تهران- خبرگزاری کار ايران
ابوالفضل فاتح و ايسنا چنان با هم عجين هستند که تصور هريک بدون ديگری تصويری ناقص است. طرح مباحثی چون تغييرات گسترده در خبرگزاری دانشجويان ايران توسط دولت نهم تنها دليلی بود که فاتح را برای دومين بار پس از شنيدن خبر فوت برادر از منچستر به تهران کشاند.
هماکنون که ايسنا و تعداد ديگری از خبرگزاریها منبع اصلی تامين خبر رسانههای مکتوب هستند، رسانههای مادر بيش از پيش مورد توجه قرار گرفتهاند. از اين روست که به دست گرفتن امور ايسنا به عنوان يک خبرگزاری ملی، هر دولتی را وسوسه میکند تا بيشتر بر آن به اصطلاح نظارت داشته باشد.
گويا فاتح نيز نگران همين نظارتهاست. اين نگرانی در تمامی جملات مديرعامل سابق ايسنا مشهود است. گفتوگو با ابوالفضل فاتح شرح همين نگرانیهاست.
- چرا خبرگزاری دانشجويان ايران هشت سال پيش تاسيس شد؟
- برای توضيح اين مطلب بايد برگرديم به زمانی که ايسنا تاسيس شد و نقش دانشجويان و دانشگاهها را در آن مقطع ارزيابی کنيم. بیترديد دانشگاهها، نخبگان و دانشجويان از نقطه نظر تاريخی نقش تعيينکنندهای در شکلگيری و استمرار جريان اصلاحات در ايران داشتند. شکلگيری ايسنا در مقطعی بود که دانشگاهها يکی از تعيينکنندهترين دورههای تاريخی به لحاظ تاثيرگذاری را پشت سر میگذاشتند. از طرفی عليرغم باز شدن نسبی فضای رسانهای در کشور و تحولات عميق اطلاعرسانی در جهان، جامعه ما همچنان در عطش دسترسی به اطلاعات میسوخت. فضای رسانهای آن موقع ايران، فضای خاصی بود و نمیتوانست عطش اطلاعاتی جامعه را سيراب کند. در واقع میتوانيم بگوييم آن موقع نوعی انحصار يا مونوپلی رسانهای در ايران داشتيم. مجموعه دو عامل، پاسخ به عطش اطلاعاتی و نيز نقش تعيين کننده دانشگاهها در فرآيند توسعه پايدار کشور، جهاددانشگاهی را به اين نتيجه رساند که میتواند با تاسيس خبرگزاری دانشجويان ايران در اين نقطه تاريخی ايفای نقش کند . به ياد دارم که نطفه های اين حرکت در اواخر سال ۱۳۷۷ بسته شد. میخواستيم با محوريت واحدهای جهاد دانشگاهی نشريه ای به نام دانشگاه امروز را منتشر کنيم . در جستجوی بهترين فرم رسانه بوديم. در برنامه سوم توسعه خبرگزاریهای خصوصی و غير دولتی پيشبينی شده بود . هر روز پيشنهاد جديدی دريافت می کرديم يک روز عزيزی گفت چرا خبرگزاری نمیزنيد؟ آن فقط يک کلمه بود اما من گمشدهام را يافته بودم. اين پيشنهاد را نزد برادرم دکتر منتظری بردم، با روی باز استقبال کرد و مسووليت کامل کار را با اختيار تام به اين جانب واگذار کرد . به همت جمعی از عزيزان و حمايت تشکيلاتی جهاد دانشگاهی گامهای آغازين برداشته شد و قدم به قدم پيش رفتيم تا به اين نقطه رسيديم. اينک پس از آن سالها میتوانم بگويم ايسنا يک نقطه عطف است و ترديد نداشته باشيد که اگر بخواهيم تاريخ رسانهای ايران را منصفانه بررسی کنيم به جرات میتوانيم به اين نقطه عطف اشاره و آن را به "قبل از ايسنا" و "بعد از ايسنا" تقسيم کنيم. زيرا ايسنا توانست انحصار خبرگزاری در کشور را بشکند، مفهوم جديدی از خبرگزاری ارائه و آن را از رسانه با واسطه به رسانه بیواسطه تبديل کند. ايسنا تعاريف جديدی از خبر و ارزشهای خبری داشته و با روش خود فضای اطلاعرسانی کشور را توسعه داد. اين خبرگزاری تاثير بهسزايی بر شکلگيری خبرگزاریهای متنوع در کشور گذاشت و محتوای خبری روزنامهها و مرجعيت رسانهای در ايران را دستخوش تغيير کرد. نکته مهم ديگر آنکه ايسنا، نخستين خبرگزاری دانشجويان با کارکرد ملی در جهان و جلوهای مدرن از جنبش دانشجويی و نقشآفرينی داشجويان و دانشگاهيان در ايران است. ايسنا در بسياری از جلوههای خبرگزاری در ايران اولين است که تاثيرات آن را در آينده قابل مطالعه و تحقيق میسازد.
- همان زمان (سالهای پايانی دهه ۷۰) روزنامههای زيادی در ايران وجود داشت که پاسخ نياز اطلاعاتی جامعه را میداد. با وجود آنها آيا نيازی به خبرگزاری آن هم با عنوان دانشجويان احساس میشد؟
- اگر آن مقطع را بررسی کنيد میبينيد که مقطع زايش رسانه است. ايسنا هم، مولود زمانه خويش است. به همان دليل که در آن مقطع تعداد زيادی روزنامه در ايران شکل گرفت، به همان دليل هم يک خبرگزاری پا به عرصه وجود گذاشت. در واقع رسانهها مولود زمان خود هستند. از سويی ديگر دانشگاهها، نخبگان و دانشجويان در شکلگيری ايسنا سهم تعيين کنندهای داشتهاند. اساسا بدنه ايسنا را دانشجويان و نخبگان تشکيل دادند. ضمن اينکه با تولد روزنامههای جديد بايد در منبع و تغذيه خبری آنها نيز دگرگونی و حرکت رو به جلو شکل میگرفت تا به نيازهای جديد پاسخ دهد.
- اين پاسخدهی با وجود خبرگزاری رسمی ايرنا و واحد مرکزی خبر که کل فضای خبری رسمی ايران را در اختيار داشتند چگونه ممکن شد؟
- مهمترين مساله اين بود که در ابتدای امر شکلدهی يک خبرگزاری آن هم غيردولتی در ايران ممکن تلقی نمیشد. چون سابقه نداشت. خاطرم هست در ابتدای کار وقتی خدمت برخی دست اندرکاران رسانهای ايران میرفتم و در مورد جوانب امر مشورت میکردم، در بسياری از مواقع با پاسخهای جدی و مناسب مواجه نمیشدم. زمانی هم که تشويق میکردند حس میکردم ته دلشان به اين میخندند که چند جوان با سابقه نه چندان زياد در نظام رسانهای ايران، می خواهند خبرگزاری تاسيس کنند. و اين يکی از مهمترين مساله ما بود.
نکته مهم ديگر تعريف وجه تمايزی روشن با ايرنا و ساير رسانه های موجود بود . ما دريافتيم که اخبار غير رسمی در کشور پوشش مناسبی داده نمی شود و جريان خبر يک سويه است . پس رويکرد نوينی را تعريف کرديم . اگر ما هم همان رويکرد سنتی را داشتيم تاسيس خبرگزاری ضرورتی نمی يافت و به همين دليل هم بود که ايسنا با نگاه و تعريف جديدی از خبرگزاری و اتکای کامل به يک الگوی کاملا بومی، منحصر به فرد و بیسابقه شکل گرفت. در واقع ايسنا محصول از خود گذشتگی جوانانی بود که بدون ادعا از زندگیشان مايه گذاشتند تا کاری متفاوت انجام دهند.
- حتما مشکلات مالی هم داشتيد.
- در ابتدای امر جهاد دانشگاهی به عنوان بانی کار، حامی و پشتيبان بود. آن موقع حدود ۱۵ميليون تومان بودجه برای راهاندازی ايسنا در اختيارمان قرار گرفت و ما توانستيم تعدادی کامپيوتر خريداری و تجهيزات حداقل را مهيا کنيم و قراردادی را برای طراحی نرم افزار خبرگزاری ببنديم. در خصوص مجوز هم بايد بگويم که در آن موقع موافقتی برای ارائه مجوز وجود نداشت؛ اما بايد از آقای مسجدجامعی، تشکر میکنيم که با حمايت خود موافقت ديگران را هم برای اعطای مجوز جلب کرد. اين گونه شد که از نيروهای اوليهی ايسنا خواستيم با ما داوطلبانه همکاری کنند، و بعد هم تا حدود چهار ماه حقوقی به آنها پرداخت نشد. گرچه اين موضوع هيچ گاه در کارشان تاثير نگذاشت و اشتياق آنها در انجام هدف جمعی ، آن هم در سختترين شرايط، هميشه برای ما مايه اميد بود و در نتيجه با فداکاری و تلاش هستهی اوليه نيروهای ايسنا، خبرگزاری دانشجويان ايران توانست خود با را با واقعيتی جديد، کارآمد و غيرقابل انکار به فضای رسانهای کشور معرفی کند. کميسيون فرهنگی مجلس ششم نيز، پيشنهادی را به دولت برای کمک به اين خبرگزاری به عنوان يک فعاليت فرهنگی ارائه داد و يادم هست حدود ۳۰۰ ميليون تومان بودجه در اختيار ايسنا قرار گرفت که البته کمک بسيار موثری در ادامه فعاليت اين خبرگزاری بود.
- چه سالی اين کمک انجام شد؟
- در اولين سال فعاليت مجلس ششم، بعدها هر سال رقمی به آن افزوده شد و اکنون ايسنا رديف بودجه جداگانه دارد.
- پس با اين حساب، ايسنا يک خبرگزاری وابسته به دولت محسوب میشود؛ چون از سوی دولت حمايت مالی میشود.
- صرف پشتيبانی دولت از جايی، آن را دولتی نمیکند. همه روزنامهها امکاناتی از جمله کاغذ از دولت میگيرند. يا مگر وقتی دولت به مساجد کمک میکند، بايد مساجد دولتی شوند؟ به اعتقاد من، نفس کمک به توسعه و بهبود فعاليتهای فرهنگی، اقدام خوبی در کشور بوده و معتقدم بايد اين ظرفيت گسترش پيدا کند تا کمک به فعاليتهای فرهنگی آنها را در چارچوب نفوذ مستقيم دولت قرار ندهد.
- اما مديون و در نتيجه وابسته به دولت میشوند!
- نمیتوانم منکر اين که کمکها به نوعی تاثيرگذار است، شوم! اما بايد اين ظرفيت ها را طوری توسعه داد که با وجود کمکها، مديونيتها به حداقل برسد و البته لازمه تحقق اين امر مهم، داشتن نگاه استراتژيک به رسانه و ارتقاء فرهنگ رسانه در کشور است.
- معتقديد که در ايسنا اين طور شد؟
- میتوانيد عملکرد ايسنا را مورد بررسی قرار دهيد.
- همين کمکها باعث نمیشود که دولت (هر دولتی) بگويد حالا که به ايسنا کمک میکنم، پس میتوانم و حق دارم مثل خبرگزاری ايرنا، مديرعامل ايسنا را هم عوض کنم تا به سليقه من عمل کند؟
- حتی در مورد تغيير مديرعامل خبرگزاری رسمی ايران (ايرنا) هم اين اعتقاد را ندارم که بايد توسط يک وزير دولت تغيير کند. چند ماه پيش نامه ای را به مديرعامل جديد ايرنا نوشتم در مورد نقشی که اين خبرگزاری می تواند در ايران ايفا کند اما متاسفانه به خاطر شرايط فعلی نتواسته از عهده انجامش بخوبی برآيد. بحث جدی را که مورد توجه قرار دادم، دخالت در تغيير مديرعامل ايرنا و نوع اين تغيير است. اساسا تغيير مديرعامل خبرگزاری ملی را با امضای يک وزير درست نميدانم و معتقدم در نظام قانونگذاری کشور اين موضوع بايد مورد تجديد نظر قرار گيرد. وقتی سطح مدير خبرگزاری ملی در حدی است که با امضای يک وزير - هر قدر هم اين وزير جايگاه مهمی داشته باشد - عوض شود، آن خبرگزاری هيچ وقت نمیتواند نقش ملی و فراگير خود را ايفا کند.
در آن نامه تاکيد کردم که خبرگزاری دولتی نبايد به اين مفهوم تلقی شود که جريان يک سويه خبری و دولتی را به مردم اطلاعرسانی کند. بلکه بايد وظايف جدیتر و جامعتری را برای خبرگزاری ملی در نظر بگيريم. همان گونه که همه دولتها خبرگزاریهايی دارند. اما در همه دولتها با خبرگزاری دولتی، خودشان اين گونه برخورد نمیشود.
- شما در ايسنا اين موضوع را پايهگذاری کرديد که مدير عامل خبرگزاری از طرف دولت تعيين نشود؟ و همه میدانند که آقای نادعلی زاده به نوعی با انتخابات درونسازمانی، جانشين شما شدند.
- اولا ما بايد به ساختار جهاددانشگاهی توجه کنيم. خبرگزاری دانشجويان، مولود جهاددانشگاهی است و جهاددانشگاهی و ريييس وقت آن را ( دکتر منتظری ) را بايد به خاطر فرصتی که در اختيار دانشجويان کشور قرار داد، تحسين کرد. جهاددانشگاهی يک نهاد دولتی نيست. عزل و نصب هايش از نوع عزل و نصبها در دولت نيست .جهاددانشگاهی زير مجموعه شورای عالی انقلاب فرهنگی است و شورای عالی انقلاب فرهنگی زير مجموعه دولت نيست. همين مساله به جهاددانشگاهی آزادی عمل بيشتری داده و به تبع آن ايسنا نسبت به يک خبرگزاری دولتی آزادی عمل بيشتری دارد.
- اما آقای منتظری با دستور رييسجمهور (رييس شورای عالی انقلاب فرهنگی) از جهاددانشگاهی رفتند؟
- نه، رييس جهاددانشگاهی توسط هيات امنا انتخاب و بعد از تصويب شورای عالی انقلاب فرهنگی ، با حکم رييس شورا منصوب می شود. پس موضوع از جنس ساير انتصابات دولتی نيست.
- اما دولت (رييس جمهور) میتواند تاثير بگذارد.
- قطعا دولت سهم تعيينکنندهای در اين زمينه دارد، من اين را انکار نمی کنم. اما عرض کردم، در موضوع رسانه حتی اگر خبرگزاری، دولتی هم باشد، مداخله در رسانه که منجر به نقض استقلال تحريری رسانه شود را قبول ندارم، چه برسد که رسانه مستقيما زير نظر دولت نباشد. به نظر م قانون مطبوعات ما بايد معيار عمل باشد و اگر قانون می گويد هيچ کس حق ندارد در محتوای رسانه دخالت کند، اين مربوط به همه است و دولت اول کسی است که بايد اين قانون را رعايت کند. نه اينکه دولتها برای تأمين نظر خود در محتوای رسانه، با اعمال فشار ، تغيير عوامل رسانه را چاره کار بدانند.
- اما الان چنين نگرانی وجود دارد.
- نگران همين مساله هستم. متاسفانه در حال حاضر معرفت رسانهای در کشور سطح نازلی دارد و نوع مداخلات در کار رسانهها به گونهای است که کلا نسبت به آينده رسانه در کشور نگرانم. رسانهها از مشکلات درونی و بيرونی رنج میبرند که اين گونه فشارها ازجمله مشکلات بيرونی است و در مورد مشکلات درونی هم میتوانم به اين اشاره کنم که هنوز جايگاه خبرنگاران و ساير عوامل تحريری در رسانهها کمرنگ ديده میشود و آنها شان و نقش اساسی خود را ندارند و عمدتا مالکان رسانهها نقشآفرينی مِیکنند.
- الان خيلیها نگران هستند که مديرعامل فعلی ايسنا برکنار شود، بعد فشار برای تغيير بدنه خبرگزاری به وجود آيد.
- چند جمله در مورد آقای نادعلیزاده بگويم. آقای نادعلیزاده از ابتدا با ايسنا کار کرده است. ايشان فردی توانمند، فعال، کوشا، متدين، معتقد به کار و چارچوبهای رسانهای است که طی سال گذشته در شرايط سختی ايسنا را مديريت کرده و خبر دارم که در طول اين مدت رنج طاقت فرسايی را متحمل شدهاند.
- برای انتخاب آقای نادعلیزاده، در ايسنا اجماع به وجود آمده بود؟
- زمانی که بنا شد من ايسنا را ترک کنم، از دوستان جهاد دانشگاهی، از جمله آقای دکتر منتظری که يادش برای من هميشه گرامی است، خواستم که تعيين مديرعامل جديد بر مبنای تقاضای اهالی ايسنا باشد و کسی مسووليت را قبول کند که در ايسنا کار کرده باشد. از ابتدا هم پايه خوبی در ايسنا گذاشته شده بود که بر مبنای آن تنها کسی میتوانست در ايسنا فعاليت کند که مدتی خبرنگار افتخاری بوده باشد. سپس ترقی کند. به عبارتی هيچ کس در ايسنا نمیتواند دبير يا سردبير و مدير عامل شود مگر اينکه روزی خبرنگار بوده باشد. اين در ايسنا عمل و به عنوان يک منطق کاری پذيرفته شده است و معتقدم اين برای همه رسانه ها بسيار مفيد است. چون دبير، سردبير و مديری که خودش کار خبرنگاری کرده باشد، هم اقتضائات خبر را درک میکند و هم اقتضائات کار خبرنگاری را. خيلی مهم است که مديران يک رسانه به اين دو مقوله آشنايی داشته باشند.
در آن مقطع اهالی ايسنا در جلساتی، مجموعا به اين نتيجه رسيدند که آقای نادعلیزاده مقبوليت و استانداردهای لازم را برای کسب اين مسووليت دارد و معتقدم که ايشان در سال گذشته موفق عمل کرده و توانستند با شرايطی که در کشور وجود دارد، کيان اين رسانه را حفظ کنند و نفوذ اين رسانه را استمرار بخشند که البته اين کار با همکاری خبرنگاران، دبيران، سردبيران و مديران توانمند و سختکوش و فداکار ايسنا صورت گرفته که همواره بار اصلی کار را بر دوش کشيدهاند و من واقعا معتقدم سالها طول میکشد تا قدر و منزلت تلاش اين عزيران شناخته شود.آنها انسانهايی به غايت بزرگ ، پر مايه و کم ادعايند. قدرشناسی از چنين افرادی طبيعتا به ما يادآور می شود که رويکرد منصفانهتری را در برخورد با ايسنا داشته باشيم.
- الان يکسری فشارها بر ايسنا هست که بدنه کمی معتدل تر شود. آن زمان هم حتما شما با اين فشارها روبرو بوديد.
- ايسنا ويژگیهای خاص خودش را دارد و طبيعتا در جامعهای که رسانه از منزلت مطلوب خودش برخوردار نبوده يا در وضعيتی که قانونهای حمايتی از رسانه در ايران کافی نيست و در شرايطی که معرفت نسبت به رسانه از سطح نازلی برخوردار است، قبول کنيد که کار رسانه بسيار دشوار میشود و همواره دغدغه مديران هر رسانهای در ايران، حفظ استقلال تحريری رسانه خويش است و طبيعی است که ما هم با اين مشکل دست و پنجه نرم میکرديم. خاصه اينکه هرچه حوزه نفوذ يک رسانه بيشتر، عميقتر و گستره عملش وسيعتر باشد، بيشتر با اين فشارها روبروست. بخصوص اينکه يک رسانه جدا از رويکرد سياسی و اجتماعیاش، بخواهد رسالت حرفهای هم برای خود قايل باشد. در واقع، ايسنا همزمان به دو موضوع فکر می کرد، يکی کاری که به عنوان يک رسانه بر عهده دارد و ديگری ارتقای جايگاه رسانه در کشور. ايسنا همچنين بايد يه شدت از افراط و تفريط پرهيز می کرد . ببينيد اين خبرگزاری در شرايطی به فعاليت خودش ادامه داد که بيش از ۱۰۰روزنامه و نشريه در ايران توقيف شد. آيا به شعار ايسنا توجه کردهايد؟ «رهرو آن است که آهسته و پيوسته رود».
- فشارها از جانب دولت آقای خاتمی هم بود؟
- موارد فراوانی در دوران مسووليتم در ايسنا، تحت فشار قرار گرفتم؛ حتی از جانب برخی وزرای دولت آقای خاتمی که چند روز پيش، اين موضوع را به ايشان گفتم. رويکرد ايسنا، اساسا جنجالی نبود و هميشه سعی میکرديم با گفتگوهای منطقی کار را به نتيجه مطلوب برسانيم و اين طور هم می شد. خيلی از وزرا قانع نمیشدند و از طرق مختلف فشار میآوردند. اما ما زير بار نمی رفتيم. منصف باشم فشارهای دولتی در مقايسه با بخش های ديگر حد اقل بود . بالاخره اختلاف نظر با گروه ها و احزاب يا دستگاه هاو مجموعه های ديگر در مواردی پيش می آمد . به ياد می آ ورم در مواردی همکارانم و خودم از برخورد فيزيکی نيز مصون نبودهايم. به شکلی که در يکی از وقايع کوی دانشگاه، برخورد فيزيکی با من صورت گرفت، اما ايسنا وارد جنجال رسانهای نشد و حق رسانه را از آن مسير دنبال نکرد. بلکه از طريق برقراری ديالوگهای منطقی دنبال کرد و کار به جايی رسيد که فرمانده نيروی انتظامی کشور سه جا رسما از مديريت ايسنا عذرخواهی کرد. اتفاقی که در خيلی جاها نيفتاده است. در احضار دادگاهها هم روال پرهيز از جنجال بود.
- اما بسياری درک ما را از رسانه ندارند، پس فشارهايی وارد میکنند.
- درکی که برخی نهادهای امنيتی و قضايی از کارکرد رسانه داشتند، طبيعتا با درک ما تفاوت پيدا میکرد و در آنجاها هم میتوانيد فرض بگيريد که فشارهايی متحمل میشديم. اما با اين حال ايسنا هرگز کارکرد خودش را معطل يا تحت تاثير فشارها قرار نمیداد. ما در حقيقيت ضمن اينکه در حال تاسيس خبرگزاری بوديم و يک بخش از انديشه خود را متوجه تاسيس آن با قابليت های بسيار بالا می کرديم، از يک طرف هم بايد نهادهای اجرايی، قضايی و امنيتی کشور را نسبت به کارکردهای رسانه قانع میکرديم. هميشه اعتقاد داشتهام که در دل انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ظرفيتهايی هست که فرصت پديداری فعاليتها و کارهايی را به جامعه ارزانی میدارد که میتواند منشا تغيير و تحول و اميد در کشور باشد. بايد قبول کنيم که ايسنا به سهم خودش نقش تعيينکنندهای در توسعه نظام رسانه ای و ارتقای فرهنگ رسانه در ايران داشته و دارد. ايسنا در زمان خود توانست جريان اخبار داخلی را بر مبنای منابع خبری داخلی تغيير دهد؛ به اين معنی که در گام اول مردم ما برای آگاهی از اخبار غير رسمی کشور خودشان به رسانههای خارجی نياز نداشته باشند؛ در گام دوم نگاه رسانههای دنيا به سمت اخبار ايسنا به عنوان منبع معتبر اخبار ايران جلب و باعث شد اخبار مربوط به وقايع داخلی کشورمان با منبع يک رسانه ايرانی در جهان منتشر شود و به نوعی شعار "ايرانبه روايت ايران" محقق شد و بايد در گامهای بعدی به سوی تحقق شعار "جهان به روايت ايران" پيشرويم. البته متاسفانه بايد بگويم در يکی دو سال اخير در اين حوزه عقب گردهايی داشته ايم.
- شما از جريان يکسويه خبری انتقاد کرديد. تلاشهای ايسنا در اين مورد چه بود؟
- ما در مطالعاتی که نسبت به نظام رسانه ای ايران داشتيم، متوجه شديم که جريان رسانه ای ايران يک ارتباط يک سويه از دولت به مردم را برقرار می کند. ما تلاش کرديم يک ارتباط سه وجهی برقرار کنيم؛ ارتباطی بين سه وجه نظام، نخبگان و مردم. ايسنا تلاش کرد در نقطه ثقل اين سه وجهی قرار بگيرد. ديگر جريان خبر ، يک سويه نبود. ايسنا ديدگاه های مردم را به نظام و نيازهای نظام را به مردم منتقل می کرد و با باز کردن دريچهی رسانهای برای نخبگان، در خصوص پرسشهای نظام، از آنها پاسخ میطلبيد. نقدهای نخبگان و مردم را به اطلاع نظام میرساند. اين گردش خبری يک فضای جديد اطلاع رسانی و مشارکت چند جانبه را شکل داد و همين کار، فضای جديد را به گونهای به جامعه عرضه کرد که هم فرهنگ رسانه را ارتقا داد و هم مصونيتی نسبی برای رسانه به ارمغان آورد.
- داخل پرانتز بگويم؛ مصونيتی که شما می گوييد هيچ گاه وجود ندارد. شما از تحمل فشارها گفتيد. الان در بدنه ايسنا آن قدرت تحمل را در برابر فشارها می بينيد؟ فشارهايی که خودتان نگرانش هستيد.
- قطعا آن موقع ايسنا تنها نبود و به تنهايی اين مسايل را تحمل نمی کرد.در کنار برخی تفاوت نظرها ، ايسنا در چتر حمايتی همان سه وجهی قرار داشت. همان نخبگانی که ايسنا سعی می کرد در جريان خبر مشارکت داشته باشند، همان ها هم حامی رسانه بودند. مردمی که مخاطب ما بودند، حامی معنوی ما بودند و نظام قطعا حامی ايسنا بوده و به آن فرصت داده است. در اين موضوع ترديد ندارم. ممکن است که عدهای در سطوح مختلف، با تنگ نظریها، تحمل نمیکردند. اما کسانی هم بودند که حامی معنوی ايسنا بودهاند. هميشه گفتهام که ايسنا مورد اعتماد و لطف رهبر معظم انقلاب بود. هميشه اين را بيان کردهام و به آن ايمان دارم و مفتخرم . البته به اين معنا نبود که کارهايی که ما میکرديم، مورد نقد نبود. اما اعتماد، لطف و وسعت نظر رهبر بزرگوار را حس می کرديم. شخص آقای خاتمی هم که روشن است کاملا از ايسنا حمايت معنوی میکردند يا بيت حضرت اما م خمينی و فرزند يادگار گرامی حضرت امام. دولت آقای خاتمی هرچند در قالب همان بودجه اندک، حمايت مادی داشت و مجلس و کميسيون فرهنگی هميشه از ايسنا حمايت معنوی میکرد؛ نخبگان نيز همين طور. اما همه اينها، نافی اين نبود که جدیترين انتقادات نسبت به حاميان ايسنا، بر روی خروجی ايسنا قرار نگيرد. جدی ترين انتقادات به شخص آقای خاتمی و دولت ايشان. جدی ترين انتقادات نسبت به پارلمان و تشکيلات قضايی و يا انتقادات به نخبگان و احزاب . هميشه همه اين را میدانستند که حمايت های معنوی از ايسنا نافی برقراری جريان نقد و استقلال تحريری نبايد باشد. و اگر مطالب آرشيو ايسنا را که در دسترس همه هست مرور کنيد به وفور به اين انتقادها برمیخوريد. بنابراين در آن دوران هيچ کس به ايسنا دستور نمی داد. و هيچ کس نمی توانست از ايسنا تقاضايی نامرتبط کند. آيا کسی هست که بتواند بگويد ما فلان چيز را به ايسنا ديکته کرديم؟ امکان نداشت کسی بتواند استقلال تحريری ايسنا را بشکند. هر چه بود فهم و درکی بود که از آن وجوه سه گانه وجود داشت. و البته اين را هم بگويم سلامت مجموعه ايسنا مصونيت بالايی به آنها داده بود. ايسنا به لحاظ سياسی و اقتصادی سالم بود. اين مجموعه همه صداهای قانونی را پوشش می داد؛ اما در چنبره هيچ حزب و گروهی نمیگنجيد؛ البته بايد اذعان کنم که ايسنا هيچگاه بطور کامل از سوی جريانهای سياسی باور نشد و مثلا در ابتدا از سوی برخی اصلاحطلبان متهم میشد که به نهادهای قضايی و امنيتی وابستگی دارد و يا بعدا جناح مقابل آنها میگفتند که ايسنا دارای وابستگیهای حزبی به اصلاحطلبان است، اما علیرغم اينها ايسنا مستقل ماند و اين چيزی است که نهادهای امنيتی، قضايی و احزاب و تشکلهای سياسی از همه طيفها به خوبی به آن واقفند و میتوانند به آن شهادت دهند.گرچه متاسفانه ايسنا هنوز هم از سوی برخی باور نمی شود و متهم به وابستگی میگردد.
- الان شما حمايت ها را می بينيد؟ حمايت ها در دولت و مجلس.
از همه میخواهم اين حمايت را داشته باشند. از همه می خواهم اين ظرفيت را داشته باشند. ايسنا يک سرمايه ملی است. الان فقط يک رسانه ی متعلق به جهاددانشگاهی نيست. در ديداری که با دوستان جهاددانشگاهی داشتم گفتم وابستگی تشکيلاتی به جهاددانشگاهی يک افتخار است، اما در عين حال ايسنا متعلق به ملت و سرمايه ملت است. همه بايد به آن مسوولانه نگاه کنند. هيچ کس نبايد به خاطر پيشبرد منويات خودش اين رسانه را تحت فشار قرار دهد.
- اما اکنون تحت فشار است.
- میشنوم و فکر می کنم که به هر حال ايسنا از جانب برخی دوستان دولتی تحت فشار است. شکی در آن نيست. فکر می کنم که دوستان بايد در اين مساله تجديد نظر کنند. اين را در شان دولت نمیدانم. و اين رويکرد را هم غلط میدانم و مفيد فايده نمیدانم. اولا مشکلاتی که دولت با آن دست و پنجه نرم میکند، ناشی از رسانهها نيست. راه حلهای آن هم صرفا رسانه ای نيست و اگر دوستان فرض میگيرند که در برخی موارد رسانه ها راه حل مساله هستند، مربوط به آنجاهايی است که نظام رسانهای قوی دارند. من میگويم اگر صدا و سيما با آن وسعت و با آن شبکه وسيع و اگر ايرنا، ايران، کيهان و روزنامهها و خبرگزاریهای همسوی ديگر نتوانند مشکلات دولت را حل کنند، چگونه میخواهيم با يک ايسنا آن را حل کنيم؟ آيا با تغيير خط مشی ايسنا مشکلات حل میشود؟ اين نگاه بلند و عميق به مساله نيست! و نشان میدهد که تحليل قوی از قضيه نداريم. اساسا اين افتخار و منفعتی برای دولت نيست که با جريان نقاد سالم و نافذی مثل ايسنا اين گونه برخورد کند. حتی اگر به فرض محال، دولت تصور کند که متولی ايسنا است. چنار امام زاده صالح را هم متولیاش نمی تواند قطع کند؛ چراکه ميراث فرهنگی است. آنوقت با چه استدلالی عده ای میخواهند رسانهای مثل ايسنا را که ميراث رسانهای کشور است تحت فشار قرار دهند. درحالی که نه در شکل گيری اين پديده و نه انديشه مولد آن، نقشی نداشتهاند و نه از دل انديشه ی آنها می توانسته چنين پديدههايی شکل بگيرد.
من هم دلم می خواهد مشکلات دولت حل شود. من هم می خواهم زير چتر دولتی باشم که مقتدر تر، مطمئن تر و موفق تر است. خاصه آن که موفقيت دولت، موفقيت انقلاب، نظام و کشور ماست و قطعا يقين دارم که دوستان در ايسنا به ارتقای امنيت و توسعه سياسی، فرهنگی و اقتصادی کشور فکر می کنند. آنها هم آرزو دارند در کشوری سربلند تر و مفتخر تر زندگی کنند. آنها هم اگر بتوانند کمکی کنند که مشکلات حل شود، دريغ نمی کنند. اما آيا راه حل مساله تحت فشار قرار دادن ايسنا است؟
- به نظر شما ايسنا زير بار فشارها میرود؟
- به روزی فکر میکنم که تغيير دولت، ديگر منجر به تغيير مديران رسانهها نشود. ما بايد به اين سطح برسيم. تغيير مدير ايسنا اگر تحت فشار دولت انجام شود، هرگز افتخاری برای دولت نيست. به اين فکر نمی کنم که بچه های ايسنا چه کار بايد بکنند. به اين فکر می کنم که دوستان دولتی نبايد اجازه دهند که به نام آنها چنين اتفاقی بيفتد. من تا آنجا که از جهاددانشگاهی خبر دارم و دوستان جهادی خودم را می شناسم، به لطف خداوند وقوف کامل به اهميت مساله و ضرورت صيانت از خط مشی، محتوا و ساختار اين رسانه را دارند و تا آنجايی که حدس می زنم اگر استقلال عمل اين دوستان به رسميت شناخته شود، بعيد است که به چنين نتيجه ای برسند. پس بايد از دوستان بيرونی خواهش کنيم که فشار خودشان را بردارند. هيچ وقت از جانب جهاددانشگاهی نگران نبوده و نيستم. جهاددانشگاهی مولد اين رسانه و اولين حافظ آن است. مديريت فعلی جهاد تا آنجايی که می شناسم يک شخصيت جهادی، مستقل و مومن به فعاليت های جهاددانشگاهی است. اميدوارم در شرايطی که از ايشان توقعات ناصوابی دارند، خودشان با کمک ديگران بتوانند اين فرآيند را پشت سر بگذارند. اما در هر صورت اگر نتيجه نفی استقلال تحريری ايسنا شود، تاسف و افسوس آن برای همه خواهد بود و آيندگان قضاوت خود را خواهند داشت.
- و اگر چنين اتفاقی بيافتد؟
- اخيرا گفتم ايسنا اگر از اسب بيافتد، از اصل نمیافتد. ايسنا يک فرهنگ است. ايسنا با عملکرد چندين ساله خود و با ارزشها و فلسفه خبری خود همراه با چند هزار خبرنگار افتخاری در کل کشور، دفاتر استانی و... تبديل به فرهنگ شده. اما طبيعتا تاسف برانگيز خواهد بود اگر ايسنا نتواند اين فرهنگ سازی خودش را با قوت و استمرار ادامه دهد. گرچه دوستان ايسنايی ايمان به فرهنگ ايسنا را وظيفه دائمی خود میدانند.
- اگر اتفاقی که برای روزنامه ايران افتاد، ايسنا هم دچارش شد؟
- (سکوت) تصور اين مساله برای من خيلی سخت است. (سکوت) در مورد ايران نمیتوانم اظهار نظر خاصی کنم (به خودشان مربوط است)، خدا نکند برای ايسنا اتفاقی بيفتد، ولی اگر افتاد، فقط می توانم افسوس بخورم و بگويم يک افسوس به افسوس های تاريخ ما اضافه خواهد شد. من نمی دانم چرا در کشور ما تا نهالی می خواهد سر بلند کند، يک عده با تيشه، ريشه اش را میزنند؛ با هر توجيهی. هيچ کس با توجيه نامقدس در اين کشور کاری را انجام نمیدهد. همه برای کار خودشان توجيه مقدس میآورند. خدا رحمت کند دکتر شريعتی را. در بحث «مذهب عليه مذهب». میگفتند مگر میشود کسی در يک کشور مذهبی با استدلال کفر، منويات خودش را جلو ببرد؟ بنابراين همه لباس مذهب می پوشند. طبيعی است که در کشور ما، يا به نام مصلحت ، خدمت، يا به نام هر موضوع منطقی و معقول ديگری، چنين اتفاق ناصوابی بيفتد. به هر حال اين اتفاق ناصوابی است. تنها میتوانم بگويم اگر اتفاق ناگواری برای ايسنا بيافتد آنگاه يک افسوس به افسوس های تاريخ کشورمان اضافه می شود.
- شما از محل تحصيلتان مرخصی گرفتهايد، اين مرخصی ربطی به آينده ايسنا دارد؟
- قطعا فقط برای ايسنا آمدهام. نگران بودم و آمدم که نگرانیهای خودم را به دوستانم در جهاددانشگاهی که خاستگاه من است منتقل کنم. آنها انسان های فهيمی هستند و قطعا خودشان هم نسبت به اين مساله نگرانی دارند. نسبت به اين مساله نگرانی دارم. اميدوارم اين نگرانیها مورد توجه قرار گيرد. آمدم يک حالی از دوستان خودمان در ايسنا بپرسم. به هر حال ايسنا ويژگی های منحصر به فردی دارد. پرسنل ايسنا هم در تمام سطوح از استعدادها، توانايیها و ويژگی های منحصر به فردی برخوردارند. وظيفه من بود حالی از دوستان ايسنا بپرسم که در تمام اين سالها با فداکاری، زندگی خود را برای شکلدهی رسانهای صادق، نافذ و خلاق صرف کردند. گرچه بايد روشن کنم که هم اکنون هيچ مسووليتی در ايسنا ندارم.
- چقدر موفق شديد؟
- به خداوند بزرگ اميدوارم . بعضی وقت ها بيداری همه چيز است و فکر ميکنم اين بيداری به وجود آمده است پس ديگر هر اتفقی که بيافتد همه زوايای آن روشن است و هيچ چيز پنهان نيست. البته نمی توانم جوری حرف بزنم که انگار نگرانترين فرد ،من هستم. به عنوان يک فرد جهادی در دل جهاد اين کار را انجام دادم. فکر می کنم که همه دست اندرکاران ايسنا و جهاد خودشان را نسبت به ايسنا مسوول می دانند و حتما آنها هم از طرقی که بايسته بوده تلاش کرده اند کاری بکنند.
البته اين نکته را هم بايد در نظر بگيريم که به هر حال در کشور ما می شود يک شبه يک ساختار درست کرد و يک شبه يک ساختار را بهم زد. ما اين واقعيات را داشتهايم که میتواند به سر ايسنا هم بيايد. به درست و غلط آن کاری ندارم. ولی در کشور ما از اين اتفاقات زياد افتاده. گذشته به من میگويد اين گردنه هم قابل عبور است و هم خطرناک. هيچ چيز به اين ترتيب، قابل پيشبينی نيست؛ در هر صورت نگرانیهايم را در ميان گذاشته ام؛ مهم اين است همه بدانند که چه میکنند ؛ به عهده خودشان است؛ اما با هر نتيجهای، خدايی که ايسنا را آفريده، حتما فرهنگش را هم حفظ میکند. به فرهنگ ايسنا دل بسته ام و اميدوارم دوستان ايسناييم بمانند و منطقی و معقول تا آخر از آن صيانت کنند.
- آقای خاتمی يکی از حاميان شما بوده است. اظهار نظرهای جالبی در مورد ايسنا داشتند.
- خاطرم هست آقای خاتمی آمده بود ايسنا، بعد که ايسنا را ديدند گفتند از مسوولان کشور می خواهم وقتی کسانی می آيند کشور را ببينند، وقتی می خواهند موفقيت های کشور را به انها نشان بدهند، يکی از جاهايی که حتما به آنها نشان داده شود، ايسنا است . ايشان ايسنا را از افتخارات دوران خود می دانند . يادم هست آقای دکتر معين و دکتر توفيقی، به میگفتند که در جلسات خارج از کشور هر موقع می خواستند موفقيتی از نظام آموزش عالی و جريان دانشگاهی از کشور را بگويند، يکی از آنها ايسنا بوده است و همين طور دکتر مسجد جامعی تعابير جالبی راجع به ايسنا دارند . اين فقط محدود به سياست مداران ، دست اندرکاران يا روزنامه نگاران نيست . تعابير اساتيدی چون دکتر معتمدنژاد، محسنيانراد، فرقانی، شکرخواه، خانيکی، نمکدوست، قندی، بروجردی، کيا و .... خواندنی و قابل توجه است.
اين وضعيت ايسنا بوده است. اين ميزان نيرو، اين ميزان سرمايه! خيلی جاها در کشور هزينه شده. نتيجهاش اين نشده. ايسنا به لحاظ بهرهوری، کارايی، کيفيت، کميت، ساختار سازمانی، درجه اعتماد و نفوذ رسانهای و بسياری از موارد ديگر، مهم و ارزشمند و قابل مطالعه است. در خيلی جاها ما ۱۰ برابر اين هزينه را کرديم و نتيجه نگرفتيم. آيا جز لطف خداوند، دلهای پاک اين جوانها، انگيزههای صادقانه جوانهای پاک کشورمان و بستر مناسب جهاد دانشگاهی چيز ديگری ايسنا را بوجود آورده است؟ من میگويم همانها میتواند باز هم کار خودش را بکند. اگر خدای ناکرده اتفاق ناگواری بيفتد، شرمندگی اش برای کسانی است که آن اتفاق را بوجود آورده اند. مطمئنم هيچ گاه کسانی که چنين خسارتی را به ايسنا و به نظام رسانه ای کشور وارد کنند، نمی توانند از شرمندگی اش خارج شوند.
- آينده ايسنا را چطور میبينيد؟
- من آينده فرهنگ ايسنا را موفق میدانم.
- پيشبينیتان؟
- هيچ گاه نگفتهام نگران نيستم، اما به دوستان جهادی خودم اميدوارم. از بزرگان کشور هم، خواهش میکنم که در اين مورد عنايت کنند. اميدوارم به همه و هر کس که دلسوز است. حيف است که برای اين طرف و آن طرف شدن چند خبر با نگاه سياسی، کسانی بخواهند چنين سرمايه بزرگی را دستخوش تغيير کنند. ما بايد به چه چيز ايسنا افتخار نکنيم و از چه چيز ايسنا احساس شرمندگی کنيم؟
- کسی احساس شرمندگی می کند؟- اگر احساس نمیکردند که اينقدر فشار نمیآوردند. اگر خدای نکرده کسی اين فشارها را بپذيرد، بايد شرمنده باشد. فکر می کنم از لوگوی ايسنا بتوانيد ايمان و اعتقاد ما به امام را دريابيد . همواره معتقد بوده ام جريان چپ مذهبی يا همان خط امام در ايران بدون پايداری بر اهداف و آرمانهای ايشان ، هويت خود را از دست داده و آ ينده ای نخواهد داشت . مرزبندی با سکولاريزم همچون مرزبندی با جمود و تحجر بايد مستمر و دائمی باقی بماند . ما در ايسنا گرچه همه صداهای قانونی را پوشش می داديم اما چارچوب و افق نگاهمان چنين بود . امام را متعاليترين و جامع ترين نسخه برای درک استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی می دانم . به بيت ايشان عميقا علاقه دارم و حضور فرزند يادگار ايشان در ايسنا را از خاطرات ارزشمند ايسنا میدانم.
درباره اصل رهبری بايد بگويم من منطق خود درباره حکومت دينی ، ولايت فقيه و منزلت آن را از امام گرفته ام و خط امامی بودن را جدايی ناپذير و عجين با اين اصل می دانم .ايشان محور وحدت ملی و سمبل تشيع و کشورند . شخصيت و انديشه ی والا ، فرزانگی ،ساده زيستی و پاکزيستی حضرت آيت ا... خامنه ای را عميقا دوست دارم . علاوه بر اعتقاد قلبی ، ارادت دارم . باور دارم بيش از هر زمان به ايشان نيازمنديم . هميشه دوست داشته ام دوستان جناح چپ ،ارتباط نزديکتر و قوی تری با ايشان داشته باشند . به نظرم در سالهای پس از رحلت حضرت امام دوستان جناح چپ بايد بر اين موضوع و اصل، بيشتر پافشاری می کردند . متاسفانه برخی افراطی ها در چپ و راست کار را دشوار کردند اما اين نبايد مانع می شد . در طول فعاليت در جنبش دانشجويی و ايسنا لطف و اعتماد ايشان را حس می کرديم و به آن مفتخر بوديم. اين را هم بايد اضافه کنم که هرگز در طول سالها فعاليت،حتا يک بار دستور و دخالتی از سوی دفتر ايشان صورت نگرفت.
- در دوران انتخابات رياست جمهوری، ايسنا تلاش زيادی داشت تا مهندس موسوی نامزد شوند. همان موقع فشارهای زيادی به شما وارد شد.
- موضوع مهندس موسوی، موضوع ساخته و پرداخته ايسنا نبود. پايگاه اجتماعی داشت. ممکن بود جريانات حزبی کشور چندان در مساله مشارکت نداشته باشند، اما ترديدی نداريم که مهندس موسوی و انديشه اش از پايگاه بسيار عميقی در طبقات محروم و متوسط جامعه و همچنين از مقبوليت بسيار بالايی نزد نخبگان برخوردار است. احساس ما اين بود که جامعه از شکاف بين نخبگان و مردم رنج میبرد و مهندس موسوی الگويی ارزشمند بود که میتوانست نقطه التقای نخبگان و مردم باشد و با حضور ايشان انتخابات بسيار بزرگی در کشور شکل میگرفت. تجربه موفق دولت دوران سخت دفاع مقدس هم با توجه به اينکه پيش بينی میشد کشور دوران سختی را خواهد داشت، میتوانست کمک کند.
از مهندس موسوی مباحثی که میدانستيم و می شنيديم، به ما اين ديد را می داد که ايشان نسبت به حفظ سرمايه های اجتماعی به شدت حساس هستند. در چنان شرايط سختی در کشور کار کرده بود و بالاترين سطح رضايتمندی را بوجود آورده بود تا حدی که هنوز شيرينی های آن دوران در ذائقه مردم ما هست. چهره ای با محبوبيت بالا و نماينده ای در حقيقت از روشنفکری دينی و بومی که در تراز رياست جمهوری می تواند مفيد و موثر باشد؛ هم آرامش قلبی در کشور ايجاد و هم توسعه کشور را تضمين کند. از همه نظر پرداختن به آن مساله منطقی بود. جريان قوی از نخبگان هم از آن حمايت میکرد. نتيجه انتخابات هم ثابت کرد اگر مهندس موسوی می آمد، ما آن دوگانه را نداشتيم.
در آن مقطع يادم است خيلی به ما بی مهری شد. جريان رسانه ای کشور به نوعی هر کدام متصل شده بود به يک کانديدا و خيلی هم حزبی شده بود. خيلی به ما فشار آمد از جانب گروه ها و احزاب که منصرف شويم. ما ضمن اينکه همه کانديدا ها را به يک اندازه پوشش میداديم، مهندس موسوی را هم پوشش می داديم. من می گويم اگر آن روز همه همت می کرديم و همه همت میکردند، مهندس موسوی می آمد. آيا قبول نداريد که آن گاه در شرايط بهتری قرار میگرفتيم؟ همان ها که در مرحله دوم از آقای هاشمی حمايت کردند، در آن مقطع حتی حاضر نمی شدند در مورد انتخابات حرف بزنند. چه بسا اگر می آمدند، مهندس موسوی به صحنه میآمد. کاری که ايسنا کرد، هم منطق ملی، هم منطق انقلابی داشت و هم منطق رسانهای. منطق رسانهای آن نيز روشن است. آن روزها ايسنا با همه رسانهها متفاوت شده بود و ويژگی منحصر به فردی پيدا کرده بود. من آن حرکت را از افتخارات ايسنا میدانم و هرگز هم از آن پشيمان نيستم.
در مورد راهاندازی سرويس ديدگاههای خاتمی اين روزها انتقاداتی مطرح میشود؛ فلسفه راهاندازی اين سرويس در ايسنا چه بود؟
تعجب میکنم اکنون پس از يک و نيم سال از راهاندازی سرويس ديدگاههای خاتمی میگذرد برخی به ياد طرح انتقاداتشان افتادهاند. من مثل تمام کارهايی که در ايسنا انجام شده به اين کار هم افتخار میکنم و معتقدم خاتمی يک فرد نيست، نماينده تفکری وسيعالطيف است که نه تنها در کشور که در عرصه بينالمللی مخاطبان فراوانی دارد . هدف اصلی ايجاد اين سرويس صيانت از فضای باز سياسی به همراه مرزبندی بين معتقدان به اصلاحات در چارچوب قانون اساسی و ساختار شکنان مخالف حکومت دينی بود.
ايسنا با سرويس ديدگاههای خاتمی قصد داشت فضای چندصدايی را در کشور زنده نگه دارد و مطمئن باشيد که هرگز جامعه دانشگاهی که پايگاه اصلی ما و مخاطبان ماست در اين مساله منتقد ايسنا نبوده است. نکته ديگر اينکه آقای خاتمی را از اميدهای آينده میدانم.
سرويس فقه و حقوق را از کارهای جالب ايسنا میدانم که هم پيگيری حقوق انسانی متهمين با هر تفکر و گرايشی و هم ارتقائ منزلت قانونگرايی و هم ارتباط با حقوق دانان و دستگاه قضايی برای بحث های کارشناسی را ميسر می ساخت . از ويژگی های اين سرويس ارتباط با مراجع عظام و حوزه های علميه بود که منجر به پاسخ گيری از علما در باره ی مسايل روز می شد . از جمله خاطرات من ديدار با آيت ا... العظمی سيستانی در نجف اشرف است که منجر به تنها گفت و گوی اختصاصی ايشان با يک خبرگزاری شد که بازتاب بسيار وسيعی يافت.
- ايسنا در بين خبرگزاری های ايرانی، رابطه به مراتب قويتر و گسترده تری با خبرگزاری های جهانی دارد. فکر میکنيد اگر خبر دستگيری صدام را ايسنا به جای ايرنا مخابره میکرد، چطور میتوانستيد روی آن مانور بدهيد.
- يک مقدار اين بحث دشوار است. خبر دستگيری صدام ويژگی های استثنايی داشت که رسانه را تحت تاثير قرار می داد. آن خبر را هر خبرگزاری در دنيا می داد، آنقدر مهم تلقی می شد که در تمام دنيا به عنوان يک خبر بسيار موثر و داغ شناخته شود. اما اعتبار رسانه ای که آن خبر می دهد در وهله دوم به رفرنسی است که به منبع خبر داده میشود. خبری که ايرنا داد که موفقيت بزرگ برای نظام رسانه ای ايران بود، اما متاسفانه در بسيار از نقاط جهان بدون رفرنس به ايرنا منتشر شد. اگر منزلت رسانه را نتوانيم ارتقا دهيم، آنجايی هم که خبر بسيار تعيينکنندهای را به دنيا مخابره میکنيم، باز هم منبع مورد غفلت واقع میشود. البته کارکردهای ايرنا و ايسنا متفاوت بوده است. کارکرد متفاوت ايسنا باعث شده که مقبوليت گسترده تر و از نفوذ رسانه ای بيشتری در ايران و جهان برخوردار باشد. طبيعی است که من دوست داشتم اين خبر را ايسنا منتشر میکرد. با اين حال از اين که يک رسانه ايرانی آن را مخابره کرد، بسيار، خوشحال شدم و برای ايرنا نامه تبريکی فرستادم؛ چون ايرانی بودن منبع برايم هميشه مهم بوده است.
در موضوع اعدام صدام دو نکته را بايد بگويم . يکی ضعف رسانه ای ما در قبال تلاش ضد ايرانی و ضد شيعی رسانه های مسلط غربی و رسانه های وابسته عربی که مجددا ضرورت توجه به مقوله استراتژيک رسانه را ياد آور شد و ديگر، آن که به جز ايرنا بقيه خبرگزاری های داخلی با فاصله بيش از يک ساعت پس از وقوع، خبر را منتشر کردند که اين به لحاظ حرفهای می تواند به شدت مورد نکوهش قرار گيرد. متاسفانه خبرگزاری های داخلی ما ساعت کارشان را با روزنامهها تنظيم میکنند و وقتی روزنامهها به چاپخانه میروند، آنها هم تعطيل میشوند.
advertisement@gooya.com |
|
- نوع ادبيات خبرگزاریها چرا خشک است؟ چرا مثل نقل و نبات يکسری پيشوند پسوند مثل وی گفت، وی افزود، اظهار داشت و... داريم که اول هر جمله قرار می گيرد؟- اين برمیگردد به آموزشهايی که خبرنگارهای ما ديده اند. من فکر میکنم اين آموزشها از تنوع و عمق کافی برخوردار نبوده است. ضمن اينکه به اعتقاد من موضوع پردازش و ويرايش خبر چندان جدی تلقی نشده است. متاسفانه بعضی وقتها تلاش شده که به روزنامهنگاری، تنها به عنوان يک شغل نگريسته شود؛ کاری انجام و حقوقی پرداخته شود. اين مساله تا حدودی ناشی از سهلانگاری و سهلگيری موضوع است. حال آن که پردازش خبر سهم بسزايی در رسانايی پيام دارد. اگر خبری خوب، صريح و متنوع نوشته شود، در جذب مخاطب تاثير به سزايی دارد و رسانايی پيام را به هم به شدت تحت تاثير قرار میدهد.
البته کل اين بحث برمیگردد به اين مساله که موضوع خبر و خبررسانی در ايران خيلی امر جدی و مهمی فرض نشده و اساسا موضوع رسانه در ايران، جدی و اساسی نبوده که حالا شما موضوع خبرنويسی اش را مورد توجه قرار می دهيد. اين نقص که در حوزه رسانهای ما جدی است، خود بخشی از يک نقص بزرگتر است و چه بسا که از يک منظری، خبرنگاران ما در کار خودشان جزيی از کاملترين بخشهای نظام رسانهای ما تلقی شوند و شايد در بخشهای ديگر وضع بدتر است. اگر ما بخواهيم نظام مديريت رسانه در ايران، نظام سردبيری رسانه در ايران، نظام حقوقی رسانه در ايران را مورد بررسی قرار بدهيم، نواقصی را پيدا می کنيم که ديگر موضوع ادبيات خبرنويسی خبرنگاران در مراحل بعدی قرار میگيرد.