زنان دِهکوه، نگاهی بهزندگی زنان روستايی، به مناسبت روز جهاني زن، خسرو ناقد
مردان در زندگی روزمره ده دخل و تصرف نمیکنند و این زنان دهاند که خود برای یکدیگر حد و مرزها را تعیین میکنند. از این رو نقش اصلی در زندگی اجتماعی و مسایل مربوط بهتربیت فرزندان، ازدواج، سنتهای پیچیدهی ارثبری و تنظیم روابط بین افراد بهعهدهی زنان است. آنان با تیزبینی و زیرکی و حاضرجوابی خاص خودشان، مواظب همه چیز هستند و هر کجا مسألهای پیش آید، همیشه راه حلّی عملی برای آن دارند
من روزگاری چند در دهکدهای، در منطقهی کهکیلویه و بویراحمد، مهمانِ ناخواندهی لُرهای سرزنده و غیرتمند آن دیار بودم و یک سال و اندی در کنارشان روزگار گذراندم و در غم و شادی و عیش و عزایشان شریک بودم. آنچه هنوز در خاطرم زنده مانده است و از همان روزهای نخستِ ورود بهده باعث شگفتی و حیرت من گشت، اعتماد بهنفس، گشادهرخی و تیزهوشی زنان روستایی و نقش برجستهای بود که آنان در زندگی اجتماعی و اقتصادی روستا بهعهده داشتند؛ و این همه برای کسی که از شهری بزرگ میآمد و تصویری از پیشساخته از مردمان ده در ذهن خود داشت، غریب و جالب مینمود.
* * *
«دِهکوه» نامی خیالی برای روستایی است در میان نزدیک به 40000 روستا در ایران که هر یک بهسان واحهای سرسبز و نشاطانگیز در گوشه و کنار این فلات پهناور پراکنده شدهاند. من خود روزگاری چند در یکی از این دهکدهها، در منطقهی کهکیلویه و بویراحمد، مهمانِ ناخواندهی لُرهای سرزنده و غیرتمند آن دیار بودم و یک سال و اندی در کنارشان روزگار گذراندم و در غم و شادی و عیش و عزایشان شریک بودم.
این روزها که خاطرات آن ایامِ زودگذر دوباره در یادم تازه میشود، افسوس میخورم که چرا در مدت زمانی که با مردمان آن روستایِ پنجاه خانهواری نشست و برخاست و معاشرت داشتم، فرصت را غنیمت نشمردم و آنچه از زندگی و آداب و رسوم اهل ده شنیدم و دیدم و تجربه کردم، در دفتری نیاوردم تا امروز کهاز بد حادثه فرسنگها از آن سرزمین دورافتاده و از دیدار و گفت و شنود با مردم شوخ طبع و خوشخوی آن خطّه محروم ماندهام، «دفتر خاطراتی» باشد و مونس و همدمی برای لحظههای تنهاییم.
امّا آنچه هنوز در خاطرم زنده مانده است و از همان روزهای نخستِ ورود بهده باعث شگفتی و حیرت من گشت، اعتماد بهنفس، گشادهرخی و تیزهوشی زنان روستایی و نقش برجستهای بود که آنان در زندگی اجتماعی و اقتصادی روستا بهعهده داشتند؛ و این همه برای کسی که از شهری بزرگ میآمد و تصویری از پیشساخته از مردمان ده در ذهن خود داشت، غریب و جالب مینمود. من گهگاه که در زادگاهم شیراز گذارم بهبازارِ پُر جنب و جوش شهر میافتاد، در هوای غبارآلود و آکنده از بوی خوش ادویه و ابازیر، و در میان ستونهای نوری کهاز سنگفرشها تا روزنههای طاق بلند بازار کشیده شده بود، زنانی را میدیدم که با دامنهای بلندِ پُر چین و فراخ و قباهای رنگارنگشان، کودک خردسالی بر پشت و نوزادی در آغوش، در پی مردانشان که قالیچهای بر دوش و خورجینی در دست داشتند، بهراه بودند. این «زنان دهاتی» برای برخی از ما «شهریها» که تماس و آشنایی نزدیکی با زندگی روستایی نداشتیم، نمونهی انسانهای محرومی بودند که زندگی محنت بار و خسته کنندهای را در دهی دورافتاده و در گوشهی کلبهای تنگ و تاریک سپری میکنند و از آنچه بهظن ما برای زندگی مرفه لازم و ضروری است بی نصیباند.
عجیب تر از این تصور، تصویری است کهاغلب غربیان – بیشتر از طریق گزارشهای جنجالی و بی مایهی این یا آن خبرنگار غربی – بهطور کلی از «زنان جهان سوم» برای خود مجسم کردهاند. اینان زن شرقی را شبح در چادر پیچیده و مظهر کامل زن سرکوب شده و قربانی جامعهی مردسالار و موجودی خوار و ذلیل و محتاج ترحم میپندارند. بیشک انتشار و فروش چند میلیون از کتاب پِرهیاهوی «بدون دخترم هرگز»، و در پی آن تهیهی فیلمی بر اساس گزارشهای این کتاب، باعث تقویت چنین تصوری در اذهان زودباور شده است. این واقعیت که زنان و مادران ایرانی تا کنون بهخاطر پارهای سنن پوسیده و زوالپذیر از بعضی حقوق و مزایای اجتماعی محروم ماندهاند، بهاین معنا نیست کهآنان شخصیت و جایگاه شایستهای در جامعه و در میان خانواده ندارند؛ و یا اینکه بهطرق گوناگون برای احقاق حقوق خود تلاش نمیکنند. بهگُمان من علت روانشناختی استقبال از این نوع کتابها در غرب و جای گرفتن آنها تا دو سه سال پیش در صدر فهرست پُرفروشترین کتابهای سال، تأیید پیشداوری و توهمی بود که خوانندگان پیشاپیش و قبل از مطالعهی چنین کتابهایی از وضعیت زنان در ایران در ذهن خود ساخته بودند. ما از راه تجربهاموختهایم که هر آنچه باعث تقویت و تأیید توهمات و پیشداوریهای انسان شود، احساس رضایت و آرامشی کاذب در او ایجاد میکند و کم نیستند کسانی که برای حفظ چنین احساسی از تجسس و تأمل بیشتر دوری میجویند تا مبادا ناسازگاری واقعیتها با تصورات ذهنیشان موجب سرخوردگی و سردرگمیشان شود. از سوی دیگر، آگاهی آدمی از ناهمسازی واقعیتها با تصویرهای ذهنیاش، میتواند سبب کشاکش درونی شود و او را بهاندیشه و جستجوی بیشتری وادارد. البته ناگفته پیداست که کاوش و پژوهش (حتّی در حدّ مشاهدات دقیق و آگاهانهی روزمره) با دشواریها و ناملايمتهايی نیز همراهاست؛ ولی امتیاز گزینش چنین روشی، آشنایی و آگاهی عمیق از پدیدهها و درک بهتر مسایل اجتماعی است که میتواند بهتفاهم و تسامح و تسالم بیانجامد.
بانو «اِریکا فریدل»، استاد رشتهی مردم شناسی دانشگاه کالامازو در ایالت میشیگان آمریکا، روش اخیر را برگزیده و برای بررسی و تحقیق دربارهی زندگی زنان روستایی ایران در مجموع 5 سال در میان آنان زندگی کردهاست. وی در اواخر دههی 60 میلادی برای نخستین بار بهایران سفر میکند و بهطور اتفاقی گذارش بهدهکدهای با دو هزار جمعیت میافتد و از طریق شرکت در مراسم عروسی، بهدنیای زنان ده راه مییابد. شور و شعف زندگی و جهانبینی ساده و عملی زنان ده، بانو فریدل را بهشدّت تحت تأثیر قرار میدهد و جرقه و سرآغازی میشود برای کار مطالعاتی وی که تا بهامروز ادامه دارد. پشتکار و دلبستگی بهپژوهش دربارهی چگونگی زندگی زنان روستایی و تسلط بهزبان فارسی و فراگیری گویش محلی مردم ده، باعث میشود که خیلی زود در زندگی اجتماعی زنان ده شرکت کند و امکان گفت و شنود و نشست و برخاست با آنان را داشته باشد. پذیرش داوطلبانه و قبول مشتاقانهی زندگی در دهی بدون برق و آب لوله کشی و بدون پزشک و دیگر وسایلی که صرف نظر کردن از آنها برای شهرنشینان غیر قابل تصور است، و از همه مهمتر وجود همسر و دختران خردسالش در کنار او، سبب جلب اعتماد روستاییان شده و حضورش رفته رفته برای اهالی ده عادی میشود. بدون تردید مهمان دوستی و غریب نوازی مردم روستاهای ایران که زبانزد خاص و عام است، تحمل بار مشکلات زندگی در غربت را آسانتر میکند. ناگفته نگذارم که بانو فریدل بهخاطر قبول زندگی و تحقیق تحت چنان شرایطی، از سوی خانوادهی همسرش مورد سرزنش و تمسخر قرار میگیرد؛ کهالبته تأثیری در تصمیم وی برای ماندن در ده و ادامهی کار نمیگذارد.
«ده کوه»، چنان که در آغاز این نوشته اشاره شد، نامی است خیالی که بانو فریدل برای دهکدهای که در بیست سال گذشته روی هم رفته پنج سال ساکن آن بوده برگزيده و بهعللی بهتر ديده که نام واقعی ده را به ميان نياورد وحتی برخی از اسامی مردم روستا را هم تغيير داده است؛ بدون آنکه در معرفی و توصيف شخصيت آنان، که اغلب با نام هايشان همانندی و همآهنگی دارد، خللی ايجاد شود. ولی با بررسی دقیق کتاب و با مطالعهی پژوهشهای دانشگاهی و مقالهها و رسالههایی که بانو فریدل در سالهای اخیر انتشار داده است، میتوان حدس زد که «ده کوه» در جنوب غربی ایران و بهاحتمال قریب بهیقین در منطقهی کهکیلویه و بویراحمد قرار دارد. مشخصاتی که نویسنده در پیشگفتار کتاب ار آب و هوا و وضعیت زمینهای زراعی و نیز توصیفی کهاز لباسهای محلی زنان و جز اینها بهدست میدهد، حدس مرا که «ده کوه» در بخش سردسیر منطقه، یعنی بویراحمد قرار دارد، بهیقین نزدیک تر کرد؛ منطقهای با زمستانهای سرد و پُر برف و تابستانهای معتدل؛ آنجا که من نیز روزها و هفتهها و ماههای پُر خاطره و خوشی را گذراندم. البته کنجکاوی در مورد نام واقعی «ده کوه» بیشتر برای خوانندهی ایرانی کتاب میتواند جالب باشد؛ زیرا کهاز تفاوت زندگی و آداب و رسوم و فرهنگ بومی مناطق مختلف ایران آگاهاست و در حین مطالعهی کتاب حس کنجکاویش تحریک میشود و میکوشد تا از هر اشارهای سود جوید و بههویت واقعی ده پی برد، و یا حداقل حدود آن را حدس زند. این معما و چیستان بهکتاب گیرایی و جذابیت خاصی داده است.
تصویر روی جلد کتاب دختر روستایی جوان و شادابی را نشان میدهد که لباس محلی گلدار و خوش رنگی بر تن دارد و دستِ نیم مشت کردهاش را حایل صورت نگاه داشته و لبخندی شرمگین بر لب دارد. این تصویر هیچ نقطهی مشترکی با آنچه در غرب بهطور کلی و بهویژه در سالهای اخیر از زن ایرانی مصور کردهاند ندارد. نویسنده در آغاز کتاب از آب و هوای خوب و معتدل و زمینهای حاصلخیز ده سخن بهمیان میآورد و اینکه مردم ده روی هم رفتهاز زندگی در «ده کوه» راضی اند. ولی در عین حال متذکر میشود که زندگی در دهات ایران و بهخصوص برای زنان سختْ دشوار است و اشاره میکند کهاگر در داستان زندگی زنانِ ده، اندوه و غمی نهفته یافت شود، بیشتر از این دشواریها و مشکلات سرچشمه میگیرد.
هدف نویسندهی کتاب از بررسی زندگی زنان ده در درجهی اول پاسخ بهاین پرسش است که زنان روستایی در ایران خود وضعیتشان را چگونه میسنجند؟ از این رو بهطور مکرر تأکید دارد که کتاب از دید و زبان زنان ده نوشته شدهاست. او میخواهد تا کتابش زبان گویا و شرح حال انبوه زنان ده نشین ایران باشد؛ اکثریت خاموشی که کمتر کسی بهآنان اعتنا میکند و اگر گهگاه توجه محقق علوم اجتماعی یا هنرمند نقاش، شاعر، داستانسرا و یا فیلمسازی را جلب کردهاند و الهامبخش آثار آنان بودهاند، حالتی گذرا داشته و کسی پای صحبتشان ننشسته و بهدرد دل و آمال و آرزوها و بیم و امیدهایشان گوش فرا نداده است. اقلیت کوچک زنان روشنفکر شهرنشین نیز با احساسی آمیخته از ترحم و تکبر بهزنان دهنشین مینگرند و آنان را موجودات عقبمانده، سرکوب شده، کثیف و خرافی میپندارند که هر چه زودتر باید روشن و آگاهشان کرد! زنان دهنشین، و از جمله زنان «ده کوه»، بهخوبی میدانند که دیگران دربارهی آنان چگونه میاندیشند و این موضوع برایشان اهمیت دارد؛ ولی هیچ امکانی در اختیار ندارند تا خلاف آن را ثابت کنند.
نویسنده در یازده فصل بهگونهای دلپذیر و گیرا، زندگی خانوادگی و روابط همسایگی در ده را بهصورت مجموعهای درهم و پیچیده بهتصویر میکشد. او نشان میدهد که زنان ده با چه شیوههایی مشکلات زندگی روستایی را حل و فصل میکنند. آنان بهطور عملی آموختهاند که بهچه سان از آداب و رسوم، روابط شخصی و واقعیتهای زندگی ده نشینی سود جویند و پستی و بلندیهای زندگی را برای خود و همدیهیهایشان هموار سازند. بانو فریدل کوشیدهاست کهاز خودمحوربینی اروپایی بهدور باشد و در پیشگفتار کتاب بهتأکید مینویسد که قصد همصدایی با جنبش زنان بهاصطلاح فمینیسم غربی را، که زندگی زنان جوامع دیگر را با معیارهای از پیش تعیین شدهای میسنجند، ندارد. اما خاطر نشان میسازد که علی رغم اقامت نسبتاً طولانی در ده و مسافرت و بازدیدهای بعدی، به«زنی از ده کوه» تبدیل نشده است؛ و اگر جز این نیز میبود از نظر او و مردم ده ادعای بیهودهای بیش نبود.
بهباور او زنان و مردان ده را نمیتوان بهدو گروه «سرکوب شده» و «سرکوب کننده» تقسیم کرد. زندگی مردان ده نیز بهدلیل تلاش پیگیر برای ادامهی حیات و امرار معاش در شرایط سخت اقتصادی، آسانتر از زنان نیست. در نظر اول چنین مینماید که مردان قدرت مطلق را در دست دارند؛ اما در واقع مردان و زنان در دو دنیای متفاوت زندگی میکنند، هر چند که از هم تأثیرپذیرند. مردان ده اولویتها را تعیین میکنند و مسئولیت خرج و دخل خانواده را بهعهده دارند، با این همه برای زنان بهاندازهی کافی آزادی عمل باقی میگذارند. ولی هر گاه زنان محدودهی آزادی عمل خود را ترک کنند، نرمش و انعطاف مردان نیز بهپایان میرسد و بهطور قاطع اِعمال قدرت کرده، حرف آخر را میزنند. از سوی دیگر، مردان در زندگی روزمرهی ده دخل و تصرف نمیکنند و این زنان دهاند که خود برای یکدیگر حد و مرزها را تعیین میکنند. از این رو نقش اصلی در زندگی اجتماعی و مسایل مربوط بهتربیت فرزندان، ازدواج، سنتهای پیچیدهی ارثبری و تنظیم روابط بین افراد بهعهدهی زنان است. آنان با تیزبینی و زیرکی و حاضرجوابی خاص خودشان، مواظب همه چیز هستند و هر کجا مسألهای پیش آید، همیشه راه حلّی عملی برای آن دارند.
قهرمانان کتاب زنانی هستند مثل مریم که بعد از مرگ شوهرش تن بهازدواج مجدد نمیدهد و راه زندگی مجردیاش را با صبوری ادامه میدهد. یا گُلگُل که شوهرش را ترک میکند و دوباره پیش او برمیگردد و بحث داغی دربارهی مشاجرات این دو در ده درمیگیرد و مسألهی خانوادگی یک زوج جوان نیمی از ده را بهخود مشغول میدارد و هر کس بر اساس وایستگی خانوادگی بهزن یا شوهر و یا بر پایهی شخصیت فردی اش، در این بحث و جدل شرکت میکند و نظر میدهد. و یا آمنه، معلم ده که توضیح میدهد چگونه وقتی که تقاضای استخدام در ادارهی آموزش و پرورش کرده، مجبور شده است همراه پدرش شش روز تمام از گردنههای سر بهفلک کشیده با اسب بهشهر برود تا در آنجا برای تقاضایش عکس بگیرد، زیرا در ده کوچک آنها امکان عکس گرفتن وجود نداشتهاست. نویسنده در فصلی از کتاب بهکم و کیف داشتن فرزند در ده میپردازد و شرح میدهد که در «ده کوه» چند زوج بدون فرزند وجود دارند، ولی کار هیچ کدام بهاین خاطر بهطلاق نکشیدهاست. گذشته از این تا کنون پیش نیامدهاست که مردی بهدلیل نازا بودن همسرش زنِ دومی اختیار کند. اما آگاهی از سترون بودن برای زن و مرد دردآور و بزرگترین فاجعهی زندگی بهشمار میآید و با ناملایمات و دشواریهای بسیار همراه است.
داستان زندگی یوسف و طلا نمونهی زوج بیفرزندی است که بعد از دعوا و مرافعههای اولیه و تحمل زخم زبانها و سرزنشها، در پی چاره جویی میافتند و بهطلسم و دعا متوسل میشوند و چون میبینند کهاثر نمیکند، بهپزشک و دارو پناه میبرند و سرانجام کهاز همه مأیوس میشوند با سرنوشت مختوم خود میسازند.
برای نشان دادن تحرک و ظرافت اَشکال گوناگون روابط اجتماعی زنان دهنشین، نویسنده در کتابش از ادبیات روستایی نیز سود میجوید. او با هنرمندی، «مامالوس»، قصه گوی پیر ده را بهتصویر میکشد که با شنوندگان قصههایش که همه زنان ده هستند، گروه آواز دسته جمعی (کُر) تشکیل میدهد که در آن هر زنی با صدا و شخصیت ویژهاش، جایی دارد. نویسنده با ترکیبات هنرمندانهای چون «صدای طنیندار مهری» و «آواز تهدید کنندهی تالای پیر» و یا «خندهی مهارنشدنی آمنه»، در فضایی که کودکان ده، خود را در میان دامنهای پُرچین مادرانشان پنهان میکنند، بهصورتی زنده، ارتباط زنان را با هم و با محیط اجتماعیشان برای خواننده مجسم میکند.
در فصلی از کتاب بازتاب وقایع مربوط بهدوران انقلاب در ده و تأثیرات و هیجانات ناشی از آن، از دید زنان تشریح شده و معلوم میکند که نویسنده در این دوران حساس نیز در میان روستاییان زندگی کرده است. مشاهدات، بررسیها و گزارشهای بانو فریدل از وضعیت زنان دِهکوه، قبل و بعد از انقلاب و تغییراتی که در سالهای اخیر در زندگی اجتماعی و اقتصادی ده بهوجود آمده، بهاهمیت کتاب افزوده است. وی در این مورد مثالهای جالبی نیز بهدست میدهد؛ از جمله اینکه در صد مرگ و میر در میان نوزادان کمتر شده و چند سالی است که ده دارای آب لوله کشی و برق شده است و خوانین و زمینداران بزرگ از میان رفتهاند و از نظارت مدام پلیس مخفی شاه (ساواک) خبری نیست. ولی بعد از گذشت سالها از انقلاب و چشم اندازهای امیدبخش، هنوز انتظاراتی که از انقلاب میرفت متحقق نشده است. دختران کمتر بهمدرسه فرستاده میشوند و پسران جوان کمتر بهرشتهی آموزشی و کار مورد علاقهی خود دسترسی پیدا میکنند؛ اما نویسنده ناگفته نمیگذارد که در میان جوانان «دِه کوه» دو پزشک و چند آموزگار و تعدادی دانشجو وجود دارند که البته همه ده را ترک گفته و در شهر زندگی میکنند. دختران و پسرانِ جوان ده همچون گذشته و با همان آداب و رسوم ازدواج میکنند، ولی وصلتها آنقدر بی سر و صدا صورت میگیرد که گویی مخفی و سرّی هستند و دیگر از رقص و پایکوبیهای دسته جمعی و جشنهای چند شبانه روزی و دستمال بازی زنان خبری نیست.
در دو دههی گذشته دگرگونیهای خواسته و ناخواستهی بسیاری در ده بهوجود آمده که بیشتر برای کسی که بهمنظور مشاهده و بررسی علمی زندگی مردم ده بهمیان آنان رفته محسوس و قابل گزارش است؛ و این کاری است که بانو اِریکا فریدل انجام داده و جای قدردانی و سپاسگزاری دارد؛ و جز این ... زندگی در «دِه کوه» همچنان ادامه دارد.
Erika Friedl. The Women of Deh Koh: Lives in an Iranian Village. Smithsonian Institution Press, Washington and London, 1989, 237p.
Erika Friedl. Die Frauen von Deh Koh: Geschichten aus einem iranischen Dorf. Aus dem Amerikan. Von Jutta Ostendorf. Knesebeck & Schuler, Muenchen, 1991, 280 S.