سه شنبه 6 تير 1385

ميدان شعر مين‌گذاری شده است، گفت‌وگوی تفصيلی ايسنا با نعمت ميرزازاده (م. آزرم)

«چهره‌های جوان غزل‌ از پيشکسوتان بسيار خوب ما هم موفق‌ترند»

خبرگزاری دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - کتاب

نعمت ميرزازاده (م. آزرم) معتقد است که فصل نويی در شعر امروز آغار شده و به آينده شعرمان به شدت اميدوار است.

آزرم در گفت‌وگويی با خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، به ارايه نظرياتش درباره وضعيت شعر امروز ايران، مخاطب داشتن يا نداشتنش، دغدغه شاعران امروز، روشنفکری و روشنفکران در ايران، انتخاب شاعر ملی و... پرداخت.

اين شاعر پيشکسوت البته با اشاره به ناگزيری‌های غربت و آگاه نبودن کافی و کامل از آن‌چه که در ايران اکنون می‌گذرد، يادآور شد: يعنی من، آن نعمت آزرم نشسته در تهران يا دانشگاه تهران يا خيابان فردوسی و خانه اميرآباد شمالی نيستم؛ آن‌چه می‌دانم، از طريق سايت‌هاست و می‌دانيد که سايت‌ها هميشه هم يک روند را ندارند، پس داوری من داوری استقرايی نمی‌تواند باشد؛ بلکه قياسی است.

ميرزازاده يادآور شد: در هر جامعه‌ای تا همه فرآورده‌های ذوقی هنری و به‌طور مشخص شعر امکان يکسان و برابر برای عرضه نداشته باشند، داوری ما درباره‌ی شعر امروز در هر دوره‌ای دقيق نخواهد بود.

اين شاعر تاکيد کرد: فصل نوی در ميان امواج و انواع شعر امروز (منظور نوشته‌هايی که با عنوان شعر منتشر می‌شوند)، آغاز شده است. اين فصل به‌وسيله جوان‌هايی که معدل سنی‌شان زير ۳۰ سال است، ورق خورده و شگفتا که اين شعر اصيل و اين فصل تازه در يکی از سنتی‌ترين قالب‌های شعر فارسی، يعنی قالب غزل شروع شده و آدم چيزهايی می‌بيند که گاه نوپرداز‌های غزل معاصر هم در برابرش اصلا شاعر به‌حساب نمی‌آيند، مثل اين نمونه :«بيا گناه‌ ندارد به هم نگاه کنيم / و تازه داشته باشد، بيا گناه کنيم /...». در نمونه‌هايی مثل اين غزل می‌بينيد که هيچ‌گاه شعر فارسی تا اين‌ حد به زبان گفت‌وگو و زبان زنده موجود نزديک نبوده است. تحولی شروع شده که می‌توانيم پيشينه‌اش را البته در حسين منزوی و جلوتر از او در منوچهر نيستانی ببينيم؛ اما ناگهانی اين تحول مال همين سال‌های اخير است.

او در ادامه گفت: رضا براهنی هم - از دست‌اندرکاران شعر معاصر - سال‌ها با داعيه نقد ادبی در ايران‌ با عنوان «ضرورت معنا‌زدايی از شعر امروز ايران» درباره ضرورت بی‌معنا بودن شعر تدريس می‌کرده. در زمانی هم که خودم در ايران بودم، سال‌ها يدالله رؤيايی با دسترسی هفته‌ای دو شب به تلويزيون دولتی، درباره تلقی نو از «هنر و شعر حجم» صحبت می‌کرد.

ميرزازاده با تاکيد مجدد گفت: شعر امروز ايران در پوسته‌ی بيرونی‌اش و در فرم همان قالب شناخته‌شده‌ی بسيار قديمی غزل فارسی است، اما درون‌مايه‌اش سرشار از جهانی نو و پر از نبض و تپش زندگی امروز است و خوشبختانه مال نسل بسيار جوان ماست و خوشبختانه‌تر اين‌که اغلب سروده دختران اين سرزمين‌ است. رسالت اين شناسه‌ی فرهنگی به دوش دختران است و آن‌ها را از مردان جلوتر می‌بينم.

او خاطرنشان کرد که در فضای درونی، شعر، اولا به زبان گفتار چندان نزديک شده است که آن تعريف دقيق سهل و ممتنع که نمونه عالی‌اش در ادب کلاسيک‌مان و آثار سعدی بوده است، امروز در زبان جوانان ما هم هست؛ با اين تفاوت ‌که نبض‌آهنگ زندگی امروز را دارند و زبان کوچه به معنايی که در شعر نصرت رحمانی بوده، نيست؛ زبان زنده‌ای است، بويژه در قالب غزل. مثلا مجموعه «آدم و حوا» شهره يوسفی يا آثاری از مهدی خطيبی يا شعرهايی از لاله ايرانی که به‌راستی اشکم را درآورد و تکان‌دهنده بود. پس درباره اين بخش که صحبتش را کردم، شعر امروز از مردم فاصله نگرفته است.

او در پاسخ به اين‌که در سال‌های اخير، چاپ مجموعه شعر جوانان با مشکل روبه‌رو شده است و اين امر گاه به مساله‌ی مخاطب نداشتنش ارتباط داده می‌شود، گفت: درست است، اما در هر جامعه‌ای بنا به پيشينه‌های تاريخی و اقليمی و فرهنگی، گاه يک يا دو تا از هنرهای شناخته‌شده در هنرهای هفتگانه می‌شوند هنر غالب؛ هنری که نسبت به ديگر هنرها غلبه دارد، مثلا موزيک در آلمان و پيکرتراشی در ايتاليا، اما شعر در ايران يکی از هنرها نيست. اولين حرفی که بايد بدانيم اين است که هنر هنرهاست و هنر ملی ماست، بنابراين من به عنوان آدمی که به هر روی بيش‌ترين زمان عمرش را يعنی ۵۰ سال دانشجوی تمام‌وقت فرهنگ و ادبيات ايران بوده‌ام، به‌صراحت ادعا می‌کنم شعر فارسی چندان با فرهنگ و تاريخ ما آميخته است که اگر کسی تمام عمرش را صرف شناخت تاريخ ايران بکند، بی آن‌که شعر فارسی را از آن‌سوی رودکی تا اين‌سوی فروغ فرخزاد به‌درستی و به‌دقت خوانده باشد، از تاريخ ايران هيچ چيزی دستش نخواهد آمد. بنابراين اول بايد بدانيم که خود شاعر شدن در سرزمين ايران کاری بسيار دشوار است. هر کسی که يک مقدار در خودش توان و ذوق و استعداد نوشتن احساس می‌کند، از ميان انواع فرم‌ها و موضوعات نوشتنی يکراست به سراغ شعر می‌رود.

او همچنين در توضيح اين مطلب که بی‌اعتنايی جامعه به بخشی از شعر معاصر از کجا می‌تواند سرچشمه بگيرد، اظهار داشت: اين‌ها با هيچ معياری شعر نيستند. از نسل استادان خودم، عبدالحسين زرين‌کوب و محمدعلی اسلامی ندوشن، همه با شعر آغاز کردند و کتاب‌های شعرشان هم موجود است. بعد فهميدند که نه؛ بهتر است تشريف ببرند به عرصه تحقيق، که هر دو هم شخصيت‌های فراملی در عرصه‌ی فرهنگ و هنر هستند. يا از هم‌نسلانم، هوشنگ گلشيری با کتاب شعر آغاز کرد، اما اگر شعرش را ادامه می‌داد، لابد يکی از همين دو سه هزارتايی می‌شد که امروز از نداشتن مخاطب گله‌مندند. سطح شعری ما خيلی بالاست. از آن‌سوی رودکی تا اين سوی فروغ فرخزاد، همين‌طور غول‌ها ايستاده‌اند و اين ميدان، مين‌گذاری شده است. خيال نکنيد هر کسی که ذوقی داشت، شاعر می‌شود. بله؛ چيزهايی هست که به درد انشای مدرسه می‌خورد. ولی نکته اين‌که اين دقيقا مثل ورزش کشتی ماست که ورزش ملی‌مان است و هر کسی نيرويی در بدنش احساس می‌کند، از ميان انواع ورزش‌های جهان يکراست می‌رود سراغ کشتی. اما مثلا در خراسان ما تا فلان قريه نزديک قوچان، تا انتخاب شدن و رفتن لباس تيم ملی به تن، چند جای دست و پای شخص می‌شکند و ممکن است تا آخر عمر هم نتواند کشتی بگيرد. از هر هزارتای‌مان شايد چند نفر برسند. به قول نيما که گفت، آن‌که غربال در دست دارد، از ته صف می‌آيد؛ يعنی همه را می‌سنجند و آن‌هايی که بايد باقی بمانند، می‌مانند.

م. آزرم تاکيد کرد که البته اين مساله را يک وقفه‌ی گذرا می‌بيند و معتقد است که در آينده نه‌چندان دور استعدادهای درخشانی خودشان را به هر صورت نشان می‌دهند، اما بايد يادمان هم باشد که برای شاعر شدن در کشوری مثل ايران خيلی جان کندن لازم است و به‌ نقل قولی از گوته درباره شعر ايران بسنده کرد که: ايرانيان شاعران بسيار خوبی هستند؛ به‌خاطر همين است که شعر را خوب می‌شناسند. از ميان اين همه، تعدادی را انتخاب کرده‌اند و شعرشان را می‌خوانند، اما ما آلمان‌ها هر کسی که چهار خط نوشت، خيال می‌کنيم که او شاعر است و به نامش دانشکده و بيمارستان درست می‌کنيم. از «لباب‌الاباب» عوفی تا امروز نگاه کنيد؛ کجايند آن ۱۰هزار شاعری که در ديوان‌ها خوابيده‌اند؟ اما می‌بينيد تنها عده معدودی هستند که در ذهن و زبان فارسی، مانايی دارند؛ پس اين چيز تازه‌ای نيست.

اين شاعر سپس درباره دغدغه‌های شاعران امروز ايران توضيح داد: دغدغه‌ی يک شاعر قبل از هر چيزی طبيعتا به عنوان يک هنرمند پيوند با مخاطب به عنوان امری ترديدناپذير است. هنرمند می‌خواهد با مردم در تماس باشد و انعکاس صدای خودش را بشنود. اما در جامعه‌ای با شرايط خاص چقدر توقع داريم که نوجوان شاعر حتما دغدغه‌های اجتماعی- تاريخی داشته باشد؛ در جايگاه فردوسی، سنايی، عطار و مولوی نه، که حداقل جای نيما بنشيند؟ اين‌ها را بايد در نظر گرفت. دغدغه شاعر اين است که او را بشناسند و شعرش را بخوانند. خيلی از شاعران معاصر در شعرشان بيش‌تر به مسائل شخصی توجه دارند و از مسائل اجتماعی در شعرشان کم‌تر اثری هست، ولی همه اين‌گونه نيستند. دغدغه شاعر آزادی است، در همه ابعاد و معانی اين واژه.

او در ادامه‌ی گفت‌وگو با ايسنا درباره‌ی پرطرفدار بودن قالب غزل و سربلند بيرون آمدن اين قالب در امتحانات شعری، درباره آينده غزل امروز گفت: با ديدن غزل‌های جوانان و نمونه‌هايی، چندباره می‌گويم آن هوای تازه که بامداد سال ۳۶ با کتاب معروفش درآورد، اين جوان‌ها اين هوای تازه را به اين قالب دميدند و اصلا شما حس نمی‌کنيد که اين قالب هزار و۱۰۰ ساله شعر فارسی، اين هوای آزاد احساس و ادراک آن‌ها را حبس کرده باشد. اين قالب به اندازه پوسته بسيار نازکی است که اصلا شما وزن و قافيه و رديف را حس نمی‌کنيد؛ به قدری که صميمانه عميق و ساده و در عين حال دلنشين صحبت می‌کنند.

آزرم درباره‌ی اميدواری‌اش به ظهور چهره‌هايی در غزل و شعر امروز گفت: درحقيقت چهره‌های جوان حتا نسبت به پيشکسوتان بسيار خوب ما هم به لحاظ آوردن فضايی به‌کلی متفاوت و برگرفته از زندگی امروز در قديمی‌ترين و سنتی‌ترين قالب شعر فارسی موفق‌تر بوده‌اند.

اين شاعر البته تاکيد کرد: ولی تا پخته شدن و کمالشان راه زيادی است. اما يادتان باشد شعر فارسی در طول تاريخ هم اگر کارشناسانه به آن بنگريم، بعد از حافظ نيز قرن‌هايی سکون دارد. پس مدار صعود جريانات هنری يک چيز مشخص و يکسان نيست و بالا و پايين دارد. دهه ۴۰ را داريم که تا نزديک به انقلاب جلو می‌آيد و هر چه چهره قابل نام بردن داشته باشيد، بيش‌ترشان در همين دهه ظهور می‌کنند؛ يعنی آنتولوژی شعر معاصر را که ببينيم، کاملا قابل درک است؛ اما اين معنايش اين نيست که همين‌طور به طور خطی اين حرکت بايد ادامه پيدا کند. يک دفعه اتفاقی می‌افتد. ذهنيت جامعه دچار سرگيجه می‌شود و مدتی وقت لازم است و به قول شاعر «مهلتی بايست تا خون شير شد».

به اعتقاد او، نسل جوان غزل‌سرا در راه است و بايد نمونه‌ها را ديد.

ميرزازاده در ادامه در پاسخ به ديدگاهش درباره‌ی کارکرد اجتماعی شعر در کشور تصريح کرد که عمده‌ترين کارکرد اجتماعی شعر را دعوت به عشق، دوستی و مهربانی می‌داند که از عمده‌ترين عناصر فرهنگی ما هم به‌شمار می‌روند و توضيح داد: حتا در مشکل‌ترين شرايط تاريخی که بر ميهن ما آوار شد، در دشوارترين شرايط و بحبوحه‌ی خونريزی و حمله مغول، جان شيفته جهان در زبان مولوی حلول کرد. بنابراين معتقدم شعر امروز حتما لازم نيست پيام مستقيم داشته باشد؛ همين پيام عشق از مهم‌ترين پيام‌هايش می‌تواند باشد که هيچ نه سياست‌زده است و نه شعارزده و نه ادعای تغيير جهان دارد و اين هيچ عيبی هم ندارد.

او سپس گفت که به آينده شعر ايران اميدوار است، چون اين مهم‌ترين شناسنامه فرهنگی ماست که امتحانش را بارها پس داده و دوران ضعف و افت را گذرانده و هر از چندگاهی باز غولی سر برکشيده است.

م. آزرم که زمانی درباره‌ی شعر و شاعری و رسالتش مکاتباتی را با دکتر علی شريعتی داشته است، در اين‌باره اشاره‌وار توضيح داد: بدون ترديد شريعتی يک انديشه‌گر بزرگ است. او آرمانگرايی است که سر بر آسمان و پای در واقعيت زمينی دارد. در اين‌باره می‌توان به کتاب «مسلمانی در جست‌وجوی ناکجاآباد» مراجعه کرد.

او سپس درباره تعريفش از شعر متعهد و وجود تعهد در شعر هم سخن گفت.

به‌عقيده‌ی او، تعهد شعر يا هر هنر ديگری از بيرون قابل ابلاغ به شاعر و هنرمند نيست. «به عنوان شاعر، شعر متعهد را قبول دارم. اما يادمان باشد که تعهد در شعر از بيرون وجود شاعر به او ابلاغ نمی‌شود. به قول ماياکوفسکی، شاعر سفارش اجتماعی را دريافت می‌کند. از يک اجتماع معين و در يک دهه معين چند شاعر داريم مثل رضا براهنی، يدالله رؤيايی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث، هم‌عصر و هم‌سن و سال و يک جامعه معين به نام ايران با يک نظام سياسی مشخص؛ اما می‌بينيد پيام‌های اجتماعی که اين‌ها دريافت می‌کنند و در شعرشان بازتاب می‌يابد، متفاوت است. همان‌قدر که شعر شاملو با شعر نادرپور متفاوت است، هر دو اين‌ها به درستی می‌توانند مدعی باشند که آن‌چه در شعرشان می‌گويند، پيامی است که از جامعه خود گرفته‌اند. پرورش و شخصيت شاعر مهم است که به چه مسائلی حساس باشد. بحث دريافت و بازتاب پيام اجتماعی درباره همه يکسان نيست، بخصوص در يک جامعه در حال گذار. شاعرانی که می‌گويند شعر ما را ۲۰۰ سال بعد خواهند فهميد، اصلا حرف بی‌ربطی می‌زنند، چون ۲۰۰ سال بعد، آينده است و آيندگان شاعران خودشان را دارند. بنا به تجربه آماری ثابت شده ذوق و زبان فارسی در درازمدت اشتباه نمی‌کند.

او خطاب به شاعرانی که در ابتدای راهند، گفت: هرگز و هرگز گول هيچ نوع های و هوی و سر و صدايی را نبايد بخوريد.

اين شاعر در بخش ديگری از گفت‌وگويش با خبرنگار ايسنا درباره وظيفه‌ی کنونی روشنفکران ازجمله شاعران در ايران، توضيح داد: همه کسانی که موضوع کارشان صور گوناگون انديشه است، در قلمرو روشنفکری قرار می‌گيرند، بويژه که ابزار مهم روشنفکری کلام است. اولين توقع از روشنفکر اين است که سقف خواسته‌های اجتماعی و تاريخی را مطرح کند؛ نه کفش را. طرح کف آن کار دولتمردان است که در هر جامعه‌ای با واقعيت‌های روزانه سر و کار دارند و با آن‌چه برايشان ممکن است، عمل می‌کنند؛ با آن‌چه که موجود است و می‌توانند. ولی روشنفکر در مفهوم تاريخی کلمه کسی است که درحقيقت متعلق به طبقه‌ای نيست و فراطبقاتی است. کانون روشنفکران ايران هيچ خواسته شخصی نمی‌تواند داشته باشد؛ خواسته‌اش عمومی است؛ آزادی انديشه و بيان است که شرط پيشرفت، فرهنگ و دانش است و بعد درنتيجه شرط پيشرفت تاريخی جامعه است. روشنفکران در محدوده شرايطشان عمل می‌کنند و آن بخش از روشنفکرانی که من کم و بيش می‌شناسم، همه‌شان البته در يک سطح نيستند. روشنفکران ايران در حدی که توانسته‌اند، کار کرده‌اند، البته کوتاهی‌هايی هم داشته‌اند؛ چون می‌دانيم وقتی نتوانيد آن‌چه را که درست است، کامل بگوييد، ناگزيريد يا سکوت کنيد يا اين که سخنتان را نرم و آرام بگوييد.

او افزود: اين گله بی‌جا را درباره اين‌که شعر مخاطب ندارد، کسی نداشته باشد. شعرهايی که مخاطب ندارند، در مقايسه با اندازه‌های شاعری در ايران کمبود دارند. شايد همين شعرهای سطحی امروز اگر مال کشور ديگری بود، می‌توانست شاعر کشورش را شاعر بزرگی کند، ولی شعر در ايران سطحش بالاست و تازه‌آمدگان می‌بايستی کارهای زيادی کنند تا به جايی برسند.

آزرم ادامه داد: درمجموع نسل خودمان را کسانی می‌بينم که کارهايشان را کرده‌اند. همه ما انسان‌ها روزی می‌آييم و روزی می‌رويم؛ اما روشنفکران - بويژه هنرمندان - دو مرگ دارند: مرگ هنری و مرگ فيزيکی؛ يعنی دو عمر: عمر فيزيکی و هنری. هميشه عمر آفريدگاری‌شان با عمر طبيعی‌شان يکسان نيست؛ يعنی شايد آن‌چه بعد از يک سنی توليد می‌کنند، ديگر خيلی عمده نباشد. نسل‌های شناخته‌شده شعر امروز فارسی کارهايشان را کرده‌اند. در بهترين حالت هر کسی هر کاری کند، ادامه همان است که کرده‌اند؛ يعنی حرکت ديگر افقی است؛ نه عمودی؛ يعنی ديگر قوس صعودی ندارد. اين‌ها به آن قله‌ها رسيده‌اند و آن‌چه می‌ماند، نسل جوان است که بعد از انقلاب آمده و در اين فضا رشد کرده است. از تنه درخت کهنسال شعر فارسی شاخه‌هايی سرزده که هنوز رشد کافی نکرده است. من به آينده شعر فارسی خوش‌بينم و می‌دانم دوستان جوان ما اگر هم يک چند تحت تاثير اين حرف‌های ترجمه‌يی از جامعه ديگری باشند، سرانجام راه خود را پيدا می‌کنند. هر چند که به هيچ وجه خوب نيست که شاعران اين همه زياد شده‌اند. هنر امری کيفی است؛ مثل عده‌ای که به کوه و قله می‌روند، فقط تعدادی به اين قله می‌رسند. همه قرار نيست به قله شعر برسند، ولی از پيش هم نمی‌شود تعيين کرد که چه کسی می‌رسد يا نمی‌رسد و اين قانون طبيعی‌اش است. ما به هيچ‌کس نمی‌توانيم بگوييم حرکت نکن و شعر نگو و يا حرکت کن وشعر بگو. کار سفارشی هرچيزی می‌تواند نام بگيرد؛ الا هنر. شعر مطلقا نبايد سفارشی يا دولتی باشد. من از کلمه دولت هم فراتر می‌روم؛ شاعر سفارش شعرش را از نيازهای تاريخی جامعه‌اش می‌گيرد؛ نه از دولت و قدرت و سفارش حزب و ايدئولوژی.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ميرزازاده گفت که از شعر هم‌نسلانش بيش‌تر شعرهای محمدرضا شفيعی کدکنی و آخرين اثرش - «هزاره دوم آهوی کوهی» - و برخی شعرهای سيمين بهبهانی را می‌خواند. «اما شاعر البته زنده و مرده ندارد. من از همان نوجوانی‌ها با شعر اخوان و شاملو و فروغ انس بيش‌تری داشتم تا سپهری و توللی و نادرپور، در عين حال هميشه هم آدم در همه احوال هم يک شعر يک تاثير برايش ندارد.

اين شاعر درباره‌ی تئوری‌پردازی‌های برخی شاعران با عنوان‌هايی همچون پست‌مدرن وغيره نيز گفت: اين‌ها توفانی است در ته ليوان؛ ما از اين نمونه‌ها در ذهن و زبان فارسی زياد ديده‌ايم. اگر هر نوع تقلبی در کشور ما بشود، انجام داد، با شعر نمی‌شود تقلب کرد. اگر بدانيد در چه سال‌هايی چه آدم‌هايی با چه دستگاه‌ها و بوق و کرناها و امکانات وسيع تبليغاتی کوشيده بودند که زبان فارسی، آن‌ها را شاعر خوب و بزرگ بشناسد، اما اين‌ها مطلقا شناخته نشدند. زبان فارسی اين هوشمندی را داشته است و در درازمدت هرگز اشتباه نکرده است. از کتاب «آخر شاهنامه» اخوان اول سال ۱۳۳۸ ، ۵۰۰ نسخه چاپ کرد و فروغ برايش نامه نوشت که اين اثر باارزش است و توصيه می‌کنم در اين زمينه چهار جزوه گفت‌وگوی فروغ را که سيروس طاهباز و م. آزاد با او انجام دادند، بخوانيد.

نعمت ميرزازاده درباره نامگذاری روز ملی شعر وادب در تقويم به نام محمدحسين شهريار نيز گفت: شاعر ملی در دوران خودش تعيين نمی‌شود. هيچ‌وقت فردوسی نيامد تا يک عده دورش جمع شوند. ملت طی زمان عنوان‌هايی را به آن‌ها دادند. اين آيندگان هستند که انتخاب می‌کنند. من با برگزيدن شاعر ملی از ميان شاعران معاصر، با توجه به تنوع، اين کار را از بيخ و بنياد نادرست می‌دانم. ارزش اصلی شاعران بزرگ زبان فارسی را محک درازنای زمان تعيين می‌کند. خوشبختانه در عصری زندگی می‌کنيم که شاعران بسيار خوبی از فروغ تا اخوان و سپهری و شهريار داريم. در همين حد بيش از اين عملی نيست.

*********

نعمت ميرزازاده متخلص و معروف به (م. آزرم) اول اسفند ۱۳۱۷ در مشهد زاده شد. زبان و ادبيات فارسی و علوم اجتماعی را تحصيل، تحقيق و تدريس کرده و دوره‌ی دکتری مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی را در دانشگاه پاريس گذراند. فعاليت‌های فرهنگی‌اش را از سال ۱۳۳۹ با انتشار روزنامه «خراسان ادبی» و «هيرمند ادبی» آغاز کرد و حاصل آن تاکنون، افزون بر نوشتارهای پژوهشی در حوزه‌ی فرهنگ و ادب فارسی، ۱۶ مجموعه شعر است.

نعمت ميرزازاده در پيامدهای انتشار «سحوری» در پاييز ۱۳۴۹ و آغاز مبارزه مسلحانه، فاصله‌ی سال‌های ۱۳۵۰ تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را به‌نوبت در زندان‌های سياسی مشهد و تهران گذراند. او در تمام اين سال‌ها ممنوع‌القلم بود و ‌گويا - به‌گواه اسنادی که يک‌ماه پس از پيروزی انقلاب اسلامی در کيهان و اطلاعات منتشر شد - در شمار ۴۱ نفری قرار داشت که می‌بايد به همياری ساواک و گارد جاويدان در روز ۲۱ بهمن ۵۷ کشته می‌شدند.

ميرزازاده تاريخ فرهنگ و هنر ايران و زبان و ادبيات فارسی را تا سال ۱۳۶۰ در دانشگاه هنر و دانشگاه شهيد بهشتی (ملی ايران) تدريس کرده و در بنياد شاهنامه فردوسی در ويرايش علمی شاهنامه زير نظر زنده‌ياد مجتبی مينوی همکاری داشته است.

م. آزرم از سال ۶۱ در پاريس به‌سر می‌برد و به‌عنوان استاد مهمان در دانشگاه‌های اروپا و آمريکا هم تدريس کرده است.

در کارنامه‌اش اين آثار به‌چشم می‌خورند: «تنديس» (منظومه نمايشی ۱۳۴۲، که بدون نام سراينده توسط فرد خيری چاپ شد)، «گذربان» (۱۳۴۶ و ۱۳۴۹، که هر دوبار در چاپخانه توقيف شد و منتشر نشد)، «پيام قصيده بلند» (۱۳۴۷)، «ليله‌القدر» (۱۳۴۹، که توقيف و در سال ۱۳۵۷ منتشر شد)، «سحوری» (شعرهايی از ايران)، «پرواز در توفان»، «صور اسرافيل»، «گلخون»، «گل خشم»، «به هوای ميهن»، «پادافره نامک»، «در جشنواره بين‌المللی شاعران»، «در مه غربت»، «از شقايق و شبنم»، «از سنگلاخ و صاعقه و کاروان» و «ميان افق‌های ديروز و فردا».

آثار در حال چاپ اوست: «ترانه‌نامه» (برای اسماعيل خويی)، «آفتابگردان»، «خورشيد خيزان» و «نسل ستاره در شب توفان».

گفت‌وگو از: خبرنگار ايسنا، مريم کريمی

در همين زمينه:

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/30754

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ميدان شعر مين‌گذاری شده است، گفت‌وگوی تفصيلی ايسنا با نعمت ميرزازاده (م. آزرم)' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016