دفاع قاطع عبدالله نوری از آيت الله منتظری در ديدار جمعی از دانشجويان دانشکده خبر با وی
- آيا میتوان گفت که در ايرانِ قرن ۱۴ هجری شمسی، محمد رضا شاه بوده، امام خمينی بوده، مهندس بازرگان بوده، اما آيتالله منتظری نبوده است؟
- آيا امروزه در کشور ما و در رسانه ها به ويژه صدا و سيما، واقعيات خبری روز ايران و جهان و واقعيات تاريخی انقلاب بيان می شود؟
- رفتار حکومت به گونه ای است که همه حساب کار خودشان را بکنند و بدانند وقتی برای شخصيتی مثل آيت الله منتظری هيچ حريمی وجود ندارد ديگران که عددی نيستند
- من از رسانه ای که می خواهد وانمود کند بدون ملاحظات سياسی به افراد گوناگون می پردازد سئوال می کنم آيا در اين انقلاب آيت الله منتظری وجود نداشته است؟
جمعی از دانشجويان دانشکده خبر طی ديداری با عبدالله نوری به بيان برخی دغدغه ها و مشکلات جامعهء خبری پيرامون گردش آزاد اطلاعات و مصائب انتشار اخبار واقعی و بدون سانسور در رسانه ها و جامعه پرداخته و از وی خواستند با حضور پررنگتر در عرصه تحولات اجتماعی و سياسی پيگير و بيانگر ديدگاههای اجتماعی، مدنی و تحول خواهانهء خود باشد.
در اين ديدار عبد الله نوری در ابتدای سخنان خود گفت: وظيفه اصلی خبرنگار و رسانه بيان واقعيت است بدون کم و کاست و يا حب و بغض کما اينکه وظيفه تاريخ نگار هم همين است که بدون دخالت دادن اميال خود واقعيات را بيان کند. حال سئوال اين است که آيا امروزه در کشور ما و در رسانه ها به ويژه صدا و سيما که در اين اواخر رسانهء ملی ناميده می شود و از بودجه عمومی هم استفاده می کند و علی القاعده می بايست بيان کننده و بازتاب دهنده تمامی نظرات و جريان های فکری موجود در جامعه باشد، واقعيات خبری روز ايران و جهان و واقعيات تاريخی انقلاب بيان می شود و يا بر اساس حب و بغض ها تاريخ و يا خبر گفته می شود؟ به اعتقاد من می توان واقعيات را آنگونه که هست بيان کرد و لکن نسبت به آن تحليل داشت و در مقام تحليل از ديدگاه خاصی جانبداری کرد و يا ديدگاه خاصی را زيانبار دانست.
وی در تبيين اين موضوع گفت: مثال مهم در رابطه با قلب و يا تحريف تاريخ که متأسفانه به راحتی و با سکوت از کنار آن می گذرند ناديده گرفتن نقش و تأثير بی نظير آيت الله منتظری در به ثمر نشستن مبارزات قبل از انقلاب و گذر از مراحل بحرانی سالهای اوليه شکل گيری جمهوری اسلامی است و تثبيت آن است.آيا به نظر شما برخوردی که امروز در راستای نگارش تاريخ و بيان آن در ارتباط با حضرت آيت الله منتظری می شود، کتمان واقعيات تاريخی و بی انصافی و حق کشی نسبت به مردمی که بايد اطلاعات درست را دريافت کنند و همچنين نسبت به آيت الله منتظری نيست؟
عبدالله نوری در ادامه و در بيان سوابق و فعالييتهای آيت الله منتظری گفت: آيت الله منتظری از بهترين شاگردان دروس عاليه فقه، اصول و فلسفهء اساتيدی همچون آيت الله العظمی بروجردی و امام خمينی و علامه طباطبائی بودند و همراه با مرحوم مطهری درس خارج امام خمينی در حوزه علميه قم را پايه گذاری کردند. فردی که بهترين تقريرات درس مرحوم آيت الله بروجردی و درس مرحوم امام توسط او تدوين شده است و تدريس خارج فقه و اصول ايشان از حدود سال چهل و پنج شروع شده و در همه دوره ها و حتی در زندان ادامه يافته است و تدريس مباحث عقلی و نقلی و اخلاقی از ديگر فعاليت های علمی ايشان بوده است. کسی که بسياری از علمای طراز اول امروز کشور و يا خارج کشور و بسياری از مسئولين از شاگردان ايشان می باشند و نوشته های گسترده ايشان از تقريرات درسی تا مباحث گوناگون ديگر در ارتباط با نهج البلاغه و اصول کافی و جامع السعادات و خطبه حضرت زهرا (س) و ده ها نوشته علمی، فقهی و يا سياسی اجتماعی ديگر ايشان مورد بهره برداری همگان اعم از خواص و عوام است و جايگاه ايشان در مباحث علمی دينی به گونه ای است که در دوران حاضر سر آمد همه عالمان حوزه های دينی قرار می گيرد، چگونه می شود که به يکباره فراموش می شود؟ گويی چنين شخصيتی با يک چنين سابقه و لاحقه درخشان علمی و دينی وجود ندارد؟ آيا اين انصاف است؟
وی دربارهء نقش آيت الله منتظری در زمان مبارزات پيش از انقلاب گفت: آيت الله منتظری در بعد فکری در دوران رژيم گذشته همواره تلاش می کرد فرهنگ مبارزه و جهاد را در ميان مردم بخصوص قشر جوان، ريشه دار و عميق کند و همواره می کوشيد فاصله موجود بين دو قشر روحانی و دانشگاهی را از بين برده تبديل به يد واحده عليه استبداد نمايد. عالمی که به لحاظ علمی، حوزوی مقبول مراجع و علما بودند از نظر سياسی، حمايت ايشان تأثير غيرقابل انکاری در مشروعيت و مقبوليت و گسترش نهضت اسلامی داشت و پس از رحلت آيت الله بروجردی ايشان قائل به اعلميت امام خمينی بودند و زعامت ايشان را به صلاح اسلام و مسلمين می دانستند و با وجود خطرات بسيار امنيتی و مخالفت های بعضی از علما در حوزه علميه قم با امام خمينی و بی تفاوتی عده ای ديگر نسبت به نهضت اسلامی، از ايشان حمايت همه جانبه نمودند. کسی که پس از بازداشت امام خمينی در جريان قيام پانزده خرداد ۱۳۴۲ در جريان مهاجرت مراجع و علمای شهرستانها به تهران فعالانه شرکت کرد و در يکی از اين جلسات با همراهی آيت الله امينی تلگرامی مبنی بر حمايت از امام خمينی با عنوان "مرجعيت" تنظيم کردند و به امضای تمامی علمای حاضر در جلسه رساندند که منجر به دستگيری ايشان شد و به همراه مرحوم آيت الله ربانی شيرازی و جمعی از علما و فضلای مبرز حوزه علميه قم به مرجعيت امام توجه ويژه داشتند و با تأييد کتبی آن و دادن اعلاميه قدم بزرگی در اين راه برداشتند که منجر به بازداشت و تبعيد آنان به نقاط بد آب و هوا شد، حال، امروز اينگونه وانمود می شود که تاريخ انقلاب چنين شخصيتی را نمی شناسد. همه بوده اند ولی از آيت الله منتظری خبری نيست.
وی با انتقاد شديد از بيان تحريف شدهء تاريخ انقلاب افزود: مگر آيت الله منتظری نبود که می گفت برای مبارزه با رژيم بايد در جهت تعميق و گسترش مرجعيت امام خمينی تلاش نمود؟ و بر همين اساس به همه طلاب سفارش می کرد در سفر های تبليغی مهمترين وظيفه شما تبليغ مرجعيت امام است و در بيان مسائل شرعی موظف هستيد از رساله امام استفاده کنيد و در همين راستا در حد توان و بلکه بيش از توان خود با علمای شهرستانها تماس می گرفت و با نامه های تک امضايی و چند امضايی آن هارا به ترويج مرجعيت امام دعوت می نمود. با تمام توان جهت راه اندازی شهريه امام به همراه جمعی از متنفذين حوزه و بازار اقدام نمود و با همه مشکلاتی که وجود داشت تلاش نمود تا رساله امام چاپ شود و در اختيار مردم قرار گيرد. در صدور بسياری از بيانيه های منتشره بر عليه رژيم شاه نقش اساسی داشت و حمايت مالی از نهضت اسلامی و افراد مبارز و خانواده های زندانيان و تبعيدی ها را يکی از وظايف اصلی خود میدانست. ميزان مقبوليت و محوريت ايشان در انقلاب تا آنجا بود که امام خمينی در زمان تبعيد، ايشان را به عنوان نماينده تام الاختيار خويش در ايران منصوب نمودند و حتی در وصيتنامه سال ۵۶ خود در امور مربوط به وجوه شرعی حضرات آيات حائری، سلطانی، پسنديده و منتظری را وصی خود قرار دادند که تنها کسی که به لحاظ جايگاه انقلابی و مبارزاتی جدای از جايگاه علمی و حوزويش در اين جمع قرار گرفته آيت الله منتظری است که خود نشانه عمق توجه امام به شخص ايشان است. اگر اينها همه بوده است، پس ايشان در کجای نوشته ها و بيانات تاريخ نگاران حکومتی انقلاب جای گرفته است؟
عبدالله نوری در ادامه افزود: در عيد نوروز سال ۱۳۴۵ به دنبال دستگيری مرحوم محمد منتظری آيت الله منتظری نيز بازداشت شدند. در اين بازداشت ابتدا شهيد گرانقدر محمد را با وحشيانه ترين شکنجه های قرون وسطايی و حتی در حضور پدر شکنجه دادند تا شايد بتوانند ايشان را به اعتراف وادارند و سپس به سراغ خود آيت الله منتظری رفتند و سخت ترين شکنجه ها را نسبت به ايشان روا داشتند. آيت الله منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان مجددا دستگير و به مدت پنج ماه به زندان افتاد. در زمان برگزاری جشنهای تاجگذاری ايشان به مدت سه ماه به مسجد سليمان تبعيد شدند و پس از آن به ايشان ابلاغ شد که نبايد به قم برويد ولی ايشان به قم مراجعت نمود و پس از آن به نجف آباد تبعيد شدند. پس از چند ماه ساواک مجددا ايشان را دستگير و پس از محاکمه به يک سال ونيم زندان محکوم کرد. آيت الله منتظری پس از سپری کردن دوران محکوميت، راهی قم گرديد ولی رژيم مجدداً ايشان را به نجف آباد تبعيد نمود. فعاليت ايشان در نجف آباد به گونه ای بود که مجددا ساواک به مرکز نوشت: "نمازجمعه منتظری يک پايگاه سياسی برای مبارزه با رژيم است". نماز جمعه های نجف آباد و اصفهان از تأثير گذارترين کانونهای مذهبی و مؤثر در پيروزی انقلاب بود که هر دو با فکر و پيگيری آيت الله منتظری به وجود آمد. بار ديگر آيت الله منتظری به سه سال تبعيد در طبس محکوم شد. نامه سرگشاده آيت الله منتظری به علما و مردم مسلمان ايران در مورد اتحاد عليه امپرياليسم و صهيونيسم مجدداً خشم حکومت را برانگيخت. تسليم ناپذيری ايشان سبب شد که در اواسط سال ۱۳۵۳ رژيم به تبعيد مجدد وی تصميم گرفت و ايشان را پس از گذشت يک سال از طبس به خلخال تبعيد نمود. در خلخال نيز ايشان به مبارزه اش ادامه داد و مأموران رژيم در نهايت پس از گذشت حدود چهار ماه ايشان را به تبعيدگاه سقز منتقل نمودند. در تبعيدگاه سقز نيز ساواک از ديدار مردم با ايشان و مواضع سر سختانه آيت الله منتظری دچار نگرانی شده و تصميم به بازداشت و انتقال ايشان به تهران گرفت . در تيرماه ۱۳۵۴ آيت الله منتظری را از تبعيدگاه سقز روانه زندان نمودند و در اوين مدت شش ماه را در سلول انفرادی با شديدترين فشارهای روحی و جسمی گذراند و به ايشان گفته شد: "علت اين که تو را از حوزه دور نگه میداريم و از اين طرف به آن طرف میفرستيم اين است که يک خمينی ديگر به وجود نيايد". و بالاخره در يک دادگاه نظامی به ده سال زندان محکوم گرديد. و پس از گذراندن حدود سه سال ونيم از دوران محکوميت به همراه مرحوم آيت الله طالقانی در هشتم آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. شايد هيچکس در جايگاه حوزوی آيت الله منتظری در طول دوره انقلاب به اندازه ايشان برای اسلام و ايران مبارزه و فداکاری نکرد و به اندازه معظم له آزار و اذيت و شکنجه جسمی و روحی تحمل ننمود.
در بخشی از پيام امام خمينی به مناسبت آزادی آيت الله منتظری آمده است: "هيچ از دستگاه جبار جنايتکار تعجب نيست که مثل جنابعالی شخصيت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادی-ابتدايی ترين حقوق بشر - محروم و با شکنجه های قرون وسطايی با او و ساير علمای مذهب و رجال آزاديخواه رفتار کند. خيانتکاران به کشور و ملت از سايه مثل شما رجال عدالتخواه میترسند. بايد رجال دين و سياست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بيشتر راه چپاول بيت المال و ذخائر کشور باز باشد".
عبدالله نوری نقش آيت الله منتظری در پس از پيروزی انقلاب را درخشان خواند و اضافه کرد: ايشان پس از پيروزی انقلاب رياست مجلس خبرگان تدوين قانون اساسی را به عهده داشتند و پس از رحلت مرحوم طالقانی به امامت جمعه تهران منصوب شدند و پس از تدوين قانون اساسی و بازگشت به قم مدتی نماز جمعه قم را نيز بر پا داشتند و پيشنهاد اقامه نماز جمعه در سطح کشور نيز از جانب ايشان بود. ارجاع موارد عديده ای از مسائل فقهی و غير فقهی از سوی امام خمينی به آيت الله منتظری و مراجعات بسيار گسترده مردم و مسئولين به ايشان تمامی اوقات کاری و فراغت ايشان را پر کرده بود. در عين حال ايشان بزرگترين وظيفه خود را در حوزه های علميه جستجو می کردند و به همين جهت با ايجاد مدارس و حوزه های علمی در داخل و خارج کشور و با جذب طلاب خارجی از کشور های مختلف جهان و ايجاد تجمع های علمی در نقاط مختلف گام مهمی در جهت بسط و گسترش علوم دينی برداشتند.
آيت الله منتظری با چنين پيشينه ای و با چنان جايگاهی در يک انتخاب طبيعی از سوی مجلس خبرگان رهبری و علی رغم مخالفت خودشان به عنوان قائم مقام رهبر انتخاب شدند.
در جريان جنگ تحميلی از حاج علی منتظری والد مکرم ايشان که برای تقويت روحی رزمندگان به جبهه می رفت گرفته تا فرزندان و نوه های معظم له در جبهه ها حضور داشتند که در نهايت فرزند برومند ايشان آقای سعيد منتظری بينايی يک چشم و شنوايی يک گوش خود را در جبهه از دست داد و ياسر رستمی يکی از نوه های ايشان به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
مرحوم محمد منتظری فرزند برومند ايشان هم که شايستگی هايش را می توان از پيام امام در فاجعه هفتم تير و شهادت ايشان يافت. در بخشی از نامه امام خطاب به آيت الله منتظری آمده است: ""از فرزند عزيز شما شناختی دارم که بايد به شما با تربيت چنين فرزندی تبريک بگويم. او از وقتی که خود را شناخت و در جامعه وارد شد ارزشهای اسلامی را نيز شناخت و با تعهد و انگيزهحساب شده وارد ميدان مبارزه عليه ستمگران گرديد. او با ديد وسيعی که داشت سعی در گسترش مکتب و پرورش اشخاص فداکار مینمود. محمد شما و ما خود را وقف هدف و برای پيشبرد آن سر از پا نمیشناخت. شما فرزندی فداکار و متعهد و هدفدار تسليم جامعه کرديد و تقديم خداوندمتعال. او فرزند اسلام و قرآن بود، او در زجرها و شکنجهها و از آن بدتر شکنجههای روحی از قبل بدخواهان عمری به سر برد""
در آخرين نامه امام در ۸/۱/۶۸ و پس از نامه ۶/۱/۶۸ و برکناری ايشان از قائم مقام رهبری خطاب به آيت الله منتظری آمده است: ""من صلاح شما و انقلاب را در اين میبينم که شما فقيهی باشيد که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند""
عبدالله نوری در مورد عملکرد خود پيرامون مسائل پيش آمده در سال ۶۸ و پيش از آن گفت: من در طول دوره های گوناگون فراز و فرود حضرت آيت الله منتظری چه در ماجرای شهيد جاويد و پس از آن و چه قبل از قائم مقامی و پس از قائم مقامی و پس از عزل از قائم مقامی و چه در ارتباط با داستان سيد مهدی هاشمی و محاکمه و اعدام وی و مسائل متعدد ديگر مواضع خاص خود را داشته ام که در برخی موارد همسو با مواضع آيت الله منتظری نبوده است و در موارد متعدد خدمت ايشان مواضع خودم را مطرح کرده ام و چه بسا برخی نظرات ايشان مورد قبول و تبعيت من نباشد، ولی بجث من بر سر بی انصافی ها و حق کشی ها و کتمان واقعيات است.
من در عزل ايشان نقش نداشته ام و لکن زمانی که نامه ۶/۱/۶۸ خدمت آيت الله منتظری ارسال شد امام موضعشان اين بود که در اسرع وقت همه نشانه هايی که مربوط به قائم مقامی رهبری است از قبيل عکس و يا پلاکارد و مانند آن جمع آوری شود و از طرف ايشان به من و آقای موسوی نخست وزير ابلاغ شد که ما هم انجام داديم از طرف ديگر از من خواسته شد همه آنچه مربوط به منزل آيت الله منتظری است از خيابان و کوچه به حالت عادی درآيد و همه بيوت اطراف منزل که در تصرف دفتر ايشان است تخليه گردد که من پس از مذاکره با مرحوم حاج احمد آقا موفق شدم موضوع را محدود به خيابان ساحلی کنم و صرفا ديوار وسط خيابان جمع آوری شد.
در روز ۷/۱/۶۸ خدمت آيت الله منتظری رفتم و شرايط روحی امام و نگرانی های جدی امام نسبت به ايشان را تشريح کردم که در نهايت ايشان نامه مورخ ۷/۱/۶۸ را مرقوم فرمودند و توسط من و جناب آقای شريعتی برای امام آورده شد و بر اساس آن نامه ۸/۱/۶۸ امام صادر گرديد.
همانگونه که نامه ۲۴/۹ سال ۶۵ آيت الله منتظری هم در جريان رسيدگی به پرونده سيد مهدی هاشمی توسط من و جناب آقای شريعتی برای امام برده شد که در هر دو مورد مواجه با دعاگويی حضرت امام شديم. نامه ۲۴/۹/۶۵ همان نامه ای است که در بخشی از آن آمده است: ""خواهشمندم دستور فرمائيد که جرائم و اتهامات سيد مهدی هاشمی و افراد مربوط به وی بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازين عدل اسلامی ولو بلغ ما بلغ رسيدگی شود و مبادا ارتباط سببی ايشان و يا ديگران با اينجانب و يا هر کس و يا رعايت حرمت اين و آن مانع تحقيق و رسيدگی گردد""
الان هم که اين سخنان را مطرح می کنم برای من مهم نيست که ارادتمندان ايشان مجددا نسبت به من چه موضعی خواهند داشت و يا اينکه مخالفين معظم له نسبت به من چه قضاوتی خواهند کرد و اميدوارم در سخنانم رضای خدا را بيش از رضايت اين و آن در نظر بگيرم.
وی با انتقاد از دستگاههای رسانه ای دولتی عنوان کرد: من از رسانه ای که در طول مدتی طولانی گزارش دوران انقلاب را منتشر کرده و می کند و می خواهد وانمود کند که بدون ملاحظات سياسی به افراد گوناگون می پردازد سئوال می کنم آيا در اين انقلاب آيت الله منتظری وجود نداشته است؟ آيا در اين انقلاب آيت الله منتظری گم شده است؟
آخر نمیتوان گفت که در ايرانِ قرن ۱۴ هجری شمسی، رضا شاه بوده، محمد رضا شاه بوده، امام خمينی بوده، مهندس بازرگان بوده، آقای بنیصدر بوده، اما آيتالله منتظری نبوده است. آيا میتوان گفت اصلاً چنين شخصيتی وجود نداشته و اين موجود نامرئی فقط در يک زمان عزل شده است؟
من خدمت شما و همه دست اندرکاران حکومت و رسانه ملی عرض می کنم کاری نکنيد که حرف های درست شما هم بی اعتبار شود.
وی افزود: اينکه رسانه ملی در بررسی سير تحولات انقلاب اسلامی بيان کند که اولين رييس دولت پس از انقلاب مرحوم بازرگان بوده و بعد به دلايلی استعفا داده و يا اولين رييس جمهور آقای بنی صدر بوده و به دلايلی کنار گذارده شده اما نگويد آيتالله منتظری شخص دوم انقلاب بوده است، حرفهای درست رسانه هم اگر وجود داشته باشد زير سوال میرود و مردم با خود میگويند نکند حرفهای ديگری هم که منتشر میشود خدشه دار و نادرست باشد.
هرکس اندکی با تاريخ انقلاب و جمهوری اسلامی آشنا باشد میداند که حضرت امام از آغاز تا سال ۶۸ رهبری انقلاب را بر عهده داشتند و در طول اين دوره توسط شخصيت های انقلابی و غير انقلابی و توسط شخصيت های روحانی و دانشگاهی و ساير اقشار جامعه از آيتالله منتظری به عنوان فرد دوم انقلاب نام برده میشده است.
تصميم بر حذف نام آيت الله منتظری از تاريخ انقلاب سبب قلب واقعيت می شود و هر گاه تاريخ دچار تحريف شود مطالب درست آن نيز از اعتبار ساقط می شود. شما بياييد بيان کنيد که ايشان بوده ولی نقش ايشان منفی بوده است. آخر نمی شود گفت که در اين انقلاب همه بوده اند حتی کسانی که نبوده اند، حتی کسانی که نسبت به امام موضع منفی داشته اند و حتی کسانی که حضور فوق العاده کمرنگی داشته اند، اينها همه در انقلاب بوده اند ولی آيت الله منتظری نبوده است. شايد هم جواب حکومت اين باشد که اگر در ارتباط با آيت الله منتظری واقعيت را بيان کنيم در تمامی دوران زندگی نقش ايشان مثبت بوده است و تنها در مرحله عزل می توان نسبت به ايشان سخن منفی گفت بنا براين چه بهتر که صورت مسئله را پاک کنيم. حکومتی که خود را بر حق می داند از بيان واقعيت ها نبايد هراس داشته باشد، چرا از بيان واقعيت در اين حد هراس وجود دارد؟ بايد واقعيات کشور و انقلاب بيان شود، نه اينکه چون ما از فردی خوشمان نمیآيد فرض بگيريم او نبوده است.
آيا میتوان به دليل عدم موافقت با نظرات آيتالله منتظری علميت ايشان را هم زيرسوال برد؟ علميت ايشان مورد تاييد تمامی شخصيت های رده اول همه حوزه ها از مرحوم آيه الله العظمی بروجردی تا مرحوم امام خمينی از مرحوم آيت الله حکيم و مرحوم آيت الله خويی تا مرحوم آيت الله خوانساری بوده است و امروز چه کسی از بزرگان حوزه های علميه است که بتواند منکر علميت و يا مرجعيت ايشان شود؟ آيا می توان واقعيات را اينگونه کنار گذاشت؟ و از اينکه حتی گفته شود فردی مثل آيتالله منتظری وجود داشته هم ابا داشت؟
اتفاقی که در ايران افتاده و شايد در برخی از کشور ها اين رفتار وجود داشته باشد اين است که تاريخ مطابق ميل حکومت گفته می شود اين که ديگر واقعيت نيست. اگر تصميم گرفته شد که يک در ميان واقعيات گفته شود، اينکه ديگر واقعيت نيست اين قلب واقعيت است مثلا در اين مملکت شاه بوده ولی آيت الله منتظری نبوده مجلس خبرگان بوده ولی رييس نداشته است تنها يک رييس موقت به نام مرحوم آيت الله خادمی داشته و پس از ايشان هم توسط مرحوم آيت الله بهشتی اداره می شده است و با سرعت هم از اين بحث عبور می شود، چرا؟ چون ما از آيت الله منتظری خوشمان نمی آيد. خوب بگوييد رييس خبرگان به اشتباه آيت الله منتظری شده نه اينکه اين مجلس رييس نداشته است، تبعيد بوده ولی آيت الله منتظری در تبعيد نبوده است، زندان بوده ولی زندانيی به نام منتظری نداشته است، مبارزه و انقلاب بوده ولی آيت الله منتظری نفر دوم انقلاب در طول ۲۷ سال نبوده است. وقتی مطالب اينگونه بيان گردد حرف های درست شما هم مخدوش می شود. نمی شود گفت که چون ما از ايشان بدم می آيد ايشان سواد هم ندارد، از ممتازترين شاگردان آيت الله بروجردی هم نبوده است، بهترين مقرر درس ايشان هم نبوده است و مسائل عديده انقلاب از سوی امام خمينی به ايشان ارجاع نشده است.
من معتقد هستم حکومت می تواند با بيان درست واقعيت های تاريخی و جدا سازی راستی ها از کژی ها در جهت ابهام زدايی گام بردارد وگر نه همانگونه که تاريخ هم نشان داده است، پاک کردن صورت مسايل هيچ کمکی به حاکمان نخواهد کرد.
رفتار حکومت هم به گونه ای است که همه حساب کار خودشان را بکنند و بدانند وقتی برای شخصيتی مثل آيت الله منتظری هيچ حريمی وجود ندارد و می توان ايشان را که عمر خود را صرف تعليم و تعلم قرآن و سنت و عمل به آن نموده و در مبارزه با رژيم گذشته در خط مقدم قرار داشته و در جهت ارائه مبانی دينی برای حکومت ممتازترين بوده و در جهت تفکر ضد امپرياليستی تفکری انترناسيوناليستی داشته و در جهت دفاع از مسلمين و مسجد الاقصی پيشتاز بوده و در جهت اتحاد مسلمين هفته وحدت پيشنهاد داده و در دفاع از کشور شهيد و جانباز داده و فرزندی همچون شهيد محمد منتظری داشته است و ده ها مورد ديگر، وقتی می توان ايشان را ناديده گرفت و يا از ايشان چهره ای مخدوش ساخت ديگران که عددی نيستند.
مع الاسف چه بسيارند کسانی که برای اينکه مشکل پيدا نکنند و يا زير سئوال نروند و يا مورد آزار و اذيت قرار نگيرند از بيان واقعيات صرف نطر می کنند و يا برای اينکه می خواهند به قدرت برسند و يا در قدرت بمانند تقيه می کنند و دست به عصا راه می روند و از اين قسمت تاريخ و شايد هم بخش های ديگری که از تاريخ زدوده و يا به تاريخ اضافه می شود چشم پوشی می کنند. البته شايد نيت آنها خير باشد و می خواهند با رسيدن به قدرت و يا ماندن در قدرت ان شاء الله کار خيری انجام دهند.
عبد الله نوری در ادامه و در پاسخ به برخی مطالب دانشجويان گفت: ما میگوييم که واقعيات بيان شود، و چون رسانه در اختيار شما است فکر نکنيد هر آنچه بگوييد مورد قبول مردم قرار می گيرد. شايد اين اشتباه را خيلی حکومت ها مرتکب شدند و زمانی به اشتباه خود واقف شدند و حتی اعتراف کردند که ديگر فايده بخش نبود. اينکه اگر کسی اعم از دانشجو، روحانی، استاد، کارگر، معلم و يا هر فردی بيايد حرف بزند، با او برخورد شود، و همه آنها را فريبخورده بناميم، اينها چه چيزهايی را حل میکند؟ يعنی اگر شما با تبليغات سنگ را مرواريد معرفی کنيد، آيا ماهيت سنگ تغيير میکند؟ اگر کسی بگويد آنچه در دست شماست سنگ است، فرياد برآوريد که دين در خطر است و يک مشت فريبخورده آمريکايی می خواهند مرواريد را سنگ معرفی کنند، آيا با اين ترفندها سنگ مرواريد خواهد شد؟
وی گفت: آيا آرمانهايی که در انقلاب بيان شد با آنچه امروز عينيت جامعه است متفاوت نيست؟ رهبران انقلاب با شعار اجرای مکارم اخلاق در جامعه آمدند، اگر مکارم اخلاق، راستی و درستی و عدالت و ... است بايد ديد اعمال جامعه و حکومت با اين مکارم منطبق هست يا خير. اگر خدای ناکرده انسان به تهمتزنی، غيبت کردن و دروغگويی اقدام کند تا طرف مقابل را ضايع نمايد، آيا اين همان چيزی بود که از انقلاب خواسته می شد؟ اگر کار به اينجا برسد که احساس شود مگر میتوان يک روز بدون دروغ زندگی کرد، پس انقلاب به دنبال چه بود؟
اينهمه تحمل سختی برای مردم و مبارزان در دوران انقلاب و جنگ بوده است که بگوييم شايد امروز دروغ و غيبت و تهمت و تضييع حقوق مردم بيشتر از ديروز است؟
جالب است شرايط هم به گونهای پيش رفته که اين نوع حرفها حرف های دشمن است و نوعی توطئه در آن ديده می شود؟ و گوينده آن متهم می شود که فريبخورده شرق و غرب است، و يا حد اقل متهم به افراط گری می شود.
آنها میخواهند کاری کنند تا از نقد جدی نسبت به حاکمان دست برداشته شود، عنوان میکنند که از اسرائيل پول میگيرند و نام حکومت را میگذارند متن اسلام و تشيع، آيا میشود بيش از اين به اسلام و تشيع جفا کرد؟ يعنی میگويند دنيا بداند اگر اسلام بخواهد در جهان گسترش پيدا کند، اينگونه عمل خواهد کرد و با منتقدان خود اينچنين رفتار می نمايد. آيا فکر می کنند با چنين تبليغی، به مسلمانان افزوده خواهد شد؟ آری پيروان دين مبين اسلام بيشتر می شوند ولی به دليل برداشت و قرائت متفاوتی که نسبت به حاکمان اسلامی از متن اسلام و مذهب دارند.
در بحث قبلی عنوان کردم که در آمريکا چگونه يک سياهپوست میتواند رئيس جمهور شود، من گفتم که مواظب باشيد اسلام از آمريکايیها که آنها را شيطان بزرگ میدانيد عقبتر نماند ولی برآشفته شدند؟
بايد مشخص شود که افرادی که کانديدای رياست جمهوری هستند چند درصد حاضرند دروغ بگويند تا جلوتر از رقيب قرار بگيرند؟ متاسفانه دچار مشکلی شدهايم که دامن خيلیها را گرفته است، چند درصد را در جامعه سراغ داريم که دروغ نگويند و يا تزوير نکنند؟ در اين زمينهها در دنيا تلاشهای زيادی صورت گرفته و می گيرد و موفقيت هم داشته اند. چرا جامعه ما به گونهای شده است که در پشت پرده عيبهای همديگر را میگوييم اما رو در رو در توصيف خو بیهای فرد از يکديگر سبقت میگيريم؟ چند درصد حاضريم حقيقت را بگوييم؟ اسلام و قرآن می گويد پشت سر افراد عيب گويی حرام است ولی به خود او عيبش را گوشزد کن تا در جهت اصلاح خويش بر آيد. همانگونه که غيبت حرام است امر به معروف و نهی از منکر واجب است ولی اکثراً عکس آن عمل می شود. شما در غياب من نبايد عليه من سخن بگوييد و بايد با خود من معايبم را مطرح کنيد که ما در هر دو مورد عکس گفته اسلام عمل می کنيم. چند در صد حاضريم به متن دستور اسلام دربارهء حاکمان عمل کنيم و دست از تملق و چاپلوسی برداريم؟ چند درصد حاکمان کشور آمادگی دارند همين دستورات اخلاقی نسبت به آنها اجرا شود؟
تاکنون کدام يک از کانديداها گفته است که برای رشد اخلاق چه برنامه ای دارد؟ آيا تلاش او در چهار سال رياستجمهوری برای بيان مضرات دروغ به اندازه بيان مضرات سيگار هست؟ آيا حاضر است به مصداق آيه "اَ تأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم" تعهد کند که دروغ نگويد و درمقابل اولين دروغ از مقام خود کنار رود؟ و آيا کداميک از کانديداهای اصلاح طلب و يا اصولگرا به زبان امروزی آمادگی دارد تا در دوره نامزدی و برای رسيدن به رياست جمهوری از هر منکری پرهيز نمايد و در چهار چوب مکارم اخلاق گام بردارد؟
وی در پاسخ به سئوال مربوط به عملکرد اصلاح طلبان در دوره قبل گفت: به نظر من می توانسته اند نتيجه بهتری بگيرند و خيلی از مطالب بود که اگر بر روی آن ايستادگی میشد به نتايج بهتری می رسيدند. اميدوار هستم چنانچه در اين دوره اصلاح طلبی رييس جمهور شد از تجربه گذشته بهره برداری مناسب بنمايد.