www.mehdikhatibi.blogfa.com
khatibi_mehdi@yahoo.com
در مجله های کتابخانه ام مطلبی را می جستم .ناگاه در مجلۀ بيداران (۱) نگاهم بر نام حسين منزوی افتاد . دقت کردم ، ديدم يک ترجمه از منزوی با همکاری عمران صلاحی است که بر پيشانی آن نوشته شده است :« شعری از حبيب ساحر( که ساهر صحيح است) شاعر معاصر آذربايجان ايران» با خود انديشيدم : چه نام آشنايی است ودر ذهنم رد او را در کتاب تاريخ تحليلی شعر نو يافتم :« در آبان ماه ۱۳۲۷،در شهرستان اردبيل اتفاق غريبی افتاد . در آن سال ِ دور ، در آن فضای قديمی و سنتی ، مجموعۀ شعر نوی به نام اشعار جديد از شاعری به نام ساهر در تيراژی اندک ، اما نامعلوم، چاپ شد .بعدها معلوم شد که نام آن شاعر حبيب ساهر بوده است ؛ شاعری که در سال ۱۲۸۲ه.ش در تبريز متولد شده،و در سال ۱۳۶۴، در سن ۸۲سالگی او را در حالی يافتند که از پنجرۀ خانه اش حلق آويز شده و جسدش در کوچه رها بود.حبيب ساهر از شاگردان انقلابی بزرگ تقی رفعت بود . او در شرح احوالاتش می نويسد که به هنگام خردسالی ، هنگامی که در مکتبخانه درس می خواند به زبان آذری اشعار عاشقانه می سرود؛بعدها که به « مدرسۀ مبارکه محمديه » راه يافت و نامش را در کلاس پنجم ابتدايی نوشتند ، به سرودن غزل وقصيدۀ فارسی پرداخت . وبود و بود تا هنگامی که ميرزا تقی خان رفعت از ترکيه بازگشت و معلم ادبيات فارسی و فرانسۀ ايشان شد.رفعت شاعر پرشور و متجدد و شناخته شده ای بود که روزنامۀ تجدد را در تبريز منتشر می کرد و اشعار نوينش را در آن به چاپ می رساند. دانش آموزان چندی ، تحت تاثير نوجويی و نوآوری او قرار گرفته ، انجمنی به نام مکتب رفعت تشکيل دادند.اعضاء اين انجمن که احمد خرم ، تقی برزگر ، حبيب ساهر و يحيی ميرزادانش(يحيی آرين پور)بودند نشريه ای را داير کردند به نام ادب. اين نشريه تحت تاثير مجلۀ تجدد بود و اشعار مدرن را به چاپ می رساند .ظاهرا شاگردان از ترس ناظم مدرسه که مخالف شعر نو بود گاه غزل و قصيده هم می گفتند ،ولی رفعت مطلقا زير بار شکل های قديم نمی رفت .بعد هم قضیۀ محاصره تبريز و شکست شيخ محمد خيابانی و خودکشی رفعت پيش آمد و مجلات نوگرا تعطيل شد. ولی عده يی از شاگردان رفعت راهش را در عرصۀ ادبيات پی گرفتند که از آن جمله بود حبيب ساهر .» (۲)
advertisement@gooya.com |
|
از ساهر مجموعه شعر ترکی و فارسی بازمانده است که البته تعدادی از آن ها چاپ شده است در اين ميان می توان از : اشعار جديد ( بخش نخستين )، آبان ۱۳۲۷،چاپ اردبيل؛ اساطير ،۱۳۳۷،چاپ قزوين ؛ اشعار برگزيده ، ۱۳۴۳، چاپ تهران ؛کتاب شعر ساهر (جلد اول) ۱۳۴۳، چاپ تهران ؛ کتاب شعر ساهر (جلد دوم)،۱۳۵۷، چاپ تهران .
به روايت شمس لنگرودی بيشتر آثار ساهر به زبان آذری است . او علاوه بر شعر ، مجموعۀ داستانی هم به نام ميوه گس دارد.
باری اما بازگرديم به موضوع اصلی خود. شعری که بر پيشانی اش «به دختر قالی فروش » حک شده ،نمی دانم چه زمانی ترجمه شده است و کداميک -منزوی يا عمران- نقش بيشتری داشته است .اصلا مهم نيست . اين هرسه اکنون در شکاف پستان های مادر- زمين – آرام گرفته اند . آشفته مباد خواب شان . شعر را بخوانيم
رنگت پريده دخترکم
گرفته صدايت.
در سايه ها نشسته است
چشم درشت زيبايت.
به آفتاب درآ
که کارگاه تاريک است
وز دور دست ها نمی شنوم
آوايت
اکنون،رميده دخترکم،
قاليچه های بافتۀ تو
تالارهای آينه را آذين بست
و رنج هايت
و دست های کوچک پژمرده ات
بسيار مفتخواران
پرورده است
قاليچه های نازک ابريشمينت
در حجلۀ عروسان گل داد
هر محفل از تو، از تو
زينت گرفت
اکنون بگو
از آن همه چه داری
ای لحظه لحظه رو به زوال
دخترکم
تا چند
با دست های خسته
گرسنگی را
با رنج آشتی خواهی داد؟
شايد شنيده باشی از پدرت
اين مثل
که کوزه گر
«از کوزۀ شکسته خورد آب»
خرم بهار همسالانت
از چه خزان زود رس توست؟
دردانه های اعيان
مخمل پوش اند
آيا تن تو را
کرباس ها نمی آزارند؟
رنگت پريده است
لب های تو کبود است
وقت است تا به آفتاب
درآيی
تا بشکفد دوباره
گل های بی تبسم پژمرده ات
هنگام آن رسيده که همچون پرندگان
پر بگشايی
و زير پر بگيری
آفاق دور را
تا بوسۀ طلا بنشاند
خورشيد
روی طلای گيسويت....
پی نوشت ها:
۱ . ويژۀ ادبيات و هنر ، تهران مرداد۱۳۶۰صص۷۳و۷۴.
۲ . تاريخ تحليلی شعر نو ،شمس لنگرودی ،مجلد اول ، انتشارات مرکز ،صص۲۷۲و۲۷۳.