سردار نقدی: اوباما، شاپور بختيار نظام بين المللی است، رجانيوز
با انتخاب باراک اوباما به سمت رياست جمهوری آمريکا، پاره ای تحليل ها و نظرات بر تفاوت ماهيتی سياست های اوباما، با سلف قبلی اش جرج بوش تاکيد داشت اما آنچه که حکايت از واقعيت دارد اين است که با کنار زدن برخی لايه های سطحی و پرطمطراق نظام ليبرال-سرمايه داری مشخص می شود که سياست های اوباما نيز مانندبوش است. آنچه در ذيل می خوانيد سخنرانی سردار بسيجی محمدرضا نقدی معاون آماد و تحقيقات صنعتی ستاد کل نيروهای مسلح است که در مراسم يادواره شهدای مسجد ابوالحسن ايراد گرديده است.
گاهی اوقات افراد ظالم و خبيث هم مستحق ترحم می شوند. درگذشته وقتی ارباب و خان زورگو بخاطر تصرف بيش از حد اموال و تعرض به نواميس با شورش مردم آبادی مواجه می شد کاسه کوزه ها را بر سر مباشر و کارگزار خود می شکست و او را به فلک می بست و از کار برکنار می کرد تا وجهه خودش را بازسازی کند.
شاه ملعون هم وقتی با انقلاب اسلامی و قيام عمومی مردم روبرو شد و وضعيت خود را در خطرديد وفادارترين کارگزاران خود را که جرم اصلی آنها اطاعت محض از خودش بود قربانی کرد و با زندان انداختن هويدا نخست وزير و نصيری رئيس ساواک آنها را مقصر معرفی کرد تا شايد خودش نجات يابد.
وقتی عمق انقلاب اسلامی آشکار شد و آمريکا تماميت نفوذخود در ايران را در خطر ديد شاه را قربانی کرد و نه تنها او را از ايران خارج کرد بلکه حتی او را ذليلانه از خاک آمريکا هم بيرون انداخت و از اعمال ضدحقوق بشر او اعلام برائت کرد تا شايد موقعيت خود در ايران را از دست ندهد.
اين رويه يعنی قربانی کردن عوامل و زيردستان برای حفظ خود سنت هميشگی طواغيت بوده و هست درقيامت هم همين اتفاق تکرار می شود و سران کفر و ظلم از اعمال زيردستان خودشان تبری می جويند.
ماجری امروز جرج بوش هم همين است. سران استکبار يعنی همان حاکمان پشت پرده رژيم ايالات متحده آمريکا که در سال ۲۰۰۰برخلاف آراء اکثريت رای دهندگان آمريکايی به ضرب و زور و با حکم ديوانعالی کشورآمريکا جرج بوش را به مسند قدرت نشاندند تا نقشه آنان برای حمله به ايران، عراق و افغانستان و تسلط کامل آمريکا بر نفت و گاز منطقه خاورميانه را به اجرا گذارد، با شکست اين طرح و افتضاحات پی درپی آن چاره ای نديدند تا جرج بوش را قربانی کنند و همه کاسه کوزه ها را بر سر او بشکنند تا شايد سوزاندن پرچم آمريکا که به تمام تظاهرات مردمی سراسر جهان سرايت کرده است و سنت روزانه مردم به تنگ آمده از تجاوزات آمريکا شده است به سوزاندن عکس ها و آدمک های جرج بوش تبديل شود.
سناريوی استکبار اين است که به مردم دنيا اينطور بباوراند که با رفتن جرج بوش و آمدن فرد ديگری به جای او از شر تجاوزات آمريکا خلاص خواهند شد و لزومی ندارد به مقاومت خود عليه رژيم آمريکا ادامه دهند.
در همين راستا رسانه های صوتی و تصويری و مطبوعاتی که تا ديروز دولت بوش را برای حمله به اين و آن کشور تشجيع می کردند و او را سردار بزرگ جبهه آزادی و دمکراسی جهان و اسطوره مبارزه با تروريسم و ديکتاتوری معرفی می کردند و تا سطح الوهيت بالا می بردند امروز در اعلام ارقام هرچه کمتر از محبوبيت جرج بوش و اعلام نفرت عمومی از او با هم مسابقه گذاشته اند تا کار بجايی رسيد که حتی کانديدای حزب جمهوری خواه هم در تبليغات انتخاباتی خود از اعمال جرج بوش اعلام برائت کرده و اين روزها هم دارند بحث محاکمه جرج بوش را در رسانه های آمريکا مطرح می کنند.
آيا واقعاً همه تقصيرات به گردن جرج بوش است؟
اشغال احمقانه و گرفتار شدن آمريکا در باتلاق عراق، اوضاع پيچيده و بحرانی افغانستان و ناتوانی استقرار آرامش در آن کشور، کشيده شدن درگيری ها به پاکستان، ناامنی ها و نارضايتی های گسترده داخل آمريکا، بحران عميق و گسترده اقتصادی، بحرانی شدن روابط آمريکا با روسيه، افتضاحات گوانتانامو، ابوغريب و زندان های مخفی در اروپا و... همه به گردن جرج بوش است؟
پاسخ روشن است. در کشوری که حتی تصميمات جزئی با محاسبات دقيق و بهره گيری از انبوه کارشناسان و مشاوران اتخاذ می شود بحران های اساسی مانند مسائلی که ذکر شد نمی تواند صرفاً محصول تصميمات يکنفر باشد.
يک نکته ظريف اينجاست که کسانيکه مبلغ اين موضوع هستندو تلاش می کنند رژيم آمريکا را انساندوستانه جلوه دهند و تقصيرها را به گردن يک نفر بيندازند همان هايی هستند که معتقدند نظام آمريکا يک نظام مبتنی بر علم است و يک رژيم دمکراسی است ما از اين افراد می پرسيم مگر می شود نظامی که مبتنی بر علم اداره می شود تصميمات راهبردی اش را يک نفر بگيرد مگر می شود کشوری که دمکراسی است و متکی به آراء مردمی و مجلس نمايندگان است همه کارهای کليدی در دست يک نفر باشد؟ اينکه ديکتاتوری است.
يا بايد پذيرفت که رژيم آمريکا يک رژيم ديکتاتوری متکی به فرد است و به دروغ خود را نظام دمکراسی می خواند که چنين رژيمی مستحق نابودی است و نبايد به آن اعتماد کرد و اگر نپذيريم که نظام آمريکا رژيمی متکی به فرد و ديکتاتوری است به ناچار افتضاحات بزرگی را که به ويژه در سال های اخير توسط دولت آمريکا در جهان رخ داده است را نمی توانيم به گردن يک فرد بيندازيم بلکه بايد آنرا محصول تصميم جمعی نخبگان حاکم بر آمريکا و خروجی يک نظام مديريتی بدانيم که در اين صورت هم اين نظام مديريتی آمريکاست که مجرم است و نه فقط شخص جرج بوش. جنايات عراق، افغانستان، فلسطين، لبنان محصول طبيعی تفکر ليبرال دمکراسی است ريشه ظلم و فساد نظام ليبرال دمکراسی است نه يک شخص.
نظام استکباری که با رويگردانی شديد مردم آمريکا از حاکميت آن کشور مواجه است و با تشديد اقدامات امنيتی، تفتيش های شبانه روزی و رسيدن آمار زندانيان آمريکا به مرز ۲.۵ميليون نفر نتوانسته نارضايتی های داخلی را مهار کند و از سوی ديگر مقبوليت خود را در افکار عمومی جهان از دست داده و با تنفر عمومی مردم بويژه مستضعفان مواجه است با انتخاب يک سياه و مسلمان معرفی کردن اصل و نسب وی سعی می کند موقعيت خود را در افکار عمومی جهان بخصوص مستضعفان بپا خواسته بازسازی کند و رنگين پوستان و اسپانيول های آمريکايی را که به شدت از رژيم آمريکا رويگردان شده اند به آينده اين حکومت اميدوار کند.
مأموريت اين سياه بازسازی موقعيت بين المللی رژيم آمريکا در افکار عمومی مردم آمريکا و جهان است چرا که آنها می دانند که با اوجگيری مقاومت های مردمی در جهان ديگر نمی توانند به زورگويی های خود ادامه دهند و اين واقعيت در عرصه عراق و افغانستان بوضوح آشکار شده است. فلذا با انتخاب اوباما و انتخاب شعار «تغيير» دست به يک عقب نشينی تاکتيکی زده اند تا پس از بازسازی چهره خود در انظار عمومی و جمع کردن وضعيت فروپاشيده اجتماعی و فرهنگی داخل آمريکا خودشان را برای حمله های مجدد و غارت ها و تجاوزات بزرگتر آماده کنند.
همانطور که آمريکا در سال ۵۷ با روی کار آوردن بختيار می خواست وجهه ای ملی و مردمی به رژيم شاهنشاهی بدهند و زمينه را برای بازگشت مجدد شاه ملعون آماده کند امروز هم باراک اوباما کسی جز شاهپور بختيار در نظام شاهنشاهی بين المللی نيست. او را آورده اند تا رژيمشان را نجات دهند و بوش را قربانی کرده اند تا ليبرال دمکراسی را از ورشکستگی نجات دهند که محال است موفق شوند همانطور که مردم ايران آنروز آن ترفند را خوب شناختند و شعار دادند که بختيار نوکر بی اختيار مردم دنيا هم بزودی خواهند ديد اين فرد هم جز يک نوکر بی اختيار برای نظام استکبار نيست و برخلاف شعارهايش اجازه هيچ تغييری را نخواهد داشت.
اين آقا بعيد نيست که برای ظاهرسازی دست به اصلاحاتی ظاهری و کم اهميت مثل بستن زندان گوانتانامو و يا دستور توقف حملات به روستاهای پاکستان و امثال اين کارها بزند ولی بهيچوجه نخواهد توانست در ارکان تجاوز و وحشگيری آمريکا هيچ تغييری ايجاد کند او نمی تواند ارتش آمريکا را از ادامه اشغال کشورها بازدارد. او نمی تواند ارتش آمريکا را به کشور خودش برگرداند.
اوباما نمی تواند سازمان سيا را منحل کند و حتی نمی تواند آن سازمان را از مداخله در کشورهای ديگر باز دارد او حتی جرئت عذرخواهی نسبت به دخالت ها و تجاوزات قبلی آمريکا را نخواهد داشت.
او بهيچوجه نخواهد توانست دست از حمايت رژيم اسرائيل بردارد و اوباما حق ندارد کوچکترين قدمی برای جلوگيری از تجاوز صهيونيست ها به مردم فلسطين بردارد.
اوباما حتی نمی تواند تعداد زندانيان آمريکا را به حد معقول و قابل قبول در حد ديگر کشورها برساند و حتی نخواهد توانست هيچ تغييری در مناسبات اقتصادی داخل آمريکا ايجاد کند و نخواهد توانست سرمايه داری افسارگسيخته را حتی يک ذره مهار کند. اوباما حتی اجازه نخواهد داشت دولت ها و حرکت های متکی به دمکراسی و آراء عمومی در جهان اسلام را به رسميت بشناسد و راهی جز حمايت از شاهان مستبد و ديکتاتورهای جنايتکار ندارد. اوباما حتی هيچگاه اموال بلوکه شده ايران در آمريکا را که با احتساب سود آن از بيست ميليارددلار هم بيشتر است پس نخواهد داد.
مردم دنيا خواهند ديد که جنايات آمريکا در جهان در دوران اوباما نيز با همان شدت ادامه خواهد يافت و عقب نشينی کوتاه مدت تاکتيکی مقدمه جنايات بزرگتر خواهد بود تغييرات ظاهری هم هيچ اثری برای نجات رژيم آمريکا نخواهد داشت در هر صورت آمريکا در بن بست گرفتار شده است و رژيم آمريکا امروز در وضعيتی مانند رژيم شاه در سال ۵۷ است که نه راه پس دارد و نه راه پيش. اگر تجاوز و کشتار را بيشتر کند شکست های بزرگتری می خورد و آتش مقاومت جهانی را شعله ورتر خواهد کرد و عمق مقاومت بيشتر خواهد شد اگر هم بخواهد نرمش نشان دهد قيام های گسترده تر مردم جان به لب رسيده را بدنبال دارد و عرض مقاومت بيشتر می شود.
همانطور که شاه در سال ۵۷ در چنين بن بستی گير کرده بود با آوردن حکومت نظامی و دولت ازهاری کشتار می کرد، قيام مردم جدی تر می شد و با آوردن شريف امامی و بختيار و ظاهرسازی نرمش نشان می داد باز هم قيام مردم فراگيرتر می شد.
همانقدر که شاپور بختيار برای حفظ رژيم شاه ملعون بدرد آمريکا خورد باراک اوباما برای حفظ رژيم استکبار بين المللی بدرد آنها خواهد خورد.
مسئله آمريکا مسئله يک فرد نيست مسئله يک رژيم و يک سيستم است تا اين سيستم واژگون نشود دنيا روی آرامش نخواهد ديد و اين واژگونی نزديک است، بيداری جهانی عميق تر از آنست که با اين ترفندها بخوابد.
آمريکا در کنار تلاش برای بازسازی موقعيت خود در افکار عمومی تلاش خواهد کرد با هدايت گروه های افراطی و دست زدن به عمليات خشونت بار کور عليه غيرنظاميان بی گناه نظير آنچه امروز در هندوستان اتفاق افتاد چهره اسلام را مخدوش کند و برای پوشش دادن به جنايات خود مسلمانان را خشن و ستيزه جو نشان دهد و جنگ های داخلی ميان مسلمانان و مستضعفان به راه اندازد تا خود را از آتش خشم آنان برهاند و کشورهايی را که با اقتصاد آمريکا به رقابت برخاسته اند را گرفتار مشکلات داخلی کند. همان کاری که شاه در سينما رکس آبادان کرد تا وجهه انقلاب را خراب کند.
امروز همه بايد بيدار باشيم هم ما و هم همه امت اسلامی و هم ساير ملت ها با وحدت و يکپارچگی مقاومت مردمی بيدارگرانه را ادامه دهيم و در کنار افشای چهره حقيقی ليبرال دمکراسی جنايتکار آمريکا نيفتادن در دام فريبنده و سياه بازی آمريکايی از حرکت های مشکوک ضد انسانی عوامل آمريکا در اين سو و آنسوی دنيا تبری جوييم.
يک نکته ديگر هم در اين ماجرا بسيار عبرت انگيز است و آن اينکه همان رسانه هايی که کوچکترين خطا از يک کارمند جزء يا يک درجه دار انتظامی در دورترين نقطه ايران را به کل نظام نسبت می دهند و با همين مستمسک نظام را ناکارآمد جلوه می دهند و اساس نظام را به خاطر عملکرد يک عنصر جزء زير سوال می برند چگونه در يک رفتار کاملاً متضاد حاضر نيستند بزرگترين جنايات جنگی و تجاوزها و اشغال ها و ورشکستگی های اقتصادی کلان را به ناکارآمدی نظام آمريکا نسبت دهند و همه را به يک فرد نسبت می دهند و فقط بوش را محکوم می کنند در منطق آنها اگر يک نانوای ايرانی در روستای دورافتاده نان بيات به مردم بدهد کل نظام اسلامی و قانون اساسی ايراد دارد ولی اگر چند کشور توسط آمريکا اشغال می شود و شکنجه گاه های بزرگ راه می افتد رژيم آمريکا هيچ تقصيری ندارد و همه خطاها از افراد جزء و چند درجه دار است و نهايتاً فقط شخص بوش تخلف کرده است.