- بزرگداشت شاعری که از تعهد انسانی غافل نمیماند
خبرگزاری دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
مراسم بزرگداشت شمس لنگرودی در دانشگاه آزاد اسلامی کرج برگزار شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، شمس لنگرودی در اين مراسم با بيانکه بحث من درباره موضوع قديمی و تکراری و کهنهای است که از فرط پيچيدگی هنوز تازه است، موضوع صحبتش را رابطهی واقعيت و شعر عنوان کرد و گفت: اما اين بحثی نيست که در يک جلسه و چند جلسه بشود جمعش کرد؛ برای اينکه الآن مثل دورهی رئاليستهای اوليهی قرن نوزده نيست که واقعيت را امر سادهای میديدند و گمان میکردند واقعيت همين امر واقع است که با چشم میبينيم. البته اين درک از پيچيدگی واقعيت از همان روزگار و مدت کوتاهی پس از خوشگمانی هوگوها و بالزاکها پيدا شد؛ يعنی از وقتی که ويليام جيمز و امثال او به مقولهی ضمير ناخودآگاه پی بردند و فهميدند که انسان فقط همين نيست که ديده میشود؛ بلکه همين است به علاوهی ضمير ناخودآگاهش، و گفتار و کردارش. و همين وقتها و شايد کمی زودتر بود که مسألهی ژن و وراثت مطرح شده بود و اينکه ژن هرکس چهقدر در واقعيت وجودی او نقش دارد، و اينها چيزهايی بود که رئاليستهای اوليه حتا خوابش را نمیديدند.
او در ادامهی اين بحث تأکيد کرد: پس اينکه انسان کيست و واقعيت انسان چيست، مقولهی سادهای نيست. واقعيت انسان امری پيچيده است. همينطور است واقعيت تاريخ، جامعه و ديگر امور.
اين شاعر و پژوهشگر با طرح اين پرسش که ما از واقعيت تاريخ چه میدانيم؟، گفت: بستگی دارد به اينکه تاريخ مورد مطالعهمان را که نوشته باشد. واقعيت تاريخی، امری روشن، بستهبندیشده و قطعی نيست. همهچيز همينطور است. اسب دنيا را درست عکس ما، يعنی سر و ته میبيند. از نظر او واقعيت همان است که به نظرمان خندهدار است.
شمس لنگرودی در ادامه با بيان اينکه در شعر هم ما با چنين پيچيدگیهايی سر و کار داريم، افزود: میگويند شعر بايد از استعاره و کنايه، مجاز و از اين قبيل چيزها چيزی داشته باشد تا شعر شمرده شود. درست است؛ ولی شعری از سعدی يا بوکوفسکی جلومان میگذارند که هيچکدام از اينها را ندارد، اما شعر است.
او سپس تصريح کرد: خوب با اينهمه من اعلام میکنم که شاعری واقعگرايم. يعنی چه؟ چهطور شاعر چيزی هستم که معلوم نيست چيست. آن حرفها دربارهی واقعيت و شعر درست است؛ ولی اصل و اساسی در هر چيز وجود دارد که جوهر آن را تعيين میکند و در آن ديگر حرفی نيست. يعنی حملهی آمريکا به عراق و کشته شدن عدهای عراقی و سرباز آمريکايی و بدويت طالبان در جهان معاصر ديگر به پيچيدگی واقعيت ربطی ندارد. واقعيت هرچه باشد، اين وقايع اموری قطعی است، و من شاعر اين واقعيتها هستم. شاعری که معتقد است تمام عناصر شعری بايد در شعرش حل شوند؛ شعری که مثل شعر سعدی و بوکوفسکی شايد گاه به نظر برسد از استعارههای معهود فاصله میگيرد.
در اين نشست همچنين رشيد کاکاوند در سخنانی دربارهی شمس لنگرودی گفت: يکی از مبانی زيبايیشناسی شمس مبتنی بر اصل غافلگيری است، که با تخيل و زبان توليد میشود. تخيل شمس جدای از الفتی که با شعر فارسی دارد، بخصوص در شعرهای کوتاه و عبارتهای پايانی، لذتی پيشبينینشده را به مخاطب میدهد و او را ميخکوب میکند.
اين مدرس دانشگاه افزود: نه تنها جديد بودن زبان، که نگاه منحصر بهفرد شمس به مسائل، اين غافلگيری را بهوجود میآورد. مثلا در اين شعر شمس که: «نمیداند به قربانگاه میرود / گوسفندی که از پی کودکان میدود که عقب نماند»، تمام عاطفهای که تا کنون به عنوان تصوير به ما منتقل میکند، کنار میرود و فاجعهای را به زبان شوخی نمايش میدهد.
کاکاوند در ادامه خاطرنشان کرد: شمس با همهی آشنايیهايی که به مخاطب میدهد، ناگاه از او آشنايیزدايی میکند: «باران که در لطافت طبعش خلاف نيست / ويران کرده لانه مورچگان را». شمس به گونهای با سخن سعدی برخورد میکند که آشنايی ايجاد شود و بعد آشنايیزدايی شود. سعدی از اين عبارت سر بيرون نمیآورد؛ شمس است که سر بلند میکند.
اين عضو هیأت علمی دانشگاه با اشاره به شعری از شمس با اين مضمون که: «میانديشم پس هستم / وگرنه کجا میدانستم نيستی»، افزود: آشنايی با زبانبازیهای ادبيات معاصر در اينجا زدوده میشود. بزرگی مثل دکارت پشت اين کلمات هست، ولی سر بلند نمیکند؛ چون عبارت پايانی هضم میشود، و کلام شمس آنجا استوار است. علت بودن، دريافت نبودن و تنهايی است.
او همچنين تأکيد کرد: علاوه بر تخيل منحصر بهفرد، زبان منحصر بهفرد و نگاه تازه، تعهد انسانی در شعر شمس وجود دارد. فرديت شمس باعث میشود که مقهور نام، حرکت و قالبی از شعر فارسی گذشته و حال نشود. اين فرديت سبب میشود که شمس انديشههايش را بيان کند.
کاکاوند درباره تعهد انسانی در شعرهای شمس لنگرودی توضيح داد: در جهان و قرن پر از آشوب، شمس نمیتواند وقتی خود را بيان میکند، از مسائل انسانی سخن نگويد و به اين علت است که شعرهای او به شعار تبديل نمیشود. با خواندن شعرهای شمس احساس نمیکنيم از يک بلندگو صدای نماينده پاسخگوی يک حزب را میشنويم.
اين پژوهشگر همچنين متذکر شد: شمس در عين شوخطبعی، عصبيتش را حفظ میکند. او با لحن معترض، اما ملايم و ساده، برای مضحکه و هجو همهچيز بهره میبرد. گاه احساس میکنيم شمس لنگرودی بهخاطر نارضايتی از آنچه که هست، به سيستم جهان خرده میگيرد.
کاکاوند در پايان گفت: وسوسه اينکه به گونهای باشم که مرا روی دست بلند کنند، در شعر شمس وجود ندارد. شعر او آنقدر بلند است که از دور هم ديده میشود. در سيرک جهان معاصر کار دردمندانه شمس هياهو نمیکند؛ اما اهل درد را متوجه میکند.
در ادامه، احمد پوری به بررسی ابعاد ماندگاری شعر شمس لنگرودی پرداخت و گفت: آهنگ رو به رشد و بیتوقف در شعر شمس، مرعوب نشدن شمس به جريانهای شعر معاصر، تناسب قابل قبول در شکل و زبان شعر، حضور در تحول شعر جهان و مطالعه ژرف شمس در گنجينه ادبيات کهن کشور، سبب شده است که شعر شمس همواره تازه باشد.
advertisement@gooya.com |
|
وی افزود: «رفتار تشنگی» نخستين کتاب شمس بود که در آن احساس میشود نفس بزرگان شعر کاملا مشهود است. در «مهتابی دنيا» شعر شمس پوست میترکاند و تأثير شاعران مطرح دهه آخر قبل از انقلاب کمتر میشود و بهدنبال زبان و تصاوير ويژه خود میرود. در «خاکستر و بانو» جسارت شمس بيشتر میشود و زبان خود را پيدا میکند. «قصيده لبخند چاک چاک» قصيده بلوغ شمس است و صدرنشين شعر اوست.
اين مترجم در ادامه تصريح کرد: در ايران و جهان موج شعری میآيد و سوار بر موجهای ديگر میشود و در اين ميان چهرههايی مطرح میشوند. شعر موج، شعر مد است، و هرکه دنبالهرو آن نباشد، کنار گذاشته میشود؛ اما شمس با اين جريانها کاری نداشت؛ يعنی نمیخواست و درست برعکس بسيار هوشمندانه در جريان همه بود؛ اما کار خود را میکرد و استقلال خود را داشت. دور ماندن از موج، کار بزرگی بود که شمس آن را انجام داد.
پوری همچنين عنوان کرد: شکل و زبان شعر، محتوای آنرا تعيين میکند. شمس با جنجالهای تئوريک کاری ندارد و شعبدهبازی نمیکند. وقتی به مسائل فلسفی میپردازد، کارش فاخر است و زمانی که به مضمون روزمره میپردازد، کلامش امروزی و خيابانی میشود.
او در پايان تأکيد کرد: بينش ژرف شمس درباره شعر جهان، حيرتانگيز است و اين سبب شده که غنای زيادی در شعر او وجود داشته باشد، و شعرش از چارچوب مرزهای جغرافيايی فراتر رود. مطالعه ژرف شمس در گنجينه ادبيات کهن کشور و نگاه کلاسيک او به آثار گذشتگان، يکی ديگر از دلايل ماندگاری آثار شمس است.