گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
27 فروردین» دلآرا دارابی در يک قدمی اعدام، راديو فردا25 فروردین» فکری، کاری، حواس جمعی يا پرتی؟ علی کلائی 20 فروردین» تا سيه روی شود هر که در او غش باشد، نقدی بر پاسخ پريش پاهکين، علی کلائی 15 فروردین» ديدن امروز با نگاه ديروز! پاسخ به نقدی در باره جنبش ملی ما هستيم، کوروش گلنام 11 فروردین» ما هستيم، بی عملی و مشکلات خلقيات ايرانی، علی کلائی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! يک نفر در آب دارد می سپارد جان، علی کلائیگاهی لحظه ای و گاهی حرکتی به تنهايی يک زندگی را تباه می کند . گاهی يک فداکاری به نام عشق و به کام مرگ . گاهی يک نبخشيدن به قيمت يک زندگی تمام می شود . همه اين جملات را می توان در داستان دل آرا خواند . دختری ۱۷ ساله نقاش و اهل هنر . تنها يک اشتباه . يک قتل . قتلی که در ابتدا او گردن می گيرد و بعد مشخص می شود که او به فداکاری بزرگی دست زده . فداکاری از سر شايد دوست داشتن و از سر فريب خوردن . خودش می گويد : ((من تحت تأثير حرفهای پسر مورد علاقهام قرار گرفتم که گفت تو قتل را گردن بگير، چون کمتر از ۱۸ سال داری اعدام نخواهی شد. من به قتل اعتراف کردم اما اين اعترافات واقعيت نداشت. )) او اعتراف کرد . اما حرفهايش واقعيت نداشت . اما حيف ! در اين وانفسای انتقام و فرهنگ انتقام چه کسی حرفهای اين دختر ديروز۱۷ ساله و امروز ۲۳ ساله را باور می کند ؟ خانواده ای داغدار شد قبول . اما شش سال است که دل آرا هر شب و روز با مرگ دست و پنجه نرم می کند . ساده نيست شش سال متهمی باشی در کنج زندان و در انتظار حکم اعدام . ساده نيست نشستن و ماندن که کی مرگ به سراغت می آيد و طناب دار را به گردنت می آويزند .
خودش می گويد قاتل نيست . وکيلش عبدالصمد خرمشاهی نيز می گويد دل آرا قاتل نيست . پدرش برای قاضی القضات نظام ولايت فقيه نامه می نويسد و می گويد : ((شش سال است که در کابوس مرگ و زندگی دخترم زندگی میکنم. جناب آقای شاهرودی، در عذاب اعدام يک دختر ۲۳ساله زندگی کردن کار بسيار دشواری است. هيچ کس نمیتواند اين لحظات دردناک را که من شش سال تحمل کردم، تحمل کند. اما آنچه به من قوت می داد و سختی ها را تحمل می کردم اين بود که دخترم با توجه به مدارک بسياری که ارائه شد و شما نيز آن را بررسی کرديد از قصاص تبرئه شود . )) اما خب ! ظاهرا آن قاضی القضات فعلا که گوشش بدهکار نبوده . وقتی کشت دل آرا کودک بود . مگر کودکان را به گناه اعدام می کنند ؟ مگر نپذيرفته اند قوانين جهانی را ؟ چه خبر است در اين وانفسا که اينان به هيچ معاهده ای پايبند نيستند ؟ چه خبر است ؟ دل آرا دارابی اعدام می شود . خبری است سخت اما واقعيت دارد . اما مگر اعدام دل آرا کسی را زنده می کند ؟ مرگ دل آرا تسکين دهنده کدام قلب است ؟ اصلا چرا کارمان به جايی رسيده که از مرگ ديگران (هرچند کشنده عزيزمان) آرامش ميگيريم ؟ اما مگر دل آرا نمی گويد من نکشته ام ؟ مگر وکيلش نمی گويد که او نمی تواند قاتل باشد ؟ مگر نمی گويد : ((ايرادهای زيادی در پرونده وجود دارد و مدارک موجود در پرونده نشان می دهد اين دختر قاتل نيست. دلآرا چپ دست است و با توجه به ضربات وارده به مقتول و شواهد ديگر، ممکن نيست اين دختر قاتل باشد . )) متهم می گويد او قتل نيست . وکيل هم بنا به مستندات قطعی مدعی اين مسئله است . اما يک سوال ! چرا قاضی پرونده بنا به اين مستندات و قطعيات که وکيل مدعی وجود آن است لختی درنگ نمی کند و دستور مرگ می دهد ؟ آقای قاضی ! دستور مرگ دادن مگر لذت دارد ؟ دل آرا دارابی تا ۴ روز پس از تاريخ ۲۷ فروردين ۸۸ بايد اعدام شود . مگر اينکه رضايت اوليای دم جلب شود و دل آرا را نکشند . بسياری بوده اند که دم طناب دار از مرگ رسته اند . اما آيا اين بار هم بخشش جای انتقام را خواهد گرفت ؟ در سنت ما ايرانيان است و ضرب المثلی قديمی که لذت عفو را بر انتقام ارجح می داند . دل آرا دارابی يک مثال است . مثالی بر رخت بر بستن رحم و مروت و بخشش از ميان ما . امروز اگر دل آرا آزاد هم بشود باز هم روح اين دختر را بايد سالها تلاش کرد تا ترميم شود . به نقاشی هايش دقيق شويد . جز مرگ و سياهی و وحشت چيزی مگر می توان ديد ؟ از يک دختر ۲۳ ساله امروز و ۱۷ ساله ديروز چه انتظاری می توان داشت ؟ شش سال است که زير سايه مرگ زندگی می کند . کاش خانواده مرحومه متوجه باشند که چه می کنند . شش سال است روح و روان اين دختر نقاش زير شديدترين فشارهاست . شش سال هر لحظه در انتظار مرگ و شايد هر لحظه در خود آرزوی مرگ داشتن ساده نيست . دل آرا دارابی قاتل باشد يا نباشد به هر حال يک انسان است . کسی کشته شده . آيا دفع شر به شر عقلانی و مجاز است ؟ خانواده داغ ديده که البته شش سال است از داغشان می گذرد آيا لحظه ای به اين فکر کرده اند که داغ را با داغ گذاشتن بر دل ديگران پاسخ دادن شيوه انسانی نيست ؟ اصلا آيا اعدام مجازاتی امروز پذيرفته شده است ؟ آيا نمی بايست مجازاتی جايگزين را برای اعدام به رسميت شناخت و تبيين کرد ؟ در از سال ۱۹۸۵ تا امروز بيش از چهل کشور مجازات اعدام را لغو کرده اند . آيا بهتر نيست اثرات اين لغو حکم را در آن کشورها ببينيم و قضاوت کنيم . آيا لغو حکم اعدام به بيشتر شدن خشونت ها ياری رسانده است يا به کمتر شدن آن ؟ آيا وقتی حاکميت خشونت نمی ورزد و خشونت حکومتی را اعمال نمی کند شهروندان نيز تبعيت نخواهند کرد ؟ يادمان نرود که به قولی الناس علی دين ملوکهم . مردمان بر سيره حاکمانشان رفتار می کنند . حاکم مبلغ خشونت اين فرهنگ را در ميان مردمش نهادينه می کند . نمی دانم چرا هميشه در بدترين خصوصيات ما در صدر جدوليم ؟ حاکمان ولايی آيا به اين انديشيده اند ؟ دراعدام هم پس از چين دومين کشوريم . در سال ۲۰۰۴ بر اساس آمار به دست آمده بيشاز ۱۵۹ اعدام در ايران انجام شده است . چرا ؟ چه کرده ايد که مجبوريد شهروندان خود را اعدام کنيد ؟ کدام اخلاق را در ميان مردمان رواج داده ايد که امروز متوسل به طناب دار شده ايد ؟ بعد هم راستی يادمان نرود . حکومت ولايی سابقه کشتار بيش از ۳۳ هزار نفر را در مرداد و شهريور ۶۷ در کارنامه خود دارد . تنها به جرم دگرگونه انديشه ورزيدن و نفی رژيم ولايی . به هر حال . بحث کشتار ۶۷ دردی است که هرجايی سر بر می آورد . اما سخنش را بايد به جايش گفت . دل آرا دارابی امروز هنرمندی است و دردمندی است که بنا به گفته خودش به جرم نا کرده قرار است به حکمی غير انسانی به قتل برسد . نمی دانم خانواده مرحومه مهين اين نگاشته را می خواند يا نه ؟ اما از ايشان می خواهم بنا به قانون انسانيت اين ماجرا را فيصله دهند و با رضايت خود دل آرا را از بند برهانند . دل آرا به قاضی خود اميدی ندارد .به قاضی القضات هم که حقيقت هيچ کس در ايران اميدی ندارد . تنها اميد او و همه فعالين حقوق بشر و پيگيران اين مسئله به خانواده ای است که می تواند اين ماجرا را فيصله دهد . اگر خود ما محکومان در کنار هم نباشيم و بخشش را و انسان بودن در ميان خود نهادينه نکنيم مطمئن باشيد حاکميت ولايی که خشونت ذاتی اش است چنين نخواهد کرد . منابع: ۱- دلآرا دارابی در يک قدمی اعدام، راديو فردا ۳- http://www.eshghe-javdan.blogfa.com/post-3.aspx ۴- http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85 Copyright: gooya.com 2016
|