گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
4 مرداد» معاون عمليات فرماندهی انتظامی تهران بزرگ: تعدادی از تجمع کنندگان ميدان ونک دستگير شده اند، مهر3 مرداد» ويژه خبرنامه گویا: درگيريهاي پراكنده و خشن در ميدان ونك، چندين نفر بازداشت شدند 3 مرداد» دفتر حزبالله لبنان در تهران: شايعه مشارکت افراد حزب الله در درگيریهای اخير تهران، فتنه استکبار است، ايلنا 30 تیر» گزارش ويژه خبرنامه گويا از درگيریهای امروز (سه شنبه) در ميدان هفت تير: ضرب و شتم شديد مردم توسط نيروهای امنيتی 30 تیر» درگيری نيروهای ضد شورش با معترضان در مرکز تهران، راديو فردا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گزارش ديگری از تظاهرات شنبه در ميدان ونکروز شنبه ۳/۵/۸۸ روز همبستگی ملی. ميدان ونک. گردهمايی . جوانان ، دختر و پسر، پير و جوان، کوچک و بزرگ و جالب تر اينکه خانمهايی در حال خريد نان و سبزی بی اينکه نيازی به آنها داشته باشند، تنها برای حضور در خيابان چه بسا بار سنگين بهانه هايشان را چندين بار در مسير تعيين شده با خود بکشانند! اما مهم نيست، بودن و ماندن در جمع همدردان و ياران خود دليل فراموشی سنگينی بارهاست ...
ماشين ها بوق میزدند و با جمعيت همصدا میشدند. شايد يکساعتی به همين منوال گذشت. تماشای حضورشان در عين ترس از وقوع فاجعه، شادی آور نيز بود. تا اينکه ... بوی گندی پيچيد، آسمان سياه شد. رنگ سبز روشن تبديل شد به سبز آميخته با قهوه ای و سياه و رنگهای در هم و برهمی از نوع لجن ! ناگهان از کجا آمدند ! نمیدانم. شايد از آسمان فرو میريزند ! شايد سنگ هايی هستند که در هنگام پائين آمدن از آسمان يکباره با قدرت خدايشان تبديل به انسان که نه، حيوان هم نه،... چه بگويم ... تبديل به هيولاهای تشنه ای میشوندکه فقط خون انسان سيرابشان میکند . باتوم و چوب در دست. چوب های بلند و قطور. از چهارده ساله تا هفتاد ساله. بی هيچ نظم و هيچ معياری در انتخابشان توسط مثلا" سازمان يا فرمانده شان – زدن و کشتن مردم که معيار نمی خواهد- مشتی بی آبرو، بی شرم، بی وجدان، به پياده روها ريختند، با موتور ، باتوم ها و چوبهايشان را در دست میچرخاندند و به هر عابری که میرسيد میزدند. عده ای نيز به خيابان ريختند و پسر جوانی را که در حال شعار دادن بود گرفتند، با لگد و مشت به جانش افتادند. ضربه باتوم ها امانش ندادند. به زمين افتاد، غرق در خون و عرق، چشمانش ورم کردند، دهانش پر از خون بود، دستی جنايتکار و کثيف ، روئيده از لجنزار، سر پسر را از پشت گرفت و انقدر روی آسفالت خيابان کوبيد که از حال رفت. ماشين مرگ آمد، دست و پايش را گرفتند و در ماشين انداختند. میگفتند پسرک حتما" مرده است ! دوستانش فرياد میزدند. بغض کرده بودند. نتوانستند کاری برايش بکنند. نتوانستند... پسر جوان ديگری در حاليکه داشت از اين فجايع با تلفن همراهش فيلمبرداری می کرد، تا خواست فرار کند دستگير شد، به زور کتک و چماق و با دستهای بسته بردند تا بفهمد موبايل دوربين دار داشتن، آنهم در اين آشفته بازار چه مزه ای دارد !!! Copyright: gooya.com 2016
|