کنی دربند تا کی پای بلبل؟ / ببری از ستم هم نای بلبل
چسان گویی گستان ست این دشت / که دیگر نیست زآن آوای بلبل
****************
در آغوشم شبان با کوکب عشق / همی سوزم زبوسه با لب عشق
بود در غبطه ام خورشید در روز / مرا گشته چنین روزوشب عشق
*****************
چرا اندر دل خم جوشی ای می / زچه بی تاب و بیهوشی ای می؟
نه دیاری ست دراین بوم کز تو / دهان و لب بود نوشی ای می
*****************
نماندم بیش ازاین تاب و توانی / دوانم چون پی ات در بیکرانی
که ترسم گر بگیرم دامنت را / مرا پاسخ شود با لن ترانی!
*****************
بسی زشت وکریه هست روی بیداد / بترزاین هاست برمن خوی بیداد
به فردوسش نمی خواهم حتی / بنوشم، آب هم از جوی بیداد!
عبدالحسین آقابزرگی .امریکا
advertisement@gooya.com |
|