گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
8 آبان» عضو کميسيون حقوقی و قضايی مجلس: در صورت لزوم ۱۰۰۰ بار ديگر هم شکايت خود از موسوی را امضا میکنيم، فارس4 آبان» خبر ايرنا در باره زندگی شخصی ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد جعلی از آب در آمد، کانون زنان ايرانی 3 آبان» ملک محمدي: خيانت موسوي با يک انتقاد او از جريان سبز فراموش نمي شود، ایرنا 30 مهر» خداحافظی ميرحسين موسوی با تحريريه روزنامه کلمه، فردا 30 مهر» با تعطيلشدن غرفه موج قانون در نمايشگاه مطبوعات؛ پروژه جمعآوری امضا عليه ميرحسين موسوی ناکام ماند، ايلنا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بيانيه شماره ۱۴ ميرحسين موسوی در آستانه سيزدهم آبان، کلمهچيزی که ما میتوانيم از اين ماجرا بياموزيم آن است که خود دچار افراط نشويم. دير يا زود – بلکه به اميد خدا بسيار زود – مخالفان مردم صحنه را ترک میکنند. آيا آن روز بايد کشوری تخريب شده برای ملت باقی بماند؟ آن چيزی که امروز بايد نگران آن باشيم مصالح کشور است، زيرا کشور جز صاحبان اصلیاش کسی را ندارد که در اين باره ابراز نگرانی کند. ساختن فردا را بايد از امروز آغاز کنيم. بايد برای فردا چنان مهيا باشيم که اگر همين فردا از راه رسيد يکه نخوريم. بايد هريک از ما مردم نه فقط نقش پيشوايی که مسئوليت آن را نيز بر عهده خود احساس کنيم.
بسم الله الرحمن الرحيم در تاريخ معاصر ما سيزدهم آبان يادآور سه حادثه است. در نخستين از اين رويدادها امام خمينی از ايران تبعيد شد و نهضت در فترتی سيزده ساله فرورفت. رژيم شاه پس از به دست آوردن چنين نتيجهای بايد خود را شماتت کرده باشد که چرا اين راه حل ساده را پيش از آن به کار نبست. يک قيام بود و يک امام که وقتی از صحنه دور شد ديگر چيزی از شور تحولخواهی باقی نماند. آيا به راستی امام خمينی در حرکتی که آغاز کرد تنها بود؟ هرگز چنين نبود، زيرا هرگز چنين نيست که يک فرد بتواند به تنهايی در صحنه جامعه تحولات نمايان ايجاد کند. پيروان او بسيار بودند، اما آنان شبيه به يارانی نبودند که سالها بعد پيرامونش را گرفتند، آن زمانی که گفت «رهبر ما آن طفل سيزده ساله است …» دومين سيزدهم آبان روز رهبران سيزده ساله است؛ دانشآموزانی که برای تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده بودند و مورد يکی از سبعانهترين کشتارها قرار گرفتند. تجربه رژيم از حوادث دهه چهل بود که موجب چنين حرکات خونينی شد. تصور بر آن بود که اگر با همان قاطعيت گذشته عمل کنند از نو به همان نتايج خيرهکننده دست میيابند، حال آن که زمينه اجتماعی کاملا تغيير کرده بود؛ زمين تغيير کرده بود و زمان تغيير کرده بود و مهمتر از آن جان انسانها تغيير کرده بود. ديگر حکومت شاهنشاهی با يک امام تنها روبرو نبود. اين بار کسانی گرد او جمع شده بودند که شايد به اندازه پدرانشان او را نمیشناختند يا سخنانش را نشنيده بودند، اما به اندازه امام خود شور در سينه داشتند؛ آنها همچون پدرانشان برای به راه افتادن لازم نبود که پیدرپی شماتت شوند. درباره سومين سيزده آبان بسيار گفته شده است، تا جايی که بعيد است کمترين اطلاعی از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن که در اين رويداد امام از دانشجويان مسلمان پيروی کرد. ظاهرا اين دانشجويان بودند که خود را پيرو خط امام میخواندند، اما در واقع اين امام بود که حرکت آنان را دنبال نمود. قطعا هيچيک از رهبران و فرماندهان انقلاب در شکل دادن به آنچه در اين روز اتفاق افتاد نقشی نداشت. حتی خود دانشجويان تصور میکردند بعد از چند روز حادثه تمام میشود و به خانههايشان باز میگردند. ولی امام اين رويداد را پيگيری کرد و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول ناميد. تنها امامی که درد يک سکوت سيزده ساله را چشيده باشد میداند که جامعهای شکليافته از چوبهای فرمانبر و خشک از خود جوششی ندارد و حيات پاکيزهای ندارد. او مردم را رهبر میپسنديد، زيرا میدانست که گذر از يک گردنه تاريخ برای سعادت هيچ ملتی کافی نيست. آنان بايد از چنان خودانگيختگی و بصيرتی برخوردار شوند که در هر عصری و نسلی بتوانند راه را از بيراهه بشناسند و بپيمايند. مردم ما امروز رهبرانند و اين همان آرزوی بزرگی است که امام برای آنان داشت. او ما را دعوت کرد به سوی آن چيزی که ما را زنده میکرد. آنک سيزدهم آبان، اين سبزترين روز سال دوباره از راه میرسد. آيا امروز قابلتصور است که حرکت مردم بر اثر بازداشته شدن همراهی از همراهی خاموش شود؟ اگر اينگونه باشد دستاوردهای چهل و پنج سال تاريخ معاصر خود را از دست دادهايم، و اگر چنين نباشد اين نشانهای از ريشههای انقلابی ماست. ما به اتکای اين ريشههاست که سبز شدهايم، ريشههايی که اگر از آنها دور شويم به همان چيزی تنزل خواهيم کرد که مخالفان مردم آرزو میکنند. به اين خاطر است که جا دارد با هر تلاش افراطی در اين جهت برخوردی احتياطآميز داشته باشيم. حرکت ما از واگذار کردن اسلام به جبهه خرافهپرستان و سپردن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان، از ناچيز شمردن ميراث و ميوه مبارزات يکصدساله مردم ايران و جايگزين کردن آن با تصوراتی گنگ، و از جدايی و بيگانگی نسبت به ريشههای تاريخیاش نفع نمیبرد، و اگر برخی دولتهای بيگانه بر ترويج چنين تمايلاتی اصرار دارند شايد در اين کار سودی ملاحظه میکنند. آنها اگر لازم باشد با وجدانی آرام بر سر جنبش امروز ايرانيان پشت ميز معامله مینشينند و به همان مقدار آزادی و توسعه سياسی که در کشورهای همسايه وجود دارد برای ملت ما قناعت میکنند و در اين قناعت قابل سرزنش نيستند. اين ما هستيم که اگر مصالح خود را به درستی تشخيص ندهيم بايد ملامت شويم. اين روزها هر نگاهی که به نگاهی میافتد از پيروزی میپرسد. کی به آن میرسيم؟ چه چيز ما را به آن میرساند؟ کدام قدم و اقدام آن را به پيش میاندازد؟ و چه چيز آن را کمال میبخشد؟ تمامی وجود ما دعا و سوال است و وعده خداوند که فرمود هر آنچه مسئلت کنيم مقداری از آن را اجابت خواهد کرد. و آتاکم من کل ما سالتموه. (و از هرآنچه از او خواستيد به شما داد). همين که خواستهای در جامعه متولد میشود ديگر هيچ کس قادر نيست از برآورده شدن آن ممانعت کند و دولتها تنها میتوانند بر مقاديری چون زمان و ميزان و شکل تحقق آن تاثير بگذارند. آيا ما هم میتوانيم بر اين مقادير اثر داشته باشيم؟ آری. المعروف بقدر المعرفه؛ انسانها به قدری که بصيرت و آگاهی از خود به نمايش میگذارند در خور نيکويیها قرار میگيرند. کما اين که در اين چند ماه مردم ما بيش از آن که از رنجهای خود گنج به دست آورده باشند از برکات خردمندی خود بهرهمند شدهاند. راه سبز ما يک مسير عقلانی است و اين يک بشارت است، زيرا نشان میدهد که ما تا انتها بر سر خواستههای خود مستحکم خواهيم ايستاد. اگر دچار تندروی و رفتارهای افراطی بوديم شک نکنيد که با دستانی خالی از نيمۀ راه باز میگشتيم، زيرا افراط راه را برای تفريط باز میکند. اگر برای قبول اين حقيقت به مثال نياز داريد به سياست خارجی دولتمردان بنگريد. همان وقتی که آنان مناسبات بينالمللی کشور را به اغراض تبليغاتی آلوده کردند و از خردورزی و متانت کناره گرفتند میشد حدس زد که به زودی مصالح بلندمدت مردم را به هيچ معامله خواهندکرد. شانزده سال پيش از اين تهيه سوخت برای تاسيسات هستهای تهران امری بود که نه مسئولان و نه رسانهها انجام آن را يک خبر مهم تلقی نمیکردند. امروز قسمت اعظم محصول فعاليتهای هستهای کشور ،که اين همه جاروجنجال به خود ديده و چندين تحريم برای ملت به همراه آورده است، گويا بايد برای تامين همين نياز ساده تحويل کشورهای ديگر شود، شايد بعدها لطف کنند و اندکی سوخت در اختيار ما بگذارند. آيا اين يک پيروزی است؟ يا يک تقلب آشکار، که چنين تسليمی فتحالمبين ناميده شود؟ دولتمردان نه مشکلات جهان را حل کردند و نه بر حقوق ترديدناپذير ملت خود تاکيد نمودند، که با گشادهدستی از اين حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند که حتی در تسليم شدن و کرنش کردن افراطگرند. حتی اگر با تلاش دلسوزان از واگذاری دستاوردهای کشور در زمينه انرژی صلحآميز هستهای جلوگيری شود از عواقب افراط و تفريطهای دولتمردان ايمن نشدهايم، زيرا رفتارهای آنان زمينه را برای اجماع بين المللی جهت اعمال تحريمها و فشارهای بيشتر به ملت ما فراهم کرده است. چيزی که ما میتوانيم از اين ماجرا بياموزيم آن است که خود دچار افراط نشويم. دير يا زود – بلکه به اميد خدا بسيار زود – مخالفان مردم صحنه را ترک میکنند. آيا آن روز بايد کشوری تخريب شده برای ملت باقی بماند؟ آن چيزی که امروز بايد نگران آن باشيم مصالح کشور است، زيرا کشور جز صاحبان اصلیاش کسی را ندارد که در اين باره ابراز نگرانی کند. ساختن فردا را بايد از امروز آغاز کنيم. بايد برای فردا چنان مهيا باشيم که اگر همين فردا از راه رسيد يکه نخوريم. بايد هريک از ما مردم نه فقط نقش پيشوايی که مسئوليت آن را نيز بر عهده خود احساس کنيم. تاکيد بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی يک راهبرد کليدی برای ساختن فرداست. با چنين راهبردی ما در تاريکی قدم نمیگذاريم و ميراثهای به جا مانده از مبارزات نسلهای پيشين را به هيچ تقليل نمیدهيم. و هر آنچه از آرمانها و خواستههايمان که جا بماند با زندگیهای خود آن را به دست میآوريم، زيرا ساختار ظاهری هرگز تمام آن چيزی، بلکه قسمت اصلی آن چيزی نيست که در جامعه واقعيت دارد. بخش اصلی اين واقعيت زندگیهای ماست. دستگاه ظاهری میتواند فرزندان انقلاب را همچون تبهکاران دستگير کند و لباسهای تحقيرآميز بر قامتشان بپوشاند و مردم میتوانند با نگاهشان از آنان قهرمان بسازند و به آنان افتخار کنند. در اين رودررويی کداميک برندهاند؟ دستگاه ظاهری میتواند آنان را در دادگاههای نمايشی محکوم کند و نگاه مردم میتواند آنان را در پيشگاه وجدان خويش حاکم بداند. به راستی کداميک از اين دو در واقعيت جامعه حکومت میکنند؟ دستگاه ظاهری با برخوردهای توهينآميز خود خانوادههای آنان را سرافکنده و خوارشده میخواهد و نگاههای مردم آنان را در عين تلخکامیهايی که میچشند سربلند میبيند. کداميک از اين دو نگاه بر احساس اين خانوادهها چيره است؟ دقت کنيد که تنها در نگاه مردم اين همه قدرت وجود دارد و تا اينجای کار هنوز حرفی از ديگر توانايیهای آنان نگفتهايم. دستگاه ظاهری میتواند برای اين خانوادهها تنهايی و عسرت تدارک ببيند و مردم میتوانند آنان را در آغوش بگيرد؟ به راستی کداميک از اين دو بر کار خود غالبند؟ دستگاه ظاهری میتواند دانشجويان غريب را به جرم ابراز عقيده از خوابگاه محروم کند و معيشت آنان را در تنگنا قرار دهد و شبکههای اجتماعی میتوانند با حمايتهای خود از آنان پشتيبانی کنند. تاثير اقدام کداميک از آنها بيشتر است؟ به راستی کداميک از آنها قدرتمندتر است؟ بلکه اساسا تقابلی ميان اين دو وجود ندارد؛ يکی هست و ديگری نيست، زيرا اين زندگیهای ماست که به هر امری در نظم ظاهری جامعه معنا میبخشد. ما در چند ماه گذشته نه با شکستن اين نظم، که با تغيير معنا دادن به آن از راه زندگیهايمان صحنه جامعه را تغيير داديم. ما چه نيازی به شکستن اين نظم داريم در حالی که در هر شرايطی اين ما هستيم که با زندگیهای خود به آن جهت میدهيم. بعد از اين نيز راه ما اين است. در شرايطی که اصول متعدد قانون اساسی بتوانند بیمحابا معطل بمانند حقيقت آن است که فرقی ميان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سياسی کشور اگر بهترين نظم ممکن باشد به چه کار میآيد اگر زندگیهای ما به آن اعتبار نبخشد، يعنی معنی برايش تدارک نبيند، آن را تنفيذ نکند و اجرای بدون تنازل آن را مطالبه ننمايد؟ به همين ترتيب اگر اين ساختار واجد اشتباهات و عقب افتادگیهای واضح بود ما تنها در صورتی میتوانستيم آن را اصلاح کنيم که نخست معنای آن را اصلاح میکرديم و اين کار را با زندگیهای خود انجام میداديم. البته بسيارند ملتهايی که اين توانايی خود را به جا نمیآورند و ترجيح میدهند قدرت را به قدرتمندان وابگذارند. آنها در جامعه خود پيشوا نيستند، ولی مردم ما هستند. سيزدهم آبان ميعادی است تا از نو به ياد آوريم که در ميان ما مردم رهبرانند. اين روز عزيز را به ملت ايران تبريک میگويم و برای گروهی از آفرينندگان اين مناسبت که اينک در بندند و ديگر اسيران نهضت سبز از خداوند آزادی، شکيبايی و پاداشی متناسب با نيتهای بلندشان آرزو میکنم. ميرحسين موسوی Copyright: gooya.com 2016
|