چهارشنبه 8 خرداد 1387

در چند قدمی مرحله‌ی تازه ای از بازی: دست کم؛ ياد بگيريم که چگونه "نفرت" خود را مديريت کنيم، فرهاد جعفری

فرهاد جعفری
حاکمان اسلامگرای ايران، بايد قبول کنند که "به تعويق انداختن پياپی يک امر گريزناپذير" نه فقط هيچ کمکی به حل آن نمی‌کند؛ بلکه موجب هر چه پيچيده تر شدن آن شده و به دليل ورود "عوامل پيش بينی نشده‌ی تازه به بازی" و تاثيرگذاری آن بر "بحران معوق"، آن را از هر حيث تشديد و اداره‌ی آن را بيش از پيش دشوار می‌کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

farhad@goftamgoft.com
www.giftamgoft.com

● پيش از «رای‌گيری ۲۴ اسفند» و در يادداشتی تحت عنوان «کنيائی شدن اوضاع» پيش بينی کرده بودم که در نتيجه‌ی انباشت انواع نارضايتی ها در ميان عامه و نخبگان جامعه‌ی ايرانی و در اثر اختلافاتی که در حين برگزاری رای‌گيری ۲۴ اسفند (و حتی در ميان نيروهای کاملاَ خودی) رخ خواهد داد؛ اوضاع به سمت «کنيائی شدن» پيش خواهد رفت.

و نوشته بودم که «تصميم‌سازان و تصميم‌گيران ساخت حاکم» در نتيجه‌ی همين نگرانی‌ست که برخلاف مصالح درازمدت و عالی‌تر نظام سياسی؛ تصميم به «قلع و قمع گسترده‌ی همه‌ی منتقدان خود در داخل و خارج حاکميت» گرفته اند تا زمينه‌ی بروز هر گونه تشنج و درگيری گسترده را از پيش مرتفع کرده باشند.
و چه بسا آنچه به نگرانی‌های آنان می‌افزايد؛ احتمال شکل‌گيری يک انقلاب مخملی در نتيجه‌ی بند و بست ها يا تقلبات انتخاباتی‌ست. چرا که تجربه نشان می‌دهد هر انقلاب مخملی، بر زمينه‌ای از «تقلب انتخاباتی»ست که برپا می‌شود.

● آنان چنين پيش فرض مسلمی ‌داشتند:
«دستکاری انتخاباتی» در زمينه‌ای از نارضايتی‌های عميق اجتماعی؛ فراهم آورنده‌ی بی‌ثباتی غيرقابل مهاری‌ست که ثبات سياسی کشور (بخوانيد حاکميت نواصولگرايان) را در مرحله‌ای که مورد تهديد بيگانگان قرار دارد -و از اين رو، عميقاً به آن محتاج است- به خطر خواهد انداخت.

آنگاه از خود پرسيدند:
۱) چه وقت نياز به دستکاری آراء حتمی‌ست؟! آيا جز هنگامی‌ که علاوه بر «نامزدهای کاملاً خودی»؛ نامزدهايی از ميان «خودی‌های کمتر خودی» يا «غيرخودی‌ها» نيز در جمع تائيد صلاحيت‌شدگان حضور داشته باشند؟!
۲) نتيجه‌ی تائيد صلاحيت گسترده و کمتر سختگيرانه چيست؟! آيا جز حضور و مشارکت گسترده‌ی شهروندان؟!

بدين ترتيب بود که به چنين نتيجه‌ای دست يافتند:
اگرچه در شرايط فعلی «نياز به مشارکتِ هرچه بيشتر شهروندان» هم يک نياز حياتی به شمار می‌رود، اما از آنجا که نسبت به «نياز به ثبات و امنيت» در اولويت سطح پائين‌تری قرار دارد؛ شرايط بايد به نحوی و به گونه‌ای طراحی و اجرا شود که «نياز به دستکاری آراء»، تا حد ممکن کاهش يابد. هرچند اتخاذ و اجرای چنين سياستی، منجر به کاهش شديد نرخ مشارکت شهروندان شود. چرا که (از ديد آنان:) برای «تجديد اعتبار اجتماعی» هميشه وقت هست، اما «ثبات و امنيت سياسی» چيزی نيست که چنانچه از دست رفت، بتوان آن را به آسانی تجديد نمود!

به اين منظور بود که:
رد صلاحيت گسترده و کم‌نظيری در طول حيات سياسی نظام حاکم صورت پذيرفت که بهت و حيرت همگان را به دنبال داشت. اما چه باک که متقابلاً «ثبات و امنيت» مورد نياز «بازی‌سازان نواصولگرا» را به منظور ادامه‌ی بازی بزرگتر خود در زمينه‌ی هسته‌ای با جهان غرب، حفظ می‌کرد.

به اين ترتيب «کمپين ۲۴ اسفند» در حالی برگزار شد که «ثبات و امنيت سياسی» به قدر لزوم حفظ شد و زمينه‌ی بروز احتمالی «اغتشاشات ناشی از اعتراض به دستکاری در آراء، به نحوی پراکنده در حوزه های جغرافيائی متعدد که امکان مهار آن دشوار باشد» از ميان رفت.

● اما «بلوای ايلام» و کشته شدن دست کم ۵ شهروند ايرانی در فاصله‌ی شمارش تا اعلام آراء و نيز بروز درگيری‌ها و اغتشاشات در چند شهر ديگر در غرب کشور (که در برخی شهرها، کماکان به شکل تخفيف يافته ادامه دارد)؛ نشان داد که «احتمال کنيائی شدن اوضاع» فقط يک «گمانه‌زنی صرف» و «بدون پايه در واقعيت» نبود.

چرا که اگر در حوزه‌ی کم اهميتی چون ايلام، يک اختلاف جزئی در شمارش آراء ميان «دو نامزد تائيد صلاحيت شده‌ی کاملاً خودی» توانست زمينه‌ی تشنج و حتی کشته شدن چند شهروند ايلامی ‌را پديد آورد؛ پس می‌توانست و محتمل بود که در شکلی گسترده‌تر و در بسياری از حوزه‌های انتخاباتی پُر اهميت‌تر نيز، در صورت «وجود نامزدهای غيرخودی» و در نتيجه‌ی «مشارکت گسترده‌ی شهروندان» رخ دهد.

به واقع؛ بلوای ايلام نشان داد که در حال حاضر و در شرايط کنونی، در هر دو سوی شکاف (مردم–حاکمان) تا چه ميزان استعداد و آمادگی برای ابراز واکنش های خشونت‌آميز وجود دارد.

● با اين حال به يک نکته بايد اذعان کنم و آن اينکه:
در هنگام ارائه‌ی چنان تحليلی در پيش از ۲۴ اسفند؛ يک نکته را از ياد برده بودم. «کنيائی شدن اوضاع» علاوه بر نياز به زمينه‌ی بروز اختلاف و تشنج (ناشی از وجود و بروز عوامل پيش گفته) هنگامی ‌دقيقاً به شکل بروز يافته در کشوری که مأخذِ ساختِ چنين صفتی قرار گرفته بروز پيدا خواهد کرد که:
يک «رای‌گيری در سطح ملی» (نه يک انتخابات محلی مثل رای‌گيری مجلس) در جريان باشد. به گونه‌ای که توده‌های اجتماعی، به منظور «به نمايش گذاشتن خشم و نارضايتی عميق خود» در يکی از دو اردوگاه (و بديهی‌ست که اغلب در حمايت از نماينده‌ی نماينده‌ی اپوزيسيون) متمرکز شده باشند.

به اين ترتيب مايلم ادعا کنم که واقعه‌ی ايلام نشان داد:
اولاَ ) زمينه‌ی ابراز خشونت‌آميز اعتراضات و خشم عمومی، به شکلی که منجر به رويارويی شهروندان و نهادهای قدرت شود؛ يک «مسئله‌ی واقعی»ست نه «احتمالی تحليلی و روی کاغذ».
ثانيآ ) بازی‌سازان نواصولگرا از طريق «مديريت انقباضی کمپين ۲۴ اسفند» و با تمرکز بر «راهکار قلع و قمع همه‌ی رقبا» در ذيل راهبرد «دور ساختن توده‌های ناراضی و خشمگين از صندوق‌های رای» به منظور «بلاجهت کردن دستکاری در آراء»؛ تنها بروز آن را به تعويق انداخته‌اند.

بنابراين:
چنانچه در مدت باقيمانده تا «رياست جمهوری دهم» زمينه‌ی کاهش قابل ملاحظه‌ی «خشم و نارضايتی عمومی» ‌فراهم نشود؛ از ديد نگارنده بسيار محتمل است که حاکمان، اندازه‌ی واقعی چنان بحرانی را در «کمپين رياست جمهوری‌شان» مشاهده و لمس کنند.

مايلم نتيجه بگيرم که:
حاکمان اسلامگرای ايران، بايد قبول کنند که «به تعويق انداختن پياپی يک امر گريزناپذير» نه فقط هيچ کمکی به حل آن نمی‌کند؛ بلکه موجب هر چه پيچيده تر شدن آن شده و به دليل ورود «عوامل پيش بينی نشده‌ی تازه به بازی» و تاثيرگذاری آن بر «بحران معوق»، آن را از هر حيث تشديد و اداره‌ی آن را بيش از پيش دشوار می‌کند.

● از جمله:
«بنگلادشی شدن اوضاع» [کنايه از گرانی افسارگسيخته؛ تورم غيرقابل پيش‌بينی و به سختی قابل مهار که هر روز خود را در بخشی از اقتصاد کشور نشان می‌دهد؛ افزايش هولناک شکاف طبقاتی از «۱ به ۱۷» تا حد «۱ به ۲۴» آن هم فقط در دو ماهه‌‌ی اخير، فروغلطيدن ميليون‌ها نفر از طبقه‌ی متوسط شهری به طبقات پائين دست، فقر و گرسنگی روزافزون / بيشتر: ناشی از بی‌کفايتی مسئولان، نادرستی قوانين و سياست‌ها، ناکارآمدی ديوانسالاری حاکم، فساد گسترده و عميق دولتی؛ و کمتر: ناشی از افزايش فشارهای خارجی] فقط يکی از آن متغيرهايی‌ست که تا ۲۴ اسفند، هرگز اندازه‌ی واقعی خود را نشان «بازی‌سازان حاکم» نداده بود.

اما اکنون، خود به تنهايی؛ به فاکتوری تبديل شده است که رای‌گيری واپسين (رياست جمهوری دهم) و چگونگی اداره و مواجه شدن با آن را به کابوسی مبدل نموده است. آنچنان که به اغلب احتمال؛ حاکمان و بازی‌سازان اش را واخواهد داشت تا بازهم مقدمات «يک رای‌گيری بسته‌تر از پيش» را فراهم نمايند.

چرا که در «وضعيت کنيائی شدن»؛ هرگز اهميت ندارد که آن کس که «نارضايتی و خشم عمومی» را نمايندگی می کند (يا در واقع، افکار عمومی وی را –قبل از مرحله‌ی رای دادن- برمی‌گزيند تا نمادِ خشم و نارضايتی او از وضع موجود باشد) تا چه حد «خودی» يا «غيرخودی»ست! (همان رويدادی که در دوم خرداد رخ داد).

بدين ترتيب:
حاکمان و بازی‌سازان‌شان؛ ناچار از آن خواهند بود که دايره‌ی تائيد صلاحيت‌ شدگان را چنان تنگ بگيرند که تنها «خودی‌ترين خودی‌ها» را شامل شود. که اين؛ به خودی خود يعنی «يک رای‌گيری بسته‌تر از هميشه». يعنی خودکامگی بيشتر و يعنی «بازهم به تعويق انداختن پذيرش راه‌حل قطعی». (بازی‌سازان حاکم از خود نمی‌پرسند که مگر تا کی می‌توان با اين تشويش دائمی زندگی کرد؟!)

در هر حال؛ آنچه بايد به «بازی‌سازان حاکم» يادآور شد اين است که:
راه‌حل هر چه که باشد، آن چيزی نيست که اکنون در ذهن شما می‌گذرد و مشغول سنجيدن جوانب و پيامدهايش و نيز تدارک مقدمات آن هستيد.

● اما «اگر وضعيت به همان ترتيبی پيش رود که تاکنون پيش رفته است (يعنی همچنان از «پذيرش خواست و اراده‌ی اکثريت خاموش» سر باز زده شود) چندان دور و دير نخواهد بود که وارد «مرحله‌ی تازه و تعيين کننده‌‌ای از بازی» خواهيم شد.

لازم به شمارش نشانه‌هايی که چنين ادعايی را گواهی می‌کنند نيست. کسی که «در ايران و البته در ميان مردمان و صد البته مانند مردمان» زندگی کند (نه چون آقايان و آقازاده‌گان اشراف‌منش ‌شان)، می‌تواند حس کند که مردمان در آستانه‌ی عصبيتی ويرانگر قرار دارند که رخدادهايی چون «بلوای ايلام» و چند شهر ديگر [اعتراضات دانشجويان در شيراز و تصرف و تسخير دانشگاه؛ تجمع و درگيری اخير در مقابل سفارت امارات به بهانه‌ی دفاع مدنی از تماميت ارضی کشور (که پيوستگی و ابراز همبستگی مردمان در اتوموبيل‌های‌شان را نيز به همراه آورد و در کمتر از چند دقيقه، آشوب در يک منطقه‌ی بزرگ دامن گسترد)؛ تجمعات و اعتصابات و درگيری‌های کارگری در هفت‌تپه و لاستيک البرز و مانند آن؛ آتش‌سوزی های اخير در کارخانجات؛ همه و همه] «پيش‌درآمدها» و «بازی دست‌گرمی» مردمانی‌ست که از وضع موجود به ستوه آمده‌اند (پانويس).

اگر چنين باشد که به باور نگارنده هست؛ آنگاه بايد نوشت:
ضروری ست پيش از ورود به اين مرحله از بازی «ياد بگيريم که چگونه خشونت و نفرت خود را آنچنان مديريت کنيم که آسيب‌هايی که تهديدمان می‌کند، به حداقل برسند».

● به راستی شما از اين خبر چه می فهميد:
[در حالی که در خصوص ديگر کشورهای ميانه، آزمون تافل حتی تا يک ماه آينده نيز رززو نشده، اما متقاضيان در ايران، تا ۸ ماه آينده تقاضا پر کرده اند و نام‌نويسی امروز در ايران، مربوط به ۹ ماه ديگر است!].

يا از اين قبيل اخبار که اين روزها، به طور «روزانه و غير مترقبه»ای با آن مواجه می شويد چه می فهميد: [کارخانه‌ی مينو آتش گرفت. کارخانه‌ی روغن نباتی شيراز سوخت. مخزن فلان دو کارخانه‌ در شازند منفجر شد؛ و ....].

يا از اين «مصوبه‌ی امروز» مسئولان قوه‌ی قضائيه چه می فهميد که مطابق با آن:
[کسانی که صنايع بزرگ را عمداً تخريب کنند يا از کار بيندازند، مشمول جرايم سنگينی نظير حبس از پنج تا پانزده سال خواهند شد. و در صورتی که اين اقدامات به صورت مسلحانه صورت گيرد يا در راستای مقابله به نظام باشد، عاملان ممکن است «محارب» شناخته شوند].

يا از اين خبر چه می فهميد:
[مطابق بخشنامه‌ی اخيری که به بانک های سراسر کشور ابلاغ شده است، کليه‌ی بانک های ملکف شده اند که حداکثر تا اول آذر ماه، کليه‌ی اموال غيرمنقول خود از مستغلات گرفته تا کارخانجات و سهام خود را فروخته و به وجه نقد تبديل نمايند].

به راستی «هوشمندترين ايرانيان» در حال حدس زدن چه وضعيتی هستند که ظرفيت آزمون تافل، تا ۸ ماه آينده را، از هم اکنون پر کرده‌اند تا به هر ترتيب ممکن، خود را از «مهلکه» برهانند؟!

● به نظرم حال که حاکمان با خودپسندی بسيار، آخرين فرصت برای نزديک شدن به مردمان را از دست دادند؛ بسيار ضروری‌ست تا فرا بگيريم که در مرحله‌ی تازه‌ای از بازی «که با سرعت در حال نزديک شدن به ماست» و هيچ نيرويی به گمانم قادر به پيشگيری از آن نخواهد بود؛ چگونه «نفرت و خشونت متراکم شده در همه‌ی اين ساليان» را مديريت کنيم.


پانويس يک:
جالب آنکه اخيراً، شهروندان معترض و ناراضی (از جمله در موضوع تجمع در برابر سفارت امارت در اعتراض به دعاوی ارضی اين کشور عليه ايران) در يک «تغيير رويه‌ی زيرکانه»، و به منظور «کاهش ريسک اقدامات خود» برای «تمرين اعتراض»؛ ذيل شعارها و مواضعی «زمين بازی» برای خود تهيه می‌بينند که بازی‌سازانِ ساخت حاکم در سه سال گذشته، به منظور تقويت احساسات ناسيوناليسيتی ايرانيان برای بهره‌برداری از آن در پرونده‌ی هسته‌ای، در شيپور آن دميده‌اند!

به بخشی از گزارش يک روزنامه نگار- بلاگر ايرانی (لوليان) که اين صحنه را روايت کرده است دقت کنيد:

[از عجايب زندگی کردن در اين سرزمين دشوار، اين است که -انگار- هميشه در چند لحظه‌ای انقلاب و آشوب قرار داری. جالب است؛ هميشه در معرض يک شور انقلابی هستی. منظورم اين است که همه‌اش فکر می‌کنيم همين روزهاست که همه‌چيز دود شود و به آسمان برود. همين روزهاست که چيزی وابپاشد. همين روزهاست که همان ديگِ قل‌قل‌کنانِ معروف که بالاخره قرار است يک روز بجوشد و سر برود و منفجر شود؛ بترکد.
مثلا من چه می‌دانستم امروز، وقتی قرار است برای يک ملاقات دوستانه- کاری کوچک بنشينم و با نازنين گپ بزنم، مسيرم بيفتد سمت خيابان وليعصر و سفارت امارات، ببينم که دارند مردم را به قصد کشت می‌زنند و من ِ بی‌خبر، يک لحظه به خودم بيايم در حاليکه وسط جوی پر آب خيابان وليعصر هستم و کفش‌هايم خيس آب است و دارم از ترس می‌لرزم و دست و پايم يخ بسته و پنجاه قدم پشت سرم چند موتوری ضد شورش پيچيده‌اند توی پياده رو و از روی موتور به پا و کمر مردم لگد می‌زنند و باتوم‌هايشان را توی هوا تکان می‌دهند و مردم هو می‌کنند و سوت می‌کشند و اين سو و آن سو فرياد می‌کشند و شعار زنده باد ايران سر می‌دهند و زن‌ها با صدای بلند نفرين می‌کنند و در حاشيه پارک ملت، پسرهای جوان را زير چک و لگد گرفته‌اند و من چاره‌ای ندارم جز آنکه برای پرايدی که زوج جوانی در آن نشسته‌اند و سرعت را کم‌کرده‌اند، دست تکان بدهم که از وسط جوی آب و خطر باتوم و آن فضای رعب‌آور پليسيايی ترسناک غم‌انگيز تهوع‌آور نفس‌گير ضد بشری لعنتی خودم را نجات بدهم].

همين رخداد به تنهائی نشان می‌دهد که به مثابه حاکمانی خودپسند و خودمحور، اگر در مسير نادرستی قرار داشته باشيد: تقريباً هر کنش درستِ شما هم؛ در نهايت، به کنشی عليه شما تبديل خواهد شد.

روزهای سختی در پيش است. برای حاکمان که «فرصت ۲۴ اسفند« را از خود و کشورمان گرفتند؛ بيشتر!

Copyright: gooya.com 2016