گفت وگوي شرق با احسان نراقى پيرامون انتشار كتاب تازه اى درباره هايدگر و گفتگوي نراقي با نويسنده کتاب
نازيسم در فلسفه
مارتين هايدگر فيلسوف مشهور آلمانى (۱۹۸۹-۱۹۷۶) يكى از فلاسفه تاثيرگذار قرن بيستم است. آرا و عقايد هايدگر همچنان كه در نسل بعد فلاسفه اروپايى تاثير بسزا گذاشت، در تحولات و وقايع سياسى اروپايى قرن بيست نيز بى اثر نبود. وابستگى هايى كه به هايدگر در تفسير گفتمان قدرت نازيسم نسبت مى دهند، لااقل از جايگاه موثر او در ميان فلاسفه قرن بيست حكايت مى كند. در ايران هم هايدگر در چند دهه گذشته، يك فيلسوف خوش اقبال غربى شد كه در دوره اى نه تنها حجم قابل ملاحظه اى از كتب حوزه فلسفه به ترجمه آثار يا تفسير و تاويل ديدگاه هاى او اختصاص يافت، كه جريان انديشه در ايران شاهد ترجمان آراى او در مباحث فلسفه اسلامى نيز بود. امروزه در اروپا تلاشى پنهانى براى بازنگرى انديشه هاى هايدگر قابل رديابى است و در اين ميان فرانسه كه در ترجمه آثار او نسبت به ساير ملل اروپايى، پيشرو بود و بسيارى از انديشمندان آن ديار نيز سال ها وامدار افكار فلسفى هايدگر بودند، با جديت بيشترى اين بازنگرى را دنبال مى كند. خالى از لطف نيست اگر بدانيد نخستين مترجم آثار هايدگر در فرانسه، هانرى كربن شرق شناس مهم فرانسوى بود كه واسطه آشنايى فرانسه زبانان با فلسفه ايرانى اسلامى نيز شد. اخيراً در فرانسه كتابى از يك فيلسوف فرانسوى به نام امانوئل پاى با عنوان «هايدگر و ورود نازيسم به فلسفه»، منتشر شده كه واكنش هاى متفاوتى را رقم زده است. احسان نراقى جامعه شناس مقيم فرانسه با مطالعه اين كتاب و پيگيرى واكنش هاى انتشار آن، گزارش جامعى را در گفت وگويى كه با او در پاريس داشته ايم، ارائه كرده است كه در پى مى آيد. همچنين آقاى نراقى با نويسنده كتاب نيز ديدار و گفت وگويى داشته و ماحصل آن را براى ما مكتوب كرده است. اين گفت وگو نيز متعاقب گفت وگو با احسان نراقى به چاپ مى رسد.
م. شهرنازدار
•••
• آقاى نراقى! در دو سه ماه گذشته كه جناب عالى در ايران بوديد، كتابى در فرانسه منتشر شد كه انعكاس مهمى در محافل روشنفكرى داشت. نويسنده اين كتاب يكى از استادان فلسفه در دانشگاه پاريس بود كه طى چندين سال، در تحقيقى جامع درباره سوابق سياسى هايدگر فيلسوف آلمانى به اين نتيجه رسيده بود كه اين فيلسوف تقريباً در تمام مدت فعاليت علنى و فلسفى اش از هيتلر و عقايد ضدنژادى و ضددموكراتيك او طرفدارى مى كرده است. مى دانيم كه جناب عالى از انتشار اين كتاب و وقايع پيرامون چاپ آن با خبريد. در اين صورت خوشحال خواهيم شد اگر در اين باره نظرتان را بيان كنيد.
با كمال ميل. من در دو ماه پيش كه از تهران به پاريس بازگشتم، از انتشار اين كتاب مطلع شدم و فوراً درصدد تهيه آن برآمدم و بايد اعتراف كنم كه سخت اين كتاب مرا مشغول كرد. ضمن مطالعه از ناشر كتاب خواستم تا مقالاتى را كه طى دو ماه گذشته درباره آن منتشر شده است در اختيارم بگذارد. ناشر اين لطف را كرد و من از اعجابى كه اين كتاب در ميان اهل فلسفه به وجود آورده است، حقيقتاً مبهوت شدم.
• قطعاً اين اولين بارى نبود كه درباره همكارى هايدگر با هيتلرى ها مطلبى نوشته مى شد...
بله اين اولين بار نبود. طى نيم قرن اخير، بسيارى از نويسندگان به اين سابقه رجوع كرده بودند ولى تصور عموم اين بود كه طبق گفته طرفداران هايدگر، او فقط مدت كوتاهى در سال ۱۹۳۳ از طرف دولت نازى به رياست دانشگاه «فرى بورگ» انتخاب شده بود ولى بعداً از رياست اين دانشگاه كناره گيرى كرده بود و ديگر با افكار فاشيستى، ارتباطى نداشت. ولى در سال ۱۹۸۷ يعنى حدود ۱۸ سال پيش يك فيلسوف شيليايى الاصل به نام «ويكتور فارياس» كه سال ها در آلمان شاگرد هايدگر بود، پس از تحقيق جدى در آثار او، كتابى با عنوان هايدگر و نازيسم منتشر كرد. اتفاقاً يكى از فلاسفه مردم شناس كه از دوستان داريوش شايگان هم هست، به نام كريستيان ژانبه، مقدمه مفصلى نيز بر اين كتاب نوشته است. او هم تحقيق جامعى را درباره هايدگر و ايدئولوژى نازيسم به عمل آورد و كتاب او هم سر و صداى زيادى در زمان انتشارش به پا كرد. البته بايد به ياد بياوريد كه در آن سال ها هايدگر هنوز طرفداران زيادى داشت و جايگاه او با وضع موجود فرق داشت.
براى اطلاع از اين روند تغيير بگذاريد اشاره كنم به مقالاتى كه پيرامون كتاب مورد بحث ما در جرايد فرانسه منتشر شده است.
از ميان ۲۰ مقاله اى كه در جرايد و مجلات فرانسوى زبان تا به امروز چاپ شده و من به مطالعه تطبيقى آنها پرداختم، تنها در دو مقاله تا حدى مقام گذشته هايدگر حفظ شده و بقيه مقالات سراپا بدل به ناسزا به او شده است و جملگى به شدت او را زير سئوال برده اند. البته بايد بگويم كتاب قبلى در اين زمينه هم كتابى جدى و محققانه بود و كريستيان ژانبه در مقدمه آن نوشته بود: «اينكه مى گويند هايدگر از عقايد نازى ها پيروى كرده است به اين معنى نيست كه او تنها از يك مسلك سياسى پيروى كرده است، بلكه به اين معنا است كه چون كانون اصلى نازيسم محو انسان و برپا كردن بازداشتگاه هايى كه منجر به شكنجه هاى شديد و كشتن بى گناهان و مرگ در اتاق گاز و... به آنجا منتهى مى شود، چگونه مى توان قبول كرد كه فيلسوف مى تواند در اين راه قدم گذارده باشد... خلاصه هيچ ارزش انسانى براى چنين فيلسوفى كه بايد الگوى تفكر انسان ها باشد باقى نمى ماند.» و اما كتاب امانوئل پاى جنبه ديگرى دارد. براى آنكه اولاً نويسنده كتاب مدت ۵ سال درباره آثار منتشر شده و منتشر نشده هايدگر مطالعه كرده و ثابت مى كند كه هايدگر از جوانى تا مرگ به عبارتى از اين افكار دور نبوده است. بدون شك به قول ژانبه طرفدارى هايدگر از عقايد فاشيستى بسيار وخيم است.
• حالا اگر اجازه بدهيد بازگرديم به بحث درباره كتاب «پاى». گويا شما آن را مطالعه كرديد و مقالاتى را كه پيرامون آن چاپ شده است نيز مطالعه كرده ايد...
اولاً اين كتاب به قطر ۵۷۰ صفحه است و نتيجه سال ها تحقيقات وسيع پروفسور امانوئل پاى درباره آثار هايدگر است. نام دقيق كتاب اين است: «هايدگر و ورود انديشه هاى نازى در فلسفه» محور اصلى كتاب سمينارهاى چاپ نشده هايدگر از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵ است. او در پشت جلد كتاب چنين نوشته است: «اين كتاب شامل درس هاى مارتين هايدگر است كه نشان مى دهد چگونه هايدگر كوشيده است تا مبانى اصول نازيسم را وارد دنياى فلسفه كند.» او در سمينار اولين سال خود مى گويد هايدگر مى خواسته منحصراً نژاد ملت آلمان را به عنوان نژاد ژرمن معرفى كند كه از يك طرف اين نژاد برتر بوده و از طرف ديگر آماده فداكارى براى هيتلر است. نويسنده اين كتاب مى گويد برخلاف باورى كه تاكنون رواج داشته، از بعد از سال ،۱۹۳۵ تفكرات فاشيستى و ضد انسانى هايدگر نه تنها فروكش نكرد، بلكه روز به روز شدت بيشترى به خود گرفت. به طورى كه در سال ۱۹۴۰ كانينواسيون ارتش آلمان را هايدگر يك عمل متافيزيكى مى نامد و انتخاب و ارتقاى افراد را در هر رشته و موردى از منظر متافيزيكى لازم مى داند. منظور او انتخاب اصلح است. عده اى تصور مى كنند مدت كوتاهى كه هايدگر رئيس دانشگاه فرايبورگ بوده، مرتكب خطاى كوتاهى شده است در صورتى كه در تمام مدت عمر خويش، او به صورت رهبر معنوى نازيسم عمل كرده و به اين ترتيب نه فقط خدمتى به فلسفه نكرده بلكه او بزرگ ترين صدمه را به انديشه و انسانيت زده است.
• از قرارى كه گفتيد، روزنامه هاى فرانسه نيز مقالات متعددى بر روى اين كتاب نوشته اند و مولف نيز درباره نگارش اين كتاب توضيحاتى داده است...
بله، همچنان كه ذكر كردم پروفسور پاى مى گويد كتاب هايى كه هايدگر از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۴ (يعنى از سر كار آمدن تا سقوط هيتلر) نوشته است، مركب از هفت جلد است كه هنوز به زبان هاى ديگر ترجمه نشده اند. هايدگر در اين سال ها جمله مهمى گفته است: «دموكراسى مرگ اروپاست!» و عين اين مطلب را البته سال ۱۹۷۶ در مصاحبه اش با مجله اشپيگل تكرار كرده است. و اما از نشريات فرانسه و توجه به اين كتاب برايتان بگويم كه يكى از نشريات جدى فرانسه كه با نام «پانزاه ادبى» به كار معرفى كتب مهم مى پردازد، در شماره اخيرش چنين نوشته است: از سال ۱۹۷۲ ما به تدريج مطالبى را خوانده ايم كه در آن اشاره به تعصبات فاشيستى هايدگر شده است. با اينكه اغلب اين مطالب به زبان فرانسوى ترجمه نشده بود، معهذا با انتشار كتاب ويكتوريا هارياس، حقايق مهمى براى اولين بار درباره هايدگر براى ما روشن شد، ولى امانوئل پاى نويسنده كتاب اخير مطالب مهم و ناشناخته اى را درباره فيلسوف آلمانى انتشار داد كه به خوبى نشان مى دهد او تا چه ميزان سياسى بوده است. عناصر مهمى كه در تمام آثار هايدگر مجسم است، ديد شديد و متعصب او درباره آلمان است كه او فرد آلمانى و سرزمين آلمان را منحصراً محور انديشه هاى تابناك بشرى مى داند و هيتلر را مظهر نبوغ جهان بشريت معرفى مى كند و فلسفه غرب را در عين حال كلاً موجب فساد و انحراف انديشه مى داند. دروس فلسفى اش جملگى بيان مفصلى است از نبوغ آلمانى و ستايش بى دريغ از هيتلر كه نهايت همه مطالب آلمان است. در اين باره آقاى امانوئل پاى مى گويد: «چگونه مى توان انسانى را فيلسوف ناميد در حالى كه بالاترين الفاظ را انتخاب مى كند براى آنكه بتواند قدرت نظامى و از آن بالاتر تبعيض نژادى را مورد ستايش قرار دهد.» مطلب تازه كتاب امانوئل پاى اين است كه او افكار و روحيات هايدگر را از سال ۱۹۲۰ در جوانى اوليه هايدگر به دقت مورد تحليل و تحقيق قرار مى دهد و نشان مى دهد كه هايدگر از بنيانگذاران تئورى نژادى است. نشريه اتحاديه پزشكان فرانسه به نام Kude degn du medecan به تاريخ ۱۷ مه ۲۰۰۵ با تحسين و تبحرى فراوان، كتاب امانوئل پاى را در مقاله مفصلى معرفى مى كند و عنوان مقاله اش را مى گذارد «براى پايان دادن به مقوله هايدگر!» در اين مقالات با استناد به تحقيقات امانوئل پاى و ديگر محققين نشان مى دهد كه از پايان سال هاى ۱۹۱۰ هايدگر موضعى اتخاذ كرده است كه در سال هاى ۱۹۳۰ همان مواضع را تكرار مى كند. اول هايدگر كتاب افول غرب shpangenler را مورد ستايش قرار مى دهد، سپس شديداً از اسپاينگلر و فلسفه غرب او انتقاد مى كند و به دفاع از عقايد يك اشرافى آلمانى به نام Von Wastahberg مى پردازد. تز اصلى اشرافى اين است كه سرزمين را آمر اشرافيت مى دانسته است و مى گويد فلسفه از ارسطو تاكنون فاقد سرزمين بوده است. پس از او هايدگر يك فيلسوف ديگر آلمانى به نام arick rothacker را مورد ستايش قرار مى دهد. او مى گويد يك ملت نتيجه تركيب يك سرزمين با خون است. امانوئل پاى نشان مى دهد كه هايدگر سال ها قبل از روى كار آمدن هيتلر، خون و نژاد را عامل اصلى تحولات تاريخى مى داند و خلاصه هايدگر تا قبل از اين كه به رياست دانشگاه فريبور منصوب شود، تا مغز استخوان، يك نازى تمام عيار بوده است. در نتيجه به محض اين كه در سال ۱۹۳۳ به رياست دانشگاه فريبور منصوب مى شود، شروع به تصفيه استاد و دانشجو و به خيال خودش اصلاح نژادى مى كند و كسانى كه نژادشان، نژاد پاك آلمانى نبوده است را از دانشگاه اخراج مى كند! به همين جهت وقتى استادش به نام ادموند هوستر را به علت يهودى بودن از دانشگاه اخراج مى كنند، هايدگر كه همه موقعيت علمى و دانشگاهى اش را مديون هوستر است، خم به ابرو نمى آورد.
• اما هايدگر ظاهراً در سال ۱۹۳۴ از سمت رياست دانشگاه فريبور استعفا مى دهد...
بله، ولى تا سال ۱۹۳۶ درس فلسفه اش بر مبناى كتب «نبرد من» هيتلر ادامه مى يابد. اين نكته را بايد در نظر داشت كه هايدگر با زيركى هرچه تمام تر، افكار موحش ضدبشرى اش را همه جا به طور عريان بيان نكرده است، ولى او از ابتدا تا انتهاى كارش، هيچ گاه از اين افكار دورى هم نداشته است. در بعضى كشورها مبلغين هايدگر توانسته اند اين قسمت از آراى او را نگفته نگه دارند. او توانسته بود بعد از جنگ به كمك فنومنولوژى افكار ضد بشرى خود را مكتوم بدارد. در فرانسه، به خصوص مبلغين هايدگر كه عده آنان از ۳-۲ نفر تجاوز نمى كرد، بيش از ديگر كشورهاى اروپايى، موجب رواج افكار او شدند. ولى به تدريج كه واقعيت اين افكار براى مردم و به خصوص براى محققان جوان روشن مى شود، از شدت محبوبيت او كاسته مى شود. هايدگر درباره كشتار اسراى جنگى در بازداشتگاه هاى هيتلرى مى گويد: «اين ميليون ها نفرى كه در كوره هاى گاز ذوب شدند، موجوداتى بودند كه ربطى به انسان ها ندارند، چون محكومين رژيم هيتلرى كه به ديار عدم فرستاده مى شوند، قبلاً از مقام انسانى سقوط كرده اند. بنابراين نازى ها كوهى از اجساد افرادى را به وجود آوردند كه ارتباطى به انسانيت نداشته اند» اين ماحصل رأى و نظر فيلسوف عالى مقام مارتين هايدگر است!
گفت وگوى احسان نراقى با پروفسور امانوئل پاى نويسنده كتاب «فلسفه هايدگر و ناسيونال سوسياليسم در آلمان»
نبرد هايدگر!
با نهايت مسرت موفق شدم ديدار مفصلى با نويسنده كتاب «فلسفه هايدگر و ناسيونال سوسياليسم در آلمان» يعنى آقاى امانوئل پاى در پاريس داشته باشم. اين ديدار در منزل من در پاريس انجام گرفت كه در اين ديدار دوست ديرين من آقاى دكتر ابوالحسن جليلى استاد فلسفه در دانشگاه تهران نيز حضور داشت. گفت و گوى ما سه نفر چندين ساعت به طول انجاميد و در پايان، به پروفسور پاى پيشنهاد كردم كه براى ضبط در تاريخ و آگاهى علاقه مندان در كشور ما به موقعيت خاص هايدگر، مطالب ذيل را به صورت يك گفت وگو براى اطلاع هموطنان عزيز به چاپ برسانيم:
• آقاى پروفسور براى ما توضيح بدهيد چگونه و از چه زمانى شما با افكار هايدگر آشنايى پيدا كرديد؟
من حدود سى سال پيش كه در سوربن (دانشگاه پاريس) مشغول به تحصيل فلسفه شدم با افكار او آشنايى پيدا كردم ولى ساليان دراز كه من با افكار او سر و كار داشتم هرگز تصور نمى كردم كه فيلسوفى آنچنانى، معتقد به افكار نازى ها باشد.
• پس از چه زمانى شما به اين سنخ افكار هايدگر پى برديد؟
تقريباً حدود ۷ سال پيش، يعنى از زمانى كه درس هاى هايدگر و سپس سمينارهاى او در سال هاى ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ و ۱۹۳۵ به چاپ رسيد.
• چرا هايدگرشناسان از اين قسمت از افكار او به كلى بى اطلاع مانده بودند؟
افرادى كه عمرى به نظريات متفكرى از نزديك آشنايى پيدا مى كنند و اين آشنايى در حقيقت براى آنها حالت سرمايه اى به خود مى گيرد، حاضر نيستند به آسانى جنبه هاى تنفرانگيز اين افكار را بپذيرند. ضمناً فراموش نكنيم كه طرح اين مسائل خيلى با فنومنولوژى بستگى پيدا كرده بود، در نتيجه در فرانسه بزرگانى نظير ژان پل سارتر و ميشل فوكو به افكار هايدگر علاقه مند شدند و اين علاقه وابستگى او را به افكار فاشيستى تقريباً تحت الشعاع قرار داده بود. بى جهت نيست كه هايدگر در فرانسه حتى بيش از آلمان مورد توجه روشنفكران قرار گرفت.
• وابستگى هايدگر به ايدئولوژى نازى در چه دوره هايى از زندگى او به طور واضح ديده مى شود؟
از سال ۱۹۳۳ يعنى از زمان روى كار آمدن هيتلر. ضمناً يك شهادتى از فيلسوف معروف آلمانى ياسپرس به جا مانده است. او گفته است آخرين مرتبه كه هايدگر را ملاقات كردم در سال ۱۹۳۳ بود و من او را حقيقتاً مست و سرشار از موفقيت هيتلر مى ديدم، از همين رو او در اين سال به عضويت حزب نازى در آمد و كارت عضويت حزب را تا آخر سال ۱۹۴۵ سال به سال تجديد كرد.
• به غير از عضويت رسمى او در حزب نازى چه نشانه هاى ديگرى در اين باره سراغ داريد؟
در سال ۱۹۳۶ كه او فلسفه نيچه را درس مى داد با صراحت هرچه تمام تر درباره برترى نژادى ملت آلمان سخن گفته است و در همان سال در دروس فلسفه اش از عظمت انديشه هاى هيتلر مطالب زيادى بيان كرده است.
• از سال ۱۹۴۵ يعنى از سقوط هيتلر به بعد، او در دانشگاه چه موقعيتى داشته است؟
در اين سال يعنى سال ۱۹۴۵ كه آلمان به اشغال متفقين درمى آيد، دانشگاه فرايبورگ طبق توصيه متفقين آن زمان يعنى آمريكا و شوروى و انگلستان و فرانسه كميسيونى را مامور رسيدگى به سوابق سياسى هايدگر مى كنند و اين كميسيون بعد از چندين ماه رسيدگى دقيق پيشنهاد به اخراج او از دانشگاه مى نمايد و ضمناً در همين توصيه نامه هرگونه تدريسى را در سراسر آلمان براى او قدغن مى كند. اين ممنوعيت تدريس تا سال ۱۹۵۱ ادامه مى يابد تا اينكه در اين سال به علت بروز جنگ سرد و گذشت زمان، هايدگر مورد عفو قرار مى گيرد و تدريس براى او آزاد مى شود.
• از اين گذشته مدارك ديگرى هم درباره وابستگى او به حزب ناسيونال سوسياليست وجود دارد؟
من به گزارش هاى سياسى هيتلر يعنى گشتاپو درباره هايدگر دسترسى پيدا كردم.
• چگونه شما توانستيد به اين گزارش ها دسترسى پيدا كنيد؟
سال ها بعد از پايان جنگ كه متفقين خاك آلمان را ترك كردند، فرانسوى ها مدارك مربوط به پاكسازى آلمان از افكار نازى ها را كه مربوط به منطقه جنوب غربى آلمان بوده است به فرانسه و وزارت امور خارجه اين كشور انتقال دادند. من در سال هاى اخير كه مشغول تحقيق درباره وابستگى هايدگر به افكار نازى بودم، اجازه مراجعه به آرشيو وزارت خارجه را پيدا كردم و در اين تحقيقات به گزارش هاى گشتاپو در باره او برخوردم و ديدم در تمام دوره تسلط هيتلر يعنى از سال ۱۹۳۳ تا سال ۱۹۴۵ گزارش هاى پليس سياسى آلمان درباره هايدگر نه فقط مثبت كه تجليل آميز است، يعنى به عكس عده زيادى از روشنفكران آلمان در آن دوره كه يا كشته شدند يا به زندان افكنده شدند و يا از كشور آلمان به خارج پناهنده شدند، هايدگر فرد مورد اعتماد كامل پليس آلمان بوده است.
• عكسى كه در اينجا چاپ شده است بيان كننده چه وضعى است؟
در اين عكس، نشانى كه بزرگان حزب ناسيونال سوسياليست به سينه زده اند به خوبى ديده مى شود و آن عبارت از عقابى است كه صليب شكسته را در پنجه دارد. اگر دقت كنيد كتابى را هم مى بينيد كه هايدگر در دست دارد و آن «نبرد من» هيتلر است. عمداً عنوان كتاب پوشيده مانده است. دستيار هوسرل فيلسوف كه اصل اين عكس را ديده است مى گويد كه دقيقاً اين كتاب «نبرد من» هيتلر بوده است.
• ولى در سال هاى آخر عمرش چه مدركى از هايدگر در مورد ناسيونال سوسياليست بودن او در دست داريد؟
مصاحبه اى كه در سال ۷۶ مجله اشپيگل از او به چاپ رسانيده است به خوبى نشان مى دهد كه هايدگر تا پايان زندگى اش به اين افكار بستگى داشته است و اين افكار هرگز دست از سرش برنداشته اند.