گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
30 آبان» ميرحسين موسوی: از اصولمان برنمیگرديم و به هر هزينهای که لازم باشد تن میدهيم و تحمل میکنيم، کلمه23 آبان» انتخاب رياست فرهنگستانها به رئيس دولت واگذار شد، گزارشی از حاشيههای مجمع عمومی فرهنگستان هنر به رياست مهندس موسوی، حيات نو 23 آبان» ديدار مهدی کروبی و ميرحسين موسوی: انتقاد کروبی و موسوی از برخوردهای خشن با مردم بهويژه زنان 18 آبان» فارس: تعداد نمايندگان شاکی موسوی به ۱۴۴ نفر افزايش يافت 18 آبان» ميرحسين موسوی: اگر در يک نظام مردم عادت کنند حقوق شان پايمال شود، آن نظام به سوی ديکتاتوری و خشونت سير می کند، سايت جماران
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بيانيه شماره ۱۵ ميرحسين موسوی به مناسبت سالگرد تاسيس بسيج: افسوس بر بسيج اگر تا حد يک حزب سياسی تنزل کند! کلمهبسم الله الرحمن الرحيم پنجم آذرماه سالروز تاسيس بسيج مستضعفان از سوی امام خمينی و فرصتی است تا اين نهاد موثر در تاريخ انقلاب اسلامی در معرض نگاهی دوباره قرار گيرد. بسيج چه بود و چه هست و چه بايد باشد؟ بسيج را چه چيز ساخت و چه چيز نامدار کرد و قهرمان تمامی سليقهها و گرايشها در دورهای از تاريخ معاصر اين سرزمين قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسيج ناميده شد با بودجههای کلان و سلاحهای گران به دست نيآمد. سازماندهی برتر نبود که از بسيج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانايیهای بسيج را شکل داد، بلکه نيتهايی پاک و عميق اين بنای بلند را برافراشت و اسوههايی را پرورش داد که هنوز هرگاه از آنان نام برده میشود گويندگان و شنوندگان، ياران پيامبر (ص) را به ياد میآورند. علاوه بر اين، بسيج در تاريخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ايستادگی ملت ماست. سی سال پيش از اين امام بسيج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامی ابرقدرت ها به وجود آورد و اين موثرترين اقدام ممکن برای پيشگيری از آن خطر بود. در اين سه دهه هيچ سلاحی وجود نداشت که قدرتهای بزرگ و کوچک مخربتر از آن را در اختيار نداشته باشند و تنها چيزی که آنان را از گزند رساندن به اين خاک منصرف و يا پشيمان میکرد ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمیترسيدند و در دفاع از آرمانها و حقوق خود کوتاهی نمیورزيدند. بسيج قابی بود که اين چهره از ملت ما را به نمايش میگذاشت. و بسيج جلوهگاهی بود برای ظهور يکپارچگی اقشار و سليقههای گوناگون مردم ما. زمانی که پدر دلسوز ما اين نهال را غرس میکرد گفت: «کشوری که بيست ميليون جوان دارد، بايد بيست ميليون بسيجی داشته باشد». چنين هدفی چگونه میتوانست تحقق بيابد اگر بسيج به يک سليقه يا نحله يا فرقه يا قشر تعلق پيدا میکرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بيست ميليونی ايجاد آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، يا لااقل اکثريت عظيمی از رنگهای جامعه را در خود جمع کند؛ شبيهترين چيز به پرچمهای سالار شهيدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند میشود و همه اقشار مردم ما، حتی برخی از اقليت های دينی را گرد خويش میآورد. اگر بسيج به يکی از بزرگترين دستاوردهای تاريخی ملت ما تبديل شد به خاطر توجه به چنين رمزهايی بود، والا از صرف يک نام چنين هنرهايی ساخته نيست؛ هنر تبديل انسانهايی عادی به لشکر مخلص خدا، هنر پايدار ماندن و پيروز شدن با دستانی خالی و هنر محور و مايه وحدت و سربلندی يک ملت تاريخی و بزرگ قرار گرفتن.
اينک نيز داستان همين است. نوعی از نامها و نشانهها، نوعی از کلمات و ظواهر، نوعی از لحنها و لهجهها، نوعی از جملات و طلسمها.... نيستند که مدرسههای عشق و انسانهای بزرگ میسازند. تمامی بسيجيان نامدار و گمنامی که ايمان و ايران به آنان افتخار میکند به صرف ادای چند حرف در ميادين سابقين قهرمان نشدند. آنان در بوته قرار گرفتند. و در اين جهان کيست که در بوتههای فتنه آزموده نشود؟ احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون / آيا مردم گمان کردند همين که بگويند ايمان آورديم به حال خود رها میشوند و در فتنهها آزموده نخواهند شد؟ و لقد فتنا الذين من قبلهم و ليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الکاذبين / به تحقيق کسانی را که پيش از آنان بودند آزموديم و خداوند خواهد دانست کسانی را که راست گفتند و خواهد دانست آنانی را که دروغگويانند. اينک نوبت به وارثان باقریها و باکریها رسيده است. نسل جديدی که بسيجی ناميده میشود امروز در بوته تاريکترين شبههها و فتنهها قرار دارد. آيا اين نسل جديد نيز شبيه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب اميرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ يا اين قياسها واهی است و کسانی که اينگونه قياس میکنند بسيج را ماشينی سرکوبگر میخواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسانهايی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب اين سوال را میدانند؟ هويت آن سازمانی که اينک بسيج مستضعفان ناميده میشود به راستی چيست؟ دستگاهی بینيت که بفرموده چشمانش را میبندد و دست و پای خواهران و برادرانش را میشکند، يا نهادی مجهز به عميقترين بصيرتها که میتواند در ظلمانیترين شبهای فتنه راه را از بيراهه تشخيص دهد؟ شب فتنه روز کسانی است که در پاسخ به اين پرسشها مردد ماندهاند. اذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم فعليکم بالقرآن. پاسخ پيامبر (ص) را به تمامی اين ترديدها بشنويد که وقتی فتنه همچون پارههای شب تاريک شما را فرا گرفت بايد به قرآن رو کنيد. قرآن شفيعی است که اگر به سود کسی شفاعت کند از او پذيرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت دهد تصديق میشود؛ کتابی که هرکس آن را پيشوا و پيشارو بگذارد به بهشت میرود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ میراند؛ کتابی که به سوی بهترين راه هدايت میکند؛ کتابی که به روشنی و صراحت ما را فرمان میدهد تا با راستگويان باشيم. يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقين / ای کسانی که ايمان آوردهايد از خدا پروا کنيد و با راستگويان باشيد. ولی اگر معلوم بود کدام گروه راستگو هستند که شب فتنه به پايان میرسيد. در عين حال اين قدر معلوم است که راستگويان دروغ نمیگويند. کسانی که در مبارزه سياسی اصلیترين شيوهشان دروغ گفتن است حتما راستگو نيستند؛ تقوا در همدستی با آنان و ايمان سازگار با پيرویشان نيست. آيا در اين چند ماهه هيچ دروغی نشنيدهايد؟ ای جماعت مومنان! تقوا کنيد و با راستگويان باشيد. بسيج چه بود و چه خواهد بود و چه بايد باشد؟ بسيجی که امام میخواست در مقابل ملت قرار نمیگرفت، بلکه در کنار مردم و پشتسر آنان بود؛ بسيجی که فراتر از جناحها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگيرد؛ بسيجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسيجی که به دنبال رفاقت و محبت و يگانگی مردم باشد؛ بسيجی که بدون توجه به اختلافات سليقهای خود با ديگران حافظ عرض و ناموسشان باشد، که آنان يا برادر او در دينند و يا نظير او در آفرينش؛ بسيجی که حرمت حريمهای خصوصی مردم راحفظ کند. امام بسيج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمیخواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم میديد تا حاکميت آنان بر سرنوشتشان تضمين نمايد. قرار بود رفتار و انديشه بسيجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسيج بر سر مردم فرود آيد. قرار نبود بسيج جيرهخوار دولت شود و به ازای دستگير کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگيرد. افسوس بر بسيج اگر تا حد يک حزب سياسی تنزل کند؛ اين آن چيزی نيست که امام ما برای بسيجيان میخواست. قرار نبود بسيج به دستگاهی تبديل شود که اختيار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند. برادران بسيجی من! کدام عيب و کاستی در آرزوهای امام برای بسيج وجود داشت که از آنها کناره گرفته شود؟ و چرا بايد چهرهای که با زحمات گذشتگان شما پديد آمد به کدورتها آلوده گردد؟ شما خود با مردميد و از مردميد. مفاهيمی که فطرت مردم آنها را میپسندد چرا بايد در نزد برخی از دوستان بسيجی ما نفرت ايجاد کند؟ کدام زشتی در نامهايی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان میآيد قلب بعضی از آنان را مشمئز میکند، گويی که نام بزرگترين گناهان باشد؟ حال آن که هنوز بزرگترين ميعادگاهها در اکثر شهرهای ما به نام آزادی خوانده میشوند. مگر نمیگوييم عنوانهايی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقليتها، و امثالشان محملهايی است تا قدرتها رياکارانه خويشتن را به آنها الصاق کنند و سيمايشان را زيبا جلوه دهند؟ چرا آنهايی که قاعدتا بايد صاحبان اصلی و اصيل چنين آرمانهايی باشند از آنها فاصله میگيرند؟ مگر میخواهند مکتبشان کريه جلوه کند؟ چرا اين مفاهيم را لعن میکنيم و ملاک بیدينی قرار میدهيم؟ دينی که چونان يک بوته گل دلخواه برای بشر ارمغان آورده شد، از بس که آموزههايش ملايم و موافق با فطرت بود. مبادا آن را تبديل به يک بوته خار کنيم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس میگيرد زخمی شود؛ زخمهايی از نوع آنچه جوانان ما در خيابانها میبينند. بسيج نيز سی سال پيش از اين همچون يک بوته گل و يک پارچه نور متولد شد. آيا اگر کسی رجعت به آن عهد نورانی و نخستين را بخواهد به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازی نظام زده است؟ آيا اگر کسی بازگشت به نسخه اصيل انقلاب اسلامی را طلب کند، آيا اگر کسی خواستار آن اسلام ناب محمدی که امام منادی و معرف آن بود باشد و از خرافهپرستیها و قشریگریهايی که با نام دين به مردم فروخته میشود بيزاری بجويد، آيا اگر کسی اجرای بدونتنازل قانون اساسی را دنبال کند، آيا اگر کسی از وفاداری به عهدهای ايمانی و انسانی بپرسد جز به دادگری فراخوانده است؟ آيا چنين کسانی بايد در خيابانها کتک بخورند، در زندانها شکنجه ببينند و به حبسهای طولانیمدت محکوم شوند؟ آيا اسلام و قرآن اجازه میدهد مردمی که با مسالمت حاکمانشان را به عدالت امر میکنند کشته شوند؟ و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم / و مردمی را که به دادگری امر میکنند به قتل میرسانند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده. بسيج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسيری که پيشرويش گذاشته شده است ادامه دهد؟ آن نيرويی که يک زمان نماينده شجاعت ملت ما بود آيا اينک به کار گرفته شود تا ايرانيان را بترساند؟ کاملا پيداست که آخرين و تازهترين راهبرد اقليت اقتدارطلب ايجاد هراس در مردم است. آيا لباسهای مخوف میپوشند و در خيابانهای شهر آرايشهای نظامی به خود میگيرند تا هموطنانشان را مرعوب کنند؟ يا مردم را میترسانند چون خود میترسند؟ يا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم میکنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمیکنند که با اين رفتارهای کوتهبينانه چگونه امنيت ملی کشور را در معرض خطر قرار میدهند. کافی است مردم بترسند تا پای قدرتها به مرزهای اين بوم باز شود. کافی است سمعه شجاعت اين ملت خدشهدار گردد و بيگانه در دلاوری و استواری آنان ترديد کند تا خواب های سی ساله تعبير شود. به دو کشور همسايه ما که اينک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنيد. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسيدند. ظاهرا قدرتها با شعار آزادیبخشی به اين دو کشور قدم گذاشتند، در عينحال که وقتی ابوغريبها را به راه میانداختند طمع خويش را در چهرههای وحشتزده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بيشتر از آن ممکن نبود به مردم اين دو کشور میگفتند شما همانهايی هستيد که از صدام و طالبان وحشت داشتيد، پس اينک حق آن است که از سلاحهای رعب انگيزتر ما بيشتر بترسيد. حتی تروريستهای افراطی هنوز به آن اميد که بتوانند همچون خونخواران پيش از خود بر هراس مردم اين کشورها حکومت کنند آنان را بيرحمانه میکشند. قربانيان ددمنشیهای صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را میپردازند، کما اين که ملت ما هنوز امنيت و آرامش خويش را مرهون شجاعت و استحکامی است که در طول سی سال گذشته به نمايش گذاشت. حال کسانی در داخل کشور میخواهند اين سرمايه را از ما بگيرند. در مقابل نمايشهای آنان مردم يا نمیترسند، که نمیترسند، و اين آخرين حربه هم از آنان سلب میشود، و يا خدای ناکرده میترسند. در آن صورت آيا اسباببازیهای جنگی از تماميت اين کشور حفاظت خواهدکرد؟ بسيج در تاريخ معاصر ما نه فقط يک نام، بلکه يک عملکرد بود که هرگز از آن بینياز نمیشويم؛ تا جايی که اگر معدودی از متصديان اين عملکرد ماموريتهای خود را فراموش کنند لازم است ما مردم خود آنها را بر عهده بگيريم. ضرورتی، حتی به مراتب مهمتر از آرمانهای جنبش سبز ما را مجبور میکند که اجازه ندهيم کسی در ترسيدن ما طمع کند. و بدانيم که بالاتر از سياهی رنگی نيست. ترساندن آخرين تير ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگر کارگر نشود چاره ديگری نداشته باشند. چاره راستين آنها هم خود شماييد، روزی که از مخالفان خود بپرسيد آيا پرچمهای رنگارنگ شما نيز به معنای اصرار بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی است، و اگر آری گفتند آنها را بپذيريد. آن روز وقتی است که همه با هم سبز میشويم. ميرحسين موسوی Copyright: gooya.com 2016
|