advertisement@gooya.com |
|
اگر بايد ميليون ها تومان خرج بازپروري نخلستان هاي اطراف اين شهرستان كرد، ارگ بم با اندك مراقبتي – تا زمان احياي كامل – مي تواند محل پردرآمدي براي بم و ايران باشد. البته اگر كار به مديران فعلي سياسي ، فرهنگي و اقتصادي كشور واگذاشته شود، همان مي كنند كه با همه هويت تاريخي كشور كردند كه بار خود ببندند و آنچه مي توانست راه كسب درآمدي براي نسل ها باشد را به سال وماهي بين خود تقسيم كنند.
ديوارهاي خشتي ارگ، سالها بود كه سرماي زمستان را در پوسته خود جا داده بودند تا ساكنين كم تعداد اين بناي موزه اي از گردش در هكتارها مساحت زمين ارگ آزرده نشوند. سقف هاي گلي ارگ، ساليان درازي بود كه برف و باران را بر گرده خود حمل كرده بودند تا مسافرين كوير، آسوده خاطر يادگار قرنهاي دور را از نظر بگذرانند. ارگ حكومتي بم، روزگار طولاني بود كه بي صدا در گوشه اي از كوير مركزي ايران در فاصله كوتاهي از كرمان، خواب و بيدار، چشم به راه گردشگراني بود كه بخشي از هويت مردان و زنان ايراني را در خاك هاي رنگ و رو رفته بيابان ها جستجو مي كنند.
يادگار دوهزار و اندي سال پيش، بارها از گزند حوادث بيشمار طبيعي و انساني آزرده خاطر شده بود. بارها گوشه و كنارش به زخم نااهل خسته شده بود. بارها ديوار و سقفش از بي توجهي اطرافيان و بي مهري روزگار فرو ريخته بود. آخرين بار نيز از سر كين ورزي دو پادشاه، بخشي از عظمت خود را از دست داده بود. اما هربار به يمن تلاش مردماني كه هويتشان در حفظ داشته هايشان بوده، برپا ايستاده و چشم به راه جهان گرداني مانده بود كه چيزي از مردمان قرن ها پيش اين سرزمين نمي دانند. ارگ، حكايت هاي فراواني از زندگي مردمان سرزمينمان داشت.
ارگ بم، نه فقط بزرگترين بناي خشتي جهان، كه يكي از بزرگترين نشانه هاي استواري ايرانيان در برابر حوادث پرشمار تاريخ پر رنجشان بود. هر گوشه از اين خاك پرحاصل، آرامگاه يكي از يادگارهايي است كه به همت مردان و زنان ايراني سربرآورده و به كوشش زنان و مردان ايران زمين برپا مانده است. هر اثري از ميراث جاودان سرزمين آريايي ها، يادآور تلخ و شيرين خاطراتي است كه حتي پدران و مادران سالخورده سرزمين افسانه هاي كهن نيز آنها را به ياد ندارند. داستان هايي كه يادآوري هركدام از آنها، همت و كوشايي نسلهايي را مي رساند كه با دستاني به ظاهر خالي، آفريده هاي ارزشمندي را به يادگار گذاشته اند. سرزمينمان پراست ازداشته هايي كه صبورانه جور زمانه و بي مبالاتي مردمان و بي مهري حاكمان و مسئولان را بر گرده هاي ناتوان خود حمل كرده اند. نمي توان ساده انگارانه بنايي به عظمت ارگ بم را تنها بنايي قديمي ديد. اگر تخريب ارگ را بي توجه باشيم، سالها مي گذرد و همه فرهنگ و انديشه مان بر سرمان ويران خواهد شد و زيرآوار بي فكري خفه خواهيم شد و نفسي براي فريادزدن هم نخواهيم داشت. نابخردانه نيز نمي توان ارگ و امثال آن را تنها منابع درآمدي تلقي كرد كه چند صباحي مايه ارتزاق مردمان اين مرز و بوم اند. توجه به قطب هاي توريستي براي كسب درآمد پايدار و حتي افسانه اي نه امري نادرست است و نه حتي قابل اجتناب. اما تنها از نگاهي اقتصادي نگريستن به لايه هاي ارزشمند فرهنگي مان، ما را به حساب گري هايي از نوع اقتصادي خواهد كشاند. ترس مخالفين ادغام دو سازمان گردشگري و ميراث فرهنگي – گرچه ترسي از سر ناآگاهي– همين مداخله هاي حسابگرانه ابعاد اقتصادي موضوعات فرهنگي است.
ارگ به ثانيه اي تخريب شد، همچنان كه تمام شهر. شهر ويران شد، همچنان كه خوش باوري ما به خفتن در خانه هايي امن. باور ما بر سرهايمان فروريخت، همچنانكه خانه هاي خشتي و آجري بم بر سر صاحبان موقثتش. خانه ها خاك شدند، همچنانكه مردمان به خواب درآمده بم.
آيا به ريزش اين ديوارهاي نااستوار، تاريخ اين ملك نيز فروريخت؟ آيا به ويران شدن اين سازه هاي ناپايدار، هويت زير سوال مردمان خفته در كوير هم ويران شد؟ آيا ناپايداري بناهاي كوير، حكايت از بي ثباتي زندگي ايرانياني مي كند كه سرنوشتشان را بر دوش لرزان خشت بنا كرده اند؟
تصاوير ارگ ويران را كه مي نگري، گويي بر ويرانه سرنوشت كشورت نظر مي دوزي. بي ثباتي ارگ بم را تنها نمي توان به بي تدبيري گذشتگان نسبت داد. اگر آنچه پيشينيان را وامي داشته تا بناهايشان را با ظاهري آراسته و باطني ناپايدار بسازند، دانش كم و ناتواني هاي فني آنها بوده است، امروز، ما را چه مي شود؟ آيا دستان خوش تراش و آراسته ما هم از ساختن سازه هايي كه اندكي مقاوم تر باشند عاجرند؟ آيا فكر مشغول و گرفتار ما، ذره اي از توجه به لزوم پايدار سازي بناهاي تاريخي ناتوان است؟ آيا نمي توان در كنار همه برنامه هاي توسعه و در حاشيه دعواهاي هميشگي سياسي و بازيهاي روزانه اجتماعي نيم نگاهي هم به آنچه قرار است سرپناه ما و فرزندانمان باشد داشته باشيم؟ وقتي خانه هاي امروزمان كه قرار است محل امن و آسايش ما باشد، چنين بي ريشه و ناتوان است، ديگر حساب سازه هاي تاريخي مان مشخص است. شايد هم تا زماني كه وضع نگهداري ساختمانهاي گذشته ما چنين است، بناهاي امروزينمان هم وضع بهتري نخواهند داشت.
در اين بين صحبت از پايداري يا ناپايداري خشت كردن، تنها به انحراف كشاندن افكار است. صحبت بر سر سازه هاي نااستوار قديمي نيست، صحبت از بي فكري ريشه داري است كه سالهاست دامن گير تمام وجوه زندگي ما شده است. سخن بر سرآن نيست كه مردم مناطق مختلف، همچنان بضاعت مالي و فكري استفاده از مصالح نوين را كسب نكرده اند. در بم ديديم كه چه بر سر ساختمانهاي نوساز سپاه آمد. آنچه شاهديم چيزي فراتر از ساختمان سازي با مصالح جديد است. حتي تغيير نوع معماري نيز آنچنان كه در بين كارشناسان مطرح است، نسبت به آنچه مي توان مديريت شهري نام نهاد اهميت كمتري دارد و مديريت شهري، در قبال آنچه به ميراث شوم گذشتگان نزديكمان طي چند سده اخير بازمي گردد، جايگاه پايين تري دارد. قاجاريان و سپس پهلوي ها، تدبير امور كلان كشوري را چنان با سياست بازي و بازي هاي مرسوم سياسي گره زدند كه امروزه حل گوشه اي از مسايل شهري و روستايي مان جز در قالب هاي تنگ سياست قابل انجام نيست. اين روزها از آنچه به وقوع زلزله مربوط است تا آنچه فعاليت هاي نجات و بازسازي لقب مي گيرد، از سر ناآگاهي و توجه صرف به منافع لحظه اي و بعضا فردي است. مديريت كلان حكومتي جز به سياست بازي هاي روزمره اش نمي انديشد و در اين ميان آنچه از دست مي رود مردماني اند كه چشم به دستان ناپاك مسئولين دوخته اند.
مردمان مي آيند و مي روند و ديوارهاي خشتي و گلي مي مانند – اگر نگاهشان داريم – . مردمان زير سقف ها جابجا مي شوند و سازه هاي كهنه برجا مي مانند. هر خانه و حتي ويرانه اي، حكايت ها از اين آمد و شدها دارد. هر خشت بناهاي تاريخي براي آيندگان داستان هاي تازه اي روايت خواهد كرد. اگر امروز، سازه اي چون ارگ بم از ناتواني پيشينيان در مقاوم سازي بناهايشان، خبر مي دهد، خود، به آيندگان خواهد گفت كه نسلي كه در عصر تكنولوژي و ارتباطات زندگي مي كرد، از حفظ همين نيز عاجز بود. ارگ بم اگر براي نسل هاي آينده باقي بماند، به آنها خواهد گفت كه ساكنين ايران در ابتداي قرن بيست و يكم، ميراثشان از گذشته هاي دور تنها سستي و ناپايداري سازه هايش بود. چنان سستي، كه در كردار و رفتارشان نيز خود را نشان مي دهد. ارگ قديم و مخروبه بم اگر باز ساخته شود، به آيندگان خواهد گفت كه مديران و مسئولين سياسي كشوري با قدمت تمام زندگي خاكي بشر، حتي از نيم نگاهي به پيشينه تاريخي ملك شان نيزعاجز بودند. مسئولين سياسي، ناتواني خود در مديريت بحران را با بي توجهي به بنايي تاريخي جبران كردند. بنايي كه در همين شكل و شمايل هم – البته اگر تا ديرزماني ديگر به همين صورت باقي بماند و از گزند حوادث روزگار مصون باشد- مي تواند منبع مهمي براي درآمد مردم خسارت ديده بم باشد. اگر بايد ميليون ها تومان خرج بازپروري نخلستان هاي اطراف اين شهرستان كرد، ارگ بم با اندك مراقبتي – تا زمان احياي كامل – مي تواند محل پردرآمدي براي بم و ايران باشد. البته اگر كار به مديران فعلي سياسي ، فرهنگي و اقتصادي كشور واگذاشته شود، همان مي كنند كه با همه هويت تاريخي كشور كردند كه بار خود ببندند و آنچه مي توانست راه كسب درآمدي براي نسل ها باشد را به سال وماهي بين خود تقسيم كنند. آنها خوب آموخته اند كه چگونه مسايل را با هم مخلوط كنند و از ملغمه ساخته شده، آه و فغان بيافرينند براي روزهايي كه ديگر هيچ پستي ندارند. ارگ حكومتي دوهزار ساله بم اگر براي آيندگان باقي بماند به آنها خواهد گفت كه مديران فرهنگي كشوري فرهنگساز، نه از لحاظ مالي كه از نظر فكري نيز در فقر به سر مي برند. در حالي كه روزها و شبهاي سرد كويري بر ويرانه هاي خاموش بم مي گذرد، از گوشه و كنار، نجواهايي به گوش مي رسد كه هريك كافي است تا ويرانه اي ديگر بسازد. اگر بم و ارگ به زلزله بر مردمانش آوار شدند، هزاران سازه و بناي تاريخي ديگرمان به گفته ها و ناگفته هاي مديران فرهنگي كشورمان، پيش از اين ها ويران شده اند. مشاور رييس سازمان ميراث فرهنگي و يكي از كارشناسان خبره مرمتي، زلزله بم را حادثه اي غير مترقبه مي داند و خرابه شدن ارگ را طبيعي جلوه مي دهد. مسئول ميراث فرهنگي كرمان در ويرانه هاي ارگ به دنبال اسناد و مداركي براي مستند نگاري ارگ، قبل و بعد از آسيب ها مي گردد. رييس سازمان ميراث فرهنگي كشور مي خواهد از ناتواني مديريت كلان كشوري در حفاظت از داشته هاي فرهنگي سرزمينش، منشوري براي حفاظت از كليه آثار خشتي جهان ترتيب دهد.
با حادثه بم، تنها مسئولين رده بالاي كشوري و لشكري، ناتواني خود را در مديريت بحران به رخ نكشيدند. تنها بخشي از جامعه بحران زده ايراني هم نبود كه حادثه را با سوء استفاده خود به فاجعه تبديل كرد. مديريت فرهنگي كشور نيز امتحان خود را پس داد. سازمان ميراث فرهنگي، گرچه تمام تلاش خود را كرد تا براي حفاظت از آنچه به ويرانه تبديل شده بود، همه توان خود را به كار گيرد، اما خواه و ناخواه بخش عمده اي از تفكر فرسوده خود را نيز از زير خاكهاي فراموشي و پنهان كاري، بيرون كشيد. آيت الله زاده شيرازي، گرچه امروز سمت رسمي در سازمان ميراث فرهنگي ندارد، اما مشاوري امين و كارشناسي خبره در امور مرمتي و حفاظتي در سازمان ميراث فرهنگي محسوب مي شود. وقتي او در قبال آنچه بر ارگ بم گذشت، به حادثه اي پيش بيني نشده و سهم گين اشاره مي كند، ديگر از معاونين و مديران رده بالا و پايين سازمان ميراث فرهنگي انتظار بيشتري نمي توان داشت. بايد باز هم منتظر ماند تا حوادثي ديگر بي آنكه ما را خبر كنند، هويت فرهنگي ما را چنانكه تا كنون ربوده اند، بربايند و پس از آن بيانديشيم كه براي بازسازي آنها چه مي توان كرد.
وقتي مدير ميراث فرهنگي استان كرمان با افتخار از كوشش همكارانش براي دستيابي به اسناد ارگ بم در ويرانه هاي اين سازه بزرگ سخن مي گويد، نمي توان به فاجعه اي كه پيش از اين ها رخ داده است نيانديشيد. ارگ بم براي ثبت در ميراث جهاني خود را آماده مي كرد و براي اين آماده سازي، چاره اي نداشت تا اسناد و مداركش را تكميل كند. اما آنچه فكورپاس به آن اشاره كرده، گوشه اي از بي ساماني اطلاعاتي است كه در مجموعه ميراث فرهنگي وجود دارد. جز چند بنا و اثر بزرگ و معروف، كمتر اثري از آثار ملي و حتي بين المللي – نه ثبت شده در ميراث جهاني – به اطلاعات، آنگونه كه شايسته هويت بخشي به جامعه باشد، مجهز است. سيد محمد بهشتي در آخرين نشست اش با مديران مجموعه اش، به زبان طعنه آلود هميشگي اش – در مواجهه با نارسايي هايي كه با آنها روبروست – از بي توجهي آنها به همين موضوع گلايه كرد. او ناخواسته اعتراف كرد كه در طول شش سال گذشته در تزريق انديشه نياز مديريت فرهنگي به اطلاع رساني، در بدنه مديريتي سازمان عاجز بوده است. آنچه از راه اندازي سايت هاي مختلف تا شيوه هاي گوناگون شفاهي و كتبي اطلاع پراكني شاهديم، تنها پاسخ گويي به فشارهاي روزانه بهشتي به مديرانش است. شايد در صورت تغيير احتمالي مديريت سازمان – البته نه به اين زودي – بايد شاهد ركود جدي در اغلب فعاليت هايي باشيم كه امروزه به يمن حضور بهشتي در مديريت اين مجموعه وجود دارد.
سايت خبرگزاري ميراث فرهنگي نيز در اوج فعاليت رسانه اي در مورد بم، گرچه به جرات مي توان گفت پرتلاش ترين دوره خود را پشت سر گذاشت، اما بيش از همه به انتشار بيانه هاي رسمي سازمان ميراث فرهنگي پرداخت. خواننده اي كه درد نامه هاي مديران ميراث فرهنگي را در اين سايت پي مي گرفت، انتظار داشت تا حرفهاي ديگري را نيز از زبان مسئولين مستقل بيروني بشنود. اگر چنين اظهار نظر هايي هم شنيده شد، يا چنان بود كه تاييد نظرات مديران ميراثي باشد يا همچون نسيمي گذرا از صفحات پر رنگ و لعاب اين سايت گذشت.
سازمان ميراث فرهنگي در شرايط فعلي بيش از هر چيز به منتقديني آگاه نياز دارد كه او را از در افتادن در شرايط نا هنجار بازدارند. مديران فعلي ميراث فرهنگي كشور و حتي شخص بهشتي – با همه انتقاد پذيري كه در او سراغ داريم – با شبهه بي نقصي و بيچارگي در صورت ايراد داشتن مواجه اند. آنها يا خود را بري از عيب مي بينند يا اگر ايرادي را نيز بپذيرند – كه در دوره اخير به انتقاد از خود پيش از مورد انتقاد وارد شدن روي آورده اند – آنرا به شرايط فعلي نسبت مي دهند؛ شرايطي كه آنها را در برنامه ريزي هاي كلان و خرد كشور جايي نيست. يادمان باشد حرف بهشتي را در جلسه اي خصوصي با مديران زير مجموعه اش كه گفت : امسال آخرين سالي است كه مي توانيم ادعا كنيم كه در برنامه ريزي هاي كلان كشوري به ما بي توجهي شده است. تا مدتي ديگر اين بهانه نيز براي كم كاري از ما گرفته مي شود. "
خبرگزاري ميراث فرهنگي در اين شرايط مي تواند -يا اگر بد بين باشيم، مي توانست- جايگاه مناسبي باشد براي يادآوري مداوم به مديران ميراث تا گوشه اي از خطاهاي خود را به خود بازگردانند. اين مجموعه خبري مي تواند - مي توانست - بخشي از وظيفه تحليل ناتواني هاي مديريت ميراث فرهنگي را براي بهبود وضع فعلي بر عهده بگيرد. اما اين ارگان خبري نيز با انتشار يك سويه آلام و نظرات ميراثي ها تنها به تريبوني خنثي بدل شد كه مسلما چنين وظيفه اي در اساسنامه آن هم جاي ندارد. حال بايد منتظر بود تا منتقدي ديگر – اگر نويسنده را به عنوان منتقد ننگريم !!- از گرد راه رسيده و مديريت خبرگزاري را از آنچه بر مجموعه اش مي رود آگاه كند.
فرصتها مي روند و مديريت ها با توجيه خود، از آنچه وظيفه شان است مي گريزند يا آنچه را بايد انجام مي دادند، منتي مي كنند براي به رخ كشيدن.
زلزله بم نشان داد ديگر براي به انتظار فرصت نشستن هم دير شده است.
شيفته
shifte_mirass@hotmail.com