... به يادم نياوريد که" بهرام بيضايی" هستم
از بخشی از جامعه خشمگين هستم ، اما...
تهران- خبرگزاری کار ايران
تهيه و تنظيم گزارش : مريم آموسا ( خبرنگار گروه فرهنگ و هنر )
همزمان با سالروز تولد " بهرام بيضايی " نويسنده و کارگردان تئاتر مراسمی با حضور تعداد زيادی از هنرمندان و علاقه مندان وی از سوی مجله فرهنگی و ادبی بخارا در محل تالار بتهون و تالار ناصری خانه هنرمندان ايران برگزار شد.
بهروز غريب پور - مدير عامل خانه هنرمندان ايران
به مردی که به تئاتر اعتماد به نفس داد ، افتخار می کنم
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر ايلنا در ابتدای اين مراسم که توسط فرهنگی و ادبی بخارا برگزار شده بود ، بهروز غريب پور - مدير عامل خانه هنرمندان در تجليل از مقام هنری بيضايی گفت : من با خاطره ای از بهرام بيضايی که يادشان در ميان ما رفت , سخنان ام را شروع میکنم در سال ۱۳۴۷ که خيلی از شما هنوز به دنيا نيامده بوديد ما ارادت خالصانه ای نسبت به بيضای داشتيم ، البته بيشتر از امروز نبوده در آن زمان من سرپرست گروه تاتر شاو کردستان بودم و در همان زمان بود بيضايی قرار بود در کردستان حضور داشته باشد .
وی تصريح کرد : در آن زمان جمعيت در سالن موج می زد اما انگار صبح همان روز بيضايی با مدير کل ظاهرا بی ادبی روبرو شده بود و سنندج را ترک کرده بود ما به اميد اينکه ايشان در اين مراسم حضور خواهند داشت از سال ۴ تا ۱۰ شب منتظر ايشان بوديم اما ايشان تشريف نياوردند , امروز اين خاطره را گرفتم که بگويم که حداقل زمان ، بيضايی را عوض نکرده است .
مدير عامل خانه هنرمندان افزود: در آن زمان که من جوانی جاهل بودم ، با خودم گفتم که نويسنده و کارگردان چشم سبزی ما را به مسخره گرفته است ،يک زمان و مکانی فرا می رسد که من متلکم را به او بگويم ؛ اما سال ۴۷ کجا و امروز کجا ؟ اين يعنی آرزو بر جوانان عيب نيست .
مدير عامل خانه هنرمندان افزود : بسيار متاسفم که در آن روزها بيضايی را نديدم ، بيضايی مثل تخت جمشيد است و کسی نمی تواند به آن آسيبی برساند ؛ او مانند يک بنای معماری است که نمی توان ستون هايش را حذف کرد ، بيضايی بنای تاريخی و معماری خاک ايران است که با عشق زاده شده است .
غريب پور گفت : من امروز صاحب تاليفاتی هستم که شايد بسياری از تاليفات ام مورد قبول بيضايی نباشد ، اما بيضايی چراغ راه من و امثال من است و من امروز افتخار می کنم که ميزبان ايشان هستم او هميشه چراغ راه ما بوده است .
وی افزود : بيضايی هم عصر با هنرمندانی چون ساعدی بيژن مفيد است اما به گونه ای ديگر در تاريخ تاتر ايران موثر است ؛ او به تئاتر ايران اعتماد به نفس داد و با کارهايی که کرد همه ما را عاشق خود کرده اگر حمايت های بيضايی نبود من امروز به اين شکل علاقمند به تاتر عروسکی نبودم و امروز مفتخرم که سايه ايشان بر سر من و هنر ما است.
غريب پور در پايان سخناناش با اشاره به جمعيتی که در مراسم بيضايی شرکت کرده اند گفت: هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق, و بيضايی نمونه بزرگ عشق است ومن از اينکه در مقابل ايشان احساس شاگردی حسن خوبی دارم .
" علی دهباشی "- مدير مسوول مجله بخارا :
قلم بيضايی در طول اين سالها با تمام بدخواهی ها مبارزه کرده است
" علی دهباشی "- مدير مسوول مجله بخارا هم در اين مراسم گفت : امشب برای مجله بخارا و دوستداران فرهنگ, ادبيات و هنر ايران شبی خجسته و به يادماندنی است .
وی تصريح کرد : از بيضايی و همسرشان سپاسگذاريم که پذيرفتند اين شب را در کنار دوستداران شان بگذارنند ؛ اين در حالی است که امکان حضور در اين جمع در منزل ايشان نبود ، بنابراين آقای بيضايی دعوت ما را پذيرفتند, در هر حال خلوت و جمع فاميلی استادمان را امشب بر هم زديم اين کاش همه به هم زدن ها در همين حدود بود .
مدير مسوول مجله بخارا در ادامه با بيان اين مطلب که آقای بيضايی ما امشب قصد بررسی آثار و يا تجليل از شما را نداريم ، گفت: تقدير و تجليل از هنرمندی چون بيضايی آن با برگزاری مراسم در يک شب و دو شب به جايی نمی رسد ، زيرا يک دهه و حتی يک ماه زمان لازم است تا به وسعت و پهنای کارهای بيضايی پی برد ؛ کارهای شما چنان گسترده است که فرصت مرور را حتی از ما می گيرد چه رسد به بحث و نقد .
وی افزود : همه می دانند که شما از مجالس تجليل و از اين قبيل مراسم ها گريزان هستيد و يادم میآيد در يکی از اين جلسات گفتيد , بزرگترين لطفی که به من می کنيد اين است که به يادم نياوريد که بهرام بيضايی هستم پس آنچه را که امشب از زبان دوستان, همکاران و دانشجويان خود خواهيد شنيد جای حق شناسی است که جامعه فرهنگی و هنری ايران از زبان اين عزيزان نسبت به شما بازگو میکند .
دهباشی با خطاب قرار دادن دوباره بيضايی گفت: پنجاه و يک سال از نگارش نسخه اول " آرش", به قلم شما می گذرد اين قلم در طول اين نيم قرن علی رغم انواع بدخواهی ها همچنان نوشته است و شهادت داده است ؛ شما از محدود هنرمندانی هستيد که با جنبش فکری عصر خود آميختهايد .
مدير مجله بخارا افزود : شما معتقديد که فرهنگ ما در همه باورهايش , تاريخش , سوابقاش و آنچه که مانع رشد و باعث ايستايی و توقفاش شده است نياز مند باز انديشی است ؛ همه ما ناچاريم همه چيز را از نو بينديشيم و همه چيز را از نو با تعقل و ادراک امروزی ارزيابی کنيم و تعريفهای گذشته را ببينيم و از صافی خرد و آزمون بگذرانيم و در قالب يک دانش , بينش و خرد امروزی سازمان دهی کنيم ؛ اين تفکرشان از عمق شناخت شما از زبان , فرهنگ و تمدن اين مملکت دارد .
دهباشی با بيان اين مطلب که تداوم و حضور زنده و پويا در اين سرزمين برای هنرمندان ور وشنفکران کمتر اتفاق می افتد و عمر فروغ و درخشندگی آنها کوتاه است , يادآور شد: بيضايی توانسته است در طول اين نيم قرن همواره پابرجا همزمان با مقتضيات تاريخی و زمانه خود حرکت کنيد و سخنم با کلام فروتنانه خودتان به پايان می برم که گفتهايد:"من فقط فيلم نمی سازم من هر کاری انجام می دهم تا بتوانم خودم را بيان کنم اگر نتوانم فيلم بسازم ، تئاتر کار می کنم ، اگر امکان کار تئاتر نباشد, می نويسم و اگر نتوانم اين کار را بکنم کتاب می خوانم يا در س می دهم يا با خودم موسيقی زمزمه می کنم به هر حال در هر زمانی کاری را انجام می دهم منظورم از تمام اين ها شکل دادن به انديشه هايم است و اگر بخت ياری کند انتقال انديشه ام به شما و همين طور گرفتن انديشه از شما " .
بعد از صحبتهای " دهباشی " فيلم مروری بر آثارسينمايی بيضايی که توسط "وارژ کريم مسيحی ", " شهروز توکل" و با همکاری سامان خادم" بر ای حاضران در اين مراسم پخش شد .
در اين فيلم بخش هايی از فيلم های " عمو سبيليو "," رگبار" ," سفر "," مرگ يزدگرد "," کلاغ "," چريکه تارا "," باشو غريبه کوچک "," شايد وقتی ديگر مسافران" ," گفت و گو با باد" و" سگ کشی" پخش شد .
- مژده شمسايی :
اشتباه کردم ، عاشق شدم ؛ اما خوشحالم
به گزارش گروه فرهنگ و هنر ايلنا در ادامه مراسم " شب بهرام بيضايی " ، مژده شمسايی ( همسر بهرام بيضايی ) با اشاره به سالگرد وقوع زلزله بم و ابراز همدردی با خانواده هايی که جان خود را در اين حادثه از دست دادند ، گفت : ۵ دی ماه را نمیتوانم از ياد ببرم ياد دوستان و هم وطنانی که در حادثه زلزله بم جان باختند و برای بازماندگان بم آرزوی آسايش , سلامت , آرامش می کنم.
وی تصريح کرد: امروز ۵ دی ماه سالروز تولد بهرام بيضايی کسی که سالهای عمرش را در راه فرهنگ سرزمين وقف کرده است او موهايش را در اين راه سفيد کرده است من اول تولد ايشان را به دوستداران اين فرهنگ پس از آن به نيلوفر , نگار و نياسا و به خود ايشان تبريک می گويم .
شمسايی با بيان اين مطلب که من نمیخواهم راجع به کارهای بيضايی صحبت کنم من نسبت به همه کارهای بهرام بيضايی احساس عاطفه دارم و اين مانع اين می شود که اظهار نظرم بدون جانبداری باشد ، بنابراين راجع به خودشان هم نمی توانم چيزی بگويم چرا که چيزی جز تعريف و تمجيد و ستايش نخواهد بود می دانم که ايشان اذيت می شوند و من دوست ندارم ايشان را اذيت کنم .
وی افزود: هر انسانی در طول زندگی اشتباهاتی بکند من , نيز اين اشتباه را کردم و عاشق ايشان شدم و از اين اتفاق بسيار خوشحال هستم .
اين بازيگر سينما و تئاتر در ادامه بخشهايی از متن نمايش نامه منتشرنشده " با نام " سهراب کشی مويه تهمينه" را برای حاضران خواند گفت: اين متن را بيضايی همين ديشب به اتمام رساند, و اميدوارم که هر چه زودتر شاهد اجرای اين کار توسط خود ايشان باشيم .
- آيدين آغداشلو :
بهرام بيضايی آبروی ما و نسل ما است
آيدين آغداشلو - مدرس و هنرمند برجسته عرصه هنر نقاشی نيز که به عنوان يکی ديگر از سخنرانان در اين مراسم حضور يافته بود با بيان اين مطلب که من پيش از آوردن به اين مراسم هيچ صحبتی از قبل آماده نکرده ام و به اين قصد به اين مجلس آمده ام که مقابل بهرام بيضايی بياستيم و شگفتی و تحسين و ستايش ام را نثارش کنم گفت: بی هيچ تمهيدی بهرام بيضايی آبروی ما و نسل ما است ؛ من به نيابت از نسل خودم و بزرگان شان که ميان آنها پرورده شده ام , نهايت احترام و ستايش خود را نثارش می کنم و مقابل اش سر تعظيم خم می کنم و اميدوارم سالهای سال شاهد حضور بی مانند شگفت انگيزش باشم .
وی تصريح کرد : تصوير بيضايی در ذهن من جوانی است که راه شگفت و دراز شايستگی را به هوشمندی طی کرده است و لحظهای چشماش را باز می کند و میبيند بر سر چهار راه بزنگاه تاريخی ايستاده است ، اين چهار راه ، گذشته را به حال و شرق و را به غرب متصل میکند.
آغداشلو گفت : من به غير از بيضايی کسی را نمیشناسم که در اين چهار راه ايستاده باشد و چنين نيرومندانه و بالنده جايگاه خودش و معنای دورانش و تمامی آن چيزی که تاريخ گذشته ما را حامل باشد و بار امانت را تا به امروز و در نهايت شايستگی حمل کند .
اين نقاش برجسته با بيان اين مطلب که من در نسل خودم چنين فردی به غير از بيضايی سراغ ندارم گفت : اميدوارم که دانسته باشد از اينکه در جوار و همراه او زندگی می کنيم شکرگزار هستيم و به او قوت قلب و نيرو بدهيم و سعی کنيم بداند که تنها نيست و ما نيز بدانيم که تنها نيستم .
آغداشلو ادامه داد : نگاه بهرام بيضايی يک نگاه تاريخی است و بايد همين جا به جامعيت او اشاره کنم که هر کس در حد خودش با وجعی از او آشنا شده است من که مدعی وجود مختلفی هستيم همچنان در مقابل او سر تعظيم فرود می آورم ميزان دانش آو درباره اساطير جهانی و شرق بی حد و حصر است و شناختی که در اين راه می گذارد همواره و هميشگی است .
وی با اشاره به تسلط بی حد و حصر بيضايی به زبان فارسی گفت: بيضايی يکی از کسانی است که زبان فارسی را زنده نگه داشته است زبان فارسی به خاطر لغاتی که از سوی فرهنگستان ها وضع می شود ماندگار نمی شود ، بلک زبان فارسی را بهرام بيضايی ها با حفظ معنا زنده نگه می دارند ،يکی از نمونه های فاخر متنهای او متنی بود که توسط مژده شمسايی برای ما خوانده شد , بيضايی در اين نوشته قصد اين را ندارد که ادعای بيهقی وار نوشتن را در بياورد اين متن نمونه زنده روح و استعداد بی نظير انسانی است که به شايستگی با زبان فارسی آشنا است .
آغداشلو در بخش ديگری از صحبتهای خود گفت : من از بيضايی خاطرههای بسياری دارم من همواره سعی کرده ام که کارهايی که او از من می خواست را با جان و دل انجام بدهم ، يکبار او به دنبال تصوير يک رقص آيينی در ميان نگارگریهای ايرانی میگشت تمام نشانیها را به من می داد و من با اينکه برای پيدا کردن آن خودم را هلاک کردم نتوانستم آن را پيدا کنم و شرمنده می شدم .
وی افزود : من تا کنون بسياری از طرح جلدهای کتاب او نقاشی کرده ام و به نظر خودم نقاشیهايی که برای او کشيده ام , بهترين آثار من در دوره های زندگی ام است ؛ او همه طرحها و نقاشیهايی که برايش کشيده بودم پسنديد و از ميان آنها تنها يک طرح را نپسنديد , که آن را به من پس داد و من به خاطر نوع گزينش ايشان , شکر گزارشان هستم , چرا که تعارف و دوستی هيچ نقشی در انتخابهای او ندارد .
وی با اشاره به مهمترين اثر بيضايی( مرگ يزدگرد) گفت: اين نمايش يکی از بهترين نمايش های تاريخ ادبيات نمايشی است نگاه تاريخی او منجر به اين نکته می شود که ما هم هستيم چيزی که تاريخ به صراحت جواب آن را نمیدهد اگر من در يک فرصت کوتاه بخواهم تکه ای شگفتانگيز از آثار او را مثال بزنم بايد اشاره به فيلم مسافران او بکنم صحنهای که تمام حاضران در دايره نشسته اند و عذر تک تک آنها را می خواهند اين صحنه ما را به ياد صحنه دايره تاتر قرن ۱۶ انگلستان , صحنه گرد تعزيه و تخته حوضی می اندازد.
آغداشلو ادامه داد: برای ما بسيار اسباب تاسف است که هنرمندانی چون او که کوشا و سرشار از معنا و فکر هستند در دوره هايی اجازه کار نداشته باشد و اين تناقضی بسيار غم انگيز است که بهرام بيضايی در دوره ای که اوج شکوفايی آثار و تفکر او است ، امکان کار کردن نداشته باشد, البته او دستاوردهای او در طول تاريخ تداوم پيدا خواهد کرد اگر آثار او در دهههای اخير مقايسه کنيم شاهد دل شکستگی و دل تنگی و دادخواهی او خواهيم بود و من مطمئن هستم که بهرام بيضايی يکی از درخشانترين هنرمندان دوران ما است .
" آغداشلو " در پايان گفت: آنچه که می خواهم در پايان سخنان ام بگويم تنها يک کلمه است که افشين سردار شريف و نجيب ايرانی که زمانی که می خواستند او را بر سر دار ببرند گفت: اين کلمه بسيار کوتاه و پر معنا است افشين در آخرين لحظه نگاهی به اطراف کرد و گفت: آسان است يعنی اين نيز بگذرد .
- بابک احمدی( نويسنده ، مترجم ، منتقد و مدرس ) :
دو نسل از روشنفکران ايرانی به بهرام بيضايی مديون هستند
بابک احمدی نويسنده و مدرس دانشگاه نيز در ادامه اين مراسم با تجليل از مقام هنری بيضايی گفت : او برای ما بسيار زجر کشيده است و من نمی دانم آيا ما توانستهايم قدر او را بدانيم هميشه در جشن تولد رسم است که ما به فردی که تولدش است هديه بدهيم اما امشب نيز او پيشقدم شد و به ما هديه داد .
وی با اشاره به نگاه " سنکا "- فيلسوف رومی گفت: سنکا معتقد است که دو کار بسيار آسان است ؛ يکی اين که پشت سر مردم بر بدگويی کنيم و ديگر اينکه مقابل روی فردی خوب او را بگويم , من با همه عشقی که به سنکا دارم معتقدم زمانی که مقابل کسی خوبی او را بگوييم ، گاه ممکن است اغراق کنيم و گاه اين کار چاپلوسی محسوب می شود اما امروز من و شما هر چه که از خوبیهای" بيضايی "در اين جمع بگويم باز کم گفته ايم .
اين منتقد با بيان اين مطلب که دو نسل از روشنفکران ايرانی عميقا نسبت به بهرام بيضايی مديون هستند ، گفت: من اينجا میخواهم يادی از بزرگان هنر ايران فرخ غفاری بکنم که هفته پيش در پاريس از ميان ما رفت ، من هرگز در زندگی افتخار ديدن او را نداشتم اما او سهم بزرگی در فرهنگ ما داشت چرا افرادی مثل او که سهم بزرگی در فرهنگ ما دارند بايد در انزوا و دور از وطن و کسانی که يک عمر برای آنها زحمت کشيده باشند به خاک سپرده شد .
وی افزود : همچنين سال گذشته يکی ديگر از فرهنگ پژوهان ايرانی شاهرخ مسکوب در همين شرايط در گذشت , مسکوب در مقدمه رستم و اسفنديار می گويد بيش از يک هزار سال از زندگی تلخ فردوسی می گذرد و در تاريخ فلسفه پرورما رنجی که بر او رفته است مانند ندارد و جهان شگف انگيز شاهنامه بر هيچکس پوشيده نيست و رنجهايی که بر بيضايی هم رفته است مانند ندارد ما بسيار خوشحاليم که امروز بيضايی در ميان ما هست .
اين نويسنده و مترجم ادامه داد: بهرام بيضايی سهم بزرگی در فرهنگ ما دارد او در دهه چهل با نوشتن مرگ يزد گام بزرگی در ادبيات نمايش و تاتر ايران برداشت ؛ در آن دوران که تئاتر سنگلج ما چندان نوآور نبوده , در عرصه سينما هم دست به کارهای بزرگی زده است و من به شخصه برای تک تک فيلمهايی که او ساخته احترام قائل هستم و به نظر من فيلم های او در آن دوران از مهمترين اتفاقات آن سال بوده اند .
احمدی با بيان اين مطلب که من به وجه دوم کارهای بيضايی يعنی فعاليتهای سينمای او را بسيار می شناسم و دوست دارم گفت: بيضايی در عرصه نوآوری های زبانی نيز کارهای بزرگی کرده است ؛ او پژوهشگر بزرگی است تحقيات بسيار ارزنده ای در حوزه نمايش ايران کرده است و اثر او يکی از ارزنده تحقيقات در اين زمينه است او همچنين سالهای اخير فعاليتهای ارزنده ای در حوزه شاهنامه کرده است و افکار او برای ما بسيار نويدبخش است .
وی ادامه داد : بيضايی از اولين کتابی که منتشر کرده تا کنون همواره در اين حوزه پيشرو بوده است و با اينکه در اين راه آسيبهای بسياری ديده است او هرگز لحظهای از کار خود دست نکشيده است و همواره مخالفت خود را با شرايط نشان داده است اما بعدها به اين نتيجه رسيد که يکی از مهمترين و بزرگترين مشکلات ما نحوه زندگی مان است .
بابک احمدی گفت : بيضايی از ما خواست که نحوه زندگیمان را تغيير بدهيم ؛ او آموزگار بزرگی است که تئاتر آينده ما مديون اوست او شاگردان بسياری تحويل جامعه که هر يک سهمی در اعتلای فرهنگ اين جامعه داشته اند او يکی از بزرگترين هنرمندان زنده ما است که خود من در مقابل ايشان سر تعظيم فرود می آورم .
وی با اشاره به نمايش نامه بيضايی که توسط مژده شمسايی خوانده است گفت: اشاره بيضايی در اين متن به فردوسی بود که زبان فارسی ما را با همه ناملايمات زنده نگه داشت و من در اين جمال می خواهم بيضايی را با فردوسی قياس کنم و من فکر می کنم اين بزرگترين ستايشی است که از او می توانم بکنم .
اين نويسنده تاکيد کرد : بيضايی به ما آموخت که به فرهنگ احترام بگذاريم ؛ من زمانی که اولين کتاب ام را نوشتم و قرار شد که آيدين طرح روی جلد آن را بکشد با حسن نيت به من گفت که راه روشنفکری پر خطر است و البته من در اين راه ناسزاهای بسياری شنيدم اما آنچه که من کشيدم يک هزارم آنچه که نيما يا بهرام بيضايی کشيد نيست.
- محمود دولت آبادی :
بيضايی يکی از مهمترين ارکان درام نويسی در ايران است که هيچگاه فرو نمی ريزد
به گزارش ايلنا ، محمود دولت آبادی - نويسنده برجسته نيز که در اين مراسم بزرگداشت حضور داشت ، متنی را برای اين مراسم اماده کرده بود ، که در اين مراسم توسط " اصغر همت " - بازيگر برای حاضران قرائت شد .
دولت آبادی در اين متن آورده است :
همين دو سه چندی پيش دربارهی اکبر رادی يکی ديگر از نمايشنامه نويسان مهم کشور گفت: تئاتر نوين ايران که طی قريب نيم قرن بار آمده بود , با انقلاب فرو ريخت , اما اکبر رادی فرو نريخت و تاب آورد , همين عبارت را دربارهی بهرام بيضايی رکن ديگر درام نويس ايران , هم می توان با اطمينان گفت: و افزود : که بهرام بيضايی در هر مجال اندک, حتی به کفايت يک نفس, به صحنه در آمد و آنچه مقدور بود و توانست انجام داد .
و هر گاه صحنه ی تئاتر از او دريغ نشد , در عرصه سينما به تلاش خود ادامه داد و چون اين يکی هم نشد , کتاب نوشت درباره ريشههای شخصيتهای افسانهای در فرهنگ و ادبيات ايران و اين عجب نيست , زيرا بهرام بيضايی پيش از آن که تئاتر و هنر نمايش را پيشه اصلی کار خود کند به تحقيق و پژوهشی دامنه دارد در ريشه های نمايش در ايران پرداخته و امکانات همان نيمه ناقص باقی مانده های نمايشداره های پراکنده ايران را شناخته و بهره های لازم از آن ها بر گرفته بود.
چنانچه می دانيم ادامه چنان کوشش هايی او را کشانيد به سمت و سوی پژوهش در ريشههای تئاتر شرق و عمدتا چين و ژاپن که نظر اين بود که بر تولد برشت هم در يافتن شيوه های نوشتن و اجرای آثار خود , نگاهی ژرف به تئاتر شرق می داشته بوده است.
بنابراين بهرام بيضايی دقيقا در هنگامی سخن نو در تئاتر ايران به ميان آورد که هنگامه تئاتر و نمايش های رئاليستی بود که مصطلح به شيوه استانيسلاوسکی بود ؛ شيوه ای که در شناخت و پرورش نقش , تا رسيدن به خودباوری بازيگر صحنه بسيار موثر بود و آن شيوه با پيدايی شاهين سرکيسيان در خانه کوچکش , و اسکويیها ( با نومهين و آقای مصطفی اسکويی) در عنوان تئاتر آناهيتا , فراگير شده بود و شيوه ای پيشرفته بود در شگردیها خودش , و تئاتر تجربی را پشت سر می گذاشت و هنوز هم در نمايش جدی و به مفهوم کلاسيک آن , شيوه ای است الزامی و موثر برای اجراهايی متناسب با متونی از سوفوکلس تا آرتورميلر .
در چنان شکفتن و شکوفايی بود که بهرام بيضايی جوان پديد شد با شيوه ای شيوه هايی متفاوت که نخست اصول سه گانه ی ارسطويی را کنار می گذاشت و سپس آن چه را که در اصطلاح رئاليسم ناميده می شد زيرا با گمان بيضايی , رئاليسم فضای تنگ و محدودی بود که ا فسانه ها و اساطير فرهنگی ما در آن جای نمیگرفتند و بيضايی بیآن که داعيهای طرح کند می کوشيد تماشاگهی را پی افکند که بتوان از آن به عنوان تئاتر ملی ياد کرد.
و جالب است بياورم که بعد از نوشين که بيم زده , نظر به تئاتر ملی داشت , اشاره دادم به تئاتر فردوسی که نوشين نامگذاری کرد به رغم خشک انديشان , حزب توده نخستين شخصيتی که طرح ضروری " تئاتر ملی " را به ميان آورده بود, شاهين سرکيسيان بود که از پدری بلغاری و مادری ايرانی ارمنی بزاده بود عنوان گروه هنر ملی که با سرپرستی عباسی جوانمرد اداره می شد هم بی گمان ريشه در انديشه های شاهين سرکيسيان داشت که جوانمرد با ديگرانی چون او چندی از محضر آن ايرانی آرمن بهره مند شده بود.
اکنون اما ...
در آغازهی دهه چهل جوانی به عرصه تئاتر در آمد که او نه فقط سرگذشت تئاتر معاصر را مرور مشاهده کرده بود, بلکه انباشتی از خرده پراکندههای نمايشی قديم ايران فراهم آورده و مدون ارايه داده بود , همچنين جستجويی ژرف داشته بود در قصه ها و افسانه ها و حکايات و اساطير ايران .
در حقيقت آنچه همچون يک ضرورت به گفتگو در آمده بود يعنی وجود تئاتر ملی در بهرام بيضايی تجلی پژوهمند و اگانه يافته بود بدين معنا که او در همه ابعاد يک نمايش , به گونهای که از خود ما باشد جستجو کرده , انديشيده و نشانیهايش را داده بود که میتوان چنين دسته بندی کرد:
الف : منابع موضوعی که نشانیاش را در افسانه ها و تاريخ و اساطير می توان گرفت .
ب: شگردهايی اجرايی که می توان از آن به مثل رهايی نمايش از قيدهای وحدت مکان و وحدت زمان ارسطويی ياد کرد , گيرم بماند وحدت موضوع که اين هم گرچه ايجابی است , اما در شيوه تئاتر بيضايی می توان از کنار آن هم گذشت .
پ : اما زبان . زبان نمايش در آثار بهرام بيضايی سنخيتی با زبان نمايش ، از آن مايه که تا کنون شناخته ايم کناره می گيرد و مقيد نمی ماند.
در حقيقت زبان نمايش هم پيرو مضمون خود , بيننده و خواننده را می کشاند سوی ادبيات زلال و روان عصر طلايی رويش و شکوفايی زبان دری , يا حسب نياز اثر به فضای لحن هزار و يک شب و افسانه های بيدپای و آنچنان ها .
اگر وجه نمادين در اثار بيضايی را همچون يکم اصل ننگريم , او سه عنصر عمده در نمايش را تغيير داده است با جانشينی اصول تازه ی مبتنی بر دانش پيشينيان , يعنی موضوع شيوه اجرايی و زبان .
همين چندی پيش به مناسبت يادمان" سيد محمد علی جمالزاده" ، اشاره ای داشتم به انحطاط زبان از قرون بعد از سعدی تا آستانه مشروطيت و پديد آمدن زبان مردم در ادبيات داستانی و نمايشی ايران, و اين که زبان به ضرورت تحول اجتماعی بار ديگر با وجود نويسندگانی چون دهخدا و جمالزاده و سپس هدايت و ديگر معاصران جان تازه گرفت و توان گفت ، زبان زنده و نوشته ، اما نگفتم جنبه هايی از همان زبان که در آغازه های قرن تازه و نوشده بود, نيم قرن بعد فرسوده ولهيده شد , طوری که از بسياری استعمال بجا و بيجا ذهن را خسته می کرد و دل را می زند .
مثلا کار به جايی کشيده بود که بجای ديوار , نوشته می شد ديفال , اين خود افزون بود بر شکستن و خرد کردن کلمات تا يعنی همانجور نوشته بشود که در لفظ گفته می شود.
اين خود به معنای اين بود که عصاره زبان- به اصلاح- عاميانه کشيده است و ديگر ظرفيت قابل قبول ندارد.
در چنان مقطعی بود که اديبان دانشور ما به تدريج از بی رمق شدگی چنان زبانی فاصله گرفتند تا ظرفيت های تازه ای بجويند.
اينجا بايد به ياد بياورم شخصيت هايی چون شاهرخ مسکوب , ابراهيم گلستان, محمود اعتماد زاده (به آذين) و کم و بيش جلال آل احمد را که نقبهايی زده و مسيرهايی جسته بودند به ادبيات عصر طلايی زبان دری - پارسی , از رودکی تا سعدی ، آن ها شايد در ميانسالی به چنان نتيجه ای ضروری رسيده بودند؛ اما بهرام بيضايی در جوانسالی ادبيات کهن ايران را دريافته بود بی آن که از دستکندههای فرسوده شده زبان عامه ناچار از گذر بوده باشد.
شايد در آغاز دهه چهل که بيضايی نمايشنامه " ديوان بلخ " را در گروه هنر ملی روخوانی کرد. صرف نظر از شگردهای اجرايی که او نو آورده بود ، من شيفته زبان و بيان نمايشنامه شده بودم از شوق در خود نمی گنجيدم.
در باور من يک سعدی ديگر در زبان فارسی متولد شده بود , اما نه لزوما به آن پيچها که در نثر سعدی هست , بل کسی که زبان نياکان را امروزی کرده است آن هم برای صحنه , برای نمايش . بله ، چنين بود در نظر من و در پايان روخوانی به او گفتم و تبريک گفتم پديد آمدن هنرمندی نو انديش کهن شناس را اکنون در کجاست ؟
بهرام بيضايی کجاست ؟ ايا او را می شناسيم؟
هزار سالی است که او را نديده ام تا بگويم " زن " های آثارت دارند شبيه هم می شوند ! نه ؛ او نيست من هم نيستم از اين فرت هزار ساله و مانده در تنهاترين تنهايی تاريخ که حتی عياران تنها را هم به ستوه می آورد ايا او , اينجا در ميان جمع هست ؟! سلام مرا به او برسانيد!
- مهدی هاشمی- بازيگر :
... او هرآنچه هست جام جم در دست دارد و نگران ميراث نياکان خويش است
مهدی هاشمی بازيگر تئاتر و سينما که تاکنون در جندين پروژه سينمايی و تئاتری با بيضايی همکاری داشته است با تقدير از برگزاری چنين مراسمی گفت : به خودمان تبريک می گويم که بهرام بيضايی ۶۸ سال پيش متولد شدند و من خوشحالم که در دو اثر ايشان بازی کردم و اين شادی ابدی ته ذهنم باقی می ماند ، بيضايی يکی از هنرمندانی است که هر چند قرن يکبار متولد می شود .
اين بازيگر تصريح کرد: هر چند که بيضايی از بيرون حماسی به نظر می رسد , حتی شايد در عکسها و فيلمها و مطبوعات خيلی خشن هم به نظر می رسد اما من می خواهم از جنبه ديگری از شخصيت او صحبت کنم از جنبه چاپلينی شخصيت او که چقدر پر از لطايف است البته اين لطايف به معنای لطيفه های يک رشتی يا يک ترک گفت ، نيست .
هاشمی افزود : بيضايی هر سخنی که می گويد بسيار لطيف و طنز آميز و گزنده است اما طنز او نمی گزد او مثل چاپلين که به خودش می تازد گاه به خود می تازد زمانی که من برای اولين بار بندار بيدخش را زبان وی شنديم بسيار تحت تاثير آن قرار گرفتم .
وی با اشاره به آخرين تمرين نمايشی که قرار بود درجشنواره تاتر فجر اجرا شود ( اشاره به نمايش کارنامه بندار بيدخش ) گفت : بيضايی وقتی اقبال مردم را برای ديدن اين تاتر ديد , اشاره کرد که ما هنوز تمرين مان تمام نشده و بازيگران آمادگی لازم را ندارند ؛ اما در نهايت ما اين تئاتر را روی صحنه برديم در اولين اجرا که طرف مقابل من پرويز پور حسينی بود سه قسمت را جا انداختم و پرويز گيچ شد وقتی نمايش تمام شد وبيرون آمديم او به بيضايی گفت : که مهدی سه قسمت را جا انداخت و حواس مرا پرت کرد ؛بيضايی در پاسخ گفت : ای کاش توهم جا می انداختی که تماشاگرانی که چيزی از اين متن سنگين نمی فهمند حداقل کمتر زجر می کشيدند .
هاشمی در ادامه گفت :شب بعد به دليل ازدحام تماشاگران هفت قسمت را از يادم رفت ؛ می دانستم که پرويز از دستام عصبانی است و اين بار حتما بيضايی مرا دعوا می کند بيرون که آمديم پرويز داد و بيداد کرد که من ديگر با مهدی بازی نمی کنم بيضايی در پاسخ گفت نکن من همين را می خواهم اينطوری حداقل مديرها هم از دست ما راحت می شوند .
هاشمی بعد از ذکر اين خاطره متنی را که برای اين مراسم آماده کرده بود را برای حاضران قرائت کرد .
در اين متن امده است :
هربرگ و هر درخت رسولی است از عدم ؛ يعنی که باغ های مصفا مبارک است ، چه برسد به استاد که تولد ايشان بسياری از تولدهای ديگر را هم مبارک کرده است ،همه آنهايی که با ايشان همراه بودند و بخت اين را داشتند که در شعاع اين فر ايزدی قرار گيرند و روشن شوند .
اما رنج بزرگ پارسی بودن و فرزند فردوسی پاکزاد بودن نگذاشته او از زاده شدن برای خود بهره ای ببرد و از بوستان زندگی نفس بکشد ؛ خيلی زود کمان در کفش نهادند با بار امانتی سنگين , تا جان مايه همه تاريخ بلا ديده اين سرزمين را در تيرش رها کند .
می گويند انسان که به درجات بالا رسيد نام های متعدد به خود می گيرد ؛ پس او هم آرش است ، هم بهرام ، هم سياوش است و هم سهراب , هم تهمتن است و هم تهمينه و هم گردآفريد و هر آنکه هست و هرآنچه هست جام جم در دست دارد و نگران ميراث نياکان خويش است .
- بهرام بيضايی :
از بخشی از جامعه خشمگين هستم اما ...
بهرام بيضايی نيز در ادامه اين مراسم با تقدير از برگزاری چنين مراسمی ، گفت: خيلی سخت است که آدم شايسته اين همه لطف باشد بدون اينکه لحظهای تشکر کرده باشم , من از تمام کسانی که بيرون در راه پله ها اين مدت طولانی سرپا ايستاده اند تشکر می کنم من از آيدين عزيز , مهدی هاشمی , علی دهباشی , بابک احمدی, طبيعا از مژده که متنی را که ديشب من تحريرش را به پايان رساندن و او حتی فرصت يکبار نگاه کردن اش را نداشت را برای ما خواند .
وی تصريح کرد : من اينجا از غريب پور هم تشکر می کنم اما داستانی که من در سنندج چندين ساعت افرادی را منتظر نگه داشته ام را اصلا به ياد نمی آورم ؛ البته يادم می آيد که در سنندج با مدير کل حرف ام شد او به ساعدی بی احترامی کرد زيرا او او سانسوری جدای از سانسور دولتی در سنندج اعمال می کرد .
نويسنده نمايش نامه آرش افزود : اين مدير درآن زمان با اجرای نمايش نامه ای که از ساعدی در به تهران روی صحنه رفته بود موافق نبود ؛ او اجازه نمی داد اين نمايش به همان شکل در سنندج روی صحنه برود و معتقد بود که اينجا سنندج با تهران با تهران فرق می کند ، به همين منظور دعوای من با او موجب شد که مذاکره ام را با او ترک کنم و بروم و همين جا من از تمام کسانی که آن روز منتظر من بودند عذر می خواهم .
بيضايی در بخش ديگری از صحبتهای خود با بيان اين مطلب که من تا کنون دهها فيلم نساخته ام ،گفت: من در تمام دوران زندگی خودم ، ۹ فيلم بلند و ۳ فيلم کوتاه ساخته ام اما به اندازه دهها فيلم برای ساخت , اين فيلم ها دويده ام ؛ من درباره هر چيزی تاتر , سينما , هر چيزی که کار کرده ام فقط برای آن بود که من می خواستم بيشتر بشناسم و بفهمم و اين روند تا به امروز هم طول کشيده است اما هنوز مطمئن نيستم که چيزی فهميده باشم .
بيضايی با اشاره به اين مطلب که در آن دوران از ناشری که برای اولين بارکتاب " نمايش در ايران" را چاپ کرد تشکر می کنم ، گفت: در آن سالها کسی چنين کتابهايی را چاپ نمی کرد اما من با حقوق بسيار کم اين کتاب را چاپ کردم و بعد خودم اين کتاب ها را به کتاب فروشی های بردم تا شايد پس از مدتی کسی يک جلد يا دو جلد از اين کتاب را بخرد.
وی افزود: تا به امروز من يادداشت های بسياری بر اين کتاب اضافه کرده ام البته بارها پيش آمده به دليل مشکلاتی که هميشه وجود دارد اين يادداشت از بين رفته , اما من دوباره به کار خودم ادامه داده ام و ا ميدواريم روزی تاريخ نمايش واقعی ايران چاپ شود .
advertisement@gooya.com |
|
بيضايی با اشاره به کسانی که موجب شده اند من صحنه را ترک کنم ؛ گفت : متاسفانه در حال حاضر اين افراد مشاوران فرهنگی ايران در کشورهای مختلف هستند ؛راستی اين افراد از کدام فرهنگ می خواهند حمايت کنند و آن را ارج بنهند و به ديگران معرفی کنند .
وی با شااره به سخنان مهدی هاشمی گفت: مهدی هاشمی در طول دو شب اجرا او سه صحنه را از ياد برد من از اين اتفاق خوشحال شدم گفتم که اگر اين اتفاق ادامه پيدا کند مديران و خانه نمايش از دست من راحت می شوند .
بيضايی ادامه داد : من در اين مجلس از هر چيزی که رنگ گله گذاريها به خودش بگيرد ، گذشتم ؛ اما می خوابم از همه کسانی که می توانستند در جمع خانواده شان باشند تشکر کنم اگر چه من از بخشی از جامعه خشمگين هستم ، اما در بخش ديگر جامعه ريشه دارم .
بيضايی در پايان سخناناش گفت: هم نسلان من مانند دولت آبادی , بابک بيات , فرخ غفاری و کسانی ديگر بسيار خوب کار کرده اند و من اميدوارم که نسل های بعدی ما بهتر از کار کنند و از تجربيات آموزنده آنها استفاده کنيم بنابراين من غير از سپاسگذاری چيز ديگری ندارم که در اين شب بگويم .