advertisement@gooya.com |
|
وقتی که واژه ها را آزاد می گذارم
گویی به سان برگی بر باد ها سوارم
نرم و سبک ،خیالم، رغم سکون غربت
رقصان کند قلم را وز عشق می نگارم
ریزد غزل به کامم عصیان صادقش را
جز اقتدای مستی، راهی دگر ندارم
خواهم که عشق تنها، رسم زمانه باشد
تا کینه پروران را بر سایه ها سپارم
کودک شوم دوباره، چشمک زند ستاره*
ابرِ سیاهدل را، افسانه تا شمارم
تسلیم ِ هر بهانه، با شور شاعرانه
بر پیکرم جنون را بی وقفه می فشارم
بینم توام رفیقی، همراهی و شفیقی،
تا یاد لاله ها را بر سینه مان بکارم
سرخای عزمشان را، ریزم به کام هستی
وقتی که نقششان را با کلک خود، نیارم
از دیوو دد جدایم، از قید غم رهایم
وقتی که واژه ها را، آزاد می گذارم
ویدا فرهودی
زمستان 1384