گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
30 دی» يکی از اتهامات بهمن احمدی امويی: انتشار شعر حماسی از فردوسی در سايت خرداد نو! ما روزنامه نگاريم24 دی» نامه ژيلا بنی يعقوب به قاضی پرونده بهمن احمدی امويی 16 دی» فريده غيرت، وکيل بهمن احمدی امويی: انتظار صدور چنين حکمی را برای يک روزنامه نگار نداشتم، تا آزادی روزنامه نگاران زندانی 15 دی» اين ها در را برای تو و بقيه خوبان باز می کنند، برای بهمن احمدی امويی، جواد لگزيان 14 دی» بهمن احمدی امويی، روزنامه نگار به هفت سال و چهار ماه حبس تعزيری و ۳۴ ضربه شلاق محکوم شد، کانون زنان ايرانی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! برای بهمن (احمدیامويی) و ايستادگی های سبزش، فريده غائب، کانون زنان ايرانیبهمن جان! ديشب خوابت را برای چندمين بار ديدم. خواب ديدم با ترانه برای ملاقاتت به اوين آمده ام . با اصرار به مسئولان زندان می قبولانم که خواهرت هستم و تمام تلاشم را می کنم تا لحظه ای از نزديک ببينمت. در خواب همان بلوز نارنجی رنگت را پوشيده ای. همانی که روز تولد ژيلا در روزنامه سرمايه پوشيده بودی و من از تو عکس گرفتم و هنوز هم برای رفع دلتنگی هايم به سراغش می روم.
مثل هميشه آرام بودی . پشت شيشه های کابين نشسته بودی و من فقط نگاهت می کردم.ترانه تند و تند با تو حرف می زد اما زبان من به حرف زدن باز نمی شد. نمی دانستم با تو چه بگويم. فقط سکوت کرده بودم و لبخند تحويلت می دادم. انگار در خواب هم می دانستم که خوب مقاومت کرده ای. در دل می گفتم با تو چه بگويم؟ تويی که در زندان مقاومت کرده ای و محکم روی حرف ها و انديشه هايت ايستاده ای. بهمن جان نمی دانم تعبير اين خواب هايم چيست اما زندگی ام در اين روزها و شب های بعد از انتخابات خلاصه شده به اين ها. دوستی می گفت تو که خانواده زندانی سياسی نيستی و درد ما را نمی فهمی. شايد راست می گفت من مدام پشت ديوارهای بلند اوين نمی روم و پشت درهای بسته دادگاهها حضور ندارم و در ملاقات های هفتگی هم اجازه ملاقات با دوستان دربندم را ندارم ، اما من هم درد می کشم. با ديدن اشک های مهسا و غم هايی که دل ژيلا و مهديه و سپهرناز را سنگين کرده ،من هم غمگين می شوم و اندوه شده جزيی از من . مدام در فکر اين زنانم. بهمن جان ! تو در زندان ايستادگی می کنی و ما هم در زندانی بزرگ تر برای گرفتن حق مان تلاش می کنيم. می دانم تو چه در اوين باشی چه در رجايی شهر و چه در هر جای ديگر ، باز هم برای راست گويی ات و هويدا کردن دروغ تلاش می کنی. ايستادگی سبزت را می ستايم و برايم قابل احترام است. هر روز برای آزادی تو و روزنامه نگاران دربند و همه زندانيان سبز دعا می کنم و خود را عضوی از اين خانواده های نگران می دانم. Copyright: gooya.com 2016
|