جنبش سبز و جمهوری اسلامی، گفتوگوی مرتضی کاظميان با عليرضا علویتبار
اشاره:
نام عليرضا علویتبار با شورای سردبيری و سردبيری تعداد قابل توجهی از نشريات اصلاحطلب که اينک توقيف شدهاند، گره خورده است. علویتبار، از نويسندگان روزنامه «سلام» و عضو شورای مشاوران ماهنامه «کيان»، از هفتهنامههای «بهمن» با مديرمسئولی عطاءالله مهاجرانی گرفته تا «راهنو» به مدير مسئولی اکبر گنجی، و از روزنامه «صبح امروز» سعيد حجاريان تا روزنامههای بنيان و بهار و دوران و نوسازی و آئينه جنوب، و سرانجام ماهنامهی «آفتاب» به مديرمسئولی عيسی سحرخيز دربند، بهقدر لازم در مطبوعات اصلاحطلب، موثر و فعال بوده است. نشريات و روزنامههايی که محافظهکاران و اقتدارگرايان «زنجيرهای» توصيفاش میکردند و با «توقيف موقت» مرگ آنها را رقم زدند. علویتبار (متولد ۱۳۳۹) دانشآموختهی اقتصاد از دانشگاه شيراز، تا پايان جنگ تحميلی بهعنوان عضوی از سپاه پاسداران، در بخش شناسايی و اطلاعات عمليات فعال بوده است. پس از پذيرش قطعنامه ۵۹۸ و خاتمهی جنگ، او به جهاد دانشگاهی رفت و از آنجا به مرکز تحقيقات استراتژيک رياستجمهوری پا نهاد؛ مرکزی به مديريت موسوی خوئينیها. علویتبار در اين مرکز، افزون بر تحقيق و مطالعه، مديريت داخلی نشريه «راهبرد» مرکز را عهدهدار شد. وی مدرک کارشناسی ارشد خود را در «علوم اقتصاد» از دانشگاه اصفهان دريافت کرد، و بعدتر موفق به کسب دکترای خطمشیگذاری عمومی در موسسهی عالی آموزش و مديريت برنامهريزی کشور شد؛ موسسهای که هماينک بهعنوان پژوهشگر و مدرس در آن مشغول به کار است.
دکتر عليرضا علویتبار در گفتوگويی که در زير میخوانيد، ملاحظات تاملبرانگيزی را در مورد جنبش سبز، مختصات و ويژگیهای آن، کارويژهها و بضاعتهای نمادهای راهبری آن، نحوهی مواجههی حکومت با جنبش اعتراضی مردم ايران، عملکرد راهبران نمادين جنبش، و مقولههای هم حوزه، مطرح کرده است. اين نخستين گفتوگوی اين صاحبنظر سياسی، پس از سکوتی چند ماهه است.
آغاز
گفتوگو با علویتبار را با «مختصات جنبش اعتراضی کنونی ايران» آغاز کردم. او معتقد است که «برای درک نظام يافتهی ويژگیهای اعتراضهای اخير بايد به دو ويژگی اصلی آن توجه کرد؛ هر يک از اين دو ويژگی پيامدهايی دارند که خصوصيات اين اعتراضها را بهتر توضيح میدهند.» اين دو ويژگی از نظر او عبارتند از:
يکم: «حوادث اخير يک جنبش اجتماعی است. جنبش اجتماعی بودن آن بهمعنای وجود چند ويژگی فرعی در آن است. اول اينکه يک رفتار جمعی است و واکنش عدهای از مردم است به يک وضعيت يا مشکل خاص. دوم اينکه تا حدودی سازماندهی شده است و از اعتراض صرف فراتر میرود و «ايده»ای را دنبال میکند. سوم اينکه پديدهای کاملا مدرن است که در جوامع سنتی نمیتوان نمونهی آنرا يافت. چهارم اينکه شبکهای هرمگونه دارد. از پايين به بالا با عناصری چون: هواداران و متمايلان، افراد نهادينه شده، تشکلهای مدنی و شبکههای نامحسوس و غيررسمی و گروههای سياسی مشخص میگردد. پنجم اينکه فعالان آن دارای «گفتمان» مشترک و احساس «هويت» و «همبستگی» هستند.»
دوم: «حاصل يگانگی يک «جنبش عام متعارف با مطالبات سياسی» با چند «پويش خاص جديد با مطالبات فرهنگی و اجتماعی» است.
وی در توضيح نظر خود میگويد: «در جامعهی کنونی ما، شکاف ميان حکومت و مردم منجر به ايجاد جنبشی خواهان مردمسالاری شده است که عموميت دارد و ويژگیهای جنبشهای متعارف اجتماعی را داراست. اما درعينحال نه (۹) پويش خاص اجتماعی نيز در جامعهی ما موجود است که پيرامون شکافهای مختلف فرهنگی و اجتماعی شکل گرفتهاند. اين پويشها بيشتر خصوصيات غيرمتعارف و جديد از خود نشان میدهند.» علویتبار اين پويشها را چنين برمیشمارد:
ا. پويش جوانان، ۲. پويش زنان، ۳. پويش حذفشدگان غيردينی، ۴. پويش ايرانيان خارج از کشور، ۵. پويش طرفداران محيط زيست، ۶. پويش قومی_فرهنگی، ۷. پويش حقوق بشر، ۸. پويش محرومان و فرودستان نظام اداری، ۹. پويش حاشيهنشينان شهری.
به عقيدهی او: «جنبش دموکراسی خواهی با هفت پويش از پويشهای پيشگفته بهطور کامل پيوند خورده است و تنها دو پويش آخر هنوز بهطور کامل با آن يگانه نشدهاند. اين يگانگی کامل جامعهی ما را بهحرکت درآورده و به لرزه انداخته است.»
وی میافزايد: عناصر تشکيلدهنده به اين جنبش برخی پيامدهای مشخص را برای آن به ارمغان میآورند که هم میتوانند «فرصت» باشند و هم در صورت مديريت نشدن «تهديد». او سه مورد از آنها را اينچنين مورد اشاره قرار میدهد و برمیشمارد:
الف. تنوع خواستهها و تقاضاها؛
همهی همراهان جنبش انتظار دارند که با تحقق مردمسالاری خواستههای خويش را متحقق سازند. در جريان جنبش سبز نيز هرکدام میکوشند تا خواستهی خود را بهعنوان محوریترين و مهمترين خواسته در «گفتمان» جنبش «جابياندازند». تنوع خواستهها اگرچه موجب افزايش طرفداران جنبش میشود اما میتواند به برخی رقابتها و تعارضها در درون آن نيز دامن زند.
ب. گستردگی و فراگيری حوزهی عمل جنبش؛
زندگی اجتماعی مدرن انشقاق يافته است و حوزههای گوناگون زندگی در آن به نسبت معينی از يکديگر استقلال دارند. جنبشهای اجتماعی موثر و موفق در جوامع مدرن بهطور معمول بر خواستهايی مربوط به يک گروه اجتماعی يا در يک حوزهی زندگی اجتماعی تمرکز میکنند و از پيشبرد مبارزهای کلی و سرتاسری اجتناب مینمايند. بههمين دليل امکان اعمال قدرت آنها افزايش میيابد. جنبش کنونی ايران برای موفقيت ناگزير است در هر گام بر يک حوزه تمرکز کند و از دنبال کردن خواست تغيير همهچيز بهطور همزمان پرهيز نمايد. اما اينکار مستلزم اقناع و کسب همدلی همهی فعالان است.
پ. شکی نيست که در مقايسه با انقلاب، جنبشهای اجتماعی تحولی سريع و همهجانبه را وعده نمیدهند. آيا جامعهی تحقيرشده و سرخورده میتواند صبوری کند و تحقق هدفهای معين در حوزههای مشخص را تاب آورد؟
جنبش بیسابقه
از علویتبار پرسيدم، آيا اين جنبش در ۳۰ سالی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد، بیسابقه است؟ او تصريح کرد که جنبش کنونی بیسابقه است اما نه بهخاطر ويژگیهای جنبشهای اجتماعی بلکه بهعلاوه بهدليل موقعيتی که حکومت در آن قرار دارد. وی توضيح داد: «برای دورهی کوتاهی در دههی ۷۰ هجری خورشيدی جنبشی شبيه به جنبش کنونی (پيوند يک جنبش سياسی عام با چند پويش اجتماعی و فرهنگی خاص) را تجربه کرديم، اما وضعيت حکومت با شرايط کنونی متفاوت بود. در آن زمان اگرچه بحران مشروعيت و بحران ايدئولوژی مشروعيتبخش در حکومت وجود داشت اما بههيچوجه با بحران کنونی قابل مقايسه نبود. شدت بحران کنونی بهحدی است که پايههای اجتماعی حکومت را بسيار تضعيف کرده است. بحران همبستگی درون طبقهی حاکم نيز بههيچوجه بهشدت کنونی نبود. زمينههايی که در شرايط کنونی برای اوجگيری بحران کارآمدی (ناتوانی حکومت از ايفای نقش عام و تامين برخی خواستههای همگانی) وجود دارد در آن شرايط ديده نمیشد. حکومت در تلاشی که برای تبديل شدن به يکهسالاری داشته است بخش قابلتوجهی از متحدين پيشين خويش (محافظهکاران سنتی و مصلحتگرايان) را از خويش رانده و به آنها آسيب زده است.»
او همچنين اضافه کرد که علاوه بر موارد فوق، نقش گستردهی محافل نظامی_امنيتی در تصميمگيری و تخصيص منابع در شرايط کنونی کشور سيمای حکومت را تغيير داده است و در نوع برخورد حکومت تغييراتی اساسی را موجب شده است. اينچنين، جمع اين عوامل جنبش کنونی را متمايز از حرکتهای پيشين ساخته است.
وجوه تمايز جنبش سبز
«آيا جنبش سبز واجد هويت (وجوه تمايز) خاصی است؟ مولفههای هويت جنبش سبز يا وجوه تمايز آن چيست؟» علویتبار در پاسخ به اين پرسش، برخی وجوه جنبش سبز را که آن را از ساير اقدامات اعتراضی سالهای اخير متمايز میسازد بهشرح زير فهرست کرد:
۱.نفی خشونت و پذيرش مسالمت بهعنوان تاکتيک و استراتژی؛
۲.نفی دينستيزی؛
۳.تاکيد بر پيوستگی تاريخی و نقد گذشته بهجای انتقام گرفتن از گذشته؛
۴.فراگيرندگی و تلاش برای آغوش گشودن بر روی همهی اقشار و گروههای اجتماعی؛
۵.تاکيد بر حضور در کنار هم زنان و مردان در جنبش؛
۶.بهرهگيری از ظرفيتهای مردمی نهادهای سنتی چون مرجعيت و روحانيت؛
۷.تاکيد بر اخلاقی بودن روشها؛
۸.زنده کردن همبستگیهای اجتماعی و ملی و بهرهگيری از اين همبستگیها؛
۹.پيوند دادن دوبارهی نسلها و برقراری گفتوگويی مستمر ميان آنها.
از او پرسيدم: «آيا جنبش سبز در ادامهی جنبش اصلاحی است يا وجوه تمايزی نسبت به آن دارد؟» وی اظهار داشت: «جنبش سبز تکامل جنبش اصلاحی است، با برخی تاکيدهای جديد، مانند تاکيد بر همبستگی تاريخی بهجای گسست تاريخی، تاکيد بر عامهی مردم بهجای نخبهگرايی، تاکيد بر همراهی با اقشار دستورز و پايين در کنار طبقه متوسط مدرن، تاکيد بر گفتوگوی سنت و مدرنيته بهجای جدال ميان آنها.»
جنبش رو به افول يا ارتقاء؟
يکی از مهمترين پرسشهای مطرح اين روزها برای حکومت و معترضان و شهروندان ناظر، اين است که آيا جنبش سبز رو به ارتقاء است يا رو به افول؟ و اين که چه توصيههايی برای استمرار و ارتقاء جنبش قابل طرح است؟ علویتبار در جواب به اين سئوال میگويد: «جنبش ضربه خورده اما بهطور کامل سرکوب نشده است؛ ازاينرو با توجه به ظرفيتهای موجود بهنظر میرسد که زمينه برای ارتقاء آن فراهم باشد. اما ارتقاء جنبش در عمل، از يکسو به وضعيت حکومت و از سوی ديگر به وضعيت مردم بستگی دارد. در سطح حکومت اگر بحرانهای مشروعيت، کارآمدی، همبستگی طبقه حاکمه و اعمال سلطه پديدار شده و يا فزونی يابند و حکومت ضعيف و بحرانزده شود امکان ارتقاء جنبش اعتراضی افزايش میيابد. در سطح جامعه نيز افزايش ميزان نارضايتی، سازماندهی کارآمدتر و منسجمتر ناراضيان، ارتقاء و فراگيری گفتمان اعتراضی و مقاومت و انسجام و تدبير بهينهتر رهبری جنبش به ارتقاء سطح جنبش میانجامد.»
مهمترين چالشهای جنبش
از علویتبار در مورد مهمترين چالشهای جنبش پرسيدم، و او به موارد زير اشاره کرد:
ا. سلطهی نظاميان بر عرصهی سياست و اقتصاد و بهرهگيری آنها از قوه قهريه برای سرکوب هر جريانی که اين تسلط را مورد پرسش قرار دهد؛
۲. اقتصاد رانتی و تسلط دولت بر منابع نفتی و بهرهگيری از درآمدهای نفتی برای خريدن و تطميع کردن برخی از اقشار و تحت فشار گذاشتن برخی اقشار ديگر؛
۳. تشديد حس انتقامجويی در بخشی از اعضای جنبش در واکنش به اعمال خشونت و سرکوب و بروز رفتارهای خشن در ميان طرفداران جنبش سبز؛
۴. رشد ديدگاههای افراطی، دينستيز و خواهان قطبی کردن جامعه در اثر طولانی شدن مبارزه و مواضع غيرقابل انعطاف حکومت.
کنترل خشونت
در گفتوگو با علویتبار به نقش مهم عنصر سرکوب و تهديد و اعمال خشونت عليه شهروندان معترض، توسط اقتدارگرايان اشاره کردم؛ مولفهای مهم و تاثيرگذار بر روند کنونی. از او پرسيدم که چگونه میتوان اين مولفه را کنترل کرد؟ وی در ابتدا توضيح داد: «اجبار يکی از ويژگیها و چهرههای پايدار و اصلی نهاد حکومت است. حکومت بيش ار هر چيز پديدهای اجبارآميز است. بهقول تولستوی کسی که در زندان نبوده، معنای حکومت را نمیفهمد. اما اجبار دو چهره دارد: اجبار ابزاری که بهمعنای تحميل ارادهی حکومت بر مخالفان از طريق کاربرد ابزارهای مادی و آشکار است، و اجبار ساختاری که اجباری است که در ساختار قوانين و مقررات تعبيه شده است. اجبار ابزاری تکبعدی است درحاليکه اجبار ساختاری دوبعدی است.» به عقيدهی علویتبارک «چون حکومت ايران دارای بحران اعمال سلطه نيست از وجه اجبار ابزاری خود به بهترين نحو استفاده میکند و اين تنها پايهی قدرت آن است که آسيب نديده است.»
او معتقد است که برای مهار خشونت ناشی از بهکارگيری اجبار ابزاری اقدامهای زير میتواند مفيد واقع شود:
۱.تفکيک ميان «نيروی نظامی و انتظامی بهعنوان نهاد» از «نيروی نظامی و انتظامی در مقام حکومت» هم در شعارها و هم در گفتوگوها و اقدامها. بايد برای نيروی سرکوبگر مشخص ساخت که هزينههای تحميل شده بر نهاد در صورت سرکوبگری بيش از هزينهی بیطرفی آنهاست.
۲. مذاکره و چانهزنی با هيئت حاکمه برای ايجاد ترديد و دوگانگی در مورد ميزان و شيوهی کاربرد نيروهای نظامی و انتظامی در مقابله با مخالفان و منتقدان.
۳. تداوم روشهای مسالمتجويانه و آشتیطلبانه و تکيه بر مشترکات بهجای موارد تعارض و تضاد.
۴. افزايش حضور روحانيون و زنان در درون جنبش و تداوم ارتباط و اقناع مراجع برای دعوت به پرهيز از قهر.
۵. بهرهبرداری حداکثری از حفاظهای قانونی. در برخی شرايط پذيرش موقت اجبار ساختاری اعمال اجبار ابزاری را بیوجه میگرداند.
۶.طرح مداوم شعار بخشش و مقابله با شعارهای انتقامجويانه در درون جنبش.
۷. طرح خواستههای حداقلی و پرهيز از طرح شعارهايی که در طرف مقابل وحشت ايجاد میکند.
وضع جمهوری اسلامی
در ادامهی گفتوگو از او پرسيدم که بعد از وقوع جنبش سبز، وضع نظام سياسی جمهوری اسلامی را چگونه ارزيابی میکند؟ وی تصريح کرد: «جمهوری اسلامی در آستانهی اوجگيری تعارضات قرار دارد. دو عنصر «حکومت تضعيف شده و بحرانزده» و «مردم ناراضی و معترض» بستر را برای گسترش تعارض فراهم کرده است. افزوده شدن فشارهای خارجی و بحران کارآمدی ناشی از خطمشیهای نادرست دولت میتواند وضعيت را باز هم خطرناکتر نمايد. جمهوری اسلامی واقعا" موجود (نه آنچه در قانون اساسی آمده يا مورد درخواست طرفداران مردمسالاری دينی است) در دشوارترين موقعيت خويش پس از انقلاب قرار دارد.»
استراتژی جنبش سبز
«با توجه به تجربهی پنج_شش ماههی جنبش سبز، آيا اين جنبش از استراتژی مشخصی تبعيت کرده است؟» علویتبار در پاسخ میگويد: «با توجه به اينکه شرايط کنونی ايران امکان گفتوگوهای جمعی و رودررو با رهبران و فعالان جنبش را بهشدت محدود کرده است، ازاينرو اطلاع از استراتژیهای احتمالی موجود در ميان فعالان سطوح مختلف جنبش دشوار است. و بر اين اساس نمیتوان از وجود استراتژی مشخصی سخن گفت و به ارزيابی آن پرداخت.»
اما بهعنوان يک صاحبنظر، آيا او استراتژی مشخصی برای تحقق اهداف جنبش سبز پيشنهاد میکند؟ علویتبار معتقد است: «مهمترين دستآورد جنبشهای اجتماعی که بهطور مستقيم نيز بهدست میآيد آموزشی است که خود شرکتکنندگان در آن در فرآيند مبارزه میبينند. مبارزهی مستمر و سازمانيافته در متن جامعه به شرکتکنندگان در جنبشهای اجتماعی کمک میکند تا ساختار جامعه، ارزشهای حاکم بر جامعه و توان و امکانات خود را بهتر بشناسند. اين مبارزه همچنين به آنها کمک میکند تا بيش از پيش آمادهی پذيرش غيريت ديگران و همکاری با ديگران بر مبنای توافقهای ممکن شوند.» وی میافزايد: «مسالهی اصلی در جنبشهای اجتماعی نه بهدست آوردن امکانات و منابعی نو بر اساس بازتوزيع امکانات موجود که بهدست آوردن جايگاه و مقامی نو و رابطهای متفاوت با جهان و طبيعت است. مشخص است که برای آنها مهمتر از هر چيز تغيير ديدگاه مردم است. به بيان ديگر، استراتژی اصلی جنبشهای اجتماعی تغيير ديدگاه عمومی مردم، ارزشها و هنجارهاست.»
او تصريح میکند: «جنبش اجتماعی نيازمند جنبشهای فکری و روشنفکرانی است تا به آنها کمک کنند تا ابعاد گوناگون اهداف، اشکال مبارزه و پيامدهای احتمالی مبارزهی خود را هرچه دقيقتر و واضحتر درک کنند و بر اساس آن به فعاليت و مبارزه ادامه دهند. اما درنهايت اين خود مردم و فعالان سياسی و اجتماعی هستند که مبارزه را به پيش میبرند و بدان سمتو سو میدهند.»
اينچنين، راهبرد پيشنهادی علویتبار برای جنبش سبز، «آموزش ضمن مبارزه» اجتماعی و سياسی است. آنهم آموزشی که به تغيير رفتار، ديدگاهها و ارزشها و هنجارها میانجامد. وی درعينحال میافزايد: «با تمرکز بر بعد سياسی جنبش سبز و برای رسيدن به هدف اصلی آن (استقرار مردمسالاری) میتوان برای گذار از وضع موجود، راهبرد «فرسودن اقتدارگرايی» را ارائه کرد. دقت کنيد که اين راهبرد بيشتر معطوف به «اقتدارگرايی» است و نه لزوما" «اقتدارگرايان»، يعنی يک وضعيت را نشانه میرود و نه افراد يا گروههايی مشخص را. محور اين راهبرد اين است که مجموعه مناسبات و فضای اجتماعی را که به استقرار وضعيت اقتدارگرايی انجاميده است، تضعيف کرده و زمينه را برای جانشين مردمسالار اين وضعيت فراهم سازد.»
به نظر او، راهبرد « فرسودن اقتدارگرايی» مستلزم ايفای چند نقش (کارکرد) اصلی توسط جنبش اجتماعی معترض است. وی اين نقشها را چنين برمیشمارد:
۱.مقاومت در برابر ادغام. فعالان جنبش نبايد خود را مجاز بدارند که از حالت بسيج خارج شده و در درون مناسبات اقتدارگرايانه جذب شوند. معتران فعال بايد باقی مانده و حداقلی از موجوديت فرهنگی، ايدئولوژيک و نهادی مستقل را حفظ کنند و بکوشند تا معترضان منفعل را نيز بهصورت فعال درآورند.
۲. حراست از حوزههای مستقل و خودگردان در برابر اقتدارگرايی. هر چقدر اتحاديهها، جماعتهای دينی، احزاب و... مستقل از اقتدارگرايان وجود داشته باشند فضای کمتری برای عمل نهادهای اقتدارگرا باقی میماند.
۳. زير سئوال بردن مشروعيت و حقانيت اقتدارگرايی.
۴. بالابردن هزينهی حاکميت اقتدارگرايان.
۵. ايجاد يک بديل مردمسالار قابل قبول برای آينده.
به نظر او، اين راهبرد کلی را میتوان با ارائهی راهکارهای جزئی تکميل کرد.
از علویتبار پرسيدم که آيا میتوان تکيه بر اعتلای سياست از طريق گسترش هرچه بيشتر سپهر عمومی را بهعنوان يک استراتژی موفق و نقطه عزيمتی جديد برای توسعه انسانی و ايجاد دولت مدرن، دموکراتيک، پاسخگو و کارآمد در ايران مورد توجه قرار داد؟ او معتقد بود: «گسترش سپهر عمومی، هدف و راهبردی است که در تمامی مراحل برای کشور ما لازم بهنظر میرسد؛ ازاينرو نمیتوان از آن بهعنوان راهبردی ويژه برای شرايط کنونی ياد کرد.
عدمخشونت
اين روزها بحث توجه به عدمخشونت را برخی با انفعال، يکسان ارزيابی میکنند و مورد هجمه قرار میدهند؛ نظر علویتبار را در مورد نسبت بين انفعال و مشی ضدخشونت جنبش جويا شدم؛ اينکه چگونه میتوان در عين حفظ مشی ضدخشونت، مانع از انفعال و افول جنبش شد؟ او توضيح داد: «معنای انفعال اين است که «زمان»، «شعارها» و «شيوهی اقدام» جنبش توسط ديگران شکل گرفته و تعيين شود. بهويژه اگر اين ديگران «سرکوبگران اقتدارگرا» باشند، انفعال کامل خواهد بود! اما روش نفیخشونت يک «انتخاب» است که برمبنای مباحث نظری و جمعبندی تجربهی يکصد سالهی مبارزهی مدرن در ايران انتخاب شده است. آنچه میتواند جنبش را از خطر انفعال خارج کند «رهبری کارآ» و «سازماندهی منسجم» است. اگر رهبری نمادين جنبش (آقايان موسوی، کروبی و خاتمی) در ارتباط و مشاورهی مدام باشند و با تکيه بر شبکهای فعال از تحليلگران و سازماندهندگان تصميمگيری و عمل نمايند و شبکهی ارتباطی ميان هواداران جنبش سبز فراگير و کمتر آسيبپذير باشد، میتوان با خطر انفعال مقابله کرد.
او تاکيد کرد که مبارزهی «مسالمتآميز» لزوما" بهمعنای مبارزه در چهارچوب قانون نيست؛ «میتوان مسالمتآميز مبارزه کرد اما قوانين ناعادلانه و ظالمانه را شکست. «نافرمانی مدنی» روش مسالمتآميز اما بهظاهر غيرقانونی است. میگوييم بهظاهر، زيرا نافرمانی مدنی با قانونشکنی مجرمان تفاوت دارد. نافرمان مدنی ضمن نقض قانون، مجازات را میپذيرد و مثلا" با اعتصاب به زندان میرود، درحالیکه مجرمان هيچگونه از التزام به قانون را نمیپذيرند.»
خردهجنبشها
خردهجنبشهای اعتراضی (جنبش دانشجويان، کارگران، معلمان، جوانان، زنان، و...) با جنبش سبز چه رابطهای دارند؟ علویتبار به اين پرسش چنين پاسخ داد: «بهطور معمول جنبشهای اجتماعی تغيير شرايط در يک حوزهی معين زندگی اجتماعی را میطلبند و هدف تغيير سرتاسری را دنبال نمیکنند و توهم آن را هم ندارند که میتوانند چنين کاری را به انجام رسانند. بهطور معمول در جنبشهای اجتماعی افراد در متن زندگی روزمرهی خود برای اهدافی که بهطور مستقيم با زندگی آنها در ارتباط است تلاش میکنند، آنها انقلابيون حرفهای يا کارگزاران حرفهای قدرت نيستند. اما وضعيت جامعهی امروز ما بهگونهای ديگر است. باوری عمومی وجود دارد مبنی بر اينکه مشکلات اقشار گوناگون جامعه (زنان، کارگران، معلمان، و...) ناشی از «خطمشیهای نادرست» حکومت است و نه ناشی از موقعيت کلی جامعه و کمبود منابع در آن. اغلب «خطمشیهای حکومتی» را بهعنوان گلوگاه بطری درنظر میگيرند که با ايجاد تنگنا مانع رسيدن امکانات به بخشهای مختلف میشود. از اينرو اعتراض در جامعهی ما رنگی سياسی بهخود میگيرد. بهعلاوه بايد توجه داشت که جنبش اجتماعی نمیتواند يک «برنامه مشخص عمل» ارائه نمايد، درحالیکه حل مشکلات در هريک از حوزههای زندگی اجتماعی مستلزم توجه به هنجارهای خاص حاکم در آن حوزه و ساز و کارهای فعال در آن حوزه است و به برنامه و طرحی مشخص نياز دارد.»
از اين منظر، وی تاکيد میکند که «جنبش سبز ناگزير است ماهيت سياسی خود را کماکان حفظ نمايد و ضمن آنکه وارد ارائهی طرحهای خاص در حوزههای خاص نمیشود از روندهايی سخن بگويد که بايد برای حل مشکلات پيش گرفت. به بيان ديگر، مردمسالارانه کردن تصميمگيری در حوزههای مختلف میتواند شعاری باشد که جنبش مردمسالاری خواهی را با جنبشهای اعتراضی پيوند میدهد. در اين مردمسالارانه کردن تصميمگيری بايد بر عناصری چون مشارکت ذینفعان، برابری و رفع تبعيض، شايستهسالاری بهجای ارادتسالاری و تصميمگيری عقلانی تاکيد شود.»
و اين نکتهی مهم که بين احزاب و سازمانها و جنبش چه ارتباطی بايد وجود داشته باشد، سئوال ديگر من از علویتبار بود؛ او توضيح داد: «قدرت جنبشهای اجتماعی در گستردگی و درجه سازماندهی آنها نهفته است. از اين نظر بايد در جهت جذب اعضای جديد و سازماندهی آنها بکوشند و اين بدون کار تبليغی و ترويجی ناممکن است. احزاب و سازمانهای سياسی علاوه بر آنکه بهعنوان بخشی از شبکهی هرمی جنبش در آن حضور داشته و فعاليت میکنند بايد در جهت سازماندهی و کار تبليغی و ترويجی در آن بکوشند. بايد توجه داشت که درنهايت تحقق بخشيدن به اصلاحات ضروری در حوزههای مختلف از طريق سازمانها و احزاب سياسی دارای قدرت يا سهيم در قدرت يا دارای نفوذ بر قدرت صورت میگيرد. اعضای يک جنبش میتوانند با پيوستن به احزاب و سازمانهای سياسی به تقويت جامعه مدنی برخيزند و در ضمن از امکانات حزبی برای تداوم جنبش بهره گيرند. بهعلاوه درنهايت به هنگام پيروزی جنيش نيازمند تشکلهای سياسی است که اهداف و شعارهای کلی جنبش را به برنامه عمل تبديل نمايند.» وی توصيه میکند: «هستههای گفتمانساز در جنبش اجتماعی بايد دقت کنند تا حفظ گستردگی و تنوع جنبش مضمون ضدتشکيلاتی و نافی احزاب سياسی پيدا نکند.»
نمادهای راهبری جنبش
از علویتبار پرسيدم که آيا برای جنبش اعتراضی مردم ايران، رهبری مشخصی قائل است؟ او توضيح داد: «جنبشهای اجتماعی از مرکزيت و رهبری واحدی برخوردار نيستند اما خواست آنها يا هدف کلی آنها مشخص است. بهخاطر وسعت، افراد و گروههايی متفاوت در چارچوب آنها فعاليت میکنند و هرکس درک خاص خود را از مبارزه و اهداف آنها دارد. بهطور مرسوم جنبشهای اجتماعی از پويايی بالايی برخوردارند و پیدرپی سمتوسوی حرکت آنها تغيير میکند، اعضای جديد گرايشهای جديد با خود به درون جنبش میاورند اما بهطورکلی خط و مسير کلی حرکت جنبشها ثابت میماند. افرادی که در اين جنبشها شرکت میکنند میتوانند درک جديدی از اهداف آنها و راهکارهای رسيدن به اين اهداف داشته باشند، اما نمیتوانند اهدافی يکسره نو و متفاوت را برای آنها تعين کنند. از اينرو اگرچه جنبشها مرکزيت بهمعنای تشکيلاتی آن ندارند اما رهبران «نمادين و گفتمانساز» دارند. رهبران نمادين، نماد ماهيت جنبش و اهداف آن هستند و هستههای گفتمانساز از تبديل جنبش به شورش جلوگيری کرده و آنرا از صرف اعتراض به پيگيری يک ايده دعوت میکنند.»
در ادامه ارزيابی و تبيين او را از بيانيههای ميرحسين موسوی خواستار شدم؛ وی در ابتدا اظهار داشت که بهنظر میرسد بيانيههای مهندس موسوی در چند زمينهی مشخص نقش مثبت ايفاء کرده است.
وی اين موارد را چنين فهرست کرد:
ا. ايجاد انگيزه و اميد به آينده در هواداران جنبش، ۲. تعيين چارچوبها و معيارهای کلی برای تصميمگيری و اقدام، ۳. کاهش تنشها و دوگانگیهای احتمالی درون جنبش، ۴.تلاش برای کاهش مقاومت در برابر تغيير، ۵.تلاش برای ارائهی چهرهای قابل پيشبينی و اعتمادآفرين از جنبش، ۶.جلوگيری از گرايش به خشونت و مقابله به مثل در درون هواداران جوانتر جنبش.
بهعقيدهی علویتبار، مستقل از کارکردهای اين بيانيهها اگر بخواهيم تبيينی از آنها ارائه نماييم، و اگر از بيرون نگاه کنيم بهنظر میرسد که موسوی اين بيانيهها را با توجه به محورهای زير، نگاشته و منتشر میکند:
الف. مشروعيتبخشی و تقويت حقانيت جنبش
ب. مقابله با تهاجم ايدئولوژيک و سياسی به جنبش
پ. ايجاد مفصلی برای ارتباط ميان گرايشهای سنتی و مدرن در جامعه ايران و تقويت آشتیپذيری ميان گرايشهای مختلف فرهنگی در ايران
ت. حفظ تداوم تاريخی و تاکيد بر ضرورت تکيه بر تجارب تاريخی
ث. تعديل گرايشهای افراطی و تفريطی موجود در جنبش
ج. تخريب ديوار ترس (ترس از اقدام در مردم و ترس از تغيير در محافظهکاران)
غلویتبار تاکيد کرد که با وجود دلايل مثبت و قابل قبول اين بيانيهها، بهگمان او همهی آنها از يک مشکل مهم رنجورند. اينکه «مهندس موسوی بايد به تحليلی واقعبينانهتر و ريشهنگرتر از ماهيت جمهوری اسلامی واقعا" موجود (نه آنچه در قانون اساسی آمده يا خواستهی طرفداران مردمسالاری دينی است) و تحولات دههی نخست انقلاب اسلامی دست يابد؛ درغير اينصورت قادر به ريشهيابی درست مشکلات موجود و ارائهی راهحلهای مناسب برای آنها نخواهد بود.» وی تصريح کرد: «آرمانیسازی تصوير گذشته کمکی به درک مشکلات نخواهد کرد؛ ما نيازمند نگاهی انتقادیتر به خود و گذشته هستيم. البته اين نگاه انتقادی تنها به حاکميت و فعالان آن محدود نمیشود، اپوزيسيون نيز بايد مورد چنين بازنگری انتقادی قرار گيرد.»
از علویتبار در مورد مهمترين منابع و امکانات مهندس موسوی سئوال کردم؛ او موارد زير را مورد اشاره قرار داد:
۱.توانايی مهندس موسوی برای جلب همراهی و همدلی دو رهبر نمادين ديگر جنبش (آقايان کروبی و خاتمی)؛ ۲.سوابق و پيشينهی مهندس موسوی که مانع تاثيرگزاری برخی از امواج تبليغاتی عليه ايشان میگردد؛ ۳.شجاعت و پايبندی به اصول و قواعد؛ ۴.توانايی ايجاد اعتماد و اطمينان در ميان بخشهای سنتیتر جامعه؛ ۵.سلامت مالی و اخلاقی؛ ۶.تجربهی مديريت بحران و تصميمگيری در شرايط بحرانی.
در ادامه، ارزيابی او را از عملکرد مهندس موسوی در ماههای اخير جويا شدم؛ اينکه آيا موسوی توانسته است اميد، اعتماد و دلبستگی بدنهی جنبش را حفظ و تقويت کند؟
وی تاکيد کرد که ارزيابی شخصیاش از عملکرد موسوی مثبت است؛ اما افزود: «اخيرا" گلههايی را میشنوم که معطوف به حضور کمتر ايشان در ميان هواداران جنبش است.» علویتبار همچنين گفت: «اگرچه تاکنون ايشان در ايجاد اعتماد و دلبستگی در مردم موفق بوده است اما حفظ اين وضعيت به دقت و توجه بسيار نياز دارد.»
و ارزيابی کنش سياسی«شيخ مهدی کروبی» در چند ماه اخير؟ اين، آخرين سئوال من از علویتبار بود. او معتقد است که در مورد کروبی چند نکتهی قابل توجه وجود دارد: «قبل از هرچيز، شجاعت و صداقت ايشان ستودنی است؛ رفتار ايشان نشان میدهد که باوری عميق به آنچه ادعا میکند دارد. برخوردهای شجاعانهی ايشان تداوم انواعی از ستم را غيرممکن ساخته است؛ بهعنوان نمونه، افشاگری شجاعانهی ايشان خطر تجاوز را در زندانها بهشدت کاهش داد. پيگيری ايشان را نيز بايد ستود.» وی درعينحال میگويد: «آنچه گاه نگرانی ايجاد میکند اين پرسش است که ايشان تا چه حد پايبند به قواعد رهبری جمعی در جنبش هستند؟» او میافزايد: «نمیخواهم بگويم نکتهی منفیای وجود دارد، تنها میخواهم نگرانی خود را ابراز کنم.»