advertisement@gooya.com |
|
ليلی متين دفتری
خاک گريه مکن! ايران ليلی را باخود دارد، ليلی ايران را. خاکِ ايران گريه مکن!
ليلی در خاک می شود.
خاک!
ای ايران، خاکِ ايران گريه مکن!
ليلی، ماهی و سبزه و پرنده است. ليلی آبی ست. ليلی تو کجا اينجا کجا! پرواز را خاک کنيم؟
قاشقی خاک و مشتی گُلِ پَر پَر. قاشقی خاک ماهی کوچولوی ايران را بپوشاند؟ ايران، ای ايران! ليلی را در خاک خود بپوشان. ماهی دُور از آب، ليلی دُور از خاکت را بخوان، نخوابان! تا کی؟ کجا؟ قاشقی خاک و گُل های پَر پَر، بالا پوشی بهتر، بَرتَر از اين؟!
مريم خانم آن که پُشتِ سَرِ شماست، ماهی و آب، گلدان و سبزه، آبی و آسمان، پرواز در بی کران کارِ ليلی است؟
آری آری، اين ليلی است.
نشستهايم به تماشای فيلم ها و عکس های باز يافته در زير زمينِ يکی از کاخ های ايران، دورهء مظفری يا پيشتر. نخستين فيلم ها و عکس ها در ايران. شاه و مناظر تهران. سخنران در چگونگیِ يافتن و محفوظ ماندنِ فيلم ها سخن می گويد، به زبانِ کشورِ ميزبان. در ترجمهء « حلقهء فيلم» باز می ماند. کسی می گويد: پِليکُولpellicule ليلی و فرخ غفاری به سویِ صدا بَر می گردند. ماهی کوچولو، ليلی، جامهء رنگ و رو رفتهء آبی بر تن دارد. رنگ پريده است ليلی، پرواز است ليلی، آسمان بی کرانه. سياست نمی بيند ليلی، کودک نگاه می کُند، آبی نَفَس می کشد، پرنده می نويسد و ماهی نقاشی می کند.
ای خاک بيگانه گريه کن! زنِ آبیِ ايران در تو ريشه نخواهد دَواند! ای پَر، پرنده، پرواز شو، پرتاب شُو تا ايران، اين زمان!
قاشقی خاک و مشتی حسرت. ای خاک بباران گل های پَر پَر بر ليلیِ زمان!
ماهی، آب را سياسی تنفس نمی کُند. اتاقِ اين خوابگاه سياسی است. پروندهء پناهندگی من سياسی است. دبير تبعيدی کانونِ غير سياسی ما می گويد « هِدا » پيگير کار و کارت پناهندگی من است. دکتر متين دفتری را « هِدا » می نامد. خودمانی.
مريم خانم! ليلی متين دفتریِ نقاش خواهر دکتر هدايت متين دفتری است؟ آری ليلی خواهر هدايت است.
دکتر هدايت متين دفتری و جبههء دمکراتيک ملی ايران نخستين گِردهمآيی اعتراضی به محدويت های آزادی بيان و مطبوعات را در حکومت اسلامی، در دانشگاه صنعتی بر گزار می کنند. نويسندگان و شاعران در بيانيه های مستقل از اين گردهمآيی پشتيبانی می کنند. رهبر انقلاب اسلامی گفته است: روزنامهء آيندگان نمی خواند. آيندگان به صورت برگ سفيد با آرم روزنامه منتشر می شود. پس از گِردهمآيی جبههء دمکراتيک ملی ايران در دانشگاه صنعتی و قطعنامهء آن که از کارکنان اعتصابی می خواهد به کار خود باز گردند، روزنامهء آيندگان با تيراژی بيش از يک ميليون منتشر می شود. در مرداد ماه ۱۳۵۸ امت حزب الله روزنامهء آيندگان را اشغال و کارکنان آن را دستگير و زندانی می کند. روز نامه های کيهان و اطلاعات يکی پس از ديگری به اشغال در می آيند.
آزادی تقسيم پذير نيست، هست؟ مگر اين که باور داشته باشيم پنجه بوکس نام مستعار آن است!
سبز بيانديش ليلی! سبز بکار! سبز بِروی! سبز بنام آزادی را!
اثری از ليلی متين دفتری
اتاق اين خوابگاه و زنِ کوبايی که روزی سه بار دندان هايش را مسواک می زند و هر بار پانزده دقيقه مسواک را در دهان می چرخاند، و همزمان، با دهانِ کف کرده و زبان بومی به انقلاب دشنام می دهد و گاه از شدّتِ خشم، مسواک و آب دهانش، ناگهان، به سوی من پرتاب می شوند، نام ديگرِ سياست هستند.
به دبير تبعيديمان می گويم اعتراض به محدوديت آزادی بيان، به سانسور و پنجه بوکس وابستگی سياسی محسوب نمی شود! می گويد اقامت عادی غير ممکن است.
اتاق خوابگاه، زن کوبايی و دشنام های مدام، مسواک و آبِ دهان.
می گويم بر می گردم، دبيرمان می گويد کجا؟
پرواز... ای ليلی! ای آبی! بگو، بنويس، بکَش پَر، پروااااااااااااااااااااااااز
می گويد « هِدا » کار را تمام کرد. يک ماه نشده کارت پناهندگی ام به دستم می رسد. کوبايی با اشارات معمول به من می فهماند بيش از يک سال در انتظار چنين خبری است چرا گريه می کنم؟ پس با زبان بومی و صورت و چشم هايی که از شادی و حسرت برق می زنند، خشم هميشگی را فراموش و مرابه قهوه مهمان می کند.
او استاد رياضيات است که از انقلاب انتقاد کرد و به نگهبانی باغ وحشی در هاوانا تنزل پست يافت و حالا در اين هفت هشت متر اتاق همخانهء من است.
ای زن پرواز آبی بنويس! دشنام نبار! انقلاب و پنجه بوکس و باغ وحش هاوانا چه ربطی به دفاع از آزادی بيان دارد؟
قاشقی خاک و مُشتی گُلِ پَر پَر
ليلی در خبر
ايران دُور
دُور
دُور
دُورتر.
پاريس- ۲۴ آوريل ۲۰۰۷