چهارشنبه 4 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گروهک؟ مهرانگيز کار، روز

سی سالی هست که هرگاه چند انسان با نظرات مشترک کنار هم نشسته اند تا برای جامعه ای که گرفتار و دردمند ‏است درمانی پيدا کنند يا دست کم عقلهای خود را روی هم بگذارند و به تجزيه تحليل دردها بپردازند، فوراً بر آنها ‏مارک "گروهک" چسبانده اند و همين يک فقره کافی بوده تا درازشان کنند و سقف را روی سرشان ويران سازند. ‏اندکی بررسی در فرهنگ سياسی بعد از انقلاب خود آموزی به دست می دهد که در آن کلماتی که در فرهنگ ‏سياسی پيش از انقلاب بار امنيتی و سياسی نداشته، تبديل به عناوين مجرمانه شده است. راستی چرا "گروهک" ‏عنوان مجرمانه است و برای "گروه" يک چنين ويژگی را به رسميت نشناخته اند؟ حرف "ک" چسبيده به "گروه" ‏از باب تحقير و تصغير به آن اضافه شده يا از باب رواج ادبيات سياسی خاصی که با کاربرد آن عوام را می ‏فريبند؟ ‏



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اگر "کانون مدافعان حقوق بشر" فقط يک "گروهک" است چرا بايد از آن ترسيد و گروه گروه پليس و لباس ‏شخصی به سوی مکان گردهمايی گروهک اعزام نمود؟ راستی اگر گروهکی بتواند در شصتمين سالروز تصويب ‏اعلاميه جهانی حقوق بشر تعداد سيصد نفر را در آن وانفسايی که از آن خبر داريم دور هم جمع کند تا از حقوق ‏انسانها سخن بگويند، باز هم می شود از آن به نام "گروهک" ياد کرد؟

در سراسر دانشگاه ها و مراکز تحقيقاتی ايالات متحده آمريکا بيش از دو ماه است جلسات متعدد به مناسبت ‏شصتمين سالروز تصويب اعلاميه جهانی حقوق بشر برگزار می شود. صدها بلندگو در اختيار کارشناسان و مردم ‏عادی از هر نژاد و جنس و مليت و انديشه سياسی گذاشته اند تا هر آنچه دل تنگشان می خواهد بگويند و همه را به ‏گوش حکومت برسانند. اين وضعيتی است که درست خط مشی های سياسی آمريکا بخصوص در هشت سال اخير ‏را نشانه گرفته است. هنوز آن حکومتی که در اين جلسات چپ و راست ضربه فنی می شود تا جايی که دانشجويان ‏و مردم عادی بلندگو را درجمع خود می چرخانند و از ضرورت محاکمه دولتمردانش سخن می گويند، قدرت ‏سياسی را به ديگری منتقل نکرده است. همه حاضران حتی مسلمانان و اتباع ديگر کشورها با خيال راحت از ‏شکلهای گوناگون نقض حقوق بشر در آمريکا و يا نقض حقوق بشر در ساير کشورها با مديريت آمريکا سخن می ‏گويند. بعد هم سر آسوده بر بستر می نهند و وجدان انسانی شان که به هنگام از ماجراها پرده بر گرفته آزارشان ‏نمی دهد. اين عملکرد فعالان حقوق بشر در سرزمينی است که سالهاست در فرهنگ سياسی – حکومتی ايران ‏‏"شيطان بزرگ" ناميده شده و چه بسا پرسشها که در اين جلسات حقوق بشری مثل خنجر در سينه فعالان حقوق ‏بشر ايرانی فرو می رود. آنهايی که به جرم زبان و مرام حقوق بشری، خود و خانواده شان را به صلابه کشيده و ‏آواره کرده اند. ‏

خبر هجوم به کانون مدافعان حقوق بشر غير منتظره نبود. سالهاست جماعتی کوچک ستمهای بزرگ روا می دارند ‏و روی شيطان بزرگ را در پاره ای حرکات خود چندان سفيد کرده اند که آمريکا در ايران بسيار کشته مرده دارد ‏و شايد در خود آمريکا، مردم آن قدر شيفته آمريکا نيستند که مثلا در ايران. سياست امنيتی ايران تا کنون کدام ‏هدف را دنبال و کدام هدف را تأمين کرده است؟ دشمنی با غرب را؟ مدت سی سال است از دروغگويی مطبوعات ‏غربی برای مردم قصه ها می گويند. اما در يک چشم بر هم زدن يک مقاله پيدا می کنند که مثلاً در آن نوشته شده ‏‏"کانون مدافعان حقوق بشر از دفتر آقای ديک چينی معاون رئيس جمهور آمريکا پول گرفته تا در جمهوری ‏اسلامی ايجاد تخريب کند." معلوم نيست روزنامه خبر را از کدام زباله دان پيدا کرده اما نظام امنيتی منتقد ‏مطبوعات غرب آن را سند قرار داده است. خط مشی سياست امنيتی به اندازه ای کج و معوج است که فقط دهنيت ‏های عليل آن را باور می کنند. هر گاه ذهن تيز و پرسشگر بوده و هنوز سلولهايش فاسد نشده باشد، در عجب می ‏ماند از اين سياست امنيتی که عملکردش بيشتر به نفع دشمنان فرضی است که خود آن را انتخاب کرده است و ‏اغلب بر محبوبيت آنها می افزايد. انسانهايی که گروه گروه در ديگر کشورها در امر حقوق بشر فعال هستند و ‏تشکلهای قانونی و ثبت شده ای دارند و از هر کس که به آنها پول بدهد پول می گيرند و نام و آدرس کمک کننده را ‏بی ترس از عاقبت کار روی سايتهای اينترنتی خود می گذارند، در فهرست هدفهای امنيتی دولتهای غربی نام و ‏عنوانشان نمی آيد. روشن و بی دغدغه کار می کنند و ضرورتی ندارد خود را لابلای هزار پوشش مخفی سازند. ‏کانون مدافعان حقوق بشر سالهاست نتوانسته خود را به ثبت برساند. علت اين نبوده که اعضا صلاحيت نداشته يا ‏در پيشينه شان نشانه های ضد انقلابی و براندازی مشاهده شده است. هرگز چنين نبوده است. برخی وفاداران ‏صديق انقلاب و جمهوری اسلامی بوده اند. علت اين بوده که می خواهند هرگاه دلشان خواست، کلک تشکل ثبت ‏نشده را بکنند و حمله و هجوم را توجيه کنند. اگر غير از اين بود و به راستی در ايران هر تشکل ثبت نشده قادر ‏به فعاليت نبود، چرا سالها اين تشکل به صورت علنی کار کرده و ناگهان يک شبه "گروهک" شده و علت را ثبت ‏نشدن کانون عنوان کرده اند؟ آيا نظام امنيتی ايران اهل رحم و مداراست؟ چگونه بوده که چند سال دندان سر جگر ‏گذاشته و ناگهان يادش آمده که کانون ثبت قانونی نشده است؟ ‏

همه اين يادآوری ها از آن رو ضروری است که تأکيد کنيم "قانون" در ايران ابزاری است برای سرکوب. بدون ‏دليل قانونی به تشکلهای خاصی اجازه ثبت نمی دهند. از طرفی غير مستقيم پيغام پشت پيغام می فرستند که به ‏فعاليت ادامه دهيد. در همان حال انتظار دارند تشکلی که آن را در بيم و اميد نگاهداشته اند، از ترس هجوم و حمله ‏که هر لحظه ممکن است به آن عمل بشود، نگويند بالای چشم حکومت ابرو است. اين بار کور خوانده اند. يادشان ‏رفته است يک سازمان شناخته شده حقوق بشری با يک برنده جايزه صلح نوبل نمی تواند و حق ندارد ثنا گوی ‏دايمی نقض حقوق بشر بشود و همچنين نمی تواند روزی هفت هشت بار از نقض حقوق بشر در آمريکا و اروپا ‏سخن بگويد و آنچه را در جوارش می گذرد ناگفته بگذارد. نمی تواند فقط از زندان گوانتانامو و ابو غريب انتقاد ‏کند و کلمه ای درباره زندانيان شوربختی که در همان نزديکی های محل کانون، در زندانهای ناشناخته و غير ‏قانونی اطراف ميدان ونک و غيره دارند فنا می شوند يا فنا شده اند خبری انتشار ندهد. تازه هرگاه بخواهيم همه ‏مسايل حقوق بشری ايران را در نظر بگيريم، کانون مدافعان حقوق بشر اتفاقاً بسيار با احتياط کار کرده و از ورود ‏به شرح مظلوميت جمعی از قربانيان که نيروهای امنيتی نسبت به آنها بسيار حساسيت دارند به ناچار پرهيز کرده ‏است. اگر پرهيز را شکسته بود، همين اندازه هم دوام نمی آورد. اگر پرهيز را از همان ابتدا شکسته بود، البته ‏محبوب زبانها و قلمهايی می شد که در اين سالها بسيار آن را نواخته اند. اينک تا حدودی می خواست پرهيز ‏ديرينه را بشکند. شکستن پرهيز همان و شکستن در و پنجره و مهر و موم کانون همان. ‏

از اين حرفها که بگذريم راستی نمی شود مهر و موم غير قانونی را شکست؟ يادم می آيد اوايل انقلاب دوستی ‏داشتم که وقتی اطلاع پيدا می کرد جايی را افراد مجهول الهويه ای مهر و موم کرده اند به افراد ذينفع ندا می داد ‏فوراً برويد و مهر و موم را بشکنيد. اغلب می ترسيدند و می گفتند طرف ديوانه است و می خواهد برای ما دردسر ‏درست کند. اما چند موردی که دينفع ها سر نترسی داشتند و می خواستند با رفتار غير قانونی برخورد کنند، رفتند ‏مهر و موم را شکستند. آب هم از آب تکان نخورد. البته منظورم اين نيست که مدافعان حقوق بشر راه بيفتند مهر و ‏موم بشکنند. آنها به اندازه ای عاقل هستند که به حرف کسانی که دستی از دور بر آتش دارند گوش نسپارند و حتماً ‏راهی مراجع قانونی برای رفع مهر و موم می شوند. اما منظورم اين است که گاهی هارت و پورت های امنيتی در ‏مقايسه با هزينه های هنگفتی که حاکميت ناچار است برای آن بپردازد، مثل جباب می ترکد. اوائل انقلاب خيلی ها ‏را می گرفتند و بعد که می فهميدند سنبه پر زور است رهايش می کردند و می گفتند "تشابه اسمی بود." ‏

اميدواريم اين بار هم در پی رويدادهايی که بی گمان در راه است و پس از ارزيابی هزينه ای که بی گمان حاکميت ‏بايد بابت مهر و موم کانون بپردازد، معلوم بشود خطايی رفته است از نوع تشابه اسمی. در اين صورت دست ‏مريزاد خواهيم گفت به آقای نيک آهنگ کوثر که می داند کليد طلايی برای باز کردن قفل کانون در دست کيست!‏





















Copyright: gooya.com 2016