شنبه 11 فروردين 1386

جعفرخان و بانو! نادره افشاری

naderehafshari@gmx.net

بتول خانم و جعفرخان زن و شوهر خوشبختی هستند. خودشان هم می‌دانند و اين را وقتی با هم تنها هستند و حتا وقتی که تنها نيستند و چند نفر را با ميهمانی دادن، به عنوان گوش مجانی اجير می‌کنند، می‌گويند و تکرار می‌کنند. جالبی کار رابطه‌ی اين زن و شوهر ماه است که هيچکس، نظيرشان را نه ديده و نه شنيده است. جعفرخان می‌نشيند به دندان خلال کردن و بتول خانم در حالی که دستمال نظافت ابری‌ای در دست دارد، و در و ديوار را دستمال می‌کشد، به حرف‌های همسر محبوبش گوش جان فرامی‌دهد و لبخند زنان همچنان در و ديوار را می‌سايد. هر وقت هم جعفرخان تائيدی می‌خواهد و با قطع جمله‌اش سکوتی برقرار می‌کند، بتول خانم با گفتن يک “آهان” يا “ايهيم” يا “او.کی.” دو بخش افاضات عيال محبوبش را به هم بخيه می‌زند.
جعفرخان از روايت اين که چطور با بتول خانم آشنا شده، و چطور او را پای سفره‌ی عقد نشانده است، سير نمی‌شود. کسی نيست به خانه‌شان رفته باشد و يا دعوتشان کرده باشد و بيش از دويست بار روايت آشنايی و دلدادگی اين زن و شوهر خوشبخت را نشنيده باشد. اصلا اين فصل، بخشی از رسم ميهمانداری و ميهمان نوازی جعفرخان و بانوست.
دست پخت بتول هم حرف ندارد. خانه‌داری و ميهمانداری‌اش همه جا زبانزد دوست و آشنا است. تازه بتول خانم در يک موسسه‌ی آموزشی در شهر محل اقامتشان آشپزی هم درس می‌دهد. و چه غذاهايی!! غذاهايی می‌پزد همه ابتکاری و ابداعی. غذاهاش ملقمه‌ای هستند از غذاهای ايتاليايی و ايرانی و ترکی، همراه با زيره و زرشک و ماکارونی‌های نازکی که با برنج دم سياه اعلاء صاف می‌شود و آب روغن و زعفران داده می‌شود.
کتاب‌خانه‌ی شيک و چوب آبنوس خانه‌شان را بيشتر کتاب‌های آشپزی زينت می‌دهد. کتابِ مادر همه‌ی زن‌های خوشبخت، نيمه بدبخت و حتا بدبخت و باسليقه‌ی ايرانی، خانم “زرا منتظمی” با سليقه‌ی خاصی، در حالی که بسته‌بندی کادويی‌ آن هنوز باز نشده است، در قسمت شيشه‌ای ويترين اتاق پذيرايی‌‌شان جلوه می‌فروشد. اصلا هر که وارد اين خانه می‌شود، از تکرار عکس‌های رنگارنگ غذاهای رنگارنگ‌تری که در قاب‌های هوس انگيز “قهوه‌ای” رنگی به ديوارها نصب شده‌اند، تا بساط شام يا ناهار علم شود، معده‌اش مثل سير و سرکه می‌جوشد و آب دهانش راه می‌افتد. هر طرف را نگاه می‌کنی، عکس “تربچه نقلی” است و “فلفل سبز” و “سير پوست نکنده‌”ی شاهانه و “فنجان قهوه‌”ای روی تابلوی تمام قدی در کنار “کيک توت فرنگی” رنگی خوش ريختی و اين همه وسوسه برای هر آن که رژيم غذايی هم دارد، کارساز است و او را از هر گونه پرهيزی، برحذر می‌دارد.
اتومبيل جعفرخان اتومبيل “زرشکی” رنگِ کارکشته‌ای است که بين سه کشور آلمان، هلند و بلژيک هفته‌ای دست کم يک بار در رفت و آمد است. قند “پارسی” از بلژيک وارد می‌شود و نان “آزادی” از کشور هلند که به عقيده‌ی اين زن و شوهر در آلمان، نه قند و شکر خوبی گير می‌آيد و نه نان خوشمزه‌ای نظير آنچه در هلند پادشاهی “فت و فراوون” همه جا جلوه می‌فروشد.
در قسمتی از آپارتمان اين زن و مرد خوشبخت که به سبک فرنگی‌ها، هم وان حمام در آن قرار دارد و هم توالت فرنگی، سرويس چوبی شيکی است که حوله‌ها و لوازم آرايشی و بهداشتی خانواده را در خود جای داده است. چند تابلوی فرد اعلاء در قاب‌هايی “شکلاتی” رنگ با پوسترهايی از يک فروند “بادمجان قلمی” نيم متری و يک “خيار” قلچماق در کنار هم با رنگ “ليمويی” کاشی‌های حمام هماهنگی دلپذيری دارد. اتاق خواب به رنگ “نخودی” است و قاب عکس زيبايی به رنگ سبز “پسته‌ای” روی ديوار است که نقاشی “اوريژينالی” از يک ظرف کريستال ميوه خوری پر از “موز”های زرد قناری را در برمی‌گيرد. روتختی مخملی‌شان “شيری” رنگ است با نقش‌هايی از گيلاس‌های “آلبالويی” که با ظرف کريستال پاتختی‌شان که معمولا پر است از انگور ياقوتی تازه‌، دل هر که را به اين اتاق راهی می‌يابد، آب می‌کند. همه‌ی رنگ‌های متنوع ديوارهای اين خانه‌ی شيک پناهندگی به رنگ خوردنی‌های خوشمزه‌ است و همگی اشتها آور. رنگ کمدهای آشپزخانه “عنابی” است و دستگيره‌ها به رنگ “پرتقالی” و همه طوری انتخاب شده‌اند که هر شکمويی که ذره‌ای ظرافت طبع داشته باشد، از اين همه هنر به خرج دادن در انتخاب رنگ‌های معجزه‌گر زبانش بند می‌آيد. در همين آشپزخانه کباب پز برقی‌ای بخش ديگری از ظرافت طبع اين خانواده را به نمايش می‌گذارد و البته منتقل ذغالی اصلی در بالکن نقلی‌شان، هر آخر هفته دل رهگذران آلمانی و ترک و عرب و روس را آب می‌کند. باغچه‌ی نقلی بالکن پر است از گوجه فرنگی، بادمجان، خيار نوبرانه و نخودفرنگی که برای سفره‌ی پر زحمتشان جای جاليز انجام وظيفه می‌کند. تازه چند گلدان قد و نيم قد هم پشت پنجره ی آشپزخانه‌شان چيده شده است که هر يک ريحان و نعنا و ترخون و بقيه‌ی مخلفات چلوکباب را تازه‌ی تازه در خود جا داده‌اند. يک سينی قلمکار بزرگ اصفهان روی پايه‌ای “شکلاتی” رنگ، پر از انواع ميوه‌های فصل و غيرفصل، بخش ديگری از زينت اتاق پذيرايی‌ است. ظرف‌های کريستال چند طبقه‌ای هم هست که هر طبقه‌اش بخشی از هنر شيرينی پزی بتول خانم را به رخ می‌کشد. رنگ ديوار اتاق پذيرايی‌ “ گلبهی” است و با رنگ “شکلاتی” ميز نهارخوری و ميز جلو مبل‌ها هماهنگی دلپذيری دارد. به ويژه که رنگ مبل‌ها و کوسن صندلی‌های ناهارخوری به رنگ “نارنجی”‌ای خوش رنگ است و همه هوس انگيز. پرده‌ها همه “شکری” هستند و وای که چه چين و واچينی دارند!!
زيرزمين خانه که با قفسه‌های چوبی آنتيکی تزئين شده است، پر است از کوزه‌های ترشی و مربا و رب گوجه فرنگی و آب ليمو و آب غوره و آب نارنج و شيشه‌های بزرگی پر از عناب و گل گاو زبان و عرق شاه تره و عرق نعنا و بقيه‌ی لوازم يک زن با سليقه و ناز ايرانی. و البته چندين و چند بطری شراب شيراز و انواع آب‌های حيات وطنی و فرنگی که در کنار ماست و خيار و زيتون و پسته شامی بو داده، مزه‌ی عرق‌ کشمش و شراب‌های ديگر تدارک ديده شده، در ميهمانی‌های خصوصی و مردانه‌ی جعفرخان “سرو” می‌شود. بسته‌های باز نشده‌ای از سوهان قم و باميه و باسلق و گز اصفهان هم در قفسه‌های ديگری، شيک و با سليقه چيده‌ شده‌اند و در هر ميهمانی به تناسبِ شان ميهمانان، به سر ميز ناهارخوری و پذيرايی راه می‌يابند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

آشپزخانه بجز آن همه پديده‌های ناب وطنی، سماور برقی نقره‌ای رنگی با جام زيرين و سينی نقره‌ای کار دستش را در بر می‌گيرد که در کنار تمام مخلفات چای ديشلمه‌ی ايرانی، بوی خوش قهوه‌خانه‌ها و چايخانه‌های سه راه دربند را به مشام می‌رساند. بوی چای “احمد” و چای “خانم خانمها” هم هر کدام باب ذائقه‌ای به خودشان و ميهمانان خوش آمد می‌گويد.
در ميان اين همه رنگ‌های شاد و شفاف و براق و اشتهاآور، و اين دکوراسيون هوس انگيز، دخترکی هست با چشمانی “عسلی” و پوستی “گندمی”که آدم تا او را نديده باشد، باور نمی‌کند که کسی می‌تواند در اين بهشت “ضيافت‌الله” خانوادگی زندگی کند، و همه‌ی اسباب شکمچرانی‌اش آماده باشد و اين همه لاغر و مردنی باشد.
ظاهرا بيشتر اين ميهمانی‌های شاهانه‌ برای اين برگزار می‌شود که اگر “دلاله”ای در اين حيص و بيص پيدا شد، داستان دخترک آفتاب/مهتاب نديده‌ی جعفرخان و بانو را دهان به دهان به گوش آن شاهزاده‌ی افسانه‌ای روياهای همه‌ی مادران و پدران خوشبخت و بدبخت ايرانی برساند، تا بختشان باز شود. و حالا سال‌هاست که اين دخترک آفتاب/مهتاب نديده در ميان اين همه “نعمات الهی” و در اين “ضيافت الله” به دنبال سوراخی می‌گردد که نقبی به درخت سيب شيطان بزند و… نمی‌شود. يعنی تا حالا نشده است. الاغ گاری شهزاده‌ی افسانه‌ای روياهای بتول خانم و جعفرخان، با آن شنل مخملی “جگری” رنگش، سال‌هاست وسط راه سقط شده است. آن‌ها در حسرت وصال شاهزاده‌‌اند و طبق تئوری جعفرخان، دخترک با پای خودش لگد به بخت جعفرخان و بانو می‌زند!!

در همين زمينه:

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/33030

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جعفرخان و بانو! نادره افشاری' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016