شنبه 8 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ميهمانی در اوين! کريم پورحمزاوی، مدرسه فمينيستی

مدرسه فمينيستی: در خبرها آمده است که ۱۲ تن از فعالان حقوق زنان در آستانه نوروز باستانی هوس های خوب خوب و البته خطرناک به سرشان زده و پس از شال و کلاه کردن و لباس های عيد پوشيدن در نظر داشتند که به مهمانی نوروزی بروند! درصد نرم و نارنجی بودن اين عمليات خطرناک از اين جهت افزايش می يابد که ميهمانان می خواستند به ميهمانی خانواده های نريمان مصطفوی, منصور اسانلو و زهرا بنی يعقوب بروند!

خوشبختانه برادران امنيتی اين بار به دليل کمبود بهانه هم که شده نگذاشتند خماری گير دادن به ملت نرم تن، زياد طول بکشد، در نتيجه طی يک عمليات غافلگير کننده و شسته رفته در خيابان سهروردی (جنب پل سيد خندان) اين نقشه استکبار را خنثی کردند. اين دوازده فقره انسان، که به احتمال زياد از همه جا هم بی خبر بودند در روز روشن به اوين منتقل شده اند. روح گزارشگر ارسالی ما از همان پشت پشت ها گزارش می دهد که:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بازجو به خانم خديجه مقدم که از قضا جديدا لقب قاموس زنده کلانتری ها و مراکز بازجوئی و دخمه ها و ريز و بم اوين را به خود اختصاص داده گفته است: مادر برای چی می خواستی بری به خونه اونا!؟ (توضيح: اونا يعنی خانواده های نريمان مصطفوی، منصور اسانلو و زهرا بنی يعقوب)

خديجه مقدم: ننه جون می خواستم برم مهمونی. خب دم عيده، نوروزه، همه می رن مهمونی. ما هم گفتيم بريم مهمونی اين بنده خداهارو دم عيدی شادشون کنيم مثلا ازشون دلجويی کنيم...

بازجو: مادر، شما که دم به ساعت پيش ما مهمونی. مگه مهمان نوازی ما بده که می خواستی بری اونور مهمونی پيش اونا!؟ تازه تو با اين سن و سال و گيس سفيد چرا روسريت نرم و نارنجيه!؟ ها!؟ حالا بازم بگو عامل بيگانه نيستی!؟ روح گزارشگر ما ادامه می دهد: وضعيت علی عبدی از بقيه وخيم تر است، ايشان به تازگی از يک سفر خارجی از کشور استکباری مالزی برگشته و گويا يک کلاه نرم و نارنجی هم از آنور آب خريده است.

بازجو به علی عبدی: بنال ببينم برای چی ميخواستی بری پيش اونا!؟ (توضيح: اونا يعنی همونا)

علی عبدی: به خدا قسم يکبار توی عمرم جو گير شدم، اونم همين دفعه بوده که هوس کردم برم مهمونی و عيد ديدنی... بازجو: تو شکر می خوری بری مهمونی، خودم مهمونيت می کنم، همين جا مهمونت می کنم، کلاه مسخرشو ببين (توضی: در اين لحظه بازجو، با انگشت سبابه به کلاه نارنجی علی عبدی اشاره می کند).

روح گزارشگر در مورد حرف های امير رشيدی می گويد: ببينيد من زن و بچه دارم، اين را به شما می گويم اما شما نشنيده بگيريد، امير رشيدی وبلاگ هم می نويسد! تازه توی وبلاگش هم می گويد رای دادن به خاتمی کار خوبی است! هيس هيس هيچی نگو... من هيچی نگفتم!

بازجو: به به امير رشيدی خودمون! توی آسمونا دنبالت می گشتيم توی سهروردی پيدات کرديم! ای وبلاگنويس فمنيست امضا جمع کن کمپينی.... تو ديگه هيچی نمی خواد بگی، وبلاگت به اندازه کافی هم نرمه، هم نارنجی، بدبخت.

روح گزارشگر ما بيش از اين نتوانست گزارش بدهد! چون که وقتی تلاش می کرد به سمت دلارام علی برود تب و تاب سخنرانی آخن آلمان ايشان آنقدر زياد بود که روح گزارشگر ما هم لای سيم های خاردار اوين گير کرد و با دو ضربه باتون نرم دژبان ها به سادگی هرچه تمامتر دار فانی را به سمت يک دار خيلی فانی تر وداع گفت!

اما از آنجائی که قضيه جدی است می خواهم به شما توصيه های ايمنی بکنم تا شما هم خدای ناکرده به هنگام مهمانی رفتن در يکی از کوچه و خيابان های شهرتان از همه جا بی خبر سر از اوين درنياوريد.

۱.خدا داده اين همه کلانتری فانتزی، کلانتری گلوبندک، کلانتری نيلوفر، اينا نبود بريد سراغ آتوسا، الهه، گلپری جون و بقيه کلانتری هايی که از اسمشون پيداست نه ترسی دارن و نه استرس بی موردی. خلاصه مهم اينه که قبل از مهمونی رفتن اجازه بگيريد: «آقا, اجازه»! يا می توانيد نامه بفرستيد، درخواست کنيد، هر وقت مهر و امضا شد بعد بريد مهمونی. مگه ما در عهد دقيانوس زندگی می کنيم که همين جوری سرتون رو بندازيد پايين واسه خودتون بريد مهمونی! ( توضيح: کلانتری دم دستتون نبود درخواست رو بنويسيد از بالای در خونتون پرتش کنيد بيرون خودش خود به خود می افته توی يکی از مراکز امنيتی. خدا داده اين همه مرکز، نگران اين نباشيد. فقط درخواست مهمه که اونو بايد بنويسيد)
۲. خدا خيرتون بده, داريد می رويد مهمونی اول درباره هفت جد آباد طرف تحقيق کنيد، يک دفعه خدايی ناکرده يکی از ايل و تبارش زندانی سياسی از آب در نياد.
۳. اگر از من می شنويد مهمونی و مهمون بازی کلا مال دوران گذشته بود. الان ما با اين همه جهش هايی که رو به جلو داشتيم ديگه واقعا نبايد از سنت های کهنه استفاده کنيم. مگه دنبال دردسر می گرديد که می رويد مهمونی!؟ بشينيد توی خونه هاتون بذاريد کسی که می تونه بره مهمونی. سری که در نمی کنه، دستمال نمی بندند!
۴. برای صرفه جويی در مصرف آب، برق، ميوه، شيرينی، آجيل و البته پرس های غذا در اوين هم که شده خواهشا به مهمونی نرويد.

توصيه های ايمنی را جدی بگيريد.





















Copyright: gooya.com 2016