شهروند ضعیف و زار و خسته
بر چهرهء تو یه دو نشسته
دانی که زمان بود خجسته؟
از نطق رهبر بیست سال گذشته
چون است کنون بگو ز حالت
دیدی تو ترقی و عدالت؟
گردیده وطن سرای ایمان؟
رفته است حکومت جهالت؟
از آن همه بند نغز و زیبا
وز آن جملات جمله شیوا
دانی که کدام رفته در کار ؟
بینی اثری از آن هویدا؟
+ +
شهروند زار:
اول تو بگو کدام بیست سال
تا بنده رسم به شرح و احوال
بیست سال نخست یا که دوم؟
زیرا که زمان رود به صد بال
بیست سال نخست چو شرح آری
جای اتوبوس نشسته گاری
ما مفت خریم(نه مفتخر) زآنکه حکام
بر گردهء ما کنند سواری
از آموزش، برات بگویم
پولی شده است، مدرسه هم
خود یاری ما ولی مهم است
چند روزهء عمر چرا خوری غم
از منظر پیشرفت علمی
دست یافته ایم به فوت و لمی
کامپیوتری کنند تفحص
گویند که کافری و ذمی
تنها نه به آسیا، به عالم
حکام ما اولند هر دم
میلیاردری قدر و ارج دارد
خب این اقتصاد چه ماند دگر کم؟
آن مشکلی که قرین جان بود
ایستادن ما در صف نان بود
این مشکل ما کنون شده حل
صف نیست، چو نان کمی گران بود
فرهنگ ضرور چاپلوسی
اکنون شده خود چو دیپلماسی
اینگونه نباشی کار زار است
زندان اگه نه، رسی به پیسی
من جمله دعا کنم دمادم
بیست سالهء سه نسازد عالم
از این همه عدل و نعمت و امن
وز این همه خلق نیک ، مردم
شعر از : شاهین میر محمد حسینی
advertisement@gooya.com |
|