پاسخ يک همراه به "نامه سرگشاده به ميرحسين موسوی" نوشته محمدرضا نسب عبدالهی، نامی شاکری
همراه ارجمند،آقای محمدرضا نسب عبدالهی
شايد بهتر باشد به جای "نامه سرگشاده به مهندس موسوی"، همراهان راه سبز اميد را مخاطب قرارداده و به "گفت وگو" فراخوانيم. با عنوانی مثل "پرسش هايی از همراهان راه سبز اميد در مورد مواضع مهندس موسوی".
من با چنين فرضی به اظهار نظر در مورد پرسش های شما از مهندس موسوی پرداخته ام که اميدوارم با حضور دوستان ديگر ادامه يابد.
نامی شاکری – تهران ۲۲/ تير/ ۸۹
۱- «استقلال نهادهای دينی و روحانی از حکومت» به اندازة کافی آشکار نيست؟ چرا انتظار داريم "ديگری" الزاما با ادبيات ما سخن بگويد؟ مثلا به صراحت، تعبير"جدايی دين از حکومت" را به کار گيرد؛ که به نظرم تعبيری عاميانه است. تعبيری که مهندس موسوی به کار می برد يعنی «استقلال نهادهای دينی و روحانی از حکومت» ، ضمن آنکه نظر شما را تامين می کند ناظر به موضوعات با اهميت ديگری "هم" هست . از جمله (و نه فقط) جايگاه دين و تداوم نقش آن در ايران (فراموش نکنيم که مهندس موسوی به عنوان يک فعال سياسی متدين در راه سبز اميد حضور دارد و حق دارد با ادبيات و باورهای خويش سخن بگويد.)
۲- متاسفانه داستان ما و جنبش سبز کمافی السابق، داستان فيل در تاريکی مثنوی مولوی است. طيف وسيعی از فعالان سياسی در اين يک سال غرق در"خويش سبزپنداری"، کوشيده اند تا جنبش سبز را به نفع اوهام و ذهنيات خويش مصادره کنند. از جريان های تروريستی مسلح تا اقتدارگرايان باسابقه و بی سابقه ی درون و بيرون نظام و حکومت ج . ا. ا ...از نظر من بسياری از مواضع و ديدگاه های منتشره در رسانه هايی که نام برده ايد، نه تنها در قلمرو "جنبش سبز" نيستند بلکه جرياناتی مخرب و آسيب رسان به اهداف جنبش سبز هستند. در اين آشفتگی، وجود چند رسانه که انحصارا اخبار، مواضع و ديدگاه های مهندس موسوی را به عنوان همراه و راهبر "راه سبز اميد" منتشر کنند کاملا ضروری بوده است. رسانه هايی که به عنوان " ارگان " مهندس موسوی و "راه سبز اميد" (و نه تريبون جنبش سبز) عمل کنند و ناشر "گفت و گو"های درونی آنان باشند. اگر رسانه های جنبش سبز را محدود به اين گونه "سايت های سبز" از جمله کلمه و جرس و ... بدانيم حق با شماست . اين دوستان بنا بر عادتی تاريخی و نه الزاما ملاحظات کاربردی جنبش، قدری "خودی گرا" هستند ، اما شمار اين رسانه ها را مقايسه کنيد با اينهمه رسانه ی فعال و پويا در جنبش سبز در اقصی نقاط عالم . در اين رويکرد به نظرم "گفت وگو"های جانانه ای در جريان است که نمونه های بارز آنرا در همين سايت "اخبار روز" می بينيد. نگران آن شيفتگان هم نباشيد. هميشه و همه جا کسانی هستند که بيش از"راه و همراه و راهبر" به "رهبر و پيشوا" نيازمندند! کسی که در آغوش او، عقل و عمل را تعطيل کنند، همه چيز را به کف با کفايت او واگذارند و به موقع به سهم خواهی مشرف شوند! نکته ديگری که در راه سبز اميد بايد مورد توجه قراردهيم و بياموزيم "نقد رفتارها و مواضع سياسی" است تا نقد همراهان و راهبران که ممکن است تحت شرايط خاص جامعه ما مورد توجه و ارادت يا عتاب ما قرارگيرند!
۳- در اين مورد به نظرم کم لطفی و کم توجهی می فرمائيد. جان کلام مهندس موسوی در اين ماه ها تاکيد بر گسترش آگاهی ها به اقشار و طبقات ديگر جامعه و اقناع آنان برای حضور فعال در جنبش است. به ويژه تاکيد او برارتقای اعتبار جنبش با حضور کارگران و معلمان بوده است . مهندس موسوی ( در محدوده ی انتظارات و توقعات از او) احتمالا تنها عضو هنوز منتسب به نظام ج . ا . ا است که آشکار و بدون لکنت از حقوق تمام گروه های اجتماعی در مقياس "حقوق بشر" سخن گفته و بر گفته ها پای فشرده است . کمال گرايی در اين حوزه و انتظار از مهندس موسوی بر سياست ورزی با "گفتمان سکولار" در حال حاضر نه ممکن است و نه مفيد. به راستی انتظار داريد در حالی که " زمنجنيق فلک سنگ فتنه می بارد"، مهندس موسوی به دفاع از حقوق اقليت های جنسيتی (مثل همجنس گرايان) و دينی (مثل بهائيان) بپردازد؟
موضوع آقای اسانلو (و تشکل های کارگری مستقل) از موضوعات بسيار مهم و حياتی در فرايند تکوين دمکراسی در کشور ماست که متاسفانه مورد غفلت " يقه سفيد"های جنبش سبز واقع شده است . گله از مهندس موسوی که چرا به ديدار خانواده ی آقای اسانلو نرفته (از کجا معلوم؟) و در ستم بر عروس خانواده ی اسانلو سکوت کرده، کمی زود است . "ماجرای" آقای اسانلو و تشکل مستقل کارگران شرکت واحد (و معلمان) قبل از جنبش سبز آغاز شده و بعد از جنبش سبز هم ادامه خواهد يافت . نهادها و نيروهای سرکوبگر و مرتجع، با تشکل های مستقل صنفی، تقابل "تاريخی" دارند. حمايت و جانبداری صريح از آقای اسانلو و ديگر فعالان حقوق صنفی، توسط همراهی مثل مهئدس موسوی در کانون يک مبارزه ی سياسی خالص، مستلزم برآورد دقيق هزينه / کارايی چنين اقدامی است.
۴- در "گفت و گويی" که در همين يک سال بين همه و همه اعم از"بالايی ها و پايينی"ها درگرفته، موضوع "تضييق حقوق شهروندان" در دهه ی اول انقلاب ، جايگاه ويژه ای دارد. در پرداختن به موضوع "نقض حقوق بشر" در دوران نخست وزيری آقای موسوی، محدود کردن طرف های مناقشه به مسئولان نظام ج . ا. ا از جمله شخص مهندس موسوی کمی ساده انگارانه است . ياد کردن از دوران مسئوليت آقای مهندس موسوی با واژگان فاخر "دوران نخست وزيری" (چيزی مثل نخست وزيری تاچر يا تونی بلر) بيش از ابهام زدايی، ابهام زاست. يک جامعه ی گرفتار تنش های انقلاب، جنگ و ترور، مستعد گرفتار آمدن در سيطره ی نيروهای مرتجع و سرکوبگر است تا نيروهای ترقيخواه و دمکرات. آن دوران از اين نظر نه تنها "طلايی" نيست که بسيار تيره وتار هم هست. "دوران طلايی" مورد نظر مهندس موسوی به معنای جاری بودن جوی های شير و عسل در آن دوران نيست . به معنای دورانی است که استقلال و آزادی ميان مردم و حاکمان، آرمانی بالنسبه مشترک بود و حکومت به قيمت دروغ و دورويی و چپاول و غارت مردم امری ناپسند و مذموم شمرده می شد. پرداختن به مصائب آن سال ها توسط مهندس موسوی، قطعا بسياری از رازهای آن دوران را آشکار خواهد کرد و مستلزم فضايی نسبتا آزاد است که اکنون فراهم نيست و سزاوار هم نيست که مهندس موسوی، صرفا برای "رفع تکيف" يا خوشايندی احوال برخی همراهان ناشکيبا، سخنی ناهنگام در ميان آورد.
با احترام
نامی شاکری
در اين زمينه:
[نامه سرگشاده به ميرحسين موسوی، محمدرضا نسب عبداللهی]