جمعه 9 تیر 1385

ای آقايان، نکند قرار است خدا شويد؟ بيژن صف سری

بيزن صف سری
عجبا دولتی که قرار بود با آوردن پول نفت بر سفره ها ی مردم درمانده در معاش، رفاه عمومی را جايگزين فاصله های طبقاتی کند؛ در آستانه يک سالگی تولد شوم خود با وعده های سر خرمن، سفت بستن کمربندها برای مدت ۲ سال ديگر را نويد می دهد و انتظار صبوری بيشتر از ملت صبور را دارد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

نقل است که روزی ميرزا رضا صديق الدوله نوری نزد مظفرالدين شاه رفت و پس از آنکه شاه احوال او را پرسيد ، دستور داد تا مبلغ هزارتومان به او کمک کنند ، و ضمن دلجويی از صديق الدوله گفت : حالا اين پول را بگير، انشا الله کارو بار ما که بهتر شد باز هم به تو کمک خواهيم کرد . اما صديق الدوله به لهجه مازندرانی به شاه می گويد : وقتی در تبريز وليعهد بودی همين حرف را ميزدی حالا که شاه شدی باز هم همان وعده را می دهی ؟مگر قرار است بعد از شاه شدن چه بشوی ، نکند قرار است خدا شوی؟ .

حال حکايت ما ، و دولتمردان جمهوری اسلامی است، که قبل از انقلاب پای منبر هر يک از آقايان سخنور و روحانيون انقلابی می نشستيم ، وعده هايی را می شنيديم که گويی قرار است بهشت خدا و مدينه فاضله را به ارمغان بياورند ، از پول نفت به در خانه هايمان آوردن تا آب و برق و اتوبوس مجانی ، همه وعده هايی بود که بزرگواران سردمدار انقلاب به ملت می دادند،اگرچه نسل انقلابی هرگز به طعمه اين وعده های سر جاليز ، انقلاب نکرد که در مقياس با گرسنگی امروز، همه سير بودند و پروار، اما با اين همه قول هايی از اين قبيل بود که به وفور شنيده می شد ، آنانکه در طول ۲۷ سال گذشته ، موی در آسياب عمر سپيد کردند، بخوبی بياد دارند که سخنوران انقلابی حتی معضلاتی چون ترافيک تهران را ، حل شدنی می دانستند وآن را ساخته و پرداخته دولت وقت می خواندند که مبادا مردم بی خبر از همه جا ، بغير از معضل ترافيک به مسائل مهمتری بيانديشند. بقول مش قاسم دايی جان ناپلئون ، ايرج پزشگزاد، تا قبر آ. آ. آ، ما خودمان در آن سال ها که جوان بوديم و سر پرشور انقلابی داشتيم، با گوش های خودمان اين وعده وعيد ها را از بزرگواران انقلابی آن زمان شنيديم.

سال ۵۷ رسيد و انقلاب شد و به خيابان ها ريختيم وبه گمان واهی از شادی در پوست خود نمی گنجيديم و چشم به راه بوديم تا وعده های داده شد تحقق يابد که ناگهان نعمت جنگ از آسمان نارل شد و به دامن ملت انقلاب زده افتاد که ديگر جای هيچ انتظاری را برای تحقق ، شعار ها و وعده های انقلابی باقی نگذاشت . ۸ سال دفاع مقدس بود و کوپنی شدن اجناس و هزاران مشکلات ناشی از جنگ تحميلی که زبان به اعتراض گشودن نه روا بود ونه جايز ، خاصه در همان زمان هم ، باز دولت مردان تازه به قدرت رسيده ی انقلابی ، وعده های قبل از انقلاب را موکول به بعد از پايان جنک کردند که مسلما بايد برای بيرون راندن دشمن ، رخت جنگ به تن می کرديم و کمر بند ها را سفت می بستيم تا آرامش و نظم و امنيت برقرار گردد و آن وقت بتوان برای تحقق آرمان های انقلابی دست به کاری زد.

۸ سال گذشت و بالاخره نعمت جنگ تحميلی هم با جامی از زهر و هزاران شهيد و جانباز و مفقود الاثر و ايضا يتيم و بيوه تمام شد ،و ايام بی ثمرگذشت تا عاقبت نوبت به دولت سازندگی رسيد که روزی يک سد می ساخت و صد ها پروژه ناتمام را افتتاح می کرد ، اما نه تنها باز از تحقق آرمان های اوليه انقلاب خبری نشد که هر روز بر معضلات اجتماعی ، سياسی افزوده می شد ، وشاخص آمار معتادين و فواحش نيز سير صعودی طی می کردند . ولاجرم ، ملت انقلابی هم بايد ، همه ناهنجاری ها را به حساب درگيری با دشمنان برون مرزی و ايضا دورن مرزی و تبعات ۸ سال جنگيدن با دشمن و چه و چه ، می گذاشت و بدين ترتيب عمر دولت سازندگی هم به پايان رسيدو به تاريخ پيوست.

بعد از دولت سازندگی دولت اصلاحات با پشتوانه ۲۰ ميليون رای به صحنه در آمد و نان و آب و شکم را از فرعيات خواند و همه همتش را برای تحقق آزادی های تصريح شده در قانون اساسی بکار گرفت ، و شب و روزی نبود که در پی صيد آهوی خوش خط و خال آزادی نباشد ، از آزادی بيان ،تا آزادی مطبوعات ، و آزادی ها ی در قصه آمده و الخ ، اما مرگ اصلاحات فرصت نداد تا آرزو های ديگری را هم با خود به گور ببرد و دولت اصلاحات هم دست از پا دراز تر ، درتابوت تاريخ آرام گرفت ، و قبيله ای از زندانی سياسی وصد ها مطبوعات توقيف شده ، هزاران قلم بدست بيکار را چون طفلان يتيم شده ، از خود بر جای نهاد و تنها ارثيه ی که باقی گذاشت ، فضای باز سياسی بود.

بسنده کردن به فضای باز سياسی تنها اميد مردم خوش باوری بود که گمان داشتند با ارثيه بجای مانده ازدولت اصلاحات ، می توانند در تلاشی حق طلبانه امکان تحقق آرمان های اوليه ی انقلاب را فراهم سازند و پس از ۲۷ سال ، شايد شاهد مقصود را در آغوش گيرند ، اما در اولين گام ، به کوچه بن بست انتخابات رسيدند ، با اين همه ، ملت ناکام از شهد انقلاب ، که حالا دو نسل پس از خود را به همراه داشت ، باز هم به پای صندوق های رای رفت تا برگزيند از ميان بد و بدتر را که مبادا بی رای و نظر او ، قلندری سر از صندوق های رای بيرون آورد غافل که در اين کهنه ديار رای به اسم حيدری به صندوق ريختن ، نعمتی بيرون آمدن ، هميشه مسبوق به سابقه بوده است.

,و حالا ما هستيم و آرزوهای مانده بر دل از داغ انقلاب و ايضا از نهمين دولت انقلابی که با شعار مهرورزی، جهانی را به دشمنی با سرزمين عشق و محبت نياکانمان فرا می خواند، و تلاش چشمگير دارد تا همه چيز برای تهديد بيگانگان به اين آب و خاک اهورايی فراهم باشد تا به هر بهانه ای حتی ميراث فرهنگی مردم اين کهنه ديار را به تاراج برند . دولتی که قرار بود با آوردن پول نفت بر سفره ها ی مردم درمانده در معاش ، رفاه عمومی را جايگزين فاصله های طبقاتی کند اما خون دل به کاسه های خالی گرسنگان ريخته وبا ندانم کاری های بس حيرت آور، رونق بازاری اگر بود، به کسادی می کشاند و هزاران کارگر را خانه نشين می کند، و عجبا که در آستانه يک سالگی تولد شوم خود با وعده های سر خرمن، سفت بستن کمربندها برای مدت ۲ سال ديگر را نويد می دهد و انتظار صبوری بيشتر از ملت صبور را دارد و ...... ، ای آقايان ، نکند قرار است خدا شويد؟

بيژن صف سری

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ای آقايان، نکند قرار است خدا شويد؟ بيژن صف سری' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016