aakrami@hotmail.com
اخوان كه در دهه 20 با ذوق حكومت ملي مصدق و فضاي باز پس از آن وارد عرصه سياست شدهبود پس از دستگيري در پي كودتاي 28 مرداد برخلاف برخي دستگير شدگان كه يا با ابراز ندامت به كودتاگران پيوستند و يا تعهد دادند كه منبعد گرد فعاليت سياسي نگردند چنين تعهدي نسپرد اما انچنان سرخوردهشده بود كه به خود تعهد داد تا سالها جز از مرگ و ياس و زمستان نگويد.
قاصدك در دل من همه كورند و كرند
دست بردار از اين در وطن خويش غريب
شعر زمستان اخوان حتي در فضاي گرم شهريور لرزه سرماي دي در وجود خواننده مياندازد، زمستان اوج نماديگري اخوان از فضاي بسته اختناقي است كه غلامحسين يوسفي وزير كشور مصدق نيز در تحليل اين دفتر شعر اخوان به آن اشاره ميكند.
زمستان يك شعر نو در غالب نيمايي اما از زبان يك شاعر كلاسيك مكتب خراسان است هر چند كه اثر گريز شاعر به زادگاه نيما (يوش و مازندران) نمودارتر از ديگر وجوه اين قطعه است.
زمستان است
اوج اول
فضاي واقعي دوران پس از كودتا با نمادگرايي م اميد به زمستان تشبيه ميشود كه به قول اسماعيل خويي:
اخوان نيز مانند نيما از واقعگرايي به نمادگرايي ميرسد.
سرما و پژمردگي آنچنان است كه حتي ياران نيز براي پاسخ سربلند نميكنند چه رسد به سخن گفتن:
نفس كين است پس ديگر چه داري چشم؟
ز چشم دوستان دور يا نزديك
راه تاريك و لغزان و فضا آنچنان مردهاست كه بخار تنفس نيز مانع ديد ميشود. بيش از يك قدم دورتر از فردا را نميتوان ديد و به آن اميد بست، در اين ميان كنايه اخوان نيز مزيد ميكند: وقتي نفس چه ميكند ديگر از دوستان چه توقع
اوج دوم:
مسيحاي جوانمرد من
اي ترساي پير
در شهر شعر از قديم دوگونه ميفروش وجود داشته:مي، ميفروشان دغلباز چون صوفيان تزويرگر و ديگر مي پاك و صافي يا به قول حافظ شرب اليهود كه مسيحيان و ترسايان آن را توليد ميكردند اين جا نيز اخوان از هواي ناجوانمرد به در خانه مسيحاي جوانمرد پناه ميبرد و در اين بيت تركيب نقيض مسيحاي جوانمرد و هواي ناجوانمرد با جناس مطرف پير و پيرهن با مصرع دمت گرم و سرت خوش باد تكميل ميشود.
مسيحاي جوانمرد من!
اي ترساي پير پيرهن چركين!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است....آي.........
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوي در بگشاي!
كمتر شاعري توانسته از اصطلاح امروزي دمت گرم در كنار اصطلاح سرت خوش باد كه مربوط به مكتب شعراي عراقي در قرن 7 و 8 است به اين شيوايي استفاده كردهباشد.
منم من، ميهمان هر شبت، لوليوش مغموم
منم من، سنگ تيپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرينش نغمه ناجور
سرما و حديث دلتنگي صحبت هر شب است كه اميد را به آن نااميدي ميرساند كه خود را تا دشنام پست آفرينش متنزل بخواند.
نه از رومم نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در بگشاي دلتنگم
حريفا! ميربانا! ميهمان ماه و سالت پشت در چون موج ميلرزد.
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي صحبت سرما و دندان است.
بيرنگ بيرنگ:
نه وابسته به روم و نه زنگ آنقدر دلتنگ و رنجور كه هرسال و ماه و نه يك شب ميهمان حريفي ميشود كه از نامحرمياش از زمان حافظ تا آن روز بسيار سخن گفتهبودند،
و اخوان افسوس ميخورد كه حتي مرگ نيز نميآيد تا او را از اين سرما برهاند.
اخوان به اميد تغييري در وضع موجود حتي حاضر به پرداخت هزينه نيز ميباشد.
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را كنار جام بگذارم
ديگران بارقههايي از اميد را مي ديدند نه اما م اميد آنچنان نااميد بود كه به هيچ وجه حاضر نبود سرخوشي و فراموشي مجازي ميگساري شبانه را به بهانه آمدن بامداد ترك كند.
چه ميگوي كه ديگر شد سحر شد بامداد آمد
فريبت ميدهد بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما بردهاست اين يادگار سيلي سرد زمستان است
صداي اين سيلي آنچنان در گوش شاعر پيچيدهاست كه حتي حريف را نيز از آن انذار ميدهد و تصميم ميگيرد مه بريده از دنيا و وقايع آن آنچنان زندگي كند كه گذشت روز و شب و تاريخ برايش تفاوتي ندارد.
حريفا رو چراغ باده را بفروز شب با روز يكسان است
گفتي چرا نكشندم
زيرا هر آنكه به كشتن، جسم مرا بتواند
شعر مرا نتواند
سيمين بهبهاني
روح اخوان را نيز كشتند اما شعرش نمرد.
advertisement@gooya.com |
|
نامش با دلگيرترين شعرش جاودانه شد هرچند برخلاف قطعه فوق از سيمين بهبهاني كه اوجي دوباره در واپسين كلمات شعرش است شعر زمستان با فرود به پايان ميرسد:
بهار نميآيد و اخوان خود پاسخ ميدهد:
سلامت را نميخواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلورآجين
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است.
در كنار آرامگاه پرشكوه شاعر حماسه فتوحات ايران در طوس سنگي كوچك نشان از آرامگاه شاعر حماسه شكست ما دارد تا آينده اين مٌلك از كدام رقم حماسه رقم خورد