ديوار روبرو شلوغ است. شلوغ است از نيما، اخوان، شاملو و گاهى بيتى از شعرهاى خودش كه شده تابلو و چسبيده به ديوار. همين ديوار فضاى خانه اش را كلى شاعرانه كرده. فكر مى كردم مهربان است؛ بود. فكر مى كردم در خانه اش احساس غريبى نخواهم كرد؛ نكردم. فكر مى كردم با او به من خوش بگذرد، گذشت. خيلى خوش گذشت. و حالا كه رفتم سراغ تنظيم مصاحبه اش چقدر دلم تنگ شده برايش !
حتماً برايتان پيش آمده كه گاهى روزها جورى سخت بگذرد كه دلتان بخواهد تقصير را بيندازيد گردن زن بودنتان و با حسرت فكر كنيد: اگر زن نبودم...! اما سيمين هيچ گاه از زن بودنش ناراضى نبوده: «گمان نمى كنم كمتر از مردها چيزى نصيبم شده باشد.» او اعتقاد دارد حتى قبل از مادر يا همسر بودن بايد انسان بود: «بايد براى دنياى خود، وطن خود، جامعه خود و سرانجام براى خانواده خود مفيد باشم. دوست دارم از من زيانى به ديگران نرسد.»
اين جمله را شايد شنيده باشيد از مادرتان يا شايد هم گفته باشيد به دخترتان كه: «دخترهاى مردم فلان اند» يا «دخترهاى مردم بهمان اند» و بعد هى دقيق شويد روى «دخترهاى مردم» تا ببينيد آنها چه كار مى كنند كه شما نمى كنيد. سيمين مى گويد: «دخترهاى مردم؟! من از دختران قديم هستم، اما يادش به خير. آن ايام كه نوجوان بودم، گمان نمى كنم فرق چندانى با ديگر دختران هم سن و سال خودم داشتم. اصلاً حالا هم كه پير شده ام، دوست ندارم با ديگران زياد متفاوت باشم. هميشه عرف اكثريت جامعه را رعايت مى كنم، اما از ابراز عقايد شخصى خود و هرچه فكر مى كنم درست است، پرهيز ندارم. در ابراز عقايدم بسيار جدى و مصر هستم!»
با فرض اينكه شعرهاى سيمين را نخوانده باشى اصلاً و فقط شنيده باشى، او متولد ۱۳۰۶ است. فكر كنى مى توانى او را با الگوى سنتى زن تطبيق دهى، ولى فقط كافى است يك بار او را ببينى يا چند دقيقه با او همكلام شوى. خودش هم مى گويد: «شباهتم به تصوير زن مدرن بيشتر است.» او اعتقاد دارد سنت ها را تا جايى كه موجب واپسگرايى و عقب ماندن از قافله تمدن نباشد، نفى نخواهد كرد، اما جايى كه سنت همراه با جهل و خرافه باشد، به مبارزه با آن برخواهد خاست. «جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم، به سرعت ديگرگون مى شود. در طول دو قرن نوزدهم و بيستم شكل دنيا بيش از چندين قرن عوض شده است. كشفيات پزشكى، اختراعات صنعتى، به كارگيرى برق، استفاده از هواپيما، موشك، ماهواره، سينما و سرانجام مهار كردن نيروى اتم تصوير جهان را به كلى بى رنگ و همه شيوه هاى زيست را ديگرگون كرده است. به عبارت ديگر مى توان گفت: فلسفه قديم كه روزى مبانى تفكر بشر را مى ساخت، ديگر به درد زندگى امروز نمى خورد.
حالا سيمين زنى مدرن است كه شعر مى گويد، مى نويسد و... آيا اين سيمين از نگاه فرزندانش تفاوتى با مادرهاى همسن و سال خود دارد؟
« گمان مى كنم هر فرزندى مادرش را بهترين مادر دنيا بداند و از مادرهاى ديگران بيشتر دوست بدارد و هر قدر هم از او گله مند باشد، حاضر نباشد او را با مادر ديگرى عوض كند! اما حس مى كنم كه فرزندانم علاوه بر محبتى كه در پاسخ فداكاريهاى من نثارم مى كنند، از اينكه مادرشان شاعر و نويسنده هم هست، خوشحالند. »
سيمين فارغ التحصيل رشته حقوق از دانشگاه تهران است و همين بهانه اى مى شود تا برسيم به سؤال بدون جواب هميشه: تفاوت حقوق زن و مرد:« زن و مرد هر دو انسان هستند. دليلى نمى بينم كه يكى بيش از ديگرى از مواهب زندگى برخوردار باشد و از آزادى لذت ببرد و در ساخت و ساز جامعه سهيم باشد و ديگرى محروم و متروك و مطرود بماند. »
او هم اعتقاد دارد هرچه زودتر بايد قوانين مربوط به زن در سراسر جهان اصلاح و موارد نابرابرى زن با مرد جبران شود.« زن از لحاظ ساختمان جسمى ظريف تر از مرد است. اگر قانونى براى حمايت از زنان تدوين نشده باشد، مردانى كه تربيت ذهنى درست نداشته باشند، مى توانند مراتب انصاف را فراموش كنند و انواع ستم را بر زنان روا دارند. گمان نكنيد كه مرد آمريكايى يا آلمانى از مرد ايرانى با انصاف تر است. تنها قانون اين كشورهاست كه مرد را وادار مى كنم به زن اجحاف نكند.»
قطعاً نگاهى زنانه به سياست به ظاهر خشن با نگاه مردانه تفاوت دارد: «زنان به سبب ويژگى مادر شدن كه مستلزم محبت و مراقبت و احتياط و مسؤوليت است در امور سياسى نيز با صلح و سازش و ميل به مرافقت و احراز امنيت، بيشتر موافق هستند. به همين دليل زن و مرد بايد هر دو در سياست دخيل باشند تا خشونت ها تعديل شود.»
شايد اين زنانه - مردانگى در ادبيات هم مصداق داشته باشد، البته به اعتقاد سيمين، اين تفاوت در ماهيت است نه در ارزش. يعنى بايد اين تفاوت را در حد تفاوت ميان دو سبك مثلاً رئاليسم و سوررئاليسم تصور كنيم. نمى توان گفت كدام با ارزش تر است. او همچنين معتقد است شيوه نگارش، جهان بينى و نحوه بيان احساس زن با مرد بى شك متفاوت است و همين تفاوت، ويژگى دلپذيرى براى اثر هر يك از آنها به وجود مى آورد.
اما اين تفاوت موجب نمى شود ادبيات مردانه را بر ادبيات زنانه ترجيح دهيم يا برعكس. او مى گويد: «هستند مردانى كه زنانه مى نويسند و زنانى كه مردانه! اگر خوب از عهده برآمده باشند، نبايد خيلى به امضا توجه كرد!»
در مورد شعرهاى خودش هم اعتقاد دارد كه آنها جنسيت اش و حتى نامش را لو مى دهند: «در شعرهاى قديمى ترم مثلاً در دوبيتى هايى كه از زندگى محرومان جامعه حكايت ها داشت يا غزل هايى كه تصويرهاى ظريف و تازه و عواطف عميق و دريافتنى و زبانى بى نقص عرضه مى كردند، شنونده مى توانست حدس بزند كه اين شعر از من است . به شرط آشنايى با ادبيات و آشنايى با شمارى از شعرهايم. حالا هم كه سبك غزل را از بنياد ديگرگون كرده ام به سبب غرابت بسيار آشكارى كه با ديگر غزل هاى رايج دارند، شنونده يا خواننده به راحتى مى تواند حدس بزند كه فلان غزل از من است.» راست مى گويد. در ادبيات معاصر هم داريم شاعرانى كه پاى شعرشان امضا نمى خواهد.
«شاملو، اخوان، نادرپور، آزاد، خويى، مشيرى، آتشى، براهنى، رؤيايى، سپانلو، حقوقى، مصدق و... اين شاعران كه خيلى از جوان ترها هم مقلد آنها هستند، شعرشان معرف نامشان است.»
اما به قول خودش فقط گوهرشناس مى تواند اصل را از بدل تشخيص دهد. كسى كه با شعر و رموز آن آشنا نباشد، نمى تواند در اين مورد به داورى بنشيند.
شاملو يكى دو دهه پيش گفته بود «غزل، شعر زمانه ما نيست.» شايد تغيير عقيده داده بود، ولى همان موقع هم سيمين به واسطه غزل هايش سيمين بود. خودش مى گويد: «سالها پيش در خانه استاد محمد حقوقى وقتى كه غزل« ... و نگاه كن به شتر» را براى شاملو خواندم، حيرت زده برخاست و سرم را بوسيد!»
او اعتقاد دارد شاملو زمانى اين سخن را گفته كه اميد نمى رفت غزل بتواند پاسخگوى نيازهاى جوامع امروز باشد و بار اين همه مطلب سياسى، اجتماعى، فلسفى و روانى را به دوش بكشد. «به هرحال من اعتقاد دارم كه مى شود در غزل همه كار كرد و من هم كرده ام.» اين اعتقاد يا ادعا ممكن است درست باشد يا نباشد. آينده بايد قضاوت كند. دريغ كه شاملو امروز زنده نيست تا كارهاى تازه ترم را برايش بخوانم. نمى دانم آيا آيندگان از من راضى خواهند بود يا نه:
بر گنج درست سخن نادره كاران
در حد توان خرده ناچيز فروديم
او به ياد يك «غزل ناتمام» در باغ آينه از شاملو مى افتد:
هر تار جانم صد آواز هست
دريغا كه دستى به مضراب نيست
چو رؤيا به حسرت گذشتم، كه شب
فرو خفت و با كس سر خواب نيست
او به ياد نادر نادرپور هم مى افتد كه پيش شاملو گفته بود غزل نمى تواند خواست هاى زمانه را منعكس كند، اما چند غزل خوب سروده است.
شعرهاى سيمين را كه ورق مى زنى، اين قدر با شكل هاى تازه و وزن هاى جديد روبرو مى شوى كه منظور سيمين را از امضايش در شعرها مى فهمى. فرق نمى كند سيمين سراغ فرم هاى جديد رفته يا وزنها به سراغ او آمده اند، مهم اتفاق تازه اى است كه در غزل افتاده: «وزنها به سراغ من آمدند و من به آنها خوشامد گفتم و پذيرفتمشان. من آهنگ عبارت هاى كوتاهى را كه به ذهنم مى رسد، تكرار مى كنم و براى آنها وزن به وجود مى آورم. نمى گويم هرعبارتى را مى توان موزون يا خوش آهنگ كرد. بايد كوتاه باشد، شاعرانه باشد، به گوش خوش بنشيند و در ذهن به آسانى جاى بگيرد. من در اين ابتكار ابداً سراغ افاعيل عروضى اوزان مختلف و عجيب و غريب نرفته ام. اگر مى بينيد شعرم را مى توان با معيار عروضى (افاعيل) سنجيد، از آن جهت است كه هر كلام ادبى فارسى را مى توان با اين معيار سنجيد: عنوان تابلوهاى تبليغاتى، تيتر و مقالات روزنامه ها.
مثلاً:«شوراى شهر تهران »،« مفعول فاعلاتن»يا« قطار كرج افتتاح شد »،« مفاعلتن فاعلات فع » و...
گاهى فكر مى كنم مادر شدن اين قدر يك زن را از احساسات پر مى كند كه پر مى شود از كلمات تازه براى بيان اين احساسات:« مادر شدن نه تنها دايره واژگانم را بلكه طرز تفكرم را، احساسم را، نگاهم به زندگى را و عشق به مردم را تغيير داد. مرا از خود بيرون كشيد و به ديگران پيوست. حس مى كنم همه آدميان را از خوب و بد، من زاده ام. به همين دليل همه مردم و همه جهانيان را دوست دارم. »
advertisement@gooya.com |
|
مادر سيمين يكى از زنان فعال زمانه خود بوده. به زبان هاى عربى، فرانسوى و انگليسى آشنايى داشت و ترجمه مى كرد. از مؤسسان جمعيت« نسوان وطنخواه »و از اعضاى مؤثر« كانون بانوان »ايران بود. يك دوره هم سردبير روزنامه« آينده ايران »شد. همچنين دبيرستان بانوان را تأسيس كرد و سال ها هم مدرس دبيرستان هاى« ناموس »و« دارالمعلمات »بود. قطعاً اگر مادر سيمين يك زن معمولى بود، سيمين، سيمين نمى شد:« مادرم و پدرم عصاره وجود خود را در رگ هاى من جارى كردند. تشويق ها و محيط تربيتى - ادبى مادرم مرا به شعر علاقه مند كرد. روانش آسوده و شاد باد كه هرچه داشت از مهر و عطوفت به من داد. پدرم نيز فراموش مباد كه مردى آزاده و برخوردار از دانشى گسترده بوده و به اقتضاى وراثت و تربيت بر من حق دارد. »
با توجه به فعاليت گسترده مادر سيمين، سيمين فقط شعر گفته است، ولى چه شده كه سيمين را همه مى شناسند؟
سيمين مى گويد:« مادرم به قدرى گرفتار كار و زندگى بود كه فرصت نكرد آثارش را جمع آورى كند. در شصت سالگى هم به هواى فرزندانش به آمريكا رفت و در شصت و هشت سالگى به ابديت پيوست. او هيچ گاه فرصت تدوين آثارش را نيافت و فرزندانش هم به همه آثارش دسترسى نداشتند. با اين همه، تعدادى شعر از او پيش من هست كه بايد در فرصتى آنها را منتشر كنم. »
مى پرسم فكر مى كنيد اگر مرد بوديد، دنياى زنان برايتان جالب بود؟
مى گويد:« دنياى زن و مرد مشترك است. با اين همه، اگر مطالعه در روحيات زنان براى مردان جالب توجه باشد، مطالعه در روحيات مردان هم براى زنان جالب توجه خواهد بود. من كه تفاوت زيادى ميان اين دو آفريده احساس نمى كنم. »
در مورد رنگ شعرهايش فكر مى كند و بعد:« با مركب آبى مى نويسم. ناشر هم آنها را سياه چاپ مى كند! »
در هيچ شرايطى آرزوى مرد بودن نكرده است. اعتقاد دارد: «كم ترين مصيبتش اين است كه يا بايد هر روز ريشم را بتراشم يا بگذارم بلند شود و هر هفته خضابش كنم. تازه در صورتى كه بگذارم بلند شود، اگر كسى از من بپرسد آقا، شما شب ريشتان را زير لحاف مى گذاريد و مى خوابيد يا روى لحاف؟ من چه جوابى دارم كه بدهم؟ ».
سيمين ترانه سرا هم هست. سيصد، چهارصد ترانه سروده كه خودش مى گويد هيچ كدام كاملاً در خاطرش نمانده است. مى گويد بعضى را مردم مى خوانند و مى گويند شعرش مال من است. بعضى را هم خوانندگان جديد دوباره مى خوانند و آنهايى كه معرفت دارند، چند نوار با حق التأليف مختصرى برايم مى فرستند. بعضى ها هم كه به روى خود نمى آورند.
خلاصه آنكه... اين« خلاصه آنكه »را به قلم هوشنگ گلشيرى بخوانيد(۱):« خلاصه آنكه با توجه به سلطه زبان كلاسيك و قالب و وزن و حتى وزنهاى سنگين و مردانه تر كه از يافته هاى او به شمار مى روند، غزل هاى سيمين به ظاهر همه مردانه اند، اما اگر ناگهان به نام سراينده بنگريم، وضعيت يكسره دگرگون مى شود، چرا كه مى بينيم زنى است كه سروده است و اگر بپذيريم كه سلطان غزل زمانه اوست، ناگهان متوجه مى شويم كه سلطنت مردان بر غزل پايان گرفته است. يا بهتر، مرد خلع شده، تا او بر تخت غزل بنشيند. »
پى نوشت:
۱ـ زنى با دامنى شعر / به كوشش على دهباشى/ ص ۳۸۶.