خبرگزاری فارس: فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تاکيد کرد: سپاه قطعا اصولگرا است، اما نه به معنای حزبی آن. اصولگرايی سپاه با اصلاح طلبی آمريکايی از يکسو و با تحجر و راست گرايی افراطی از سوی ديگر ناسازگار است.
متن کامل اين گفتگو بدليل اهميت مسائل مطرح شده به شرح زير است:
س : سردار، اخيراً در منطقه بوديد و بر شروع مجدّد کاروانهای راهيان نور نظارت کرديد . چه تحليلی از اين استقبال وسيع و ميليونی نسل جديد و جوانان و نوجوانانی که شاهد انقلاب و جنگ نبودند داريد ؟
ج : بسم اللّه الرّحمن الرّحيم . من فکر می کنم که اگر امام عزيز، دفاع مقدس را يک "نعمت" ، توصيف کردند، حتی به برکات امروز و فردا هم فکر کرده بودند. امروز حدود ۲۰ سال از پايان جنگ گذشته و ۱۸ سال و ۸ ماه و چند روز از رحلت امام می گذرد، دورانی که هر روزش را شمرديم درحالی که در سالهای انقلاب و جنگ، هرگز تصور روزی را نمی کرديم که ما بمانيم و امام نباشد ، ولی امروز می بينيد که امام، زنده تر از هميشه است و روح جهادی و فرهنگ انقلابی و بسيجی در نسلهای جديد به اندازی نسل ما شعله ور و تابنده است.
اگر جنگ نبود، نه اعتماد به نفس ملت و پيشرفتهای عظيم علمی امروز، نه استقلال و عزّت کشور، نه الگوسازی های جهادی برای ملت های لبنان و فلسطين و عراق و...، و نه اين طراوت انقلابی و مقدس که در نسل جديد و جوانان امروز شاهديم، هيچيک در کار نبود. کاروان راهيان نور، "عشق" و "حماسه" و "منطق" را نه جدا جدا بلکه يکجا و در کنار هم در آئينی دفاع مقدس و شهداء و رزمندگان می طلبند. وقتی سيل ميليونی دختران و پسران جوان را در اين اردوها می بينم ، به خودم می بالم که در خدمت چنين جوانانی و ذاکرانِ چنان مجاهدانی و شهيدانی باشيم.
همه انقلابها از نسل دوم و سومشان می ترسند. ما به نسل دوم و سوم اين انقلاب، افتخار می کنيم و سرمايی انقلاب، همين بچه ها هستند. اگر انقطاع بين نسلی بوجود آمده بود و اگر تفاهم و انتقال فرهنگ انقلابی و جهادی، ناکام می بود، امروز چشم ما به جمال اين نسل، روشن نبود و دشمن از انقلاب، مأيوس نبود.
س : سخنان اخير حضرتعالی در پاسداشت شهادت مجاهد بزرگ لبنان و فلسطين، حاج عماد مغنيه، دالّ بر زوال قطعی رژيم صهيونيستی، صهيونيستها را بشدّت ترسانده و عکس العمل عجيبی نشان دادند. آيا شما اسرائيل را به نمايندگی از سپاه تهديد نظامی کرديد ؟!
ج : موجوديتی که ذاتاً تحميلی ، ساختگی و جعلی است، اساساً امکان بقاء ندارد و مثل شيئی خارجی است که بنحو غيرطبيعی در يک بافت طبيعی، جاسازی و فشار داده شده است. صهيونيزم، يک ايدئولوژی فاشيستی و ضدّ بشری است و اگر حمايتهای خارجی و سرمايه داری امپرياليستی غرب نباشد، و اگر ترس و همکاری بعضی وابستگان آنها در منطقه نباشد، اين رژيم، يک روز هم نمی ماند. احتياج به تهديد نظامی از طرف ما نيست. امام می فرمود : اگر هرکس يک سطل آب بريزد، اسرائيل، محو خواهد شد.
دنيا ديد و فهميد (گرچه تجاهل و توطئی سکوت کردند) که چگونه چند هزار جوان مؤمن لبنانی، نه فقط ارتش اسرائيل بلکه قدرت نظامی و اطلاعاتی امريکا و همی متحدين اروپايی صهيونيزم و اردوگاه وابستگان امريکا در منطقه را يکجا و در يک نبرد ۳۳ روزه، تحقير و مضمحل کردند.
اينها وعده های خداوند به مؤمنين و مجاهدين است. عماد مغينه ها ، يداللّه و مظهر قهر خدا هستند. همان فرهنگی که شهيد همّت و شهيد خرازی و شهيد باکری ها و شهيد کاظمی ها را اينجا پرورش داد، و عباس موسوی ها و عماد مغنيه ها و فتحی شقاقی ها و عزيز رنتيسی ها و شيخ ياسين ها را در لبنان و فلسطين و بلکه در سراسر جهان اسلام ، تربيت کرد، آن فرهنگ، عقيم نشده و به پايان نرسيده و مستکبران عالَم می دانند که هزاران شهادت طلب در نسلهای جديد با الهام از آن مبارزان و انقلابيون، تربيت شده اند و علت اصلی ترس آنها هم همين است و الاّ اگر با ترور و شکنجه و وحشی گری، می توانستند به پيروزی برسند پس چرا اينقدر نگرانند ؟
س : نام شهيد باکری و شهيد همّت و شهيد خرازی را آورديد . شما در طول جنگ تقريباً در همی عملياتها و نبردها و در همی خطوط ، جنگيده ايد و جزء همان جمع و از بقيه السّيف همان عزيزان هستيد، آيا فکر می.کنيد آن برادران ، استثناء بودند يا قاعده ؟!
ج : استثناهائی بودندکه پس ازانقلاب وبا تربيت امام، تبديل به قاعده شدند. ما شبهای بسياری در سخت ترين لحظات عملياتها درکنار هم بوديم و چيزهائی از آن بچه ها ديده ام که هيچ جا ثبت نشده است ولی به شما بگويم که اگر اين يک تيپ شخصيتی جديد برای دنيای معاصر است اما باتوجه به الگوهای صدر اسلام، ساخته شد و قطعاً قابل تکرار و قابل تکثير است و تکثير هم شده اند. من بين همين بچه های نسل جديد، چهره های بسياری را می بينم که خاطری مهدی و حسين و ابراهيم را در ذهن من زنده می کنند. اين نفس قدسی خمينی بود و تفکر عاشورائی بود که از بچه های عادی، الگوهائی فوق العاده ساخت. اينها معجزی اخلاص و عشق است و به شما بگويم هرجا که خلوص باشد و خودخواهی نباشد، خداوند بازهم تجلّی می کند و صحنه های با شکوه، ساخته می شود.
اين بچه ها قبل از آنکه نظامی باشند، الهی بودند، پاک ، اهل تقوی ، زاهد، مسئوليت پذير، حق شناس و تکليف شناس، با گذشت و شجاع.
آنچه دنيا را در برابر شهداء ما خاضع می کند، نه سلاح و تجهيزات و کبکبی ظاهری، بلکه اخلاق و عشق و تواضع و انسانيت بچه ها بود. اينکه امام می گفت که وا... اين بچه ها از ملائکه ا... هستند و می گفت من دست و بازوی شما را می بوسم، برای اين بود که آنها فانی در وظيفه بودند و اهل دنيا نبودند. هرگز به قدرت، ثروت، شهرت وبه هيچ چيز جز تکليف شرعی فکر نمی کردند. حتی به شکست و پيروزی هم فکرنمی کردند.
اين منطق است که مهم است. ما می رويم ولی بايد کاری کنيم که اين منطق، ماندنی شود و با رفتن نسل انقلاب و جنگ، از دست نرود.اگر اين فرهنگ ، بيش از يک هزاره، تاکنون مانده است بنابراين پس از ما هم بايد بماند و خواهد ماند.
در زمان جنگ ، هرگاه جمع ما يعنی فرماندهان عملياتی خدمت امام می رسيديم، چه در حالت فتح و چه عدم الفتح (چون به تعبير امام ، مجاهد راه خدا، شکست ندارد گرچه عدم الفتح داشته باشد)، درچشمان امام، روح يقين و صلابت و رهائی از هر چه مادّيات است حتی رهائی از دغدغی شکست و پيروزی را می ديديم. سرّ قدرت معنوی برادران ما، چه آنها که رفتند و چه آنها که ماندند و در انتظار شهادتند (مِنهُم مَن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبدِيلاً) همين است : يعنی " هيچ نخواستن" و آمادگی مطلق برای همه کار و هر فداکاری گرچه با دستهای خالی.
تجربه انقلاب و تجربه سپاه و بسيج هم د راين ۳۰ سال، اين قدرتِ تاريخی را تجلّی بخشيد. بچه های سپاه، کيستند ؟! که بودند و چه کردند ؟بچه های سپاه ، همان بچه های انقلاب اند که از کوچه پس کوچه ها و از دل مردم جوشيدند و بالا آمدند. والاّ هيچيک، نه نظامی حرفه ای بودند و نه بدنبال پرنسيب خاصّی بودند. اين بچه ها از محيط های گوناگون، دانشجو، کارگر ، کشاورز، دانش آموز، طلبه، آهنگر، معلم و... همه و همه به اقتضاء انقلاب، کارها و درسهايشان را رها کردند و وارد سپاه شدند. سپاه، يک ارتش کلاسيک نبود بلکه فوران آتشفشان انقلاب بود. همه بچه ها ، غير حرفه ای، آموزشِ رسمی نديده، بدون هيچ حمايت لجستيکی و صرفاً با درد دين و انقلاب به ميدان آمدند و بعد هم به اقتضاء دفاع مقدس، کم کم همه ، لباس نظامی پوشيدند و امروز تمام حرفه ها و تخصصهای نظامی را مسلّط هستند. البته افتخار می کنيم و اين افتخار بزرگی برای همی ماست. اين يک توفيق الهی و فرصت تاريخی بی نظير بود که اميدوارم ما لياقت آن را داشته باشيم و عاقبت بخير شويم. و بزرگترين آرزی ما ملحق شدن به برادران شهيدمان است و دروازی شهادت. انشاءا... هرگز بسته نخواهد شد.
س : اساساً تعبير "نظامی گری" ، آيا بنظر شما چقدر در مورد سپاه و بسيج، صدق می کند ؟! و بخصوص چه تحليلی از ارتباط نظامی گری و سياسی بودن داريد ؟! و مستحضر هستيد که دراين باب، گاهی مناقشه هائی و افراط و تفريط هائی مطرح شد.
ج : از اين پرسش شما متشکرم و اميدوارم کسانی که - دوست يا دشمن - دراين باب، ابهاماتی دارند يا القاء شبهه می کنند متوجه چند نکته باشند.
۱- نظامی گری ، يک مقولی ارزشی و مثبت است و عده ای می خواهند آن را منفی جلوه دهند. نظامی گری، يکی از ارکان هر تمدّنی است که بخواهد پايندگی داشته باشد. البته يک تمدن انسانی، نبايد وجه اصلی و غالبش صرفاً نظامی.گری باشد که چنين نظامی، ماهيت ميليتاريستی در داخل و ماهيت امپرياليستی در خارج پيدا می کند . سرکوبگری در داخل و جنگ افروزی در خارج و سطح بين الملل، ماهيت دولتهای نظامی است و در رژيم های فاسد، نظامی گری، معادل با خشونت و سرکوبگری و کودتاطلبی است.
دخالت های اينچنينی در سياست از سوی نظاميان را شما در بعضی کشورهای دنيا از امريکای لاتين تا آسيا و حتی در منطقی خودمان ملاحظه می کنيد که سيستم سياسی با کودتاهای پياپی، تثبيت می شود چون پايگاه مردمی ندارند و به شيوی ديکتاتوری های فاشيستی با شعارهای ليبراليستی و پشت پرده دمکراسی و يا با شعارهای چپ و سوسياليستی، اعمال قدرت کرده اند و امروز غالباً هم وابسته به غرب هستند. ولی نظامی گری درفرهنگ اسلامی، يک مقولی ارزشی است، اوّلاً توأم با اخلاق و شفقت و مهربانی با مردم و تابع دکترين " اشدّاء علی الکفّار، رحماء بينهم " است.
شما سرداران جنگ و همين برادران شهيدی که نامشان را برديد و سردارانی که هنوز در سپاه هستند ملاحظه کنيد که اخلاقی ترين بچه ها با روح شاعرانه، خادم خلق، عاشق محرومين و مملوّ از لطافت های انسانی بوده اند. اساساً با انگيزی عارفانه و ايثارگرانه به ميدان آمدند نه با قدرت طلبی.
يک مجاهد اسلامی، اهل قساوت قلب و خشونت نيست و الگو اين نظامی گری، علی بن ابيطالب (ع) و حسين بن علی (ع) هستند. حبّ غلبه و خشونت پرستی در خونِ پاسداران ما نبود و مهمترين معيار ارتقاء سپاه در سلسله مراتب فرماندهی، ملاحظاتِ اخلاقی و ايمانی و تقوا بوده است. جنگ ۸ ساله از طرف جبهی ما، آئينی عرفان و گذشت و اخلاق و عشق بود و نظامی گری، "وسيله" بود و هدف نبود. و شما در تاريخ ، همی تمدنهای برتر را اگر ملاحظه کنيد، يک رکن بقاء و اقتدار آنها، و يک پايی عزّت و شرافت يک ملت ، بُعد نظامی گری آن است چنانچه حضرت امير (ع) در فرمان مالک اشتر، از آن ، تعبير به دژ و پناهگاه مردم و حصن الرّعيه می.فرمايند . اگر اين بچه ها و اين تشکيلات و اين فداکاريها نبود و نباشد ، جامعه ، نه امنیّت دارد و استقلال هم ندارد و وقتی امنیّت و استقلال و عزّت نبود شما مطمئن باشيد که اقتصاد و علم و رفاه و آزادی و تعليم و تربيت و عاطفه و خانواده و پيشرفت و توسعه و انتخابات آزاد هم محال است. نمونی عراق و افغانستان، امروز پيش چشم شماست.
منتهی نظامی گری اسلامی،تلفيق سلاح با بصيرت و ترکيب شمشير و عشق و اخلاق است. ولی نظامی گری ضد اسلامی، ترکيب خشونت و قساوت و قدرت طلبی است و نمونی بارزش همين ارتش امريکا و اسرائيل و کارکرد ارتشهای استعماری اروپا مثل انگليس و فرانسه از قرن ۱۸ تا امروز است.
۲- نکته دوم که بعضی ها فراموش يا تجاهل می کنند. آن است که سپاه و بسيج، ارتشهای کلاسيک عادی نيستند و هرگز هم نبوده اند. مرامنامه و اساسنامی ما و فلسفی تشکيل سپاه و بسيج هم صرفاً نظامی گری نبوده است . تفاوت سپاه با ارتش و اينکه در قانون اساسی، مستقل از ارتش حرفه ای و رسمی کشور، يک سپاه انقلابی را هم قرار دادند همين بود. البته ارتش ما هم امروز انقلابی و مردمی و درخدمت اسلام است و حتی در قانون اساسی هم برای ارتش جمهوری اسلامی ، صفاتی مثل "مکتبی و مردمی " و وظايفی مثل حراست از نظام جمهوری اسلامی و استقلال کشور علاوه بر تماميت ارضی، ذکر شده و ارتش ما هم يک ارتش غير عقيدتی و غير انقلابی و بی تفاوت نسبت به سرنوشت کشور نيست ولی هويت سپاه و بسيج، بازهم متفاوت تر است و "نظامی گری " ، همی هويت سپاه يا بسيج نيست بلکه صرفاً بخشی از هويت يا بهتر بگوئيم ابزار کار سپاه است يعنی يک وظيفی ديگری هم که برعهدی ارتش محترم کشور نيست ولی بعهدی سپاه و بسيج هست و لذا سپاه يک نسخی موازی از ارتش رسمی و عيناً با همان مسئوليت نيست.
نسل اول انقلاب و ميليونها بسيجی و سپاهی هم همه اين را می دانند که سپاه هميشه در همی عرصه ها حاضر بوده و پس از اين هم خواهد بود.اگر سپاه ، بايد پاسدار انقلاب اسلامی يعنی پاسدار ماهيت انقلابی نظام و هويت اسلامی انقلاب باشد، پس در هر عرصی فرهنگی، سياسی، اقتصادی و اجتماعی و امنيتی و نظامی که انقلاب نياز داشته باشد، سپاه و بسيج درصحنه بايد حاضر باشند.
از ابتدای انقلاب هم همين بود. پاسداران ما به ضرورت نيازهای انقلاب، در يک دوره وارد عرصی اطلاعاتی و امنيت داخلی در برابر جريانهای تروريستی و برانداز شدند، در يک دوره وارد عرصی نظامی گری در دوری تحميل جنگ و ۸ سال دفاع مقدس شدند، در يک دوره به اقتضاء نياز کشور وارد پروژه های وسيع عمرانی و مهندسی شدند و در بزرگترين سدهای خاورميانه و پل سازی و جاده سازی و... وارد شدند.
سپاه و بسيج، وقتی لازم شد عرصی بهداشت عمومی و واکسيناسيون را بعهده گرفت و در سرعت و وسعت بی سابقه ای ، رکورد جهانی گذاشت. در عرصی مسکن سازی برای محرومان، در عرصی سازماندهی نيروهای مردمی و آموزش آنها، حتی در عرصی فيلم سازی و سينمای دفاع مقدس، اخيراً در وادی توليد علم و جنبش نرم افزاری، در عرصی صنايع دفاعی و توليد ادوات جنگی، در عرصی امور نرم افزاری رايانه و در حوزی مسائل فرهنگی و همه جا و همه جا بچه های انقلاب، حضور داشته اند. پس به لحاظ مشارکت جهادی درهمی قلمروهای علمی و عملی بايد پاسدار انقلاب و ارزشهای انقلابی بود و اين يک پتانسيل استثنائی و بی نظير در سطح دنياست و علت همی عصبانيتهای دشمن داخلی و خارجی از سپاه هم همين است. سپاه، همان مردم است و عقبی سپاه به لحاظ اجتماعی در خانه.های توده های مردم است و به لحاظ عقيدتی در اعماق تاريخ مبارزات انقلابی و اسلامی دهه ها و قرنهای گذشته است و ما بر سر پيمانی که با امام بستيم تا مرگ، ايستاده ايم.
س : اگر ممکن است کمی راجع به حضور سياسی سپاه توضيح دهيد چون جو سازی های سنگينی عليه سپاه درباری انتخابات مجلس شده است و بعضی گروه های مخالف سپاه در اين باب و در مورد سخنان يکی دو هفتی قبل حضرتعالی، جنجال رسانه ای به پا کردند.
ج : عرصی سياسی ، دو معنا دارد که بايد از يکديگر تفکيک شوند. يک معنای "سياسی بودن" اساساً ملازم با انقلابی بودن است. چطور می توان پاسدار يک انقلاب با همی بارِ سياسی آن بود ولی سياسی نبود. اصلاً ما بدلائل سياسی - عقيدتی وارد سپاه شديم و همی بنيانگذاران سپاه و فرماندهان سپاه، با انگيزی انقلابی و جهاد دينی - سياسی به سپاه آمدند و آمديم. اکثر پاسداران ما قبل ا زانقلاب و يا در دوران دانشجوئی و بعد هم پس از پيروزی انقلاب، بچه های سياسی و مبارز بودند. اگر انقلاب نبود، ما هيچوقت لباس نظامی نمی پوشيديم. بنده دانشجوی دانشگاه تهران بودم و در انجمن اسلامی دانشگاه تهران در سالهای قبل از انقلاب، درگير مبارزات بوديم. چه شد که پس از انقلاب به سپاه پيوستيم ؟ و چرا ؟ برای حفظ همان انقلابی که از دوران دانشجوئی برای آن می جنگيديم. نه بنده، بلکه اکثر برادران همين وضع را داشتند. اکثر آنها ، سالهای قبل از تشکيل سپاه و حتی قبل از پيروزی ، در صف مبارزه بودند و سياسی بودند و اساساً بدلائل سياسی و عقيدتی، پاسدار شديم و به جبهه ها آمديم.
س : در مبارزات دانشجويی شما قبل از انقلاب که حتی بازداشت هم شده بوديد و تحت تعقيب بوديد و يا مشارکت شما در فعاليتهای دانشجوئی دانشگاه تهران و عضويت در انجمن اسلامی و بعد در دانشجويان خط امام و قضايای لانی جاسوسی را همه می دانند. چه شد که پس از مسائل لانه و انقلاب فرهنگی، ديگر دانشگاه را رها کرديد و به جبهه ها رفتيد و وارد سپاه شديد ؟
ج : ما ابتداء بسيجی بوديم و هنوز هم مفتخرم که بسيجی باشم. تقريباً اکثر بچه های لانی جاسوسی و فعالان انجمنهای اسلامیِ آن موقع پس از مسائل لانه و شروع جنگ، خودشان را به جبهه ها رساندند و يک هستی مهم در سپاه و جبهه، همين بچه های دانشگاه بودند و عده ای از بچه ها شهيد شدند و عده ای هم در سپاه يا در دانشگاه ها و يا مسئوليتهای انقلاب حضور دارند. عده ای هم تجديدنظر نسبت به امام و انقلاب کردند و برگشتند.
عرض می کردم اگر سياسی بودن به معنای تعهّد سياسی، تحليل سياسی و حضور در صف مقدم مبارزه با دشمنان انقلاب و اسلام و ايران است، ما صد در صد، سياسی هستيم . اما معنای دوم "سياسی بودن" ، به مفهوم حزبی بودن، اين خط قرمز برای سپاه است. فلسفی آن هم روشن است. حزبی بودن و پاسدار بودن، عوارض خطرناکی برای سپاه دارد و هم باعث تنش در سپاه می شود و هم سوء استفاده از يک نهاد ملّی و انقلابی درجهت منافع حزبی و گروهی و فردی است که خيانت به سپاه است و زيرپا گذاشتن فرمان امام است. هيچکس از سپاه به امام ، نزديکتر و عاشق تر نيست و نبود و اگر امام می گفتند "کاش من هم پاسدار بودم"، از صميم دل می فرمودند . اگر بقيه برای امام، حرف زدند و بعد هم مزايايش را بردند، سپاه برای امام، جان داد و دهها هزار شهيد و مفقود و جانباز و آزاده تقديم کرد. سپاه هميشه بازوی اصلی امام بود. رابطه بچه ها با امام، رابطی سرباز و فرمانده هم نبود بلکه رابطی عاشق و معشوق و مريد و مراد بود.
برادران ما در سپاه لازم نبود دستور امام را بشنوند بلکه حتی اگر احتمال می دادند که امام از مقوله ای ناراضی است يا فلان نظر را دارد ترتيب اثر می دادند. کسانی که جان و مال و آبرويشان را به اشاری امام خمينی (ره) بدون هيچ اگر و امّا تقديم می کردند ، نمی توان متهم به تخلّف از دستورات امام کرد. اينها بازيهای سياسی و توطئی دشمن و سادگی بعضی دوستان است.
س : يک سؤال مهم اين است که جمع بين سپاهی بودن و سياسی بودن چگونه است و چگونه باشد که حزبی بودن و دسته بندی های حزبی به درون سپاه، سرايت نکند ؟
advertisement@gooya.com |
|
ج : البته سپاه، مسئول گرايشات شخصی همی پاسداران و بسيجی ها در مسائل انتخاباتی نيست. آنها بعنوان يک شهروند ، بعنوان مسئوليت انقلابی شان دارای تشخيص و حق رأی هستند و ممکن است ديدگاهها و انتخابهای متفاوتی هم داشته باشند. اما سپاه مطلقاً نه حق دارد که وارد باندها و در خدمت اشخاص و احزاب قرار گيرد و نه چنين اتفاقی در اين ۳۰ سال افتاده است. البته اتهاماتی که گاهی برخی جريانهای ضدانقلاب يا ضد سپاه و يا بعضی گروههای بازنده در بعضی انتخابات ها در طول اين ۳۰ سال به سپاه يا بسيج می زده اند، هميشه جزئی از فضا سازی عليه انتخابات و انقلاب بوده است. ما فراموش نکرده ايم که در دهی اول انقلاب هم مکرّراً منافقين يا گروه های کمونيستی و ليبرالها همين اتّهامات را به سپاه می زدند و بعد هم سپاه را به بيطرفی دعوت می کردند. هنوز بيانيه هايشان در آرشيو هست. بنی صدر در سخنرانی هايش در اواخر سال ۵۹ و اوائل ۶۰، سپاه را متهم می کرد که و ارد جناح بندی های حزبی شده، مثلاً در کنار حزب جمهوری اسلامی ايستاده است. اينها يک مغالطه است. سپاه در رقابتهای حزبی و يا در صف بنديهائی که در عرصی متشابهات انقلاب، اتفاق می افتد، کاملاً بيطرف می ماند ولی در صف بندی هائی که بر سر محکمات انقلاب و يا بر سر اصول ايدئولوژيک جنبش اسلامی مردم را ه می افتد، سپاه هرگز خنثی نيست و اگر خنثی و بيطرف باشد به ملت و انقلاب ، خيانت کرده است. سپاه در برابر ليبراليستها ، ملی گراهای افراطی، تجزيه طلب ها، مجاهدين خلق و کمونيستها ، بيطرف نبود. چون آنها کم کم با رهبری و با ارزشهای اسلامی و انقلابی درگير شدند. الان هم سپاه در برابر جريانهائی که هويت اسلامی و ضد استعماری و انقلابی اين نظام را هدف بگيرند و با ولايت فقيه، درگير شوند، بيطرف نيست.
شما يادتان است که گروه های مذهبی و سابقه داری هم که در انقلاب و نظام بودند کم کم از اردوگاه انقلاب خارج می شدند. با اصل ولايت فقيه و رهبری صريحاً يا ضمناً در می افتادند و حتی خود امام را متهم ميکردند که امام، کاناليزه شده و در انحصار جناح خاصی (مثل حزب جمهوری) قرا رگرفته و بيطرفی و برخورد پدرانه را کنار گذاشته است، به روزنامه ها و بيانيه های آن موقع، رجوع کنيد.
چنانچه امروز هم جرياناتی که سابقی مذهبی و انقلابی و حتی حضور در نظام هم داشته اند، ولی گرايشهای ليبرال دمکرات و چرخش صريح به سوی غرب و تفکر سرمايه داری و ليبراليستی پيدا کرده اند و ولايت فقيه را چندان قبول ندارند و بسياری از مبارزات و مقاومتهای انقلاب و امام و رهبری را نوعی اشتباه يا افراطی گری می دانند، اينها بتدريج از اردوگاه انقلاب، خارج شده اند و يا به تعارف مانده اند و در آينده خارج خواهند شد. البته ما آرزو می کنيم که اينطور نشود ولی ظاهراً راهی که در پيش گرفته اند به جدائی از انقلاب می انجامد.
کسانی که در برابر دستورات صريح مقام معظم رهبری، فراخوان به مقاومت و شورش مدنی می کردند، کسانی که در همی مقاومتهای دفاع مقدس و جهاد درخشان دهه اوّل در رکاب امام را افراطی گری و خشونت خواندند، کسانی که فرهنگ جهاد و شهادت را در سالهای گذشته مورد تمسخر قرار دادند، کسانی که دمکراسی غربی را بر مردمسالاری دينی مقدّم می دانند، آنها که شعار "صدور انقلابِ" امام خمينی را تروريزم ناميدند، آنها که فرياد "عدالت اجتماعی" امام خمينی و حضرت آيت اللّه العظمی خامنه ای را پوپوليزم و غيرعقلانی توصيف کردند، آنها که گفتند تقسيم بندی "مستضعف - مستکبر" و مبارزی ضد استکباری، دورانش گذشته است، آنها که ۱۸ تير را به راه انداختند، آنها که می خواستند مجلس را در برابر انقلاب و رهبری، سازماندهی کنند، آنها که شعارهای اسلامی انقلاب را کوشيدند تا به شعارهای ليبراليستی غربی تبديل کرده و تاريخ جمهوری اسلامی را تحريف کنند، آنها که در معرکی بزرگ انرژی هسته ای، به جای تقويت روح ملی، در کنار دشمنان ايستادند و دعوت به سازش و تسليم کردند. چنين افرادی ديگر چگونه می خواهند خود را جزء اردوگاه انقلاب اسلامی و جبهی رهبری (و خط امام) بدانند ؟! کسانی که رهبری را هم متهم به جناحی بودن می کنند، شورای نگهبان را هم حزبی می دانند، طبيعی است که سپاه را هم متهم می کنند.
اينها بايد خودشان را با شاقول انقلاب يعنی سيری امام و رهبری، تنظيم کنند نه آنکه سپاه را با خودشان منطبق بخواهند.
من صريحاً عرض می کنم سپاه در مسائلی که به انقلاب و سرنوشت مردم مربوط می شود، در مسئله رهبری، در مسائل هسته ای و اصولگرائی، هرگز بيطرف نبوده و نخواهد بود. البته وارد رقابت احزاب با يکديگر نمی شويم و علاقه و فرصتی هم برای چنين اموری نداشته و نداريم.
س : مراد جنابعالی از کلمی "اصولگرائی " دقيقاً چيست ؟
ج : ما همان تعريف رهبری از "اصولگرائی" را قبول داريم که تعبير فراحزبی و فراجناحی اما بسيار مهم و جدی است. سپاه قطعاً اصولگرا ست و درکنار اصولگرايان خواهد بود ولی نه معنی حزبی آن ، اصولگرا به معنای اعتقاد قلبی و التزام عملی به اسلام، انقلاب و امام و مقام معظم رهبری است. هرکس در اين تعريف قرار می گيرد ، با ماست و ما با او هستيم. اين نوع اصولگرائی به تعبير رهبری، منافات با اصلاح طلبی انقلابی و اسلامی ندارد ولی منافات با اصلاح طلبی امريکايی دارد، چنانچه با تحجّرگرايی و راست روی هم ناسازگار است.
سپاه خودش را هزينی منافع سياسی اين و آن ، فرد يا گروه نمی کند اما طبيعی است کسانی که از امام و رهبری و از هويت انقلابی فاصله بگيرند، چه چپ و چه راست و چه ميانه باشند درواقع، سپاه با آنها زاويه ميگيرد. اگر جريانی باشد که بوش و صهيونيستها از آنها حمايت کنند ، و يا به آنها اميد و طمع بسته باشد طبيعتاً ديگر جزء خانوادی انقلاب و جبهی امام و رهبری نيستند.
خلاصه بگويم سپاه وارد رقابتهای درون خانوادی انقلاب نمی شود و بيطرف است ولی در مبارزی با انحرافات و انشعاب های ضد انقلابی ، حتماً اگر احساس خطر کند و مأموريت پيدا کند وارد می شود و الاّ پاسدار انقلاب نخواهد بود.
معيار تشخيص اين دو نوع هم خط ا مام و مواضع رهبری و قانون اساسی است. از انقلاب اسلامی نمی توان هر تفسيری ارائه کرد و بنام يک جناح انقلاب، آن را تعقيب کرد. ملاکهای حداقلی ، خيلی واضح اند حتی اگر در ملاکهای حداکثری، اختلاف نظر باشد. گرايش به چپ و گرايش به راست ، هر دو انحراف از صراط مستقيم است.
مراد بنده از اصولگرايان، کسانی اند که بر سر اصول نظام و انقلاب ايستاده اند و درکنار رهبری باشند.
توصيه سپاه هم در انتخابات، همان توصيی رهبری است. سپاه فراتر از رهبری، توصيه ای در باب انتخابات و مجلس ندارد. ساختار شکنان، جريان گرايش به امريکا، آنها که در مسئله هسته ای دعوت به کوتاه آمدن و تسليم می کنند، آنها که صريحاً از تفکيک نهاد دين از نهاد دولت، در سالهای اخير سخن گفتند، کسانی که گفتند اقتصاد و سياست و حقوق بشر، ربطی به اسلام ندارد و جريان خزندی سکولاريستی و به تعبير رهبری، "ناتوی فرهنگی"، طرفداران ليبراليزم سياسی و طرفداران ليبراليزم اقتصادی، جزء اصولگرايان به مفهوم عام آن يعنی خانوادی انقلاب و اردوگاه امام خمينی نيستند.
خط امام و گفتمان رهبری، امروز جهانی شده است و صدور انقلاب، تحقق پيدا کرد و جهاد مقدس امام و شهداء ، تبديل به يک بلوک مقتدر سياسی معنوی در برابر استکبار جهانی شده است. ما اين مسير را ادامه خواهيم داد و اميدواريم که عاقبتی جز شهادت در راه خدا و زير پرچم خمينی کبير و خامنه ای عزيز نداشته باشيم.
ماخذ: روزنامه همشهری ۱۱/۱۲/۸۶