advertisement@gooya.com |
|
يکی از آرزوهايی که از اولين سال های جوانی با من راه آمده اين بوده که من هم، مثل مردمان سرزمين های پيشرفته دنيا، بتوانم بروم پای صندوق رای؛ اما نه از آن صندوق های مارگيری که در سرزمين خودمان می گذارند و هر که را که بخواهند از آن در می آورند. و چنين بود که تا همين چند سال پيش هيچ وقت اين شانس را نداشتم که لذت رای دادن را بچشم. دلم می خواست وقتی رای می دهم مطمئن باشم که رای من معنا و مفهوم و ارزشی دارد و آنقدر مهم است که کسی را يارای دست درازی به آن نيست. و وقتی بالاخره در سرزمينی ديگر حق رای پيدا کردم، سرزمينی که وطن دوم من شد، با شور و شوق اولين رای زندگی ام را دادم. و می دانم که در اينجا، با همه ی ايرادهايی که ممکن است در سيستم سياسی يا اقتصادی آن وجود داشته باشد، کسی نمی تواند حق مرا، رای مرا، انديشه مرا، انسان بودن مرا، از من بگيرد. می دانم که، بد و خوب، به هر که رای بدهم همان از صندوق بيرون می آيد و آن که تقلبی کند مجرم است و می شود تعقيبش کرد. می دانم که در اين سرزمين می توانم حتی مقابل رييس جمهوری بايستم و با غرور بگويم: «آقا، خانم، شما رای مرا نخواهی داشت». و می دانم که همين يک رای، از همين يک انسان کوچک بی زر و زور برای آن آقا يا خانم بسيار مهم است.
افزون بر اين، از آنجا که می دانم هر حرکت و تغيير سياسی در کشورهای بزرگ اثراتی غير قابل انکار بر کل جهان و به خصوص بر زندگی مردمان محروم کشورهای بی آزادی و بی حقوقی چون سرزمين ما دارد، هميشه سعی کرده ام که (با عقل و درک خودم) و با توجه به اين نوع اثرات در رای دادن ها شرکت کنم.
اما انتخابات اين دوره ی رياست جمهوری آمريکا برای من به دلايلی اهميتی بيشتر از گذشته هم دارد و فکر کرده ام که بايد به شکلی جدی در آن شرکت کنم. يکی از اين دلايل، به زادگاه و سرزمين محبوب من مربوط می شود که در بدترين شرايط تاريخی خود به سر می برد و تغييرات سياست های جهانی می توانند بر آن اثر داشته باشند. دليل ديگر باوری است که به برابری زن و مرد دارم و البته که برايم مهم است که اکنون زنی برای بدست آوردن بالاترين مقام بزرگترين کشور جهان وارد مبارزه ای انتخاباتی شده است. اگرچه که سال هاست زنان در اين کشور ممنوعيتی قانونی برای رسيدن به اين مقام را نداشته اند اما نه جامعه ی آمريکا از نظر فرهنگی چنين آمادگی را برای پذيرش زن در اين مقام داشته و نه زنی توانسته بوده است که لياقت ها و شايستگی های خود را به عنوان يک انسان مساوی با مرد به نمايش بگذارد.
و البته دلايلی ديگر هم هست... و به همه ی اين دلايل، در اين چند ماه گذشته، در حد توان خودم، به عنوان يک رای دهنده، تلاش زيادی برای موفقيت خانم کلينتون در دوره ی «پيش انتخابات» کرده ام. خوشحال بودم که وقتی آقای اوباما می گويد با دولت ايران مذاکره می کند، خانم کلينتون می گويد حاضر نيست با دولتی غير مسئول و غير مشروع مذاکره کند؛ و خوشحال بودم که خانم کلينتون نسبت به ايرانی ها نظر مثبت دارد و حساب ملت و دولت ما را از هم جدا می کند. رفتارها و گفتارهای خانم کلينتون به من می گفت که که او از تبار سوزان بی آنتونی و لوسی استون و آن گروه از زنان آمريکايی است که نقشی اساسی در برابری زنان و مردان در کل جهان بازی کرده اند؛ فکر می کردم که او از ادامه ی زنانی چون اليزابت کدی استنتون است که زندگی اش را برای رفع برچيدن برده داری و رفع تبعيض های نژادی گذاشت. زنانی چون سافرج ها که چندين سال متمادی پشت در کاخ سفيد نشستند تا به برابری و آزادی برسند، فکر می کردم که او می خواهد به زنانی که در روزهای جنگ دوم جهانی در خيابان های آمريکا راه افتادند و گفتند «ما نمی گذاريم بچه هايمان به جنگ روند» پاسخی درست دهد و ادامه دهنده راه زن بزرگی چون بلوا لاک وود باشد. زنی که چون او حقوقدان بود، و با يک عمر تلاش برای صلح «لباسی تازه ای بر تن دادگستری آمريکا کرد»
اما متاسفم که حالا می بينم خانم کلينتون هم شاخ و شانه کش شده اند و، به سبک قلدرهای بی خبر از درک و اهميت و ارزش انسان، در مقابل چشم ميليون ها بييننده ی تلويزيونی از محو کردن کشوری از روی صفحه ی جهان سخن می گويند ـ کشوری که تنها جرمش داشتن حکومتی غير مشروع و ظالم است ـ بی آن که به اين معادله ی ساده ی ساده توجه کنند که حساب ما ايرانی ها از دولت و حکومت مان جدا است؛ و اگر رهبر و رييس جمهوری و يا مجلس انتصابی موجود نيز اعلام کنند که با کشوری مثل اسراييل يا هر کشور ديگری سر جنگ دارند ربطی به ما پيدا نمی کند.
و همين معادله ی ساده به ما می گويد که من و ما و جهان نمی توانيم حساب دولت ها و ملت هايی چون انگليس و فرانسه و آلمان و آمريکا و امثال اين ها را از هم جدا کنم. چون دولت های آن ها، خوب و يا بد، هر چه باشند نتيجه ی مستقيم خواست مردمانشان، يا حداقل خواست اکثريت مردمانشان، هستند. دولت آنها نتيجه ی همين رای هايی است که به صندوق ها ريخته می شود. اما در کشور من دولت انتخاب مردم نيست و به درستی می شود و بايستی که اين دو را از هم جدا کرد و اين حداقل چيزی است که من، به عنوان يک انسان، از يک سياستمدار در يک کشور پيشرفته توقع دارم که درک کند. و برای همين است که پيشنهاد مذاکره با دولت ايران از طرف اوباما، اين کانديد ديگر حزب دموکرات، را نيز ناعادلانه، و ناشی از عدم شناخت و درک می بينم؛ چرا که اين مذاکره ای با نمايندگان يک کشور نخواهد بود و مذاکره با افرادی است که برای بود و نبود فقط خودشان حرف می زنند و تصميم می گيرند. و عجيب است که اين دو حقوقدان نامزد رياست جمهوری هر دو دارند با مردم زادگاه من چنين می کنند.
امروز بالاخره تصميم گرفتم که به خانم کلينتون بگويم: « من خودم را به دو دليل مديون برخی از کشورهای اروپايی و کشور شما می دانم. يکی به خاطر اين که سال های سال زندگی در اين کشورها مفهوم آزادی و حقوق بشر را، نه در کلام که در عمل، به من آموخت و ديگر اين که اين شناخت به من کمک کرد که بيشتر و عميق تر متوجه فرهنگ خردمدار و زيبای سرزمين خودم بشوم؛ فرهنگی که بزرگترين رهبر سياسی آن، کورش بزرگ، قرن های قرن قبل از همه ی مصلحان جهان از همين آزادی و حقوق بشر گفته است. و به دليل همين شناخت است که اکنون به شما می گويم که: متاسفم خانم، من در انتخابات به شما رای نخواهم داد. همانطور که به همراه ديگرتان آقای اوباما، به دليل خواست مذاکره اش با دولت های زورگو و ظالم رای نخواهم داد».
دوستانم، آن ها که طرفدار خانم کلينتون هستند به من می گويند: «اين حرف ها برای انتخابات است، البته که خانم کلينتون چنين آدمی نيست». و من می گويم: «ما در زمانه ای زندگی می کنيم که گفتن چنين چيزهايی هم بايد جرم شناخته شود. چگونه می شود کسی اعلام آمادگی برای کشتن ميليون ها ميليون انسان بکند و بگوييم به خاطر انتخابات بوده و يا به هر دليل ديگر؟ جايی که پای انسان که سهل است، پای هر جانداری در ميان است گفتن چنين سخنانی شوخی بردار نيست که آن را به دليل يا دلايلی ناديده بگيريم».
به خانم کلينتون می گويم که: «آيا شما با ميليون ها مردم بيگناه ايران می خواهيد همان کاری را بکنيد که آقای احمدی نژاد می خواهد با مردم بيگناه اسراييل بکند».
به خانم کلينتون می گويم: «خانم کلينتون من انتظار داشتم که شما به رای دهندگان آمريکايی تان بگوييد: "چه رييس جمهور آمريکا بشوم و چه نشوم، به عنوان يک حقوقدان، تلاش می کنم قوانينی را به سازمان ملل ارائه دهم که روسای کشورهايی را که می خواهند جنگ بيافروزند، و يا روسای کشورهايی را که می خواهند بخشی از مردم جهان را در فشار و شکنجه و اعدام قرار دهند و يا آزادی را که چون هوا لازمه ی زندگی انسان امروز است به بهانه های سياسی يا مذهبی از او بگيرند، و يا اموال و ثروت های ملی آن ها را تصاحب يا ويران کنند، به عنوان جنايتکارانی عليه بشريت در دادگاه های بين المللی محاکمه کرده و با برکناری شان شر آن ها را از سر بشريت کم کنند».
انتظار داشتم می گفتيد : «تلاش می کنم قوانينی انسانی را به سازمان ملل بقبولانم که حتی اعمال کسانی را که، به هر دليل اقتصادی يا سياسی، می خواهند با روسای کشورهايی که برآمده از رای مردم سرزمينشان نيستند، وارد مذاکره و معامله شوند جرم شناخته و رفتار آن ها را غير قانونی اعلام کنند».
«بله، متاسفم خانم کلينتون. من، به عنوان يک رای دهنده، در اين دوره رايی ندارم که به شما يا رقيب تان بدهم. و از اين بابت شما رای مرا و رای همه ی کسانی را که چون من می انديشند از دست داده ايد. برای شما متاسفم».
۲۵ آوريل ۲۰۰۸
shokoohmirzadegi@gmail.com