رامين؛ کدام گفته؟ کدامين گناه را؟
اين گونه؛ بی دليل
اين گونه؛ در اسارت ديوارهای جهل
بر جای جای جوهر جانت؛ نشانده اند.
اينجا که روشنی
هموزن ناسزا است
شأن شعور کور؛ پيرايه بر رسول؛ پيغمبر خدا است.
رامينِ ابرهای مهاجر
اينک کجا است؟ آن همه تصوير دلنواز.
خاک وطن؛ بهشت
عشق وطن؛ نماز
رامينِ افتخار جهانی
ديدی که جرم عشق
شکلی ز بخت تو؛ برگی ز حال ما است.
دست تباه ظلم؛ روييده تا کجا است.
اينک دوباره روز
اينک دوباره عشق
آغاز روشنی است
پايان اين سياه.
بر دوش اين حضور
بر بال اين خروش
فرياد حال ما است
رامين بی گناه.
مهرزاد آورداد
دوشنبه هشتم خرداد
advertisement@gooya.com |
|