گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
11 شهریور» محمدرضا تابش: اظهاراتی که مبنای آن اعترافگيری در شرايط غيرقانونی باشد پشيزی ارزش ندارد، ايلنا10 شهریور» پاسخ منصور اسالو به اتهامات عليه وی در دادگاه، سایت سندیکای کارگران شرکت واحد 4 شهریور» من خائن ام يا...؟ احمد شيرزاد، سپيداران 3 شهریور» اظهارات حمزه کرمی در دادگاه، مهر 3 شهریور» اظهارات مسعود باستانی، روزنامه نگار در دادگاه، مهر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تجزيه و تحليل فرايند اعتراف گيری، علی تيزقدماعتراف گيری پديدهء جديدی نيست و از همان اوان تشکيل جوامع مدنی خود را به اشکال گوناگون نشان داده، ولی کارکردهای آن عمدتا بسته به شرايط زمانی و مکانی متفاوت بوده است. اصولا يکی از کارکردهای اصلی اعتراف گيری اين است که فاصلهء بين حقيقت و دروغ را پر کرده و به نوعی حقيقت را لوث می کند. ميشل فوکو فيلسوف فرانسوی معاصر که قبل از مرگ دو بار هم به ايران سفر کرده بود اعتراف گيری را به عنوان روشی برای "حقيقت سازی" می شناسد. يکی از معروفترين پروژه های اعتراف گيری در قرن بيستم توسط استالين و در شوروی سابق کليد خورد. عدهء زيادی از روشنفکران و سياستمداران روس و حتی کسانی که نقش مستقيم در انقلاب بلشويکی داشتند به اطاقهای اعتراف گيری روانه شده و مجبور به بيان مطالبی شدند که از آنها می توان به عنوان نمونه های بارز پروسهء "حقيقت سازی" در قرن بيستم ياد کرد. نيکلای ايوانويچ بوخارين که خود يکی از معماران انقلاب روسيه بود شناخته شده ترين کسی است که گرفتار پروژهء اعتراف گيری استالينيستی شد و به اجبار اعلام کرد که در طراحی ترور لنين دست داشته است. بوخارين پس از طی مراحل دادگاه استالينی در سال ۱۹۳۸ محکوم شناخته شده و تيرباران گشت. او پيش از مرگ نامه ای به استالين نوشت که بعد از مرگ استالين، اين نامهء بوخارين را در کشوی ميز کارش جايی که همواره آن را نگهداری ميکرد؛ يافتند. بوخارين در فرازی از اين نامه خطاب به استالين می گويد: «...قلبم آتش گرفته از تصور اين که تو مرا بابت آن جنايات مقصر بدانی و مرا به انجام آن کارهای هولناک محکوم کنی. سرم گيج ميرود و احساس ميکنم دارم با تمام توانم فرياد ميزنم و با سرم به ديوار می کوبم که چه کنم؟ چه کنم؟ از هيچ کس ناراحتی به دل ندارم من مسيحی نيستم اما خرده باور های درونی خودم را دارم. اگر می خواهی بدانی بيش از هرچيز خودم را سر خورده احساس ميکنم به خاطر چيزی که شايد تو فراموشش کرده ای : تابستان ۱۹۲۷ بود به من گفتی ميدانی چرا ترا دوست خودم انتخاب کرده ام ؟چون تو اهل توطئه نيستی مگر نه؟ و من گفتم نه! آه چه ساده که من [اهل توطئه بودم] و حالا با زندگيم بهايش را می پردازم.» در دوره گورباچف، پنجاه سال بعد از اعدام بوخارين و بسياری ديگر، وزارت خارجه شوروی بيانيه ای منتشر کرد و اظهار داشت که شواهدی که در جريان محاکمات و تصفيه ها مورد استفاده قرار گرفت غيرقانونی جمع آوری شده بودند و حقايق تحريف شده است. همان روز از بوخارين و نوزده تن ديگر از رهبران بلشويک اعاده حيثيت شد، حيف که اين کار تاخيری پنجاه ساله داشت!
پس از انقلاب اعتراف گيری با شدتی بيش از قبل ادامه يافت و البته مکانيزم ها و اهداف آن بر حسب شرايط روز دچار استحاله شد. در اوائل فضای اعتراف گيری جمهوری اسلامی شباهت زيادی به فضای استالينيستی داشت. متهم در اطاقی نيمه تاريک و خالی از هر نوع دکوراسيون در شرايطی رو به دوربين قرار می گرفت که در پشت سر او حتما يکی از شعارهای متداول آن دوره خودنمايی می کرد. بازجوی او نيز (در اکثر موارد لاجوردی با آن چهرهء مخوف) مشخصا روی تصوير تلويزيونی ديده می شد. اعترافات حسين روحانی (از پايه گذاران گروه پيکار)، نورالدين کيانوری، احسان طبری، آيت الله شريعتمداری و صادق قطب زاده همگی در چنين فضايی انجام شد. يکی ازمهمترين اهداف آن دوره از تاريخ ايران تثبيت ارکان انقلاب بود که در داخل کشور با مرعوب کردن مردم و ايزوله ساختن و منزوی کردن اعتراف کننده ازاجتماع (مانند دوران پهلوی)، و در خارج از مرزهای جغرافيائی ايران با صدور پيام های آن و نيز بوسيلهء حقيقت سازی در راستای مقاصد انقلاب صورت می گرفت. فضای پليسی حاکم بر محاکمات و اعتراف گيريهای ابتدای انقلاب دقيقا همسو با هدفی طراحی شده بود. اين استحاله در کارکرد پروسهء اعتراف گيری به نوع ديگرب در مورد پيش نياز اصلی آن بعنی شکنجه و يا بطور کلی هر نوع مجازات نيز وجود داشته است. از نظر تاريخی، به اعتقاد ميشل فوکو در نظام کيفری قديم تنها هدف مجارات ايجاد رعب و وحشت بود، لذا مجازاتها غالبا به شکل آزار در ملا عام بوده و در واقع فرد فدا می شد تا جامعه به سمت و سويی که دلخواه حاکمان بود سوق پيدا کند. افزايش جمعيت، پيچيدگی روابط و تحول مفاهيم از يکسو و توسعه نهادهای سياسی، اجتماعی و اقتصادی از سوی ديگر، به تدريج منجر به تغيير نگرش انسان به مبانی قضايی و حقوقی شده و جهت قوانين کيفری را به سمت تنبيهی و ارشادی پيش برد. در نظام حقوقی جديد بسياری از مفاهيم از جمله حقوق شهروندی مبتنی بر فرد گرايی، حقوق زنان و کودکان بازنويسی و بازانديشی شدند. از اينرو روح قوانين درشکل توسعه يافته آن بويژه با توجه به شاخصهای انسانی و د فاع از حق حيات و کرامت انسان در جا معه بوده و ديگر فرد برای حفظ و دفاع از جامعه قربانی نمیگردد . در نظام جديد دربارة فايده کيفر برای جامعه و فرد مجرم چون و چرا میشود. اگرچه هيچ گاه هدف مجازات و نيز پيشگيری از وقوع جرم فراموش نشد، هدف اخير نيز به آن اضافه گرديد. در اين نظام، تنبيه دو تغيير مهم میکند، اول اين که ديگر متوجه جسم و بدن نيست، بلکه قلب وانديشه و اراده و اميال فرد هدف قرار میگيرد، دوم اينکه در منظر عام صورت نمیگيرد و مردم از صحنة مجازات غايب شدهاند. به همين دليل، در اين نظام زندان که آزادی فرد را سلب می کند شيوهء اصلی تنبيه شناخته شده است و مجازات بدنی از جمله اعدام در بسياری از کشورها لغو شده و يا در عمل اجرا نمی شود. در سالهای ابتدای انقلاب چنين به نظر می رسد که نظام کيفری يک بازگشت مقطعی داشت به روشهای قديمی که در آنها اصالت چنان که گفته شد با جمع است و فرد به راحتی قربانی اجتماع می شود. دليل و ريشهء اصلی اين عقبگرد در ذات انقلاب نهفته است. تاريخ جهان نشان می دهد که ابتدای همهء انقلاب های بزرگ جهان همراه بوده است با کشتارهای فراوان و دستاويز همهء آنها نيز حفاظت از انقلاب است (که برای عموم مردم ميباشد) در مقابل اميال افراد خاص. نمونهء آشکار اين فرايند را می توان در تاريخ انفلاب فرانسه يافت، جائيکه روبسپيرها و دانتون ها يکی پس از ديگری و عموما به بهانهء خيانت به آرمان های انقلاب زير تيغ گيوتين جان سپردند. همين اتفاق در ايران نيز رخ داد و بسياری از پايه گذاران و معماران انقلاب و همينطور کثيری از نخبگان نظامی و غير نظامی رژيم سابق به جوخه های اعدام سپرده شدند. اما به تدريج نظام جديد جهانی انقلاب را وادار به پذيرش برخی از هنجارهای اجتماعی دنيای جديد کرد و شيوه های مجازات وشکنجه نيز به تبع آن تغيير کرد. ديگر اعدام های فله ای که در دههء اول انقلاب شاهد آن بودبم وجود ندارد و حتی پاره ای از قوانين هم که بر اساس قوانين فقهی اسلام وضع شده و ظاهرا لازم الاجرا هستند در عمل مورد استفاده قرار نمی گيرند هر چند که در قانون مجازات اسلامی قيد شده اند. به عنوان نمونه، کسی که از اسلام خارج شود کافر تلقی گشته و حکم او مرگ است ولی در عمل چنين حکمی صادر نمی شود. گرچه شکنجهء جسمی از بين نرفته و همچنان مورد استفاده قرار می گيرد ولی مجازات و شکنجهء روحی رل بسيار مهمتری را در فرايند امروزی "حقيقت سازی" در ايران بازی ميکند. نورالدين کيانوری اولين نمونهء روشن را در اين زمينه به دست می دهد. او در سال هزار و سيصد و شصت و هشت، چند سال پس از دادگاهی که اعترافات سران حزب توده در آن انجام گرفت، نامه ای به آيت الله خامنه ای نوشت و از برخی از روشهای شکنجهء اعمال شده بر روی خود پرده برداشت. او ميگويد که همسرش مريم فيروز را به سلول مجاور او می آوردند و شروع به شکنجهء او ميکردند تا مقاومتش را بشکنند و البته شکستند و در شرايط اجتماعی آن زمان ايران به اهداف اجتماعی خود از اين اعترافات نيز رسيدند. اما شرايط امروز ايران بگونه ايست که کارکرد اجتماعی عام برای اعتراف گيری ها به هيچ وجه متصور نيست. مرور کوتاهی بر مطالب وبلاگها و شبکه های اجتماعی که اين روزها مهمترين ابزار اظهار نظر و انتقال اطلاعات بين تودهء مردم است نشان می دهد که واکنش عمومی به اعترافات آقايان ابطحی و عطريانفر و ساير اصلاح طلبان، چيزی جز استهزاء و تمسخر نبوده است. در واقع می توان گفت تنها مخاطب اين نمايشهای اعتراف گبری برای حکومتگران در حال حاضر همان معدود طرفداران واقعی و يا ظاهری دولت فعلی است.
علی تيزقدم Copyright: gooya.com 2016
|