد يا خود من وقتی اشعار مرحوم غلامرضا خان ارکوازی را می خوانم با اينکه به زبان کردی است اما بيش از ۵۰ درصد آن را متوجه می شوم. به هر تقدير من معتقد به «ملت کرد» نيستيم البته اين به آن مفهوم نيست که کردها در ايران هيچ مسئلهای ندارند بلکه باور دارم که با مسائل جدی مواجه هستند و مشکلات آنها با فرآيند ملتسازی Nation building) )ناقص و ادغام (integration) معيوب مرتبط است.
کردها در عراق «عرب» نيستند اين يک واقعيت اجتماعی است.خود کلمه عراق از عرق به معنای ريشه و نژاد گرفته شده است که می تواند تقابل ملی با کردها را نشان دهد و به همين دليل حاکميتهای عراق تا قبل از شرايط جديد بدنبال پروژه «تعريب» بودند! و رويدادهای تاريخی تلخی هم در همين راستا بوقوع پيوسته است اين در حالی است که شما در سراسر تاريخ ايران هرگز به واژه «تفريس» به معنای تغيير دادن هويت سايرين مثلاً به فارس، برخورد نمیکنيد.
چرا آنها «تعريب» دارند؟ چون «کرد» در ميان عربها يک ملت است! يا از زمان عثمانی که بخشی از سرزمين کردها ضميمه اين امپراطوری میشود، کردها در مواجه با ترکها از خصوصيات يک ملت برخوردار میشوند و ترکها هم به شدت بدنبال انکار هويت ملی آنها و يا اصطلاحاً ترکنمودن کردها بودهاند.البته امروزه حزب عدالت و توسعه تلاش دارد که به جای کلمه «ترک» از واژه ترکيه ای استفاده کند که شامل همه ملت های ساکن آن کشور گردد و چنان که مشخص است در اين کار نوعی تصنع و تکلف وجود دارد برخلاف کلمه ايران که از همان ابتدا و بصورت طبيعی سرزمين مشترک همه اقوام ساکن در آن بوده است.
میخواهم بگويم «کرد» ترک نيست و عرب هم نيست. اما «کرد» ايرانی است و جزئی از ملت بزرگ ايران محسوب میشود زيرا ما اساساً در ايران «ملتفارس» نداريم تا بتوان در مقابل آن ملت کرد يا عرب يا بلوچ را مطرح نمود! البته قبول دارم که زمينههای رشد، بروز استعدادها و حضور اقوام به ويژه کردها در حد شايسته آنها و بصورت عادلانه ای در کشور فراهم نشده است وحتی میتوان ادعا کرد که ما در ايران راه ورود به قدرت، کسبثروت و تأمين معرفت و منزلت را بر آنها بستهايم اين درحالی است که عليرغم سابقه منفی کشورهای همجوار که از مشکلات ملی و شديدتر کردها حکايت دارد ، بنظر میرسد در عراق با تغييرات بوجود آمده در ساختار حقوقی و حقيقی قدرت، مشکل کردها تا حد زيادی حل شده است وحتی با حضور بارزانی بعنوان رئيس اقليم کردستان عراق، میتوان گفت در اين کشور که جزو «وطنعربی» هم محسوب میشود دو رئيس جمهور «کرد» داريم! يا در ترکيه بواسطه ديدگاههای حزب «عدالت و توسعه» و خود اردوغان تلاشهای جديی برای جذب کردها به مرکز و واردکردن کردها به ساختار حزب و قدرت حاکم در حال انجام است. همچنين کردها در ترکيه ديگر فقط در حکاری يا دياربکر متمرکز نيستند و در استانبول يا آنکارا کانونهای اقتصادی پديد آوردهاند. درست است که ترکها اين اقدامات را در راستای ورود به اتحاديه اروپا انجام میدهند اما هر دليلی که داشته است بنفع کردها و مسئله ملی آنها تمام شده است. حالا بگذريم که برخی ژنرالهای قديمی و بقايای کماليست ها، در اين مسير در حال مانعتراشی هستند. حتی من شنيدهام که عبداله اوجالان به اعضای ارشد P.K.K پيام فرستاده است که با دولت اردوغان همکاری کنند.
روژههلات- اما تداوم درگيریهای P.K.K و جنگ تمام عيار موجود خلاف اين ادعا را نشان میدهد؟
- بخاطر اين است که ارتش ترکيه در اختيار دولت نيست وگرنه تاکنون P.K.K مثل ارتش رهايی بخش ايرلند تبديل به يک حزب سياسی رسمی با فعاليت غيرمسلحانه شدهبود زيرا اقتصاد ترکيه و جهتگيری کلی حاکميت آن کشور اقتصاد بازار آزاد است و «بازار» توانايی حل اين مسائل و جذب آنها را دارد. از اصل قضيه دور نشويم اين مطالب برای اشاره به اين نکته بود که در عراق و ترکيه که کردها ملت هستند و مشکلات جدی هم داشتهاند با سياستهای دقيق حاکمان آنجا در حال جذب شدن به دولت مرکزی هستند اما برعکس در ايران که کردها حتی قبل از فارسها ساکن اين سرزمين بودهاند و بنوعی ميزبان فارسها بودهاند سياستهای غلط، کاری کرده است که کردها احساس میکنند که هويت آنها در حال از بين رفتن است زيرا نه تنها نقشهای برای جذب کردها به مرکز وجود ندارد بلکه دافعه هايی هم پديدآمده است و جايگاهی برای آنها در نيروهای نظامی، انتظامی و امنيتی و حتی سطوح پايين مديريت های اداری در نظر گرفته نمیشود. پس در اين شرايط طبيعی است که آنها نسبت به قضيهای مانند انتخابات بیتفاوت شوند.
روژههلات- به نظر شما اين مسائل ناشی از چه عواملی هستند؟
- بنظرم عامل اصلی اين گرفتاریها درحال حاضر نگاه ايدئولوژيک است من يکبار گفتهام - البته به مذاق خيلیها تلخ آمد- و بازهم تکرار میکنم اسقاط نگاه ايدئولوژيک از اوجب واجبات است.
ايدئولوژی از هر نوعی که باشد چه مارکسيستی و جه کماليستی اگر محور دولت شود در هر حال نيروی گريز از مرکز ايجاد مینمايد و دافعه آن بسيار بيشتر از جاذبه اش خواهد شد و پديدة سانتريفوژ (گريز از مرکز) ايجاد مینمايد.
آمريکايیها اصطلاحی دارند بنام (Melting Pot) که به معنای ديگ هفت جوش است در آن کشور، ملل مختلفی از هندی، انگليسی، چينی و ايتاليايی را روی هم ريختهاند و با حرارت لازم و علمی يک ملت قوام يافته پديد آوردهاند. يعنی پديده ملتسازی درست انجام شده است. البته در اين فرآيند نقش بازار (market) بسيارمؤثر بوده است. همه اين اتفاقات مثبت تنها در قالب يک دولت دمکراتيک امکانپذير شده است. گرچه يک دولت خوب (good governance) هم میتواند زمينهساز چنين تحولی باشد.در واقع دولت خوب نيز همانند دولت دمکراتيک قادر به حل مسائل ملی است. لذا اگر شرايط تشکيل دولت خوب فراهم میشد امکان داشت کردها هم شعار قديمی خود که دمکراسی برای ايران و خودمختاری برای کردستان بود را مثلاً به دولت خوب برای ايران و ممالکت محروسه تغيير میدادند.
روژههلات- تفکری در کشور ما حاکم است که مقوله قوميتها را اساساً يک تهديد تلقی مینمايد ريشههای اين تفکر را کجا بايد جستجو کرد؟
- بنظرم از ضعف دولت ها ناشی میشود. چنين نگاهی مختص دولتهای ضعيف است. گرچه هرچه جهانی شدن عمق پيدا کند امکان بقاء اينگونه حکومتها کاهش میيابد نظير بالکان يا دارفور.
روژههلات- برخیها مسئله اقوام را توطئه بيگانگان میدانند بنظر شما نقش عوامل خارجی در اين زمينه چقدر میتواند مؤثر باشد؟
- مشکلاتی که قوميتها دارند و چالشهای ناشی از آن عمدتاً مربوط به عوامل داخلی نظير مديريت اشتباه (مثلاً اتخاذ رويکرد امنيتی) و فرآيند ناقص ادغام فيزيکی در جريان ملتسازی است و اگر هم عامل خارجی نقش داشته است بيشتر بعنوان ممد عوامل داخلی مطرح است زيرا تا بستر داخلی وجود نداشته باشد اين عوامل خارجی بصورت ابتدا به ساکن نمیتوانند چندان تأثيری بر تشديد مسائل يا تحريک اقوام ايرانی داشته باشند.
روژههلات- شواهد موجود نظير برخورد با فعالان مدنی، بستن مطبوعات، زندانهای طويل المدت و اخيراً تشديد صدور احکام اعدام متهمان سياسی در کردستان نشان از بازگشت به نگاه امنيتی در مقوله اقوام و جايگزينی آن با رويکرد سياسی- اجتماعی دوران اصلاحات دارد. البته از سوی ديگر هم شاهد افزايش حرکتهای خشن و غيرمسالمتآميز و تقويت جريانهای مسلح هستيم. بنظر شما تداوم اين وضع امکانپذير است؟
- نگاه و رويکرد سياسی- اجتماعی در مسائل قومی يعنی اينکه زمينههای سهيم شدن عادلانه همه اقوام را در قدرت، ثروت ومنزلت بصورت شايسته و براساس عدالت فراهم نماييم. اگرچنين نگاهی از طرف حاکميت وجود نداشته باشد در برابر مطالبات اقوام هيچ چارهای جز سرکوب باقی نخواهد ماند.
البته نبايد فراموش کرد که هزينههای رويکرد امنيتی برای حاکميت، هم بصورت اوليه (مثلاً برای تأمين نيروهای لازم و تجهيزات و غيره) و هم بصورت ثانويه (واکنش مردم اين مناطق) خيلی بيشتر از رويکرد سياسی- اجتماعی است در عين حال رويکرد امنيتی عليرغم همه تلاشها از اثربخشی لازم برخوردار نبوده و در عمل فايدهای هم ندارد.
روژههلات- تشکيل اقليم در کردستان عراق که ساکنان آن از جغرافيا، فرهنگ، تاريخ و نژاد مشترکی با کردهای ايران برخوردارهستند، چه تأثيری ممکن است بر کردستان ايران داشته باشد؟
- اگر دقيق عمل کنيم تأثير منفی نخواهد داشت. ايران فقط يک محدوده جغرافيايی نيست بلکه يک حوزه تمدنی بزرگ است که از يک طرف تا بوسنی امتداد دارد (در تاريخ ادبيات بوسنی بيش از بيست شاعر فارسیگوی بزرگ وجود دارد) و از سوی ديگر تا هند کشيده میشود. کردها هرکجا که باشند از عوامل درونی اين حوزه تمدنی گسترده محسوب میشوند و جزيی از اجزا تشکيل دهنده آن هستند. همه چيز بستگی به رفتار حاکميت دارد، اگر درست عمل کند کردها هرکجای دنيا که باشند فرصتهای مناسب اين حوزه تمدنی برای رشد، بسط و ارتقا آن هستند اما اگر بد عمل کنيم (مانند آنچه که در سالهای اخير شاهد آن هستيم) کردهای بيجار، و کرمانشاه هم میتوانند تبديل به تهديد شوند تا چه رسد به کردهای مهاباد و سنندج! اين در حالی است که ترکيه با درايت کامل و با استفاده از فرصت کردها زمينههای ورود خود را به اتحاديه اروپا آماده میکند چون دولت فهيم و با شعوری دارد.
روژههلات- در ميان نخبگان کرد گفتمان جديدی بنام فدراليسم در حال شکلگيری است. فرجام آن را چگونه می بينيد؟
- ايران از قبل از اسلام چون يک امپراطوری بزرگ بوده است از سيستم ساتراپها که نوعی خودگرانی مناطق مختلف سرزمين پهناور ايران بود برخوردار بوده است. بعد از اسلام هم تقريباً همين سيستم وجود داشته است که به آن ممالک محروسه گفته میشد که از يکسری دولتهای خودگردان محلی تشکيل شده بود. البته اين حالت فقط مختص به کردستان نبوده است و با توجه به فضای حاکم بر آن زمان در کل کشور و با رضايت نسبی همگان يک چنين سيستمی وجود داشته است.
بنظر میرسد که راهکاری مانند فدراليسم برای يک نقطه خاص مانند کردستان به تنهايی قابل طرح نيست. اينگونه موضوعات نيازمند وجود يک فضای تفاهم سراسری و يا پلاتفورم (Platform) مشترکی مانند دمکراسی خواهی است در غير اينصورت زمينه های تحقق و يا حتی امکان طرح تئوريک آن فراهم نخواهد شد.
روژههلات- با تشکر از فرصتی که در اختيار روژههلات قرار داديد.
منبع: دوهفته نامه روژهه لات پيش شماره ۱