گفتگوی حميدرضا مسيبيان با کورش زعيم در مورد مسائل قومی و فرهنگ های بومی در ايران
اشاره: چندی است برخی مواضع و مطالب در مورد مسائل فرهنگ های بومی ايران منجر به تنش ها و سوء برداشت هائی شده و به خصوص به کرات منجر به سوتفاهماتی در مورد آقای مهندس زعيم شده است که به اين لحاظ تصميم گرفتيم تا در اين مورد با آقای مهندس کوروش زعيم به طور خاص مصاحبه ای داشته و رو در رو ديدگاه های ايشان را در اين موارد جويا شويم که ماحصل آن مصاحبه زير است که تقديم خوانندگان محترم می گردد که در قالب ۸ پرسش کلی طرح شده و پاسخ ايشان هم در اختيار خوانندگان محترم قرار می گيرد.
پرسش ۱: جناب آقای مهندس زعيم چندی پيش مطلبی از شما منتشر شد مبنی بر اينکه شما وجود برخی اقوام در ايران را با استناد به برخی تعاريف مد نظر خود کتمان کرديد و در برابر برخی هم به اين تاکيد دارند که ايران حتی چند مليتی است. به هر حال اين مطالب همه حاشيه¬ای هستند و اصل کار همان بحث تنوع فرهنگی ايران است که واقعيتی کتمان ناپذير در نقاط مختلف ايران است. حال چه اين مساله را تنوع قومی و چه تنوع مليتی و چه يک قوم و چه ... بناميم در اصل مساله تاثيری نخواهد داشت و تنها اختلاف برداشت¬ها خواهد بود اما در اينجا از شما خواهشمنديم بدون اشاره به بحث قوم و ملت و تعاريفی از اين قبيل که همه ممکن است سوء تعبير شده و با اختلاف سليقه مواجه شده و موجب حاشيه سازی شوند به طور کلی ديدگاه خود را در مورد اين مساله که نوع برخورد با اين فرهنگ ها چگونه بايد باشد و آيا بايد در صدد حذف همۀ اينها و يکپارچه سازی آنها بوده يا به عکس بايد در صدد تقويت اين¬ها بود را بيان بفرمايئد؟
کورش زعيم: من هرگز تنوع فرهنگی ايران را کتمان نکرده ام. يکی از ويژگی های فرهنگ ايرانی که آن را ارزشمند، غنی و پايدار کرده، همين آميختگی فرهنگ های گوناگون است. فقط يک قبيله می تواند ادعای تک فرهنگی کند نه يک ملت، آنهم ملتی به بزرگی و کهنسالی ملت ايران. همبستگی و همگرايی اجتماعی و سياسی فرهنگ های گوناگون است که تمدن ايران زمين را که اينهمه به آن می نازيم بوجود آورده است. ما وظيفه داريم که در زنده مانی و پويايی اين فرهنگ های ايرانی کوشا باشيم.
در منشور جبهه ملی ايران درباره فرهنگ ها و زبانهای ايرانی آمده:
"ما باورداريم که فرهنگ ملی ايران مجموعه شکوهمندی است که طی هزاران سال، به ياری پاره فرهنگ های تيره های ايرانی در گستره بزرگ ايران زمين شکل گرفته و هويتی يگانه يافته است. از اينرو، برای تداوم باروری آن، بايد به همه پاره فرهنگهای موجود در کشور و فراسوی مرزهای سياسی در حوزه فرهنگ ايرانی ارج گذاشته شود و بستر مناسبی برای رشد آنها فراهم آيد. در اين راستا، بر آنيم تا موجبات پاسداری از همه گويش ها و زبانهای رايج را در کنار زبان ملی فارسی فراهم آوريم. ما برآنيم تا ازهمه گويش ها و زبانهای رايج در گستره فرهنگ ايرانی درکنار زبان ملی و رسمی فارسی، در راستای هرچه غنی تر ساختن فرهنگ ملی و ايجاد همبستگی بيشتر و گسترده تر باشندگان ايران زمين، پاسداری نماييم."
ما نه تنها به حذف يا يکپارچه سازی فرهنگ های ايرانی باور نداريم، بلکه بر اين باور هستيم که بايد اين فرهنگ ها را برای نشان دادن زيبايی رنگارنگی فرهنگ ايرانی پويا کرد.
پرسش دوم: آقای مهندس زعيم از پاسخ نخست شما ممنونيم. در حقيقت وقتی شما به صراحت تمام ابراز می¬داريد که « ما نه تنها به حذف يا يکپارچه سازی فرهنگ های ايرانی باور نداريم، بلکه بر اين باور هستيم که بايد اين فرهنگ ها را برای نشان دادن زيبايی رنگارنگی فرهنگ ايرانی پويا کرد. » ساير مطالب از قبيل تعريف قوم و ملت و ... حاشيه¬ای خواهند بود و مهم همين است که شما به فرهنگ¬های مختلف نقاط ايران علاقه داشته و خواهان حفظ آنها هستيد. با اين تفسير ديگر بايد هر نوع بحث در اين زمينه خاتمه يابد چراکه شما پاسخ روشن را با استناد به منشور جبهۀ ملی داده¬ايد که جای بحثی نخواهد گذاشت.
اکنون پرسش دوم در راستای اين مساله خواهد بود که چه راهکاری بايد برای اين مطلب در نظر گرفت. برخی در اين زمينه به تدريس فرهنگ و گويش بومی در مناطق معتقد هستند. حال در اين بحث چند مطلب وجود دارد:
۱- آزادی بسط و تبليغ فرهنگ¬های بومی
۲- تبليغ و تدريس فرهنگ¬های بومی توسط دولت
۳- کمک دولت به تبليغ فرهنگ¬های بومی و گذاردن اين کار به عهدۀ شوراهای محلی و مردم بومی هر منطقه...
در مورد پرسش اول مشخص است که شما به عنوان يک فرد دموکرات هرگز قصد اين را نخواهيد داشت که جلو آزادی افراد را بگيريد و سهل است خود به اين مسائل علاقه¬مند هستيد اما در اين مورد که دولت متولی اين کار باشد شايد اين مساله کمی مشکل باشد و به نظر می¬سيد منطقی ترين راه در اين مورد اين است که منتخبان مردم بومی هر منطقه در شوراهای شهر و منطقه و ... در اين مورد تصميم گيری کنند و نهايتاً بنا به صلاحديد از بودجه¬ای که زير نظر آنها قرار دارد برای امور فرهنگی به طور کلی (اعم از فرهنگ بومی و ...) هزينه کنند چراکه مثلاً ممکن است عمده مردم يک منطقه مايل به مثلاً هزينه کردن دولت برای اين مورد نباشند و ... و همچنين اگر دولت از مرکز متولی اين مساله باشد باز سوء تفاهمات قبلی ايجاد شود. اکنون پرسش ما به طور روشن اين است که آيا شما با اين موافق هستيد که منتخبان مردم هر منطقه در شوراهای بومی در مورد برنامه ريزی و هزينه کردن مقاديری از بودجه هر منطقه برای گسترش و بسط امور فرهنگی و از جمله فرهنگ بومی هر منطقه حال در مدارس يا به صورت آزاد مجاز باشند يا خير؟
کورش زعيم: ما هرگز نبايد کسی را از تبليغ و آموزش آيين يا فرهنگی که مورد علاقه اوست، بويژه يک فرهنگ بومی ايرانی، باز داريم. همه مردم آزادند با امکانات خود و وقت خود هر انديشه يا آيينی را که دوست دارند نگه دارند، تبليغ يا ترويج کنند. فرهنگهای مردمی زيبا هستند و به زندگی ما غنا می بخشند، حتی اگر متعلق به قبيله های دورافتاده آمازون يا افريقا باشند. فرهنگ چيزی نيست که ما بتوانيم اختراع کنيم يا تزريق کنيم، بلکه مجموعه ای از باورها، آيين ها، عادت ها و تاريخ يک مردم است. چيزی که در طی سدها سال يا هزاران سال تکامل يافته نبايد مورد بی مهری کسی قرار بگيرد، حتی اگر شخصن از آن خوشش نيايد.
در مورد تدريس و تبليغ آنها توسط دولت، بايد به قانون هايی که دولتها ملزم به رعايت و اجرای آن هستند توجه کرد. تدريس فرهنگ های گوناگون توسط دانشگاهها در همه کشورهای متمدن جهان انجام می شود و درس های ويژه ای دارند که دانشجويانی که علاقه دارند می توانند به تحصيل در آنها بپردازند. در کشور ما هم همينطور بايد باشد که بتوانيم متخصصانی در همه فرهنگهای بومی و فرهنگهای مطرح جهانی داشته باشيم. ولی اينکه دولت هزينه تبليغ و ترويج آنها را بدهد مربوط به قانون بودجه کشور می شود. اختصاص بودجه به اين کار مربوط به مجلس های شورای ملی آينده کشور می شود که بايد ديدگاههای همه مردم کشور در نظر داشته باشند. البته شوراهای شهر يا مجلس های استان می توانند از بخش فرهنگی بودجه ملی که به منطقه آنها اختصاص داده شده برای ترويج و زنده نگه داشتن زبان و فرهنگ بومی استفاده کنند.
در مورد استانها، شوراهای شهر و غيره، من توجه شما را به نوشته های گذشته خود جلب می کنم. مقاله هايی تحت عنوان «انتخابات شهرداری ها و شوراهای شهر» و «حوزه های انتخاباتی و دموکراسی» که در سال ۱۳۵۸ چاپ و در سالهای ۷۰، ۷۱، ۸۱ و ۸۳ تجديد چاپ شدند و اکنون در برخی سايتها، از جمله در وبلاگ خود من (http://kouroshzaim.blogfa.com) در بخش «پژوهش ها و پيشنهادها» موجود هستند. در اين مقاله ها من پيشنهاد کرده ام که همه مسئولانی که مستقيما مسئول حفظ منافع مردم ساکن منطقه خود هستند بايد انتخابی باشند، از جمله دهدار، بخشدار، فرماندار، شهردار و استاندار. من همچنين پيشنهاد کرده ام که همه اين بخشهای کشور، استان، شهر و غيره بايد يک مجلس شورا داشته باشند که نمايندگان آنها توسط مردم ساکن آن با رای آزاد برگزيده شوند و هيچکدام نبايد انتصابی باشند. از آن تاريخ تا کنون فقط شورای شهر عملی شده است که آنهم برای نخستين بار در سال ۱۳۷۵ بود.
مطلب ديگری هم که در پاسخ به اين پرسش شما اهميت دارد اين است که من هميشه باور داشته ام و پيشنهاد کرده بودم که افزون بر مجلس شورای ملی که نمايندگان آن توسط همه باشندگان ايران زمين در حوزه های انتخاباتی خود برگزيده می شوند، ما بايد يک «مجلس مهستان» هم داشته باشيم. در مجلس مهستان از هر استان، بی توجه به تراکم جمعيت آن، دو نماينده در يک انتخابات سراسری استان برگزيده شوند. به اين ترتيب، در حاليکه مجلس شورای ملی بازگوکننده خواستهای تمامی ملت به نسبت جمعيت حوزه انتخابی خود است، مجلس مهستان نماينده مساوی خواست همه مردم استانها خواهد بود. يعنی هيچ استان، حتا اگر بيشترين جمعيت را داشته باشد، مانند تهران، قدرتی بيشتر از کم جمعيت ترين استان کشور نخواهد داشت. همه لايحه ها بايد به تصويب هر دو مجلس برسند. بنابراين، خواستهای مردم هيچ استان کشور هرگز به علت کمی جمعيت در برابر خواستهای استانهای پر جمعيت نديده گرفته نخواهد شد. اين روش قانونگذاری و وجود مجلس مهستان با پافشاری من در منشور جبهه ملی ايران به شرح زير گنجانده شد:
"قوه قانونگذاری کشور متشکل از نمايندگان ملت خواهند بود که در چارچوب يک مجلس شورای ملی و يک مجلس استانها (مهستان) انجام وظيفه خواهند کرد. نمايندگان مجلس شورای ملی با رای نسبی ساکنان هر حوزه انتخابيه، بر پايه هر ۲۵۰ هزار نفر يک نماينده، برگزيده خواهند شد. مجلس مهستان متشکل از دو نماينده از هر استان، بدون توجه به جمعيت استان، که با رای اکثريت ساکنان هر استان برگزيده خواهند شد.
قوه قانوگذاری تنها مرجع تدوين قانون در کشور می باشد و مسئولان بالاترين مقامهای اجرايی قوه اجرايی کشور در برابر دو مجلس پاسخگو خواهند بود. رسيدگی و تشخيص تخلفات سياسی و سلب مصونيت از مقامهای مسئول کشور، مانند رييس جمهور، وزيران و نمايندگان مجلس برعهده اين دو مجلس خواهد بود که شرايط آن را قانون تعيين خواهد کرد."
وقتی ما چنين سامانه قانونگذاری داشته باشيم، مردم همه استانها خواهند توانست خواستهای خود را تبديل به قانون کنند. ما بايد موضوع هزينه کردن دولت برای تبليغ فرهنگ های بومی را به چنين شرايطی واگذاريم. بنابراين، بجای اينکه با يکديگر در خلاء بی قانونی و نابرابری بحث کنيم، دست به دست هم بدهيم تا اين سامانه ها را در کشور نهادينه کنيم.
پرسش سوم: آقای مهندس زعيم، ديدگاه کلی شما نسبت به بحث فدراليسم در ايران چيست؟
کورش زعيم: فدراليسم برای ما ايرانيان بيگانه نيست، چون ما خود آن را اختراع کرده ايم؛ و اين در زمان هخامنشی بود که برای همبسته کردن دولت شهرها و کشورهای کوچکی که تسخير يا با ايران هم پيمان شده بودند، کشور را بصورت روشی شبيه فدرال اداره می کرديم. ولی، ما هرگز کشورهای موجود را برای ايجاد يک سامانه فدراليسم تقسيم نکرديم. پيش از هخامنشيان، مادها نيز چيزی شبيه فدراليسم داشتند. روش حکومتی ما در دوران های اشکانی و ساسانی نيز با تغييراتی ادامه يافت. اينگونه سامانه اداره دولتی آنچنان موفق بود که خليفه های عباسی نيز که مغز متفکرشان مشاوران و وزيران ايرانی بودند، آن را نسخه برداری و عمل کردند. فدراليسم وقتی گروهی از کشورهای کوچک يا دولت شهرها بهم می پيوندند و سرنوشت خود را مشترک می کنند تا يک واحد سياسی بزرگتر و قدرتمندتری را بوجود آورند تا از امکانات بهتری برای پيشرفت يا امنيت برخوردار شوند کاربرد دارد. وارونه اين حرکت، يعنی يک کشور يکپارچه با دولت مرکزی را شکستن هنوز تجربه نشده است و چيزی نيست که ما بخواهيم تجربه کنيم.
در ميان ۲۰۴ کشور جهان فقط ١٩ کشور، مانند آفريقای جنوبی، آلمان، اتريش، استراليا، ايالات متحده امريکا، سوييس و کانادا، و يا امارات متحده که از همبستگی چند شيخ نشين بوجود آمد، نظام فدرال دارند و همه آنها در يک اتحاد استراتژيک اين نظام را برگزيدند و کشور خود را از هيچ يا از نو ساختند. ولی در شرايط ايران که يکپارچه است و دولت متمرکز دارد، بی عدالتی حاکم را که به علت خشونت ذاتی و فساد نظام حاکم بر کشور چيره شده با نظام فدرال نمی شود رفع کرد، زيرا همان عاملان فساد سياسی و اقتصادی هنوز چيره خواهند بود. تنها راه برقراری عدالت و تضمين حقوق برابر برای همه شهروندان و فرصت مشارکت در تمامی شئون اداره کشور برای همه بدون توجه به مذهب يا جغرافيا، دموکراسی و انتخابات آزاد است.
افزون بر آن، من بر اين باور هستم که انحصار تصميم گيری در دولت مرکزی نمی تواند ضامن تداوم دموکراسی و استقرار حقوق بشر باشد. همانگونه که من بارها اظهار کرده ام، مسئوليت تصميم گيری های مربوط به امور درون کشوری شهروندان را بايد ميان خودشان تقسيم کرد، به اين معنا که روستاها، شهرها، بخش ها و استانها، همانند دولت مرکزی، بايد دارای مجلس شورا باشند و بايد بتوانند نمايندگان و مديران سياسی خود را خود با رای آزاد برگزينند.
فراموش نکنيم که در زمان حاضر که کشور ما در بدترين شرايط ممکن سياسی، اجتماعی و اقتصادی بسر می برد، مردم از دولت مرکزی گريزان هستند، کشورهای بيگانه با شدت تمام در حال تبليغات جداسازی فرهنگی و زبانی هستند و کشورهای تازه به دوران رسيده پيرامون ما هنوز خانه خود را سامان نداده در آزمندی به خاک ما می نگرند، يک سامانه سياسی فدرال که بر بنياد دموکراسی بنا نشده باشد، کار آنها را آسان می کند. يعنی در واقع ما مسئله ای را که وجود ندارد، يعنی جدايی تاريخی، فرهنگی، قومی، يا زبانی، بوجود می آوريم و بر آن را مهر تاييد می زنيم. اگر روزی ما تصميم بگيريم نظام اداری کشور را در راستای تمرکز زدايی تبديل به چيزی شبيه يک نظام فدرال کنيم، بی ترديد تقسيم بندی بايد جغرافيايی باشد.
از سوی ديگر، به سليقه من، تمرکز قدرت را با استقرار دموکراسی و انتخابی کردن همه مقام های سياسی می توان از بين برد. اگر شما طرح پيشنهادی مرا برای آينده ايران در بخش پژوهش و پيشنهادهای اين وبلاگ بخوانيد (http://kouroshzaim.blogfa.com)، خواهيد ديد که من نه تنها انتخابی شدن دهداران، شهرداران و استانداران را پيش بينی کرده ام، بلکه برای مردمی تر کردن مجلس شورای ملی که شامل نمايندگان ملت بر پايه جمعيت استانها می باشد، پيشنهاد کرده ام که بجای انتخاب مثلا سی نماينده برای تهران يا شش نماينده برای تبريز، شهرها به حوزه های انتخابی محلی در درون شهرها تقسيم شوند. برای مثال، در تهران يک نماينده از هر حوزه انتخابيه سی گانه شهر انتخاب شود نه سی نفر بطور سراسری. افزون بر آن، من پيشنهاد کرده ام که در کنار مجلس شورای ملی، يک مجلس استانها (يا مجلس مهستان) هم ايجاد شود که در آن از هر استان، بدون توجه به وسعت و جمعيت آن استان، فقط دو نماينده انتخاب شوند تا صدای همه استانها يکسان در مرکز شنيده شود. همه لايحه ها آنگاه بايد حتما به تصويب هر دو مجلس برسند.
در هر حال، نکته اساسی در بحث فدرال شدن ايران اينست که اين يک مساله ملی است و بايد در همه پرسی به تائيد اکثريت قاطع ملت ايران برسد. اگر اکثريت مردم ايران به چنين سامانه ای برای اداره کشورشان رای بدهند، ايران هم فدرال خواهد شد؛ در غير اين صورت، يک بخش از کشور حق نخواهد داشت تا برای خود قانونی بر خلاف قانون کل کشور پياده کند. شوربختانه، بيشتر کسانی که بحث فدرال شدن ايران را مطرح می¬کنند شناخت درستی از ماهيت فدراليسم نداشته و در صدد تحميل سيستم مورد نظر خود به ملت ايران هستند که به هيچ وجه پذيرفتنی نيست.
پرسش چهارم: آقای مهندس زعيم با سپاس از شما پرسش چهارم را مطرح می¬کنيم اما قبل از آن بايد به اين اشاره کرد که بر خلاف تصور رايج شما نه تنها به يکسان سازی و حذف تنوع فرهنگی ايران معتقد نيستيد بلکه اين ها را جزئی از فرهنگ بالنده و متنوع ايران دانسته و به تقويت آنها معتقد هستيد و همچنين در مورد مديريت بومی مناطق و ... شما ديدگاه¬های بسيار روشنی تا حد مجالس محلی و ... هم داريد که با توجه به اينکه شما خود را از پيروان و ميراث داران مکتب مصدق بزرگ می¬دانيد غير از اين هم انتظاری وجود نداشت و اميد اينکه با اين مطالب سوتفادهم ها را رفع شده باشد اما بجز اين موارد چند بحث حاشيه¬ای و کم ارزش ديگر هم وجود دارند که برای آنکه مطلب ناتمام نماند بايد به آنها اشاره کرد و خواهشمنديم دراين مورد هم پاسخ دهيد:
نخست اين سوال وجود دارد که با توجه به اينکه برخی هموطنان خواهان اين هستند تا مثلاً خود را ملت بخوانند يا خود را مثلاً ترک يا آذری خطاب کرده و يا از نژاد آريائی ندانند و ... که اين مسائل گرچه به نظر بسيار بی ¬اهميت می¬رسند اما در عين حال بعضاً موجب تنش هستند. حال با توجه به اين نکته پرسش اين است که به نظر شما اگر بخشی از هموطنان بخواهند خود را مثلاً از نژاد غيرآريائی و ... دانسته و يا خود را ملت بخوانند و ... اما اقدامی خلاف قانون اساسی نداشته باشند به نظر شما بايد آزادی لازم را داشته باشند يا خير؟ البته ترديدی نيست که پاسخ شما اين است که اينان نيز آزاد هستند و اين مساله بسيار بديهی است اما لازم است تا خود شما هم در اين مورد پاسخ و توضيح لازم را ارائه بفرمايئد.
کورش زعيم: اينگونه مثال ها و پرسش ها بهيچ وجه سازنده نيست، نژاد يک مسئله بيولوژيک است نه سياسی يا فرهنگی. آيا شما می پنداريد اگر هم ميهنان يک بخش ديگر کشور خواستار باشند خود را آريايی ندانند و انگلوساکسون خطاب شوند، ايرادی خواهد داشت؟ نه، هيچ ايرادی ندارد، هر کس آزاد است خود را هر آنچه شخصيت او را توصيف می کند بخواند يا باور داشته باشد؛ فقط اگر با واقعيات تاريخ يا دانش زيست شناسی مطابقت نداشته باشد، اين مساله نمی¬تواند به طور رسمی در نظام آموزشی کشور ترويج شود. در هر حال، رای اکثريت در هر جامعه گرامی است و خواست مردم بايد اطاعت شود. هر کس آزاد است شخص خود را متعلق به هر نژاد و فرهنگ و تاريخ که خرسندش می کند بداند، آنچه آزاد نيست دروغ گفتن به ديگران يا آسيب زدن به يکپارچگی ايران است.
پرسش پنجم: جناب آقای مهندس زعيم البته شما با اشاره به بحث دموکراسی و آزادی پاسخ پرسش بعدی را هم داده¬ايد اما برای اينکه بحث ناقص نباشد لازم است به اين پرسش پاسخ دهيد که ديدگاه شما در مورد زبان رسمی کشور چيست؟ به بيان ديگر خواهشمنديم در اين مورد در دو بحث :
۱- زبان رسمی کشور و ارزش زبان فارسی در ايران
۲- مساله دموکراسی و آزادی در بحث زبان رسمی
موارد مد نظر خود را برای ما تشريح بفرمائيد.
به بيان ديگر در مورد گويش¬های محلی شما به طور مشخص در قبل توضيح داديد که مخالفتی با آنها نداريد و يک زبان رسمی مشترک هم در هر حال برای کل کشور واجب است که در مقطع کنونی نمی¬تواند غير از زبان فارسی باشد اما حال اين بحث وجود دارد که اگر زمانی اکثريت مردم کشور بخواهند زبان رسمی کشور مثلاً به انگليسی تغيير پيدا کند موضع شما چيست؟ البته روشن است که پاسخ شما همان بحث دموکراسی و رای مردم است اما اين سوال را هم بايد در اينجا بررسی کنيم که منتقدان متوجه شوند که تاکيد شما بر زبان فارسی نه از جايگاه تعصب بی¬مورد و پان فارسيسم که از يک منشاء دموکراتيک و آزاد بوده و وجود يک زبان رسمی بر طبق نظر اکثريت را برای کشور لازم می¬دانيد که خواهشمنديم در اين مورد توضيح بيشتری ارائه بفرمائيد.
کورش زعيم: زبان رسمی يک کشور تنها سند يکپارچگی ملت در محدوده مرزهای سياسی کشور است، زيرا فقط با زبان است که می توانيم با يکديگر ارتباط برقرار کنيم و احساس بيگانگی نسبت بهم نکنيم. زبان فارسی يکی از کهن ترين و گسترده ترين زبانها بوده که حتا امپراتوری عثمانی هم آن را به عنوان زبان رسمی درباری خود برگزيد و از چين تا اروپا آن را رواج داد. اگر برنامه فارسی زدايی امپراتوری بريتانيا در سده نوزدهم آنهم برای حفظ مستعمره هندوستان، که در آنجا زبان فارسی هشتصد سال زبان رسمی بوده، از نفوذ ايران نبود، اکنون نيمی از جهان به اين زبان سخن می گفتند و چه بسا با زبان انگليسی رقابتی تنگاتنگ می داشت.
زبانهای بومی ايرانی همگی از افتخارات و ميراث فرهنگی اين سرزمين بشمار می آيند. در واقع، با وجود يورش قوم های نامتمدن بيگانه به ايران، اين زبانهای بومی بودند که توانستند اصالت خود را حفظ کنند و پشتوانه قدرتمندی برای باززنده سازی و نيرومندسازی زبان رسمی کشور باشند. ما اگر روزی بخواهيم زبان رسمی خود را از واژه ها و اصلاحات بيگانه پيرايش کنيم، هيچ منبعی بهتر از زبانهای بومی ايرانی برای جايگزينی نخواهيم داشت.
در منشور جبهه ملی ايران، که خود در تدوين آن شرکت داشته ام، به روشنی در بند ۱ فصل ششم ذکر شده که "در حاليکه زبان فارسی زبان رسمی کشور و مشترک ميان همه شهروندان سراسر ايران زمين و وسيله ارتباط همگانی و اداره جامعه می باشد و بايد بعنوان زبان اصلی آموزش داده شود، همه شهروندان آزاد هستند پيوند خود را با زبانها و گويشهای مورد علاقه خود حفظ کنند و به باروری آن بپردازند."
در بند ۲ فصل ششم در پيوند با فرهنگ ملی، می گويد: "... برآنيم تا موجبات پاسداری از همه گويش ها و زبانهای رايج را در کنار زبان فارسی فراهم آوريم. ما برآنيم تا از همه گويش ها و زبانهای رايج در گستره فرهنگ ايرانی در کنار زبان ملی و رسمی فارسی، در راستای هر چه غنی تر ساختن فرهنگ ملی و ايجاد همبستگی بيشتر و گسترده تر باشندگان ايران زمين، پاسداری نماييم. در اين راستا، ما برآنيم که با ايجاد پژوهشگاههای توانمند در چارچوب فرهنگستان فرهنگ و ادب ايران، بستر مناسب را برای پويايی زبانها و گويشهای پهنه ايران زمين فراهم آوريم." بنابراين، ما همه پاره فرهنگ هايی را که فرهنگ ايرانی را ساخته اند گرامی می داريم و بايد مانند ميراث فرهنگی و تاريخی خود آنها را پاس بداريم.
حال اگر ملتی بخواهد زبان رسمی خود را عوض کند، رای ملت ملاک خواهد بود. اينجور که پيش می رود شايد روزی زبان انگليسی جهانی شود و همه کشورها مجبور شوند آن را به عنوان زبان رسمی بپذيرند. ولی تا آن زمان، ما وظيفه داريم زبان رسمی خود را تقويت و روزآمد کنيم. پاره پاره کردن زبان فارسی، چيرگی زبان انگليسی را تسريع خواهد کرد.
پرسش ششم: سپاس آقای مهندس زعيم به هر حال با توجه به تاکيد شما بر بحث دموکراسی و آزادی عملاً از پرسش چهارم به نوعی پاسخ¬ها در خود بحث دموکراسی نهفته است اما در عين حال نياز به تشريح بهتر شما هم وجود دارد حال پرسش ديگری هم وجود دارد که تا حدی زيادی تنش¬زا بوده و مطمئناً باعث ناراحتی شما هم خواهد شد اما به هر حال اين مطلب را هم طرح خواهيم کرد که مطلب کامل شده و پاسخ تمام اقشار قوم¬گرا هم داده شده باشد. سوال اين است که اگر اکثريت مردم به يک نظام مرکز گرا رای دادند و سپس عدۀ معدودی هم خواهان تجزيه کشور باشند (به طور قطع اکثريت را نخواهند داشت.) آيا به نظر شما بر طبق اصول دموکراسی و آزادی بايد قادر باشند تا در جامعه حزب تشکيل داده و به ترويج عقايد خود بپردازند؟ به عبارت ديگر اگر اقدام غير قانونی نداشته باشند می¬توانند در چارچوب قوانين کشور علاوه بر آزادی بيان برای مقاصد خود تلاش کنند شايد بتوانند اکثريت مردم کشور را با خود همراه کنند؟ اشاره به اين مطلب هم لازم است که طبيعتاً اگر عده¬ای اين حق را داشته باشند که با آزادی بيان برای تجزيه کشور صحبت کنند مسائلی همچون تلاش برای فدراليسم و ... هم بسيار حاشيه¬ای خواهند بود. البته به نظر می¬رسد اگر در کشور يک دموکراسی برقرار شود ديگر تمام مباحثی همچون تجزيه و فدرال و ... به سرعت پايان يافته و تنها بحث باقی مانده همان بحث آزادی خواهد بود.
کورش زعيم: در يک جامعه آزاد و مردم سالار کسی جلوی اظهار عقيده کسی را نمی گيرد و همه آزادند باورها و ديدگاههای خود را بيان کنند. تنها محدوديتی که وجود دارد آن چيزی است که قانون تعيين می¬کند. برای مثال، برای پذيراندن عقيده نبايد دست به اسلحه برد و به مردم و دارايی های کشور آسيب رساند. همچنين نبايد ترويج دروغ کرد. کسی که دروغ را نشر يا ترويج کند، بی ترديد بايد در دادگاه علنی پاسخگو باشد. در يک جامعه مردم سالار اين مباحث کمتر پيش می آيد، چون آنچه بيش از هم مردم در پی آن هستند، آزادی و قانونمندی است. حتا اگر گروهی خواهان تجزيه کشور باشند، می توانند دلايل خود را بيان کنند. اگر دلايل متکی بر دروغ باشد، روشنگری خواهد شد، اگر اين اقدام پشتوانه خارجی داشته باشد، سازمان اطلاعاتی کشور بررسی خواهد کرد و اگر مسلحانه باشد، جنگ عليه دولت مرکزی تلقی خواهد شد. بنابراين، ابراز عقيده و انتشار آن، از هر نوع که باشد، آزاد خواهد بود.
پرسش هفتم: سپاس آقای مهندس زعيم و البته منظور ما هم اين نبود که بحث دست به اسلحه بردن و ... باشد بلکه تنها اين بود که افراد بتوانند در يک جامعه آزاد ابراز عقيده کنند و در چارچوب يک قانون دموکراتيک به فعاليت سياسی مخالف بپردازند که مورد تاکيد شما هم قرار دارد. حال پرسش ديگری را می¬خواهم طرح نمايم که تا حدی هم در قبل پاسخ آن داده شده اما ممنون می¬شوم بيشتر توضيح بفرمائيد. مقدمتاً بايد خدمت شما عرض کنم که مغرضان تلاش بسياری دارند تا نيروهای ملی و در راس آنها جبهه ملی را مخالف حقوق اقوام و ... معرفی کرده و درگيری و تنش ايجاد نمايند. نگارنده به خوبی به ياد دارد که در زمان حيات زنده ياد دکتر پرويز ورجاوند چه هجمه سنگينی عليه آن بزرگمرد وجود داشت تا ايشان را مخالف حقوق اقوام و حتی مخالف گويش¬های بومی و ... بخوانند و مطالبی از اين دست که نگارنده زمانی شخصاً خدمت آن بزرگمرد رسيد و نظرات ايشان در مورد گويش¬های بومی را جويا شد که با کمال تعجب مشخص شد صد در صد خلاف ديدگاه¬هائی است که عده¬ای در صدد ترويج آن هستند و ايشان به صراحت ابراز داشت نه تنها مخالفتی با گويش¬ها و فرهنگ¬های بومی نداشته بلکه تقويت اين مسائل را به عنوان بخشی از فرهنگ ارزنده ايرانی بسيار واجب می¬داند و همين بود که نگارنده در مورد اين مساله در شرح زندگانی آن بزرگمرد نوشت که در اين مورد تنها شعر :
« ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است»
صدق خواهد کرد و حال که آن بزرگمرد ديده از جهان فروبسته نگارنده حداقل خرسند است که در اين مورد شخصا خدمت ايشان رسيده و نظرات ايشان را جويا شده و البته به همين شواهد هم منشور جبهه ملی ايران و هم ديدگاه های شما به عنوان يکی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ايران مشخص بوده و هم شرح روابط بسيار نزديک زنده ياد شهيد داريوش فروهر با اقوام ايرانی مشخص است و هم ... . حال پرسشی که برای من وجود دارد اين است که به نظر شما چه دست¬هائی در پشت پرده است که به شدت در صدد ايجاد اختلاف و تنش بين مليون و برخی قوم¬گرايان و هويت طلبان مناطق مختلف است؟ آيا به نظر شما اين اقدامات مشکوک و هدفمند نمی باشند چرا که به هر صورت وقتی يک نيروی ملی شعار دموکراسی دارد مسائل تا به آخر مشخص هستند و نبايد چنين ابهاماتی بروز کند پس به چه دليل اين مشکلات ايجاد می¬گردد؟
کورش زعيم: محور اصلی مسئله ما در ايران جمهوری اسلامی و ديکتاتوری مذهبی حاکم بر ملت ايران است. در يک چنين ديکتاتوری ايدئولوژيک که سرانش از کمترين سواد، دانش عمومی و درجه هوشمندی برخوردارند، به رای يا دخالت مردم در تعيين سرنوشت خود پايبند نيستند، در همه زمينه های زندگی خصوصی انسان دستور صادر ميکنند، ابتدايی ترين حقوق شهروندی و حتا انسانی را از مردم سلب می کنند و برای جان انسان ها کمترين ارزش را قايل نيستند، شهروندان ناراضی بطور طبيعی به جستجوی راه فرار می پردازند. برخی از کشور مهاجرت می کنند و دانش و استعداد و دارايی خود را در کشور ديگری به خدمت می گيرند، و برخی در پی چاره در درون کشور می شوند. بايد توجه کرد که از زمان يورش تازيان به ايران که دو سده از خشن ترين دوران زندگی بشری را بر ايرانيان تحميل کرد و هزاران هزار ايرانی را به جلای وطن واداشت، ما چنين واگرايی را تجربه نکرده ايم که در سی سال دوران جمهوری اسلامی، (به همان دليل تکرار ديکتاتوری خشونتبار مذهبی)، کرده ايم و ميليونها ايرانی وادار به ترک ميهن شده اند.
برخی از هم ميهنان ناراضی و نااميد از آينده ما می پندارند که يک راه نجات از چنگال جمهوری اسلامی جدا شدن و حاکم بر سرنوشت خود شدن است. در خشم خود نسبت به وضع موجود، تاريخ را نمی خوانند که چنين اقدامی سالها بی ثباتی، جنگ و خونريزی، فقر و ديکتاتوری ديگری را، بوِژه در بخش جدا شده خودشان، در پی خواهد داشت. يا اينکه، مجذوب تبليغات فريب دهنده دشمنان ايران که هميشه در کمين برای سوء استفاده از فرصتهای پيش آينده هستند می شوند. سيستم اطلاعاتی – امنيتی جمهوری اسلامی هم نابخردانه از اين نارضايتی برای ايجاد نفاق ميان ملی گرايان ايران و قوم گرايان بهره برداری می کند. آنها فقط به مشغول نگه داشتن ما با يکديگر و ايجاد تنش می¬انديشند و نگران پيامدهای دامن زدن به اينگونه تنش ها نيستند. ما بايد هشيار باشيم که به دام ترفندهای اطلاعاتی - امنيتی ناهوشمند نيفتيم و خود را با خود مشغول نکنيم تا رژيم هر کار خواست انجام دهد.
ما بايد با اين هم ميهنان خود مهربان باشيم و بکوشيم آنان را قانع کنيم که بايد همه دست در دست هم بدهيم و بيماری اصلی را درمان کنيم. جدا شدن، فقط هر دو ما را ناتوان تر می کند. اکنون ديگر دوران همگرايی و يکی شدن است. ما حتی روزی با همه کشورهای جهان يکی خواهيم شد. تکه تکه کردن خودمان چيزی جز خودزنی نيست و برای هر دو ما شکست خواهد آفريد.
پرسش هشتم و آخرين پرسش: خب جناب آقای مهندس زعيم تا به اينجا تقريبا تمام موارد مهم و تنش¬زا را بررسی کرده و پاسخ¬های شما را دريافت کرديم که فکر نکنم نيازی به تکرار مسائل باشد فقط به عنوان آخرين سوال بايد خدمت شما عرض کنم که زمانی که من خدمت جناب آقای دکتر ورجاوند رسيدم ايشان ارزش بسيار برای گويش¬های آذربايجانی و کردی قائل بوده و تاکيد فراوانی بر استفاده از اين دو گويش داشتند و همين مطلب را هم به طور اختصاصی از برخی شاگردان ايشان در جبهه ملی در مورد گويش آذربايجانی شنيدم که برايم بسيار جالب بود و اکنون من نيز به عنوان آخرين مطلب و حسن ختام خواهشمندم به طور اختصاصی در مورد دو فرهنگ و گويش آذربايجانی و کردی مطالبی بفرمائيد.
کورش زعيم: گويش های آذربايجانی و کردی بزرگترين و مهمترين شاخه های زبان ايرانی هستند و من بارها گفته ام برای بازسازی و گسترده سازی زبان کنونی ايران که فارسی است، بايد از گويش های رايج در ايران بهره برداری کرد. من هنوز هم باور دارم که اگر روزی يک فرهنگستان ملی و باسواد داشته باشيم تا زبان رسمی ما را غنی تر و در رقابت با زبان انگليسی توانمند سازد همين زبانهای خودمان مانند آذربايجانی، کردی، گيلک و لری بهترين گنجينه برای واژه سازی هستند.
به کوشش: حميد رضا مسيبيان
hamosaieb@yahoo.com