خبرنامه اميرکبير: واحد فرهنگی انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی اميرکبير به مناسبت سالگرد ۱۸ تير ۷۸، گزارشی همراه با جزئيات اعتراضات دانشجويان در تيرماه سال ۷۸ و تحليل وقايع آماده کرده است، که در ذيل می آيد:
ويژه نامه ۱۸ تير ۱۳۷۸
بنام آزادی
برای آزادی کليه ی زندانيان سياسی
برای رهائی از هرگونه خودکامگی و واپسگرايی
ما را به خاطر بياور!
ما را که تازه جوانانی بيست و دو ساله بوديم
شور عشق درسينه داشتيم و
پيش از آن که عاشق شويم سينه بر خاک سوده مُرديم.
ما را به خاطر بياور!
ما را که سينه سرخانی خنياگر بوديم و ده به ده
نه در آسمان و نه در کوهسار و نه برشاخسار
که در بازار پيش از آن که آوازه خوان شويم
بر شاخه ای تکيده از تکيه گاه خويش
جان واسپرديم
به خاطر دارم پيامشان را، سرنوشتشان را،
آری …
و هميشه درگذرگاه خاطرم درگذر است
آوازهای صامت سينه سرخان سينه برسيخ و
تجسد آرزوهای بيست و دو سالگان سينه بر سنگ
و از تکرار يادشان شايد پيش از آن که شاعر شوم
بيست و دو ساله بميرم. آمين.
(سروده شهيد عزت ابراهيم نژاد لاله سرخ کوی دانشگاه)
پيش از اينکه به رويدادهای ۱۸ تير ۷۸ بپردازيم، خوب است نگاهی کوتاه به جايگاه ۱۸ تير در تاريخ ايران بيفکنيم. تاريخ اين مرز و بوم پر از روزهايی است که گاه شاهان به بهانه هايی خون مردمان ريخته اند و روزگار بر ايشان تيره نموده اند و گاه پيران و شيخان به نام دين، آزار مردم کرده اند و انديشه و زندگی بر مردمان تنگ نموده اند.
آرمان خواهی مردم ايران به شيوه مدرن در حالی صده اش را سپری کرده است که در هر برهه از اين سال ها، جانفشانی هايی برای آبياری نهال نوپای آزادی شده است. زمانی مظفر الدين شاه قاجار پس از امضای مشروطه جان داد و فرزندش ناگهان ضدمشروطه شد. مشروطه در آن روز مثل اصلاحات ايران امروز، شد نماد آزادی و از اين رو بود که استبداد ذاتی شاه قاجار تاب نياورد و توپ آتش به خانه نوپای ملت گرفت و سينه ها را شکافت و نخستين شهدای راه آزادی خواهی نوين ملت ايران را درپی داشت. قيام مشروطه هر چند در اندک زمانی بعد، محمد علی شاه را کنار گذاشت اما بهار مشروطه خواهان با کودتای رضاخانی سالهای زيادی باز زمستان شد تا تاج گذاری پهلوی اول، و او شد قبله ی عالم. تا شهريور ۱۳۲۰ که آزادی خواهان ايرانی حق تنفس را پذيرا شدند. و همچنان …
در پاييز سال ۱۳۲۸، همزمان با نهضت ملی شدن صنعت نفت و اوج گيری مبارزات دکتر مصدق پيشوای نهضت ملی ايران، دانشجويان به ياری جنبش ملی و ضد خودکامگی مردم ايران شتافتند. سپس در قيام ۳۰ تير ۱۳۳۱، و گرماگرم خيزش ملت ايران در پشتيبانی از دولت ملی مصدق، خيابانهای تهران، دانشجويان پيشتاز و قهرمانی را می ديد که در پيشاپيش ديگر مردم بودند. در ماه های پس از کودتای ننگين ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، اعتراض ملت ايران در برابر شاه در خروش نسل آگاه و بويژه در اعتراضات دانشجويان نمايان شد. در شانزدهم آذر همان سال نخستين آذرخش خشم دانشجويان آگاه، تاريکی شب را درآغاز حاکميت سياه حکومت کودتا شکافت. در آن روز شاه نيروهای گارد و تکاوران چتر باز خود را برای سرکوب دانشجويان به دانشگاه تهران فرستاد. سه آذر اهورايی بدست دژخيمان تا بن دندان مسلح رژيم در دانشکده فنی دانشگاه تهران به خاک و خون غلتيدند. از آن روز به بعد خون سه دانشجوی قهرمان شانزدهم آذر، همواره در دانشگاه جوشيد و همه ساله آن را گرامی داشتند، چندان که شانزده آذر در ميهن ما روز دانشجو ناميده شد اما ريختن خون آنها برای رژيم شاه بسيار گران تمام شد. زيرا از همان روز سنت ايستادگی و آزاديخواهی در دانشگاههای ايران بنيان نهاده شد، دانشگاه سنگر آزادی نام گرفت و ۱۶ آذر، روز دانشجو گرديد. ۱۶ آذر روزی است که دانشجويان که پيشتاز ديگر مردم هستند درخت آزادی خواهی را در دانشگاه کاشتند و با خون شهدای دانشجو آبياری نمودند. و ديديم که چگونه درسال ۷۸، شانزده آذر در ۱۸ تير خروشيد و از خاکستر خود سر بر آورد. آری همان واژه آزادی خواهی است که ۱۶ آذر ۳۲ را به ۱۸ تير ۷۸ پيوند می زند.
و اينگونه بود که به مانند پهلوی پدر، محمد رضای جوان، خودکامگی را تا ۲۵ سال به خورد ملت داد. فراز ديگر زمانی فراهم شد که ديگر همه فهميدند شاه نمی خواهند و بايد مشروطه را از ياد برد. در روند پيروزی انقلاب نيز دانشگاهيان نقش بسياری داشتند و اينگونه نيست، که امروزه همه چيز را بنام روحانيت مصادره کرده اند. بعد از انقلاب که روحانيون زمام امور را قبضه کردند، با توجه به پيشينه برخورد با مدارس مدرن (ساخت نخستين مدرسه توسط آقای رُشديه و مخالفت روحانيت را می توان يادآوری کرد) و پويايی جنبش دانشجويی در سالهای ۵۷ تا ۶۰ که به خوبی نمايان بود که ميتوانست نسلی دگرانديش را به ارمغان آورد، به سراغ دانشگاه رفتند تا آن را تحت سلطه قرار دهند. با انقلاب فرهنگی دست به تصفيه و سرکوب دانشجويان زدند و موج وسيع بازداشت ها و اعدام ها آغاز گرديد. بعد از بستن دانشگاه ها هم حدود ۱۲- ۱۰ سال امکان سلطه تا حدودی فراهم شد اما از سال های ۷۱-۷۰ و با جايگزين شدن دانشجويان، زمزمه خواسته های نو و مدرن پديد آمد و در سال ۱۳۷۸ زمزمه ها، فريادی گشت و فرياد کوبنده دانشجويان تيری بر قلب سياه اهريمنان شد.
آری از نخستين سالها، دانشگاه همواره روح پرسشگری داشته است و از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تا به امروز بارها استقلال دانشگاه توسط صاحبان قدرت درهم شکسته شده است. ولی در اين ميان، در دو روز خشونت و سياه دلی بيداد کرده است. شانزدهم آذر ۱۳۳۲، و هجدهم تير ماه ۱۳۷۸.
و اکنون ببينيم رويداد چه بود
نيمه تيرماه بود. مجلس پنجم شورای اسلامی که بيشينه نمايندگان آن از انحصارطلبان و واپس گرايان بود، در واپسين ماه های زندگی خود طرحی را به عنوان قانون مطبوعات در دستور کار خود قرار داد که در آن نحوه دست و پا بستن و به مهميز کشيدن مطبوعات نيمه آزادی را که پس از خرداد ۷۶ پا به منصه ظهور گذاشته بودند، بخوبی پيش بينی کرده بود. روزنامه سلام در سه شنبه ۱۵ تير ماه با ارائه يک مدرک تيتر می زند که طرح قانون مطبوعات از سوی سعيد امامی (اسلامی)، مجری قتل های زنجيره ای، طراحی شده است. به دنبال انتشار اين خبر، روزنامه سلام روز چهارشنبه ۱۶ تيرماه شماره ی پايانی خود را بدست چاپ سپرد و در عصر همان روز درپی اخطار وزارت اطلاعات توقيف شد.
روز پنج شنبه ۱۷ تيرماه درحالی که دانشگاه ها آماده آغاز تعطيلات تابستانی می شدند، جنبش دانشجويی در حال تدارک يک راهپيمايی آرام بود. ساعت ۵/۱۰ شب بود. دانشجويان، اين پيش آهنگان آزاديخواهی و استقلال طلبی ملت ايران، به عنوان اعتراض به طرح چنين قانونی برای مطبوعات در مجلس، و همچنين اعتراض به توقيف روزنامه سلام، راه پيمايی آرامی را در کوی دانشگاه آغاز کردند. شمارشان کم کم افزوده می شد و زمانی که جلوی درب کوی می رسند حدود ۲۰۰ نفرند. عليه توقيف سلام شعار ميدهند و در شعارها اين کار را نيز بخشی از طرح سعيد امامی می دانند. جمعيت به مقابل درب کوی پسران می رسد و از درب اصلی خارج می شود. اين واقعه چندان غيرمعمول نيست. خيابان کارگر شمالی (اميرآباد) از تقاطع جلال آل احمد به بالا، بارها در رخدادهای گوناگون سياسی، اجتماعی و صنفی شاهد چنين منظره ای بوده است و هر بار بدون مشکل خاصی غائله ختم شده است. دانشجويان در حال شعار دادن از خيابان پايين می آيند و با رسيدن به بزرگراه به سوی کوی بر می گردند. حالا ديگر جمعه ۱۸ تيرماه است. مقابل درب کوی می رسند نيروی ضدشورش از دور پيدا می شود. قبلا چنين اتفاقی نيفتاده بود.
دانشجويان ساعت ۵/۱ صبح قطعنامه راهپيمائی را می خوانند و خواستار رفع توقيف سلام و عدم تصويب طرح اصلاح مطبوعات می شوند و بعد اکثرشان می روند که بخوابند ولی حضور نيروی ضدشورش که چند ده متر دورتر ايستاده اند و حالا عده ای با لباس شخصی به آنها پيوسته اند باعث می شود ۶۰-۵۰ نفر از دانشجويان در محل بمانند. هيچکدام از جايشان تکان نمی خورند. بچه ها شروع می کنند به شعار دادن عليه توقيف سلام و برای آزادی مطبوعات. نيروی ضدشورش به سمت دانشجويان حرکت می کند دانشجويان به خيال دفاع به سوی آنها سنگ می اندازند و افرادی که با لباس شخصی همراه نيروی انتظامی اند، به سنگ اندازی جواب می دهند. چند خودرو پر از افراد نيروی انتظامی به طرف شمال خيابان حرکت می کنند. از وسط دانشجويان رد می شوند و دور از ديد آنها متوقف می گردند، اما کمتر کسی متوجه می شود که هنگام برگشت خودروها خالی هستند. درحالی که بچه ها نگران پايين خيابان هستند همين سربازان پياده شده از بالای خيابان دانشجويان را غافلگير می کنند. سنگ پرانی ها و درگيری های پراکنده تا ۴ صبح ادامه پيدا می کند. در اين فاصله يک نفر از سربازان نيروی انتظامی توسط دانشجويان به گروگان گرفته می شود اما با پا در ميانی دکتر کوهی سرپرست کوی دانشگاه که از آغاز به عنوان ميانجی در رفت و آمد است، پس از چند دقيقه آزاد می شود.
يک خودروی نيروی انتظامی در اين هنگام به دانشجويان هشدار می دهد که به داخل کوی بروند و گرنه بايد منتظر واکنش باشند. چندين خودروی نيروی انتظامی به طرف دانشجويان حرکت می کنند. دانشجويان عقب نشينی کرده وارد کوی می شوند و به خيال اينکه همه چيز تمام شده به طرف خوابگاه های خود حرکت می کنند تا بخوابند. اما نيروی انتطامی همراه همان افراد خاص که ظاهری شبيه به هم دارند، پيراهنهای سفيد روی شلوار، ريش و باتوم به دست (انصارحزب الله به سرکردگی ده نمکی) به حرکت به سوی خوابگاه ادامه داده وارد آن می شوند. مذاکرات دکتر کوهی با فرمانده نيروی انتظامی حاضر در محل به جايی نمی رسد و خود او و دکتر سليمانی معاون دانشجويی دانشگاه تهران به نحو زننده ای دستگيرمی شوند. دانشجويان بهت زده می گريزند.
نيروی انتظامی و انصارحزب الله در آغاز به مسجد کوی که دم دست است مغول گونه حمله می کنند. عده ای شيشه های مسجد را با ضربات باتوم می شکنند و وارد می شوند. دانشجويان نمازگزار را درحضور امام جماعت کوی به شدت زير ضربات باتوم و مشت و لگد می گيرند. دانشجويان بهت زده کتک می خورند. شماری را پس از کتک زدن از کوی خارج و سوار خودرو های نيروی انتظامی می کنند. درحاليکه ساختمانهای ۱۴-۱۵-۱۸-۱۹- ۲۰-۲۱ و ۲۲ يکی پس از ديگری مورد هجوم قرار می گيرند، موج ديگری از لباس شخصی ها از درب جنوبی حمله می کنند. رعب و وحشت صدای خرد کردن شيشه ها و صدای چکمه ها در گوش ها پيچيده است. کتابها، رايانه ها، تختخوابها، ميز و صندلی و وسايل شخصی دانشجويان تخريب و عکسهای پاره شده شخصيتهايی چون دکتر مصدق، دکتر شريعتی به آتش کشيده شد. شمار زيادی از دانشجويان مضروب و مصدوم شدند. بر ديوارهای سالن خوابگاه، شعارهای متعددی نوشته شده بود : {جرمش آن بود که اسرار هويدا می کرد} ، {دانشجو می رزمد ، استبداد می لرزد} ، {جمعه ها خون جای بارون می چکه} و …
درب راهروها و درب اتاقها را با باتوم و لگد می شکستند و در حالی که دشنام های بسيار رکيک سر می دهند وارد اتاقها می شوند. دانشجويان از همه جا بی خبر را می زنند و وسايل اتاق را کاملا نابود می کنند. آنچه بردنی است مثل پول، ساعت و ماشين حساب می برند. دانشجويان را که زير ضربات مشت و لگد و باتوم و پنجه بوکس زخمی شده اند به داخل ماشين ها می برند. بيچاره طبقه بالاييها! در راه پله باتوم بدست ايستاده اند و در تمام طول مسير بی رحمانه دانشجويان را می زنند. دانشجويان سرشان را ميان دو دست می گيرند تا از اين دالان مرگ گذر کنند. استخوانهای ساعد خيلی ها براثرضربات می شکند. چندين اتاق به آتش کشيده می شود. دانشجويان ساختمان ۲۲ تصميم به ايستادگی می گيرند و ميزها را در جلوی درب می گذارند اما مهاجمان هيچ مقاومتی را برنمی تابند. يکی ازمهاجمان که می بيند ورود مشکل است فرياد می زند “به امام حسين اگر درو باز نکنيد ميآم تو همه تون رو مثل سگ می کشم” تهديدش جدی است، درب باز می شود، باز شدن درب همان و زير ضربات باتوم و مشت و لگد له شدن همان، درحال کتک زدن دشنام می دهند و می گويند کجاست خاتمی!!!!!!!! تا به دادتان برسد؟ در ساختمان ۲۲ يکی از بچه ها را از طبقه سوم به پايين پرت می کنند و فرياد می زنند “يا حسين قبول کن”! در بعضی از ساختمان ها به خود زحمت ورود هم نمی دهند؛ از سوراخی که با باتوم روی درب اتاق درست کرده اند، گاز اشک آور می اندازند و بچه ها را که با احساس خفگی خارج می شوند، می زنند و می برند. يکی ازبچه ها که خوابيده با يک ضربه باتوم که به سرش می خورد بيدار می شود و می بيند کسی بالای سرش ايستاده داد می زند “آزادی انديشه می خواهی ها ؟!” و او را می زند، کف اتاقها و راهروها پر از خورده شيشه و خون است.
کم کم سپيده دم ۱۸ تير می تابد. مهاجمان به خوابگاه خارجيها، ساختمان ۲۳ هم حمله می کنند و اگر قيافه ساکنان خيلی خارجی باشد(!) مثل سياهپوستها تنها پاسپورتها را می بينند و پولها را که اکثرا دلار است می برند. اما در بعضی اتاقها مثل اتاق پاکستانی ها و هندی ها رفتارشان چندان تفاوتی با هموطنانشان ندارد. “شيعه ای يا سنی ؟” سوالی است که بعضی دانشجويان در برابرش مبهوت می مانند.
ساعت ۵/۵ است مهاجمان کم کم می روند و فضای درگيری آرامتر می شود تمام کوی را گازاشک آور گرفته است. دور تا دور ميدان مرکزی کوی زخمی ها ناله می کنند. بچه ها سعی می کنند زخمی ها را دست کم به بيمارستا ن بفرستند، اما هنوز بيرون کوی پراز نيروی ضدشورش و شبه نظاميهاست. برخی از دانشجويان در راه فرار از کوچه های اطراف باز با مهاجمان (لباس شخصيها درگير می شوند) بعد از مدتی درهای خانه ها به روی اين بچه ها باز می شوند و مردم محله اميرآباد تا صبح به آنها پناه می دهند.
حمله ی ديگر
اما گويا هنوز کافی نيست. نيروهای ضدشورش با سپر و باتوم دوباره حمله می کنند و اين بار در روشنايی روز و چه بهانه ای بهتر از نجات گروگانها ؟! (سه نفر از نيرهای انتظامی و يکی ازشبه نظامی ها (لباس شخصی ها) که مشغول غارت و دزدی بودند ديرتر از گروه خود از ساختمان خارج شده بودند. اندک دانشجويانی که لای بوتهها پنهان شده بودند. اين چهار نفر را گرفتند و به انباری ساختمان منتقل کردند. آنها نه تنها به دانشجويان صدمه زدند بلکه وسايل آنها را هم دزديده بودند.) بار ديگر دانشجويان پس از اندکی ايستادگی می گريزند. باز غارت و ضرب و شتم و فحاشی … بچه ها خودشان آن چهار نفر را آزاد می کنند. ديگر هر کس را سر راهشان قرار می گيرد می برند، حتی بعضی از کسانی را که برای تماشا ايستاده اند. گروه گروه دانشجويان با پاهای برهنه از روی شيشههای خرد شده عبور داده می شدند. بيمارستانها تحت کنترل بود. هرکس از دانشجويان زخمی که به بيمارستان میآمد توسط لباس شخصی ها بازداشت و به جای نامعلومی برده می شد. آمبولانس خوابگاه که چند زخمی را به بيمارستان شريعتی حمل ميکرد در ميانه را متوقف شد. زخمیها به حالت وحشتناکی بيرون آمبولانس پرت شدند. راننده آمبولانس کتک خورد. حتی يک پليس که به حمايت از زخميها در برابر لباس شخصيها آمده بود کتک خورد. يکی از زخمیها گفت که از دهانش خون ميآمد. چون توسط گروهی نامعلوم سنگ خورده بود. آنها تا او را ديدند مشتی ديگر به دهانش کوفتند و در گوشه ای از خيابان انداختند. در حاليکه از او خون ميرفت، اجازه نمیدادند کسی او را به بيمارستان ببرد. بعد از چندين ساعت يک افسر فهميده آنها را از دست آدمکشها نجات ميدهد…( بين نيروهای ضدشورش و افسران معمولی نيروی انتظامی فرق زياد بود.)
حدود ساعت ۸ صبح مهاجمان کوی را تر ک می کنند يک ساعت بعد در خيابان کارگر شمالی که از اين پس دانشجويان آن را خيابان ۱۸ تير می نامند، رفت و آمد عادی جريان دارد! اما آن سوی نرده ها سکوت مرگ، بهت و گريه و بغض و کينه بر کوی حاکم است. زخميان را به بيمارستان شريعتی می رسانند. خيلی ها را (می گويند ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر) را برده اند، معلوم نيست به کجا. همه گيج و بهت زده اند. نمی دانند چه بايد بکنند. ساعت ۱۰ صبح است. خبر به صورت پراکنده در شهر پخش شده است. بازماندگان حادثه بغض آلود و خشمگين در کنار حوض مرکزی کوی جمع می شوند. بچه های دانشگاه اولين گردهمايی را تشکيل می دهند. يکی از بچه های دانشکده فنی بالای نيمکت می رود. سخنش گريه آلود و خشمگين است، پيشنهاد می کند بچه ها دور هم جمع شوند و پس از يک راهپيمايی داخل کوی و جمع کردن بقيه دانشجويان در جلوی مسجد تحصن کنند، بچه ها با فرياد می پذيرند. از بين جمعيت ۱۰ نفر به عنوان انتظامات انتخاب می شوند. با پيشنهاد يکی ديگر از دانشجويان بچه ها به سوی کوی پزشکی راه می افتند تا دانشجويان پزشکی را نيز با خود همراه کنند. جلوی درب خوابگاه پزشکی يک نفر از بچه ها ی بسيج سعی ميکند جلو ی ورود دانشجويان را بگيرد. دانشجويان با شعارهای “عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز” ، “دانشجو، دانشجو، اتحاد، اتحاد” و “پزشکی، پزشکی، اتحاد، اتحاد” وارد کوی پزشکی می شوند. آرام آرام، دانشجويان پزشکی يکی يکی خواب آلود سرشان را از پنجره بيرون می آورند تا ببينند چه شده …
يکی از بچه ها سخنرانی می کند و به طور خلاصه ماوقع را شرح می دهد و از همه درخواست می کند با هم اعتراض کنند و گرنه فردا نوبت خودشان خواهد بود. جمعيت کم کم افزوده می گردد. افراد جديد ابتدا باور نمی کنند. اما وقتی صحبتهای بچه ها را می شنوند با حيرت به سوی محل فاجعه می روند تا خود ببيند. آنجا همه چيز گوياست. بر ديوارها با خون نوشته شده: ” اين سند جنايت فاشيسم است ” ، ” به بوسنی خوش آمديد!” ، ” چنگيز آسوده بخواب … ” و… جمعيت بغض آلود به سوی درب کوی می رود. حالا ديگر جمعيت خيلی زياد شده است عده ای از بچه ها با فرياد همه را به تحصن درداخل کوی فرا می خوانند. اما بچه ها خمشگين و داغند. آنچه ديده اند، جای هيچگونه تاملی باقی نگذاشته است.
ماندن يا رفتن
از همين جا دو دسته می شوند. عده ای همه را به داخل می خوانند و عده ای نيز خواستار بيرون رفتن هستند تا صدای دادخواهی خود را به گوش مردم برسانند. خبر می رسد که کوچه روبرو پر از نيروهای ضدشورش است. اين خبر هم هيچ تاثيری در فوران آتشفشان ستم سوزی ندارد. دانشجويان فرياد می زنند از مردن ترسی نداريم. کشمکش بر سر ماندن و رفتن تا ساعت ۱۲ به نفع ماندن ادامه دارد. اما شور بر شوريدن بر ظلم لحظه به لحظه اوج می گيرد. اهميت اطلاع رسانی رخ می نمايد. بازار شايعات داغ است. واقعا چند نفر کشته شده اند؟؟ رسانه های داخلی چه اصلاح طلب چه محافظه کار در اين مورد متفق چشمها را بسته اند.
در اين هنگام دستگير شدگانی که از خانواده شهدا هستند سر می رسند. از کتک هايی که خورده اند و توهين هايی که شنيده اند، سخنها می گويند. جدال بر سر ماندن و رفتن شدت می يابد. کم کم رفت و آمد عادی در خيابان براثر ازدحام دانشجويان در داخل و جلوی درب اصلی به هم می خورد. دانشجويان از داخل کوی به شدت عليه نيروی انتظامی شعار می دهند. مردم تازه می فهمند که خبرهايی هست. سرانجام بر اثر فشار جمعيت، مدافعان ماندن در کوی تسليم می شوند. درب می شکند و جمعيت با شعارهای تند بيرون می ريزند اما از جلوی درب دور نمی شوند چرا که بلافاصله نيروهای ضدشورش از کوچه های روبرو بيرون می آيند و درچند ده متری صف می بندند. بچه ها در رثای دانشجويان مفقود بر ضد نيروهای مستقر و صدا و سيمای لاريجانی شعار می دهند همچنين فرياد “يا مرگ يا آزادی ” طنين انداز است. وقت نماز ظهر عده ای با پهن کردن فرش در داخل کوی سعی می کنند دانشجويان را به داخل بکشانند، اما دانشجويان بيرون کوی با فرياد خواستار نماز خواندن در بيرون کوی می شوند و فرشها را يکی يکی به بيرون کوی منتقل می کنند. از اين زمان به بعد خبرنگاران هم بين جمعيت هستند. بچه ها دور آنها جمع شده اند و دردآلود ماجرا را تعريف می کنند.
معدودی ازدخترها، حدود ۱۰ تا ۱۵ نفر که نيم ساعتی است به جمع پيوسته اند در نماز شرکت می کنند. آنها می گويند که درب خوابگاه فاطميه بسته شده و اجازه نمی دهند دختران دانشجو به بقيه بپيوندند. عده ای از بچه ها برای آنکه توسط نيروهای اطلاعاتی و انتظامی شناخته نشوند، صورتهايشان را با پارچه پوشانده و شبيه چريکها شده اند.
جنگ و گريز با مهاجمان
خبر می آورند که پس از پايان نماز جمعه چندين وانت پر از لباس شخصی ها - که از ساعت ۸ صبح ديگر پيدايشان نيست - به اين سمت حرکت کرده اند. بچه ها برای دفاع تدارک می بينند. برخی از دانشجويان مشغول آماده کردن سنگ، چوب و… هستند. دو نفر از دانشجويان يک جعبه نوشابه از يکی از ساختمانهای شمالی بيرون می آورند: “می خواهيم کوکتل مولوتوف درست کنيم تا ازخودمان دفاع کنيم!” پيراهن سفيدها حدود ساعت ۲ سر می رسند. چندين وانت و تعدادی موتور سيکلت پر از نيروهای معروف به انصار به نيروی انتظامی ملحق می شوند. آنها درحالی که چوب بالای سر می گردانند فرياد ” مرگ برمنافق ” و ” حزب اله ماشااله ” سر می دهند. بلافاصله به دانشجويان حمله می کنند. بچه ها که هنوز جز سنگ چيزی ندارند با صورتهای پوشيده، اين تنها اسلحه را پرتاب می کنند و به داخل کوی عقب می نشينند.
دانشجويان به سرعت می گريزند و شبه نظاميان آنها را تا ميدان مرکزی کوی تعقيب می کنند. در همين ماجرا چشم يکی از دانشجويان رتبه يک رقمی پزشکی کور شد.
اما نيروی انتظامی داخل نمی شوند و جلوی درب کوی صف می بندند. ناگهان صدای شليک يک تير به سر و صدای مهاجمان و مدافعان اضافه می شود. يک پسر ۱۴- ۱۵ ساله از مهاجمان که کلت در دست دارد و آن را به طرف يکی از دانشجويان نشانه رفته و شليک کرده! خوشبختانه گلوله به او اصابت نکرده است. چندين نفر از دو سوی در پی پرتاب سنگ زخمی شده اند. دانشجويان پس از هماهنگی نسبی با يک هجوم ناگهانی به سوی مهاجمان حمله می کنند و آنها را وادار به عقب نشينی می کنند. مهاجمان به سرعت از درب کوی خارج می شوند و پشت سر نيروهای ضدشورش که با سپر و کلاهخود مقابل درب کوی صف کشيده اند سنگرمی گيرند. دانشجويان خشمگين به پرتاب سنگ ادامه می دهند اين بارسنگها تنها به سپرنيروهای ضدشورش برخورد می کند…
مسوولان از راه می رسند!
ورود دو نفر زير باران سنگ بچه ها فضا را اندکی آرام می کند. کم کم به بچه ها معرفی می شوند؛ حق شناس معاون سياسی - اجتماعی وزارت کشور و گويا فرماندارتهران. بچه ها آنها را دوره می کنند، هرکس می خواهد واقعه را تعريف کند و توضيح بشنود. آنها بين بچه ها تحت فشار هستند. حق شناس را به سمت ساختمانها که خود گويای همه چيزند هدايت می کنند. او به دانشجويان که پشت سر هم از او پرسش می کنند پاسخی نمی گويد، چهره اش بيانگر همه چيز است.
نيروهای ضدشورش عقب رفته و در صد متری درب کوی، بالا و پايين خيابان را بسته اند. شبه نظاميان هم همراهشان هستند و حتی گاهی آنها هستند که به نيروی انتظامی دستورمی دهند. مسئولين يکی يکی از راه می رسند. کوی دانشگاه تا به حال اين همه مقامات مملکتی به خود نديده بود ! فاطمه کروبی، صديقه وسمقی و فائزه هاشمی هم به ميان دانشجويان می آيند. دو نفر اول خيال سخنرانی ندارند، تنها ساختمان را می بينند و گرد حيرت و تاسف بر چهره شان می نشيند. فائزه هاشمی سعی می کند برای دانشجويان سخنرانی کند، اما دانشجويان او را نمی پذيرند.
خبرنگاران و فيلمبرداران صدا و سيما از راه می رسند. دانشجويان به شدت با ورود آنها مخالفت می کنند. يکی از خبرنگاران که با دانشجويان وارد مذاکره شده می گويد اجازه پخش به او مربوط نيست و قول می دهد تصاوير و اخبار را روی تلکس خبرگزاری بفرستد و اگر موفق به اين کارهم نشود، لااقل اين فيلم در آرشيو تلويزيون باقی می ماند. بچه ها با هم مشورت می کنند و می پذيرند، آنها مشغول فيلمبرداری و مصاحبه می شوند. بچه ها ناراحت و عصبانی وقايع را شرح می دهند. گاه به کارکنان صدا و سيما پرخاش می کنند. بعد از حدود دو ساعت تهيه گزارش وقتی خبرنگار می پرسد: “ممکن است مهاجمان دانشجو باشند؟” دانشجويان بر می آشوبند و جو عليه خبرنگار داغ می شود. هيات دانشجويی همراه از گروه گزارشگر می خواهد کوی را ترک کنند. ساعت حدود ۵ عصر است. درگيری ها ی پراکنده کماکان ادامه دارد و کم کم بالا می گيرد. نيروی انتظامی گاز اشک آور پرتاب می کند و بچه ها با اولين کوکتل مولوتوف ها بدان پاسخ می گويند. دانشجويان يکی ازيخچالهايی را که ديشب کاملا شکسته و داغان شده بود را به وسط خيابان کارگر (۱۸ تير) می آورند و آتش می زنند.
با ورود هرمسئولی آتش بس می شود و پس از مدتی دوباره درگيری ادامه می يابد. وزير کشور، وزير آموزش عالی، وزير بهداشت، رييس دبيرخانه شورای امنيت ملی و قائم مقام وزارت اطلاعات از راه می رسند.
مسوولان دانشگاه تهران از جمله معاون آموزشی و پژوهشی از حدود سه ساعت پيش در ميان دانشجويان هستند و با آنان همدردی می کنند. طبيعی است که امتحانات هفته آينده توسط مسوولان دانشگاه لغو می شود. عده ای حدود صد نفر از دخترها و همين تعداد از پسرها که با شعار “برادر دانشجو حمايتت می کنيم”، از خوابگاه شمالی (خوابگاه دختران و علوم پزشکی) در مقابل درب کوی علوم پزشکی تجمع کرده اند، برای ملحق شدن به دانشجويان پايين با ممانعت نيروی انتظامی مواجه می شوند. در نتيجه وارد خوابگاه های علوم پزشکی می شوند تا از آن طريق خود را به پايين برسانند. جمعيت بالا نيز سرانجام به درب پايين می رسند.
موسوی لاری تازه از راه رسيده و در برابر خوابگاه ۱۴ مشغول سخنرانی است. دراين سخنرانی نيز مانند بقيه سخنرانی ها بچه ها تنها تا جايی که سخنران به محکوم کردن واقعه و بيان عمق فاجعه می پردازد به او اجازه سخنرانی می دهند و به محض آن که به نظر برسد سخنران قصد توجيه کردن يا آرام کردن جمع را دارد دانشجويان او را از تريبون پايين می آورند. موقع سخنرانی موسوی لاری ناگهان فرياد ” لاری، لاری، استعفا، استعفا” عده ای را با خود همراه می کند. چون داخل کوی بلند گو وجود ندارد، وزير بيرون می رود و با استفاده از بلندگوی يک ماشين نيروی انتظامی در حالی که دانشجويان آن را محاصره کرده اند، به سخنرانی ادامه می دهد. شيشه ماشين قبلا در اثر برخورد سنگ شکسته است. بچه ها از وزير می خواهند که برای آرام شدن اوضاع لباس شخصی ها و نيروهای ضدشورش را از آنجا ببرد. وزير دربرابر چشمان بچه ها با تلفن همراه با فرمانده نيروی انتظامی تماس می گيرد ولی پس از چند لحظه مستاصل می گويد: “متاسفانه به حرف من گوش نمی دهند.” همه بلند می خندند. باز مقامات ديگر از راه می رسند. مجيد انصاری نماينده مجلس و تاج زاده معاون وزارت کشور. همه پس از ديدن ساختمانها (البته تحت فشار دانشجويانی که می خواهند با آنها صحبت کنند) به مسجد کوی می روند و در آنجا با حضور عده زيادی از دانشجويان سخنرانی، پرسش و پاسخ و تريبون آزاد برگزار می شود. دانشجويان پشت تريبون مستقيما مقامات بالای کشور را مورد خطاب قرار می دهند. گروههای فشار را زير سوال می برند و می پرسند چه کسی از آنها حمايت می کند؟
سرانجام دکتر کوهی مسوول کوی که مدتی در بازداشت بوده، از مسئولان حاضر (غير از آنها که بايد شب در جلسه شورای امنيت ملی شرکت کنند) درخواست می کند برای جلوگيری از حمله دوباره، شب در مسجد کوی همراه دانشجويان باشند. اين پيشنهاد با فرياد الله اکبر تاييد می گردد. در همين حال بيرون کوی، بقيه دانشجويان فارغ از صحبتهای درون مسجد شيوه ديگری برای مبارزه دنبال می کنند. شعارهايشان اميرآباد را به لرزه آورده و جمعيتی را گرد آورده اند.
اخبار ساعت ۹ شب تلويزيون برای اولين بار از حادثه خبر می دهد. با اين جمله که درگيری دانشجويان و نيروهای انتظامی متاسفانه به داخل کوی هم کشيده شد. در تصاوير هم تابلوی شکسته بسيج دانشجويی کوی را نشان می دهد و درنهايت صدای “وزير کشور استعفا، استعفا ” را پخش می کند! خشم بچه ها از تلويزيون حد ندارد. گزارشگر صدا و سيما شانس آورده که ديگر ميان بچه ها نيست. جالب آنکه اخبار ساعت ۱۰ و ۳۰/۱۰ ديگر همان خبر را هم پخش نمی کند.
شب، آتش های بزرگ
بحث در مسجد کوی داغ داغ است. بيرون کوی بچه ها از صد متری پايين درب کوی تا صد متری بالای آن را تحت تصرف دارند. جلوتر از آن، محدوده طرف مقابل است. بچه ها با چوب و هر چيز ديگر که دستشان برسد درخيابان آتش های بزرگ به راه می اندازند، پرتاب کوکتل مولوتف و گاز اشک آور بين دو طرف ردو بدل می شود. با خواندن سرودهای ای ايران، يار دبستانی و لاله در خون خفته چندين بار خيابان را از بالا تا پايين به همراه صف به هم پيوسته طی می کنند. يکی از دانشچويان پيشنهاد می کند که با خواندن سرود کجاييد ای شهيدان خدايی، اين سرود هم از دست طرف مقابل بيرون آورده شود. پس از چند لحطه فرياد کجاييد ای سبک روحان عاشق در خيابان طنين اندازمی شود.
در جبهه مقابل نيروهای ضدشورش صف بسته به هيچ کس اجازه ورود و خروج نمی دهند. در کنار آنها شبه نطامی ها ايستاده اند و گاهی با دانشجويان درگير می شوند.
پس از پرتاب هرکوکتل مولوتف دانشجويان ازبالای ساختمانها برای مردم دست تکان می دهند و مردم متقابلا آنها را تشويق می کنند و به شدت ابراز احساسات می نمايند. مردم به دانشجويان غذا و شيرينی و… هم می رسانند. شعله های آتش از وسط خيابان سر به فلک می کشند و افرادی که گاز اشک آور خورده اند جلوی آتش برده می شوند تا دود تنفس کنند. خانم خبرنگار صبح امروز بچه ها را ترک نمی کند، حتی روی ديوار!
سکوت خبری حاکميت و اخبار تحريف شده راديو تلويزيون به شايعات دامن می زند و موج نگرانی ها تا اعماق شهرها و روستاهای کشور رسوخ کرده است. هر از چند گاهی عده ای از بچه ها خود را به مرکز تلفن (خارج از کوی) می رسانند تا با خانواده هايشان تماس بگيرند. يکی از سلامتی خود خبر می دهد و فرد آن سوی خط را (که گاهی از تشويش و دلهره می گريد) آرام می کند. ديگری با هيجان از فضای اينجا تعريف می کند و گوشی را به سمت شعارها و سرودها می گيرد تا صدا به آن طرف برسد. خيلی ها نگران هم اتاقی هايشان هستند که از صبح پيدايشان نيست. گاهی هم خبرنگاری مشغول رساندن خبر به روزنامه است. هرچند وقت يکبار يک گاز اشک آور جلوی مرکز تلفن انداخته می شود. ناگهان همه از آنجا می گريزند و پس ازچند دقيقه دوباره برمی گردند. نيمه شب است مبارزات در خيابان و مذاکرات در مسجد ادامه دارد. حدود ساعت يک بعد از نيمه شب شمس الواعظين (سردبير نشاط) سخنرانی می کند با بچه ها همدردی می کند، اما درادامه خط اصلاحات نحوه واکنش قانونمند را تشريح می کند: ” بچه ها ! درميدان خشونت، زور تعيين کننده است نه حق” دانشجويان اما اين سخن درست را درچارچوب فضای اصلاحات هدايت شده می بينند و بر اين باورند که کوتاه آمدن در برابر ستم باعث جری ترشدن آن می شود و اصولا کسانی که به خيابان آمدن را طرح می کنند، نه درپی آشوب بلکه درفکر پيوند زدن جنبش دانشجويی و مردمی اند.
حدود ساعت ۵/۲ ناگهان نيروی انتظامی چندين گلوله گازاشک آور مستقيم به سوی دانشجويان شليک می کنند. دانشجويان نيز همزمان چندين کوکتل مولوتف به جمع آنها و نيز شبه نظاميان پرتاب می کنند. صدای تير شنيده می شود و ناگهان چند نفر به زمين می افتند و روی دست دانشجويان به داخل کوچه ها برده می شوند. يکی فرياد می زند: دانشجوی پزشکی ! يکی از انترن ها به داخل کوچه می دود. سر و روی جوانی خونی است. گويا نبض ندارد. او را سوار ماشين می کنند تا به بيمارستان برسانند. درخانه ديگری انترنی سرگرم آتل بندی زانوی ترکش خورده مجروحی است که گلوله گاز اشک آور به پايش اصابت کرده است. مدتی می گذرد و اوضاع کمی آرام می شود. دراين ميان يکی از افسران نيروی انتظامی که خود را هاشمی معرفی می کند و جوانی که يک سر رسيد در دست دارد نقش ميانجی را ميان دانشجويان و پليس ضدشورش و گروه مهاجمان برعهده می گيرند و مدام بين دو طرف نزاع می روند. آنها به دانشجويان می گويند: “انصار پنجاه متر عقب رفته اند تو را به خدا ده متر عقب برويد و حسن نيت نشان دهيد.” دانشجويی اعتراض می کند: “مگر دعوای بالا ده و پايين ده است. آنها چه کاره اند ؟” هاشمی ديگران را قسم می دهد که عقب بروند و… سر انجام تلا ش آنها از آن طرف و شمس و تاج زاده از اين طرف موثر می افتد.
حدود ۴ صبح بالاخره نيروهای ضدشورش و شبه نظاميان عقب نشينی کرده محل را ترک می کنند. بچه ها آرام و خسته با احساس پيروزی به داخل کوی برمی گردند. بعضی مسوولان در کنار آنها درمسجد کوی خوابيده اند، آرامش نسبی برکوی حاکم است. خبر می رسد که فردا ۱۰ صبح قرار است جلوی درب اصلی دانشگاه تحصن کنند. بعضی کابوس ديشب و بعضی خواب فردا را می بينند. عده ای نيز تاصبح جلوی درب کشيک می دهند تا حمله تکرار نشود.
صبح شنبه ۱۹ تير
صبح شنبه در دانشگاه بچه ها بهت زده در دسته های سه-چهار نفره مشغول خواندن روزنامه ها و صحبت کردن در مورد واقعه هستند. حتی دانشجويانی که دخالتی در اين امور نمی کردند، اين بار حداقل با لغو امتحانات متوجه اهميت ماجرا شده اند. هر آن خبر جديدی از روزنامه ها يا بازار داغ شايعات می رسد، اندک اميد به اين که کسی کشته نشده باشد از بين می رود. بچه های اورژانس بيمارستان شريعتی و امام می گويند که وضع مجروحان وخيم است. با اين وجود بعضی از آنها حتی با سر شکافته از ترس نيروهای امنيتی که مجروحان را از اين بيمارستان ها به بيمارستانهای نيروی انتظامی منتقل می کردند، از بيمارستان گريخته اند. شرکت در تجمع و اعتراض به پايمال شدن حقوق مسلم دانشجويان (حق برگزاری تجمع آرام - اصل مصرح قانون اساسی حاکم- آزادی بيان و حتی حق بقا) حداقل کاری است که به حکم دانشجو بودن می شود انجام داد.
ساعت ۱۰ صبح حدود چهل - پنجاه نفر جلوی دانشکده فنی جمع می شوند در حال شعار دادن به سمت پايين حرکت می کنند، جمع بتدريج بزرگتر می شود. دانشجويان برافروخته و عزادار با شعارهای ” عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز- دانشجوی آزاده ، صاحب عزاست امروز” ، ” خاتمی، خاتمی، اقتدار، اقتدار” ، لطفيان ( …) بايد گردد.” حرکت می کنند. مقابل هر دانشکده چند لحظه توقف می کنند و خطاب به دانشجويان جمع شده در مقابل دانشکده شعار می دهند ” دانشجو بپا خيز، از حرمتت دفاع کن “
عده ای به جمع می پيوندند و عده ای تماشا می کنند. دانشگاه را دو بار دور می زنند. حدود ساعت ۱۱ به سر در می رسند و با جمعيت چند هزار نفری داخل و خارج دانشگاه روبرو می شوند. بچه هايی که در کوی دانشگاه بوده اند (بعضی با صورت پوشيده) وقايع را برای جمعيت تعريف می کنند. سخرانی ها و شعارها و نوحه سرايی ها بالامی گيرند. شعارهايی چون “نيروی انتظامی تسليت، تسليت” “دانشجو می رزمد، انحصار می لرزد” ، “چوب، چماق و چاقو ديگر اثر ندارد (… ) بجز خودکشی راه ديگرندارد” ، ” توپ، تانک، بسيجی ديگر اثر ندارد، به مادرم بگوييد ديگر پسر ندارد” ، ” می کشم، می کشم، آنکه برادرم کشت” و….
دکتر خليلی عراقی (رييس دانشگاه تهران ) طی سخنرانی خود بيانيه هيات رييسه دانشگاه تهران را می خواند. هيات رييسه ادامه کار خود را منوط به اعاده حيثيت دانشجو و دانشگاه، آزادی کليه دانشجويان دستگير شده، معرفی و برکناری فوری فرمانده نيروی انتظامی که درحمله به کوی دانشگاه دست داشته است و… اعلام می کند. دکتر نجفقلی حبيبی (رييس دانشگاه علامه طباطبايی) استعفای دسته جمعی روسای دانشگاه های تهران را اعلام می کند. دانشجويان ازاين حرکت با شعار ” استاد انقلابی تشکر، تشکر” استقبال می کنند. متن استعفای دکتر معين خوانده می شود. وی اين حادثه را حرکتی مشکوک برای به آشوب کشاندن جامعه در جهت مقابله با روند توسعه سياسی توصيف می کند. ابوترابی (نماينده ولی فقيه در دانشگاه تهران) شروع به صحبت می کند ولی به محض اشاره به دست داشتن استکبار جهانی، با اعتراض بچه ها روبرو می شود و موفق نمی شود سخنرانيش را به پايان برساند. تاحدود ساعت ۱ به همين منوال می گذرد. هنگام پراکنده شدن بچه ها عده ای از لباس شخصی های معروف به بچه ها حمله می کنند، اما تعدادشان کم است و با مقابله دانشجويان پا به فرار می گذارند و آنقدرعجله می کنند که موتورشان را جا می گذارند و دانشجويان خشمگين آنرا به آتش می کشند.
در همين حين دربعضی دانشکده ها، گروه ها و تشکل های دانشجويی سعی در ارزيابی اوضاع و شناسايی مصدومان يا کشته شدگان احتمالی دارند. بيشتر مصدومان و مفقودان در ساختمان های ۱۴ تا ۱۷ و ۲۲ از دانشجويان دانشکده حقوق و علوم سياسی هستند و به دليل کثرت تعداد اين افراد و عدم اطلاع رسانی صحيح مراکز درمانی و نيز شايعات بی شمار درباره کشته شدگان، کسب اطلاعات به خوبی صورت نمی گيرد. بچه ها تصميم می گيرند مراسم را به صورت تحصن تا زمانی که شورای امنيت (که در همين زمان جلسه دارد) به خواسته هايشان پاسخ دهد، ادامه دهند. در پايان بخشی از جمعيت با اتوبوس و بخشی ديگر به صورت راهپيمايی به سمت کوی حرکت می کنند.
ساعت ۳۰/۱۴ جمعيتی که از صبح در تجمع مقابل درب اصلی دانشگاه تهران شرکت کرده پس از طی مسير خيابان کارگر شمالی (خيابان ۱۸ تير) اکنون به مقابل کوی دانشگاه رسيده که محل ادامه تحصن اعلام شده است. مقابل کوی (درب اصلی تا پايين) مملو از دانشجويان و مردمی است که از جمعه به آنها پيوسته اند.
تظاهرات در خيابان
شماری با فرياد به جمعيت پيشنهاد می کنند که برای آنکه صدای خود را به گوش مردم برسانند در خيابانها راهپيمايی کنند. کسانيکه کنترل تريبون تجمع را دارند اعلام می کنند، راهپيمايی مجوزقانونی ندارد و دانشجويان بايد از اين کار خودداری کنند. اکثر افراد در پاسخ می گويند مگر حمله به کوی مجوز قانونی داشت؟؟ ضمن آنکه برخی تشکل های دانشجويی اساسا برای راهپيمايی مسالمت آميز و تجمعات سياسی به لزوم وجود مجوز اعتقادی ندارند و اين را برخلاف قانون می دانند. در چنين شرايط ملتهبی يک نفر درمسجد کوی در حال سخنرانی درمورد شورای شهر است! واضح است که جمعيت تاب ماندن ندارند. عده ای ازمردم و دانشجويان داخل کوی به طورخودجوش به طرف پايين خيابان اميرآباد به راه می افتند. بعضی ها تلاش می کنند که جلوی اين حرکت اين گروه را بگيرند و در جلوی آنها زنجير انسانی می سازند تا مانع از حرکت آنها شوند، اما موج جمعيت فشار می آورد و اين زنجير انسانی را پاره می کند. اين کار چندين بار تا تقاطع جلال آل احمد تکرار می شود اما جمعيت حرکت کرده است، گويی سيلی است که متوقف کردن آن ممکن نيست.
شماری از دانشجويان عضو تشکل های موافق راهپيمايی هدايت جمع را به عهده می گيرند. جمعيت با شعارهايی چون “نيروی انتظامی ننگ به نيرنگ تو” ، “برادر دانشجو شهادتت مبارک” ، “چراغ لاريجانی خاموش بايد گردد” ، “مرگ براستبداد” ، “ای مردم آزاده حمايت، حمايت” و گاهی هم با خواندن سرودهايی به تقاطع بزرگراه می رسند. رفت و آمد خودروها در دو سوی خيابان طبيعتا متوقف می شود. در آنجا برخی ها بار ديگر کوشش می کنند که جمعيت معترض را به کوی برگردانند، اما ممکن نيست. جمعيت از لابلای ماشين ها به طرف پايين خيابان حرکت می کنند. گروه هدايت کننده راهپيمايی تلاش می کنند زنجيری از دانشجويان که صورتشان را پوشانيده اند در پيشاپيش جمعيت ايجاد کنند تا حرکت شکل منظمی داشته باشد.
شعارها تندتر از تجمعات معمول دانشجويان است. تعدادی موتور سوار رهگذر با خواهش بچه ها همراه جمعيت می شوند و برای خبر گرفتن از مسير اعزام می شوند. دهان به دهان در جمعيت پخش می شود که مقصد دانشگاه است، چرا که عده ای از مردم آنجا تجمع کرده اند و منتظر دانشجويانند. موتور سواران به آنجا اعزام می شوند تا خبری بياورند. جمعيت پايين می آيند و به مقابل درب مسجد امير روبروی پمپ بنزين اميرآباد می رسند. در آنجا ده بيست نفر با قيافه های خاص در مقابل مسجد ايستاده اند. وقتی که بخشی از جمعيت با شعارها از جلوی آنها عبور می کنند، ناگهان يک نفرشان فرياد می زنند مرگ بر ضد ولايت فقيه، مرگ بر منافق و سعی می کند وارد جمعيت شود، گويی منتظر است که به او حمله شود. فرد مزبور ۴۰ ساله به نظر می رسد. همچنان با فرياد شعارهای تحريک کننده سر می دهد: “دانشجوی منافق…” و سرانجام چند نفر از ميان جمعيت سعی می کنند به او و همراهانش حمله کنند. او گويی منتظر همين است… اما زنجير بچه ها ی انتظامات محکم و غيرقابل نفوذ است آنها سرانجام موفق می شوند جمعيت را بدون آنکه درگيری صورت گيرد ازجلوی مسجد عبور دهند و قصد اصلی نيز فقط عبور بوده است. راهپيمايی ادامه می يابد و جمعيت با مردمی که به آن می پيوندند مرتبا زيادتر می شود. نزديکی تقاطع فاطمی موتور سوارها خبر می آورند که جلوی دانشگاه پر از نيروی انصار است و آنها در آنجا با مردم حاضر مشغول بحث و جدلند. رفتن به آن سمت خطرناک است چرا که آنها به راحتی می توانند به بهانه غيرقانونی بودن راهپيمايی حمله کنند و مسلما ازاين سو هم جواب خواهند گرفت درنتيجه همه چيزبه آشوب کشيده خواهد شد. بنابراين با عنوان کردن حرکت به سوی وزارت کشور جمعيت به داخل خيابان فاطمی هدايت می شود. تعداد افراد لحظه به لحظه بيشتر و بيشتر می شود. هيچگونه وسيله برای هماهنگ کردن شعارها در اختيار نيست. بعضی روی دوش ديگران می روند تا شعارهايی سر دهند که جمعيت بتواند وحدت نسبی در شعارها داشته باشد. پيشاپيش جمعيت تنها يک پرچم وجود دارد که دانشجويان را به متحد شدن فرا می خواند. افراد صف مقدم اکثرا صورتشان را پوشانده اند تا شناخته نشوند درتمام طول مسير و بعد از آن جمعيت از مردم می خواهد که به آنها ملحق شوند. بعضی از مردم بين جمعيت آب و شربت پخش می کنند و بسياری از رهگذران حداقل لحظاتی با شعارها همراه می شوند. بعضی هم با ديدن صف دانشجويان اشک می ريزند.
نگرانی دانشجويان بخصوص هدايت کنندگان راهپيمايی آن است که آشوب و تخريبی به پا نشود تا بهانه بدست حکومتی ها بدهد. بخش اصلی جمعيت در ميدان فاطمی جمع می شوند. در اين هنگام پلاکاردی در ميان جمعيت برپا می گردد. “مقصد ما رياست جمهوری ” اين عبارتی است که برپلاکارد نوشته شده و همه را به حرکت درمی آورد. جمعيت به طرف خيابان ولی عصر می ريزد و به سمت پايين به حرکت درمی آيد. بچه های انتظامات سعی می کنند جمعيت را به سمت راست خيابان (که خط ويژه اتوبوسرانی است) بکشند تا تمام خيابان اشغال نشود. کوچکترين حمله به اموال عمومی يا شخصی صورت نمی گيرد. راهپيمايی به صورت آرام است. جمعيت همچنان لحطه به لحظه افزونتر می شود. خبرنگار بی بی سی که به همراه جمعيت است مستقيما برای بخش فارسی زبان اين راديو گزارش تهيه می کند تعداد افراد را ۲۰۰۰۰ نفر ذکر می کند، اما بر اساس بعضی تخمين ها جمعيت تا ۳۵۰۰۰ نفر هم برآورد می شود. در خيابان ولی عصر در يکی از کوچه ها يک مينی بوس نيروی انتظامی توقف کرده است. دانشجويان انتظامات با ديدن آن، پيشاپيش زنجيری در مقابل آن کوچه قرار داده تا همه را به سمت پايين هدايت کنند اما سرانجام فشار راهپيمايان زنجير را می گسلد و جمعيت بسوی مينی بوس هجوم می آورند، خوشبختانه راننده به سرعت مينی بوس را حرکت می دهد و آن را از تيررس جمعيت دور می کند. اين بار به خيرگذشت. موتورسوران خبر می آورند که پايين تر از ميدان ولی عصر جمعيتی موتور سوار که به نظر می رسد از گروه فشار باشند منتظر جمعيتند. راهپيمايی درحال نزديک شدن به ميدان ولی عصر است. يک بلند گوی دستی (که معلوم نيست از کجا ) به دست بچه ها می رسد يکی با بلندگو فرياد می زند که “دانشجويان درکوی تنهايند و ممکن است مورد هجوم قرار گيرند ما می رويم تا از مسير بلوار کشاورز و خيابان کارگر (۱۸ تير) در کوی دانشگاه به دانشجويان داغدار ملحق شويم” جمعيت تبعيت می کند و به داخل بلوار می رود…
advertisement@gooya.com |
|
موج محکوميت حمله به کوی
از اينجا به بعد زنجير دانشجويی در برابر هر کوچه و خيابان سر راه کشيده می شود تا جمعيت از مسير مستقيم منحرف نگردد جالب است جمعيت آن قدر مبادی آداب است که حتی وارد محوطه گلکاری شده ميدان ولی عصر نمی شود! مسير بلوار نيز به سلامت طی می شود، تنها در مقابل ساختمان بنياد مستضعفان جمعيت توقف می کند و شعارهايی علبه بنياد و رييس آن رفيق دوست سر می دهد. خوشبختانه به هيچ عنوان نيروی انتظامی سر راه، خود را نشان نمی دهد. راهپيمايان به تقاطع بلوار و خيابان کارگر می رسند و پس از آن که چند خبر ضد و نقيض ديگر درمورد وجود نيروی انتظامی و ضدشورش درطول مسير به بچه های پيشاپيش جمعيت می رسد، سرانجام خبر موثق می آيد که نيروی ضدشورش دور شده و مسير کاملا خالی است. خوشبختانه هيچگونه آشوب و تخريبی در تمام طول راه اتقاق نيفتاده است.
در ساعت ۱۰ شب جمعيت به مقابل کوی می رسد و به جمعيتی که درآنجا حضور دارد و شعارمی دهد ملحق می شود. مانند ديشب در مسجد کوی عده ای آمده اند که مشغول سخنرانی و پرسش و پاسخ هستند. اين بار کروبی پشت تريبون قرار دارد. اما بيشتر جمعيت در مقابل سر در کوی تجمع کرده اند و تريبون آزاد برقرار است. باز بحث اصلی همان ماندن يا رفتن است.
ساعت ۱۲ اولين عنوان خبر، بيانيه شماره يک شورای عالی امنيت ملی است که درسکوت جمعيت در فضای خيابان ۱۸ تير (کارگرشمالی) می پيچد. شورای امنيت ضمن محکوم کردن شديدالحن حمله به کوی و قول مساعد درمورد پيگيری کامل جريان، خبر از برکناری و توبيخ افسران فرمانده حمله نيروی انتظامی و برخورد قاطع با پديده گروه های فشار می دهد. اين نخستين باری است که عبارت ” گروه های فشار” در ادبيات سياسی ايران در چنين سطحی به کاربرده می شود و دربيانيه عالی ترين مرجع امنيتی کشور مورد محکوميت قرار می گيرد. با اين حال به نظر جمعيت مقابل کوی بيانيه شورا کافی نيست. لذا با خوانده شدن آخرين بند بيانيه فرياد اعتراض جمع برمی خيزد. ازجمله چهره هايی که امشب در ميان دانشجويان ديده می شوند می توان به اعظم طالقانی، ابراهيم نبوی، عباس عبدی، هاشم آقاجری و… اشاره کرد. با گذشتن از نيمه شب جمعيت مقابل کوی به تدريج پراکنده می شود. عده ای ديگربه صف مدافعانی می پيوندند که درشمال وجنوب خيابان کارگر با چهره های پوشيده مستقرند. درگيری های پراکنده بين مهاجمان و دانشجويان تا پاسی از شب ادامه می يابد و در اين ميان ۷ نفر از مهاجمان دستگير و تحويل وزارت کشور می شوند. ازنيروی انتظامی هيچ خبری نيست. تحصن و اعتراض فردا هم ادامه خواهد يافت.
يکشنبه ۲۰ تير
دانشگاه تبريز هم شاهد حوادث خونين ديگری شد. درگيری دانشجويان با ماموران و انصار، آنچنان شديد بود که بسياری از دانشجويان بشدت مضروب شده و تعدادی هم روانه بازداشتگاههای مخوف شدند.
در تهران نيز تحصن دانشجويان در کوی دانشگاه همچنان ادامه داشت. بر روی برخی پلاکاردها چنين نوشتند: “دانشجو می رزمد ، استبداد می لرزد” ، “خون فروهر می جوشد ، دانشجو می خروشد” ، “تهاجم وحشيانه به کوی را محکوم می کنيم” و … مقابل کوی دانشگاه عده زيادی ازدانشجويان، خانواده آنها و مردم جمع شده اند. گروه های مختلف از ساير دانشگاههای تهران و شهرستان ها با شعارهای “عزا ، عزاست امروز، روزعزاست امروز - دانشجوی آزاده صاحب عزاست امروز” سر می رسند. عکس های دکتر مصدق، داريوش فروهر و دکتر شريعتی در ميان جمعيت ديده می شد.
روزنامه ها و بيانيه های تشکل ها دست به دست می گردند. از نظر دانشجويان بيانيه شماره يک شورای امنيت ملی مبهم و ناکافی است. درمقابل، بيانيه نيروی انتظامی، به روشنی دانشجويان را مسبب شروع درگيری و حمله به نيروی انتظامی معرفی کرده است! از مراجع، آقايان اردبيلی و صانعی جنايت بی سابقه حمله به کوی را محکوم کرده اند. موج بی سابقه ای از محکوميت اين حمله از سوی تمامی تشکل های دانشجويی ايجاد شده است و احزاب و گروههای سياسی مختلف نيز با شديدترين لحن اين حادثه هولناک را محکوم کرده اند. شورای شهر تهران ضمن محکوم کردن حادثه، هياتی را مامور پيگيری قضايا کرده است.
بلندگوها جمعيت را به داخل کوی دعوت می کنند. زمزمه حرکت به سوی دانشگاه در جمعيت می پيچد. سرانجام با تلاش طرفداران ماندن در کوی، جمعيت زيادی داخل محوطه می آيند. گروهی درمقابل درب کوی حلقه درست می کنند تا جمعيت خارج نشود. جميعت از درب خوابگاه تا مسافتی داخل محوطه دوشادوش حرکت می کنند، شعار می دهند و سرود می خوانند. هنوز جو ملتهب حکمفرماست. کنترل کنندگان تريبون برای حفظ دانشجويان در داخل کوی برنامه ها را اينگونه اعلام می کنند: “با شورای امنيت ملی مذاکره شده اگر تا امروز ساعت ۵ بعداز ظهر به خواسته های ما جواب ندهند ازکوی خارج می شويم تا آن موقع (ساعت ۵) تريبون آزاد و چند سخنرانی (ازجمله سخنرانی عبداله نوری) برگزارخواهد شد.
طرفداران راهپيمايی و طرفداران ماندن در کوی هر کدام نمايندگانی پشت تريبون می فرستند. طرفداران راهپيمايی می گويند: داخل کوی صدای ما به هيچ کس نمی رسد و مردم دليل واقعی تجمع و خواسته های ما را نمی دانند. نيروی انتظامی دانشجويان را به شروع درگيری متهم کرده، صدا و سيما سکوت کرده و برنامه همزيستی موش و گربه در تايلند را به اخبار مهم کوی ترجيح داده است. اگر همين گونه بگذرد مردم از واقعيت ها بی خبر می مانند، ما هم به خواسته هايمان نمی رسيم.
طرفداران ماندن درکوی می گويند: عاملان اين فاجعه توطئه کرده اند. قصد آنها به آشوب کشيدن تحصن است. يک بهانه کوچک، شکستن شيشه های يک بانک يا به آتش کشيدن يک پمپ بنزين توسط نفوذی ها کافی است تا حرکت دانشجويی به آشوب بدل شود و بهانه سرکوب و حتی کودتا به دست آنان بدهد.
تدوام حمايت ها از دانشجويان و سکوت مسئولين
اولين سخنران روز يکشنبه عبداله نوری، رييس شورای شهر تهران است. او تلاش می کند در سخنان خود طرح کلی تری از برنامه های انحصارطلبان را ترسيم کند و فاجعه اخير را دنباله ساير کارشکنی ها برای دولت خاتمی قرار دهد. ولی اين سخنان ارتباطی مستقيمی به اوضاع فعلی و شرايط دانشجويان ندارد و راه حل و رهنمودی ارائه نمی دهد. پس از سخنان نوری، تريبون آزاد ادامه پيدا می کند و بحث دوگروه طرفداران راهپيمايی درخبابان ها و طرفداران تحصن داخل کوی بالا می گيرد.
ساعت ۳۰/۱۳ گروهی که به وضوح سازمان يافته اند با شعارهايی تند و دعوت دانشجويان به تظاهرات خيابانی به نزديک کوی می رسند و جمعی از دانشجويان به آنها می پيوندند ولی عده ای هم تلاش می کنند دانشجويان را به داخل کوی برگردانند. از گروه اوليه تنها ۲۰۰-۱۰۰ نفر می مانند که در حوالی چهار راه اميرآباد جمع می شوند. در همين حال يک خودروی نيروی انتظامی که در ترافيک سنگين بزرگراه جلال آل احمد گرفتار شده است، بی خبر از همه جا به جمعيت خشمگين نزديک می شود. دانشجويان خشم آلود به سمت ماشين حمله می کنند و دريک چشم به هم زدن خودرو به محاصره جمع درمی آيد ولی با پيچيدن صدای شليک يک گلوله هوايی جمعيت متفرق می شود.
داخل کوی نيز بحث چگونگی ادامه تجمع در حلقه های چند نفری دنبال می شود، کم کم اين زمزمه به گوش می رسد که مهلت دانشجويان از ساعت ۵ بعد ازظهر به ساعت ۳ بعد از ظهر تغيير يافته است. از طرفی ديگر ساعت ۳۰/۲ بعد از ظهر عزت اله سحابی برای جمعيت سخنرانی می کند و برنکته ای پافشاری می کند. “دانشجويان بايد با دقت شرايط جامعه را در نظر داشته باشند و به مطالبه خواسته های خود در عين حفظ آرامش بپردازند.” ولی اين دعوت به حفظ آرامش از سوی سخنران در ميان همهمه خروج از کوی و راهپيمايی دانشجويان که حالا خيلی بالا گرفته گم می شود و حتی سخنان سحابی چندين بار قطع می گردد. اين بار از تريبون خبر می رسد که نيروی انتظامی در حال آماده باش می باشد و دستور تير دارند و در تمام مسيرهای راهپيمايی مستقرشده اند. بالاخره اين تمهيدات موثر افتاده منجر به پذيرش پيشنهاد ماندن در کوی می شود…
ساعت ۴ بعد از ظهر نوبت به اکبرگنجی می رسد. وی در تشريح شرايط مدرن می گويد در اين شرايط انسان بر ايده ارجح دانسته می شود و از دست رفتن جان انسان برای تحقق يک ايده توجيه پذير نيست. با اين استدلال وی نيز دانشجويان را به حفظ آرامش دعوت می کند و می گويد: مطالبه خواسته های راديکال اشکال ندارد، چيزی که اشکال دارد به کاربردن روش های راديکال برای آن مطالبات است. خبر می رسد که علی اکبر محتشمی و هادی خامنه ای برای بازديد از کوی آمده اند. تريبون آزاد ادامه پيدا می کند و در ساعت ۳۰/۲۰ دکتر معين وزير فرهنگ و آموزش عالی برای دانشجويان صحبت می کند و از آنها می خواهد که او را مانند يکی از خودشان قلمداد کنند و باورداشته باشند که خواست قلبی او رسيدگی و ريشه يابی مشکلات و مسايل آنها از جمله فاجعه کوی دانشگاه است. هر چند لوازم آنرا ندارد. دکتر معين به رد استعفای خود از طرف رييس جمهور اشاره و به دانشجويان پيشنهاد می کند که نمايندگانی تعيين کنند تا خواسته های آنان را به مقامات مسئول منعکس کنند. در حدود ساعت ۲۱ دانشجويان به اقامه نماز در مسجد دعوت می شوند.
ساعت ۲۳ عده ای از دانشجويان دانشگاه های شيراز، اهواز، اصفهان، مشهد و چند شهر ديگر به جمع متحصنان ملحق می شوند. اکنون جمعيت انبوهی از دانشجويان و مردم در خارج کوی اجتماع کرده اند. در داخل کوی نيز پرسش و پاسخ از دکتر معين ادامه دارد.
پس از سخنرانی امين زاده معاون وزارت خارجه ساعت حدود ۳۰/۱ بعد از نيمه شب جلسه ختم می شود ولی بحث های پراکنده دانشجويان و صحبتهای افرادی نظير هاشم آغاجری و… ادامه دارد. يکشنبه شب تمام دانشجويان چه آنها که خوابگاه را ترک می کنند و چه آنهايی که شب را در آنجا می مانند احساس دوگانه دارند. حمايت لفظی جمعی از مردان سياست از آنها تا حدودی مايه اميدواری است اما از سويی سکوت سنگين بر بعضی ديگر که مسووليت مستقيم تری درقبال اين مساله دارند حکمفرماست. فردا در تحصن استادان در مسجد دانشگاه چه خواهد شد؟ آيا اظهارات رهبری را خواهند شنيد؟ آيا رييس جمهور سکوت خود را خواهد شکست؟ و پرسشهای ديگر…
دوشنبه ۲۱ تير
موج محکوميت حمله به کوی ديروز و ديشب همچنان ادامه داشته است. دفتر تحکيم وحدت خواسته های خود را در ۴ ماده برکناری تيمسار لطفيان، محاکمه مهاجمان به کوی، عذرخواهی از دانشجويان و تفويض اختيار نيروی انتظامی به وزارت کشور خلاصه نمود.
دانشجويان متحصن در کوی دانشگاه تقريبا تمامی ديشب را به بحث و تبادل نظر پيرامون حوادث اين چند روز گذرانده اند و بسياری براين باورند که ادامه تحصن در کوی به دليل مداخله افراد غير دانشجو و نيز محدوديت های اطلاع رسانی به صلاح نيست پس بهتر است تحصن دانشجويی با تاکيد بر رخدادهای کوی دانشگاه به گونه ی نمادين در محل داشگاه انجام گيرد. به هرحال زمينه اجرای اين ديدگاه با اعلام تحصن اعضای هيات علمی دانشگاه تهران در مسجد دانشگاه در روز دوشنبه فراهم می شود. از ساعات اوليه صبح دوشنبه دسته های دانشجويی از نقاط مختلف شهر به طرف محل تجمع استادان که زمان شروع آن ساعت ۱۰ مقرر شده به راه می افتند که بعضا با سردادن شعارهايی ضمن دعوت مردم به حمايت حرکت دانشجويی، اعتراض و انزجار خود را نسبت به رخدادهای به وجود آمده بيان می کنند. رفته رفته برانبوه جمعيت اطراف مسجد دانشگاه افزوده شد. مسجد دانشگاه به تدريج از استادان، مسوولان دانشگاه و دانشجويان پرشد. دکتر خليلی عراقی رييس دانشگاه تهران اولين سخنران است. با لحنی که آکنده از تاسف و تاثر مراتب همدلی و همراهی اعضای هيات علمی دانشگاهها را به اطلاع دانشجويان می رساند. وی در بخشی از سخنان خود فاجعه کوی دانشگاه رابی سابقه می خواند و می گويد: ” مگر نه اين که دانشجويان آگاه ترين، پوياترين، سخت کوش ترين و حساس ترين گروه در جامعه نسبت به مسايل اجتماعی می باشند، پس اين چه رفتاری است که با آنها روا داشته ايد؟ تعدادی را با لباس خواب دستگير کرده اند. اين چه معنی دارد. من در تمام اين مدت چند روز تا آنجا که از دستم برآمده از هيچ کوششی برای کمک به دانشجويان، از صحبت با مسوولان تا اقدامات ديگر فروگذارنکرده ام. هرچند که بگوييد بسيار ناتوان و کوچک عمل کرده ام .”
پس از وی يکی از استادان به نمايندگی از اعضای هيات علمی داشگاه اين واقعه تلخ را محکوم کرد و به همراهی استادان با دانشجويان در پيگيری مساله کوی دانشگاه تاکيد ورزيد. در اين دقايق شبستان مسجد پر از جمعيتی شده بود که هر از چند گاه با سردادن شعارهای مختلف، مراسم تحصن را تحت تاثير قرار می داد. درادامه مراسم يکی از دانشجويان خواندن متن سخنان رهبری را که امروز صبح بيان شده بود آغازمی کند ولی با شعارهای دانشجويان از ادامه آن باز می ماند. چند نفر از دانشجويان مستقل شروع به سخنرانی کردند، بحث بر سر ماندن و رفتن داغ است به نظر می رسد هيچ يک نمی توانند همه خواسته های افراد حاضر را برآورده سازند… فرا رسيدن ظهر، منجر به پايان دادن مراسم می گردد.
ازوقايع قابل ذکراين دقايق مجروح شدن يکی ازدانشجويان دراثر انفجار خرج خمپاره جنگی است که به گفته شاهدان عينی ازداخل يک پيکان درحال عبورازجلوی دانشکده فنی به طرف جمعيت پرتاب می شود وسپس ماشين مذکور به سرعت ازدر شرقی دانشگاه خارج می شود . (جالب آن که بعدا يک سرنگ که گويا ازجانب مهاجمان درپای مجروح حادثه فرورفته درپای او که بيهوش شده است کشف می شود؟!) گروهی ازدانشجويان با سردادن شعاربه طرف درجنوبی دانشگاه حرکت می کنند ودررا که طی تحصن روزهای قبل آسيب ديده ازجا می کنند وازدانشگاه خارج می شوند. آنها درحالی که دانشجويان حاضر را به حرکت به داخل خيابان فرامی خوانند به طرف ميدان ولی عصربه راه می افتند. اين عده که به هزارتن تخمين زده می شوند درميدان ولی عصرنيروی انتظامی راهپيمايی راغيرقانونی اعلام نموده و با دانشجويان درگيرمی شوند . دانشجويان با پرتاب سنگ به گازاشک آوروشليک هوايی پاسخ می دهند . پليس با بستن خيابانهای اطراف مردم محل را متفرق وتعدادی ازتظاهرکنندگان را بازداشت می کند . درجريان اين ماجرا يک دستگاه خودروی نيروی انتظامی که درميدان ولی عصرپارک شده است توسط عد ه ای به آتش کشيده می شود که اين اقدام با مخالفت راهپيمايان مواجه می شود.
دانشجويان دانشگاههای مختلف تهران که درميان آنها تعدادی زيادی ازدانشجويان دانشگاههای شهرهای ديگر نيزحضوردارند برای رای گيری جهت انتخاب نمايندگانشان درشورای متحصنان درمحوطه دانشگاه پراکنده می شوند. اوضاع درداخل دانشگاه رو به آرامش می رود و دانشجويان خود را برای اقامت شبانه دردانشگاه آماده می کنند اما حوادثی که درغروب غم انگيزدوشنبه ۲۱ تيراتفاق می افتد وتصميماتی که مردم و دانشجويان ازآن بی خبرند سرانجام حرکت دانشجويی ۱۸ تيررا که می رفت به جريان مردمی پيوند خورد به گونه ای تلخ وناگوارتغييرمی دهد.
ما را به خاطر بياور!
با نزديک شدن به ساعت ۱۸ کم کم بر تعداد پليس ضدشورش که در مقابل درب جنوبی دانشگاه صف آرايی می کنند افزوده می شود. در پشت سرشان افرادی ملبس به پيراهن سفيد و شلوارهای سياه تيره درحالی که چوب و چماق و باتوم و سنگ در دست دارند، در خيابان های انقلاب و فخررازی (مقابل دانشگاه) به چشم می خورند. در اين سو در پشت درب جنوبی، عده ای از دانشجويان که در ميانشان به نظر می رسد افراد غيردانشجو نيز حضور دارند جمع شده اند. در همين زمان عده ای (همان ها که درميدان ولی عصر درگير شده اند) درحالی که تحت تعقيب نيروی انتظامی هستند به جمعيت پشت درب اصلی دانشگاه می پيوندند.
هنگامی که افراد جمع شده درپشت درب دانشگاه شروع به خارج شدن از دانشگاه می کنند، نيروهای پليس ضدشورش به داخل دانشگاه گاز اشک آور شليک می کنند. دود غليظ و خفه کننده گازاشک آور جمعيت را به عقب می راند و ميدان را برای پيراهن سفيدهای چماق در دست مهيا می کند. اين افراد که هيچ مرجعی رسما مسووليت آنها را نپذيرفته به طرف دانشگاه هجوم می آورند و با پرتاب سنگ و گازاشک آور با دانشجويان درگير می شوند. پرتاب گاز اشک آور که برخلاف معمول به صورت مستقيم به سوی تجمع کنند گان شليک می شود ادامه می يابد و دود ناشی از آن هم به تدريج مناطق بيشتری از دانشگاه را فرا می گيرد.
برای مقابله با گاز خفه کننده دانشجويان هر چه بدستشان می آيد (ازجمله اتاقک نگهبانی درب جنوبی و موکت های نماز جمعه) می سوزانند. لحظه به لحظه بر تعداد دانشجويانی که در اثر پرتاب گاز اشک آور مصدوم و يا در اثر درگيری انصار حزب الله مجروح و زخمی شده اند افزوده می شود. اين افراد به سرعت به دانشکده هنرهای زيبا انتقال داده می شوند و گروهی از دانشجويان پزشکی و پزشکان داوطلب با امکانات محدود به مداوای آنان می پردازند. هيچ کس نخواهد توانست اين فضای دهشتناک و اين دقايق تلخ و خوفناک را به دقت ترسيم کند. دانشگاه تهران در طول بيش از نيم قرنی که از عمر پر فراز و نشيبش می گذرد بارها وقايعی اين چنين را به خود ديده است، اما بر دانشجويانی که هيچگاه جز در تاريخ با واژه هايی چون باتوم و گازاشک آور و گروه فشار آشنايی نداشتند چه گذشت درشامگاه دوشنبه بيست ويکم تيرماه هزاروسيصد وهفتاد وهشت ؟ تمام دانشگاه از دود و گاز اشک آور پر شده است.
و… دانشجويان را تنها گذاشتند
يکی از بيانيه هايی که روزهای يکشنبه و دوشنبه ۲۰ و ۲۱ تير گسترده تبليغ شد، اعلاميه ای از جانب گروه های سياسی اصلاح طلب دوم خردادی بود مبنی بر اينکه روزچهارشنبه در دانشگاه تهران در حمايت از دانشجويان اجتماع خواهند کرد. اما با حوادث روزسه شنبه ۲۲ تير که فراخوان سازمان تبليغات اسلامی برای راهپيمايی چهارشنبه ۲۳ تير نيز در تکميل آن چرخه حوادث منتشر می شود، اين مراسم در يک انفعال آشکار سياسی لغو می گردد. روز سه شنبه را می توان با کودتای ۲۸ مرداد مقايسه کرد. بيشتر بيسجيان قمه يا چماق به دست در خيابان انقلاب و حوالی دانشگاه تهران با موتور يا پياده در گردش بودند و هر کس را که با سر و وضع مرتب میديدند که چهره امروزی داشت، کتک می زدند. از عصر سه شنبه تقريبا امکان تردد در خيابان انقلاب نبود و حکومت نظامی اعلام نشده برقرار شده بود. ضدشورش و انصار چنان براين اقامتگاه دانشجويی تاختند و از آن ويرانه ای ساختند که يادآور فردای آزادی خرمشهر از چنگال ارتش جنايتکار بعثی بود. همه چيز آسيب ديده بود. شيشه خرده و خون و سياهی و آتش زدن های عمدی همه حا را فرا گرفته بود. فاجعه در اندازه ای بود که هيچ هنر عکاسی و هيچ هنر گزارشگری توان به تجسم کشيدن اين صحنه ها را نداشت. همزمان با همين وحشيانه نيروهای انصار، رهبری با چشمانی اشک آلود از فرزندان بسيجی اش می خواست که حتی اگر کسانی عکس او را پاره کردند هيچ عکس العملی از خود نشان ندهند. با وارد شدن نيروهای سپاه پاسداران، نيروهای ضدشورش و تمامی نيروهای اطلاعاتی و امنيتی حکومت ماهيت واقعی خود را آشکار ساخت و به سرکوب گسترده ای در شامگاه آن روز پرداخت.
شهيد راه آزادی و دموکراسی
بر پايه ی گزارش های رسمی عزت الله ابراهيم نژاد تنها مقتول حوادث دانشجويی تيرماه ۱۳۷۸ در ايران موسوم به “وقايع کوی دانشگاه تهران” است. ابراهيم نژاد در زمان کشته شدن در ۱۸ تيرماه سال ۷۸، ۲۴ سال داشت. او متولد اهواز بود. در سال ۷۱ در رشته حقوق قضايی وارد دانشگاه اهواز شد، شعر می گفت. در زمان حادثه درسش تمام شده بود و سرباز وظيفه بود. روز ۱۸ تير مانند روزهای تعطيل آخر هفته ديگر به ديدار دوستانش در کوی دانشگاه رفته بود. نحوه تير خوردنش مشخص می کرد که از فاصله نزديک زده اند. دقيقا او را نشان کرده بودند، خواهرش در مراسم بزرگداشت او در اهواز می گويد: “جنازه را که آورديم خانه همانجا شستشويش داديم. با چاقو به کشاله رانش زده بودند، به عمق زياد. گفتند اين کالبد شکافی است. گفتيم پزشک قانونی که کالبد شکافی می کند، هر جا را که برش بزند بعد که کارش تمام شد بايد بخيه کند. در صورتی که آنجا را بخيه نکرده بودند. بغل پايش هم جای سنگ بود يا جای باتوم بود. پشت کمرش هم به اندازه يک وجب جای زنجير بود. همه اش کبود شده بود. انگار دست هايش را با طناب بسته بودند. اندازه جای طناب بود. گلوله هم توی شقيقه اش خورده بود و چشم را خالی کرده بود.
در دادگاه (بی دادگاه!!): مقتول کوی دانشگاه محکوم! قاتلين پاداش!
در حکم حسن مقدس، رييس شعبه سوم دادگاه انقلاب، اتهام آقای ابراهيم نژاد اقدام عليه امنيت داخلی کشور از طريق شرکت در راه پيمايی کوی دانشگاه و دادن شعار عليه ماموران انتظامی و پرتاب سنگ عنوان شده است ولی دادگاه در ادامه گفت که به دليل فوت متهم، قرار موقوفی تعقيب صادر شده است. دادگاه انقلاب همچنين گفت که موضوع قتل آقای ابراهيم نژاد از حدود صلاحيت اين دادگاه خارج است و دادگاه عمومی تهران بايد در اين باره رسيدگی کند ولی دادگاه انقلاب در رای خود در مورد اتهامات او به چگونگی قتل آقای ابراهيم نژاد اشاره می کند و می گويد که او از سوی فرد يا افراد مسلح حاضر در صحنه درگيری ها به طرز مشکوکی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به قتل رسيده است.
دادگاه مشخص نکرده که منظور از قتل مشکوک او چيست و اين مساله چگونه برای دادگاه به اثبات رسيده است. در رای دادگاه همچنين مشخص نشده که چه شواهد و مدارکی در مورد اتهامات آقای ابراهيم نژاد وجود داشته است و برای دادگاه چگونه محرز شده که او قبل از به قتل رسيدن عليه امنيت ملی اقدام کرده است. دادگاه ولی اقدام کسانی که به صورت مسلحانه در صحنه حضور داشته و اقدام به تير اندازی کرده اند را اقدام عليه امنيت داخلی ندانسته است!
حال اين پرسش مطرح می شود که چگونه است که مقامات دادگاه انقلاب از جزئيات اتهامات آقای ابراهيم نژاد و از جمله سنگ پرتاب کردن و شعار دادن او اطلاع دارند، ولی نمی دانند که او را چه کسی به قتل رسانده است.
در حمله به کوی دانشگاه علاوه برعزت الله ابراهيم نژاد که به قتل رسيد، تعداد زيادی از دانشجويان مضروب و مجروح شدند. اما قوه قضاييه فرهاد نظری سردار سپاه و فرمانده نيروهای انتظامی حاضر در کوی را تبرئه کرد و شمار زيادی روانه زندان ها شدند و بدين ترتيب شکنجه دانشجويان در زندان های مخوف از جمله شکنجه گاه توحيد وزارت اطلاعات آغاز شد. حشمت طبرزدی، اکبر محمدی، احمد باطبی، منوچهر محمدی، پرويز سفری، محمد مسعود سلامتی، فرخ شفيعی، حسن زارع زاده اردشير، محمد رضا کثرايی، محمود شوشتری، مهرداد لهراسبی، بهروز جاويد تهرانی، عباس دلدار، غلامرضا مهاجرانی نژاد، علی مهری، علی بيکس و مهدی فخرزاده از جمله فعالان دانشجويی بودند که مدت ها در سلول های انفرادی و تحت شکنجه قرار گرفتند. عده ديگری از شخصيت ها و اعضای گروههای سياسی از جمله خسرو سيف دبير حزب ملت ايران، قدرت الله جعفری عضو شورای رهبری حزب پان ايرانيست و تعداد ديگری در تهران در همين شرايط غير انسانی زندانی شدند و شماری ديگر از جمله علی افشاری چند ماه بعد به همين اتهام محاکمه شدند. مهاجمان مجازاتی در خور نيافتند و تنها سربازی به جرم دزديدن ريش تراش محکوم شد. قوه قضاييه که برای محکوم کردن دانشجويان با عجله احکام طولانی مدت صادر کرد برای پيدا کردن قاتل عزت ابراهيم نژاد شتابی ندارد. دادگاه رسيدگی کننده به پرونده افراد موسوم به لباس شخصی ها که متهم بودند در جريان نا آرامی های تير ماه ۱۳۷۸ به خوابگاه دانشجويان حمله کرده و خسارات جانی و مالی به دانشجويان و خوابگاه وارد کرده اند، اين متهمان را تبرئه کرد.
از ميان زندانيان کوی دانشگاه، اکبر محمدی پس از طی دوران سخت و پر شکنجه ی سلول های انفرادی در توحيد و پس از گذشت حدود هفت سال از دوران محکوميت خود در اثر اعتصاب غذای دلاورانه اش به ديار باقی شتافت. بهروز جاويد تهرانی، پس از گذراندن دوران محکوميت خود از زندان آزاد و پس از آن نيز بارها و بارها مورد بازداشت قرار گرفته است و اکنون پس از حدود سه سال از آخرين بازداشتش که در مقابل سازمان ملل شکل گرفت، در شرايطی نامطلوب در زندان رجائی شهر محبوس می باشد. در زير رنج نامه ی آقای بهروز جاويد تهرانی را که گوشه ای از رنج نامه ی مردم ايران است، می آوريم.
رنجنامه بهروز جاويد تهرانی (شاهنامه ۱۸ تير)
به نام سعادت ملت ايران و با درود به جانباختگان راه آزادی
درست ۸ سال پيش در تيرماه ۱۳۷۸ من يک نوجوان ۱۹ ساله بودم که مانند همه دانشجويان ديگر، آرزويی بجز بهترين ها را برای وطن عزيزم و مردمانش نداشتم. دوست داشتم همه مردم دنيا ايرانی را به چشم بهترين نگاه نمايند و به حال و روزش غبطه بخورند. همه ما جوانان آرزو داشتيم آزاد باشيم و بر سرنوشت خودمان حاکم شويم و اين را حق مسلم هر انسانی ميدانستيم. در آن سن و سال فکر ميکردم مملکتی که پدرانمان تحويلمان داده اند، با همه مشکلاتش به ما تعلق دارد و ما ميتوانيم آن را بازسازی نماييم.
اما در شب ۱۸ تير همه اين تصورات از بين رفت. در آن شب کوچکترين تجمع و اعتراض دوستانم در کوی دانشگاه را با گلوله، چماق، زنجير و گاز اشک آور جواب دادند. همکلاسيهايم را از پشت بام به پائين پرتاب کردند و دوستانم را با گلوله پرپر کردند. وقتی که ما در اعتراض به اين جنايت رژيم که آن را به نادرست برگزيده خود ميدانستيم، دست به تظاهرات آرام زديم، بسيجی ها و انصار حزب الله به وحشيانه ترين روشها ما را سرکوب نمودند. هنوز هم چهره معصوم دختر دانشجويی را که به ضربات چاقوی سه بسيجی بشدت مجروح شده بود، همچنين تصوير دانشجوی ديگری که چشمانش توسط بسيجی ها از حدقه درآمده بود، بخاطر دارم. هنوز هم شبها خواب آن زنی را ميبينم که با زنجير کتک ميخورد و از صورتش خون فواره ميزد. هنوز هم طعم گاز اشک آور، باتوم، مشت و لگد را خوب به خاطر دارم.
زمانی که من را دستگير کردند رکيکترين فحش ها را به من دادند و وقتی که اعتراض نمودم توسط ده بسيجی به مدت پانزده دقيقه به وحشيانه ترين شکل ممکن کتک ميخوردم. طعمش را خوب به خاطر دارم ……….
آری ادامه سرکوب و اين احکام دانشجويان وجوانان نشان دهنده ژرفای توطئه برای سرکوب جنبش دانشجويی و نگرانی حاکميت از پيوند دانشجويان با ديگر گروه های اجتماعی و سياسی بود.
خاتمی چه کرد؟!
با جايگزين شدن دانشجويان تازه با خواسته های نو، صدای اعتراض از گوشه و کنار شنيده شد تا در سال ۷۶ حکومت را مجبور به دگرديسی کرد. ملتی که هشت سال با همه دنيا جنگيد ديگر خوب می دانست که برای «نه» به حاکمان بايد کسی از جنس خود را به بالا ببرد اما افسوس که او هم مرد ميدان نبود. دوم خرداد ۷۶ بزنگاه ديگری از تاريخ ما بود که ميليون ميليون شاخه گل برای مردی گسيل شد که قرار بود منادی آزادی باشد. نيروهای سياسی ، رياست جمهوری وی را فصل نوينی در تاريخ سياسی کشور ارزيابی کردند. خاتمی اميرکبير شد، مصدق شد و آخر…
و سرکوب ۱۸ تير پروژهای بود که با هدف کنار گذاشتن دانشجويان که به عنوان کانون اصلی اصلاحات راستين دموکراتيک و تحولات بنيادين، زمينهساز آگاهیبخشی و روشنگری مردم و افکار عمومی بودند، از عرصه سياست اجرا شد.
در اين رخداد اصلاحطلبان به موجب مصلحتجويی در برابر برخوردی که با دانشجويان صورت گرفت، کوتاه آمدند و با سکوت آشکار خود مهر تأييدی بر سرکوب نيروهای مردمی زدند. سکوت خاتمی و بدتر از سکوت، شرکت فعال او در سرکوب مبارزات آزاديخواهانه دانشجويان و زمانی که دانشجويان بپاخاسته را مشتی اجامر و اوباش ناميد و سخنانی که در همدان و يا در روز دانشجو در مورد نداشتن زندانی سياسی و خيانت شمردن تقاضا برای تغيير قانون اساسی مطرح نموده بود. و نيز در سال پايانی رياست جمهوری که دوباره به دانشگاه رفت. در پاسخ شعارهای اعتراض آميز دانشجويان گفت: “اگر آزادی اين است پس مرگ بر آزادی.” کسی که گفته بود زنده باد مخالف من و از مرگ حرف نزنيد بلکه زندگی شايسته ستايش است. و اينگونه بود که روی همه حرفها و شعارهايش پا گذاشت. اين رفتارها به قطع وابستگی دانشجويان از نهادهای قدرت و ايجاد فاصله بين دانشجويان و اصلاحطلبان شد، به گونهای که پس از ۱۸ تير ۷۸ ما روز به روز شاهد افول فضای بانشاط سياسی و سقوط جايگاه اصلاحطلبان در نزد دانشجويان بوديم. اهميت اين روز بدان جهت است که دانشجويان با اين حرکت بياد ماندنيشان ماهيت واقعی کسی چون خاتمی و اصلاحات دروغين را نمايان کردند.
دانشجويان در آن روزها هر بار به اين می انديشيدند که شايد چيزی رخ دهد که شايد سيد هميشه خندان را ناگهان خشمی درگيرد و از بيدادی که بر جوان های کوی دانشگاه رفته است فرياد خواهد زد، که از چهره زل زده در دوربين احمد باطبی شرمنده خواهد شد، که به دست بوسی خانواده عزت ابراهيم نژاد خواهد رفت، که از يادش نمی رود اکبر محمدی در سالهای رياست جمهوری او به زندان افتاد و به بهای مبارزه برای جامعه ای که قرار بود مدنی باشد کنج زندان جان داد. اما چشمان احمد باطبی ها و عزت ابراهيم نژادها در قاب عکس خشکيد و او شيشه را نشکست. شخصی که به وی دل بسته بوديم خود را تدارکاتچی می خواند، تازه خود درمانده تر از همه ما بود، اما مگر خود و طرفداران متعصبش قبول می کنند؟ آری آقای خاتمی با وجود شعارها و وعده هايش که خواسته های دانشجويان را افزايش داده بود، خود را به کناری امن کشاند و پشت دانشجويان را خالی کرد. آری آقای خاتمی برای استحکام هر چه بيشتر نظام در راه رسيدن به اهدافش آمده بود. او برای اجرای بعضی اصلاحات جزئی پا پيش گذاشته بود. از انطرف دلخوش به مجلس و مجلسيان نشسته شد شعارها زيبا بود ولی شماری تنها آمده بودند که شعار بدهند و به منزل مقصود برسند .
اکنون نگاهی به يک آزادی خواه راستين بيندازيم و با فريبکاران بسنجيم
در ۳۰ تير مردم نه تنها در تهران، بلکه در تمام شهرستان ها به خيابان ها ريخته بودند و به شاه و قوام السلطنه اعتراض کردند و بازگشت دکتر مصدق را به نخست وزيری می خواستند. آن ها تنها با نشان دادن اراده ی خود در تغيير دولت و حکومت، با دست خالی پيروز شدند. مجلس شورای ملی کشته شدگان سی تير را به نام شهدای سی ام تير مفتخر کرد. نخست وزير و مسئولان کشور از خانواده های شهدای سی تير دلجويی کردند. مصدق برای جان هم ميهنان خود ارزش قائل بود و از همين روی به کسانی که به بهای زندگی خود قدرت نظامی و فرماندهی ارتش را از زير نفود بيگانگان نجات دادند و به دست نمايندگان منتخب خود سپردند، بسيار احترام می گذاشت. او آرزو داشت و وصيت کرد تا او را در کنار شهدای سی تير به خاک بسپارند. وی می خواست از اين راه ارزش فداکاری در راه ميهن را نيز بالا ببرد. اما درهجده ی تير ۱۳۷۸ جنايتکاران دانشجوکش ترفيع گرفتند و مقامشان بالاتر رفت.
و ملت ايران به رهبری دکتر مصدق در سال ۱۳۳۱ پوزه ی انگلستان را به خاک ماليد. از آن سال تا چندين دهه در هر کجا که مردم اروپا می فهميدند که ما ايرانی هستيم به ما با ديده ی احترام نگاه می کردند. امروز همه جا ما را مسلمان تندرو، آدم کش، عقب مانده و رييس جمهور ما را تروريست می دانند و به ديده ی تحقير نگاه می کنند. در سال ۱۹۵۲ نخست وزير ايران از نظر جهانيان پير مردی بود با هوش، تحصيل کرده، شريف و محترم، در حالی که رييس جمهور ايران در سال ميلادی ۲۰۰۸ فردی است سرکوبگر، خرافاتی و … !؟
آری فراموش نمی کنيم خيانت کسانی را که به رای ملت پشت نمودند يا ترسيدند و مرعوب شدند و يا فريفتند و جانب ناحق گرفتند تا چنان شود که ديگر هيچ روزنه اميدی به چشم مردمان نيايد و اين بايد درسی شود برای کسانی که از تاريخ عبرت ميگيرند و منافع ملت را بر مصالح هر نظامی برتری می دهند. بی گمان بايد اصلاح طلبان و آنانی که هنوز سودای بازگشت به قدرت -آن هم يک قدرت به قول خودشان ده درصدی- را در سر می پرورانند بايد پاسخگو باشند، در دوران قدرت خود در مجلس ششم و در دولت هفتم و هشتم در راستای آشکار شدن پشت پرده فجايع اين چنينی در تاريخ حاکميت چه کرده اند و در صورت قدرت گرفتن دوباره، چه پيمانی را رعايت خواهند کرد و مشخصا چه برنامهای خواهند داشت.
علیاکبر ناطقنوری در جلد دوم کتاب خاطرات خود روايتی تازه از تعطيلی روزنامه سلام و ماجرای کوی دانشگاه تهران ارائه داده است. بد نيست نگاهی هم به آن داشته باشيم:
“در همين زمان، جلسهای در حضور مقام معظم رهبری از سران سه قوه، فرماندهان نظامی سپاه، وزير اطلاعات، وزير کشور و تا آنجا که من يادم است،دبير شورای عالی امنيت ملی تشکيل شد.مقام معظم رهبری از وزير کشور سؤال کردند (نزديک غروب بود) «اوضاع چه خبر است؟» گفت که «حاج آقا تظاهرات و ناآرامیها را جمع کردند و بر همه چيز مسلط هستيم» من چون خودم از بعدازظهر قضايا را تعقيب میکردم، خيلی عصبانی بودم، بين حرف پريدم و با تندی گفتم: «آقا ايشان گزارش بیربطی میدهند، اين طور نيست. همين الان در ميدان بخارايی، سپاه درگيری دارد اينها را آقای صفوی بفرمايند. آقای رحيم صفوی گفت: «درست است» جالبتر از همه اين که خود آقا فرمود: «تنها در ميدان بخارايی نيست، شهر ری هم الآن آشوب است،» يعنی خود آقا از همهی ما بيشتر، خبر داشت. من همانجا گفتم که «آقا، بنده اعتقاد دارم نهضت آزادی و اين نيروها در پشت پردهی اين جريان هستند و اگر ما بخواهيم اين آشوب و شورش را بخوابانيم به نظر من بايد سران اينها را دستگير کرده، عدهای که در صحنه آشوب کردند را هم بسرعت محاکمه کنيم. حتی اگر لازم باشد- ديديم که اينها به هرحال بحران ايجاد کردند را هم بسرعت محاکمه کنيم و حتی اگر لازم باشد-آنها را به سينهی ديوار بگذاريم. اگر قصد براندازی نظام را دارند و با اسلام محارب هستند، با آنها برخورد شود.»
بعضی از مسئولان خيلی جا خوردند و گفتند: اين نوع حرف زدن جلوی آقا؟! اما من ريشهی اغتشاش را در نهضت آزادی میدانم، اينها دنبال براندازی هستند و در کشور بحران ايجاد میکنند و بالاخره بايد با آنها برخورد کرد، حکومت تعارف ندارد. ولی به نظر من، نبايد هيچ فرصتی به اين گونه جريانها داد، از همان اول بايد در نطفه خفه میشد. بالاخره در يک مقطعی دستور صادر شد که سپاه وارد عمل شود و در ظرف دو ساعت اغتشاشی که از «ميدان بخارايی» تا «شهرری» کشيده شده بود، پايان يافت”
افرادی که اقدامات و خدمات ديروزشان نان و نوای امروزشان را فراهم آورده است، چنين روز هايی را فراموش نخواهند کرد. ما نيز چنين روز هايی را از ياد نخواهيم برد .
سخن پايانی
مشت میکوبم بر در
پنجه میسايم بر پنجرهها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمدهام، از همه چيز
بگذاريد هواری بزنم،
آآآآآآی!
با شما هستم!
اين درها را باز کنيد!
من به دنبال فضايی میگردم،
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرايی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
آه!
میخواهم فرياد بلندی بکشم
که صدايم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد،
چاره درد مرا بايد اين داد کند
از شما خفتهء چند،
چه کسی میآيد با من فرياد کند؟
(ف. مشيری)
هنوز فرياد نيروهای انصار حزب الله و لباس شخصی ها از درون کوی به گوش ميرسد، هنوز فريادهای دختری که زير دست و پای چماق داران ضجه ميزند را می توان شنيد، هنوز نيست کسی که بگويد چشم دانشجو را چه کسی کور کرد، هنوز کسی نگفته که چه کسی خون عزت الله ابراهيم نژاد را ريخت.
آری نبايد گمان برد که دانشجويان ۱۸ تير را فراموش خواهند کرد و يا اينکه جنبش دانشجويی خاموش شده است. فاجعه ۱۸ تير، جوشش جنبش دانشجويی را به زير خاکستر برد تا در زمان خود با زبانه های سوزنده تر آشکار شود. دانشجويان ۱۳۷۸، اکنون بخشی از مردم و مغز انديشمند ناسازگاری با خودکامگی شده اند. اقتدارگرايان که فاجعه بزرگ ۱۸ تير را ببار آوردند و از در دشمنی با جامعه پويا و پر انرژی دانشجويی درآمدند، در شرايطی هستند که هيچ پشتيبانی در جهان ندارند، اقتصاد کشور فروپاشيده، گرانی روز افزون و گسترش دامنه فقر و فلاکت و بی خانمانی در جامعه، هر روز بر مشکلات مردم افزوده و تهديدهای برون مرزی کشور را از ثبات و آرامش محروم کرده است. جای بسی تاسف و تعجب است که صاحبان قدرت و کسانی که به هر تقدير بر مسند حکومت تکيه زده اند، آن چنان غرور قدرت و خودکامگی ديدگانشان را بسته است که راستی ها را نمی بينند و حقيقت را درک نميکنند.
زمامداران سالخورده بايد بدانند که در آينده نه چندان دور کشور بدست جوانان و دانشجويان امروز خواهد بود و جامعه جوان ايران که دو سوم جمعيت کشور را تشکيل ميدهد در اندازه ای از هوشمندی هست که فريب شعارهای توخالی و ترفندهای کهنه و سبک، شيفتگان قدرت و انحصارگران را نمی خورد و چيزی کمتر از دموکراسی کامل و استقرار حاکميت ملی را نمی پذيرد. دانشجويان بر آنچه بر کشورشان و مردم آن می گذرد، می انديشند و نسبت به آن بی تفاوت و بی طرف نيستند. دانشجويان از نابسامانی ها و نابهنجاری های سياسی، اقتصادی و اجتماعی آگاهند و ناراحتی را تحمل نمی کنند؛ به ويژه اينکه احساسات تند و سرکش دوران جوانی هم بر آتش آن دامن می زند. پس اگر آوای مخالفی در انتقاد از حاکميت سر می دهند، بايد گوش داد، پاسخگو بود و در برابر بيتابی آنان بردباری کرد، نه اينکه عده ای را به جان دانشجويان انداخت و رسوايی ببار آورد. حمله بی شرمانه حاکميت به خوابگاه دانشجويان بود که دامان حکومت را به يکی از بدترين و تنفر انگيزترين آلودگی ها بيالود و کوس رسوايی کسانی را که مدعی رعايت حقوق بشر اسلامی هستند بر بام عالم به صدا در آورد!
اين در حاليست که حاکميت، بجای مجازات آشوبگران از آنها حمايت می کند، و درعوض دانشجويان را سرکوب کرده به زندان می اندازد. دستگاه قضائی هم در برابر اينگونه ستمگری ها و کارهای فجيع، با بی اعتنايی و حتی به طرفداری از متجاوزان عمل می کند. وای بر حال کشوری که با داشتن عنوان جمهوری، در آنجا حريم حرمت دانشجو به وسيله اوباش مورد تجاوز قرار گيرد و چنين اعمال وحشيانه ای مايه خشنودی دستگاه حکومت گردد.
بايد از تاريخ درس گرفت که قيام دانشجويی ۱۸ تير ۷۸، نقطه عطفی است در تاريخ مبارزات دانشجويی ايران و الهام بخش اعتراضات دانشجويی. دانشجويان اگر چه با سرکوب وحشيانه ای مواجه شدند، اما همچنان به تلاش های خود ادامه می دهند و همانگونه که ديديم محمود احمدی نژاد که در آذر ماه دو سال گذشته قصد داشت با حضور در دانشگاه اميرکبير، از دانشگاه به نفع خود بهره برداری کند، با واکنش و اعتراض دانشجويان مواجه شد. از آن تاريخ، دولت محمود احمدی نژاد سرکوب دانشجويان را با شدت بيشتری دنبال می کند و هنوز ياران دبستانی ما، بهروز جاويد تهرانی، ابوالفضل جهاندار، سعيد درخضندی، ياسر گلی، صباح نصری، هدايت غزالی و دانشجويان پلی تکنيک احمدقصابان، احسان منصوری و مجيد توکلی در زندان اوين هستند.
و باز از آن تابش خونين تير ماه ۷۸، ياد تکه ای از خاطرات پابلو نرودا شاعر شهير شيليايی می افتيم، آنجا که از اتفاقی مشابه در زمان ديکتاتوری پينوشه در کشور خودش می نويسد: «تکه خبری که در سال ۱۹۲۰ رسيد، داغ خونينی بر نسل ما گذاشت. جمعيت جوانان طلايی که زاييده حکومت متنفذين بود، به ستاد اتحاديه دانشجويان حمله کرده و آن را نابود کرده بود. هيئت حاکمه ، مهاجمان را به زندان نينداخت بلکه جوانان مورد تهاجم را زندانی کرد. دومينگو گومز روخاس، اميد جوان شعر شيلی، شکنجه شد، عقلش را از دست داد و در سياهچال جان سپرد. واکنش اين بزهکاری در جامعه کشور کوچکی چون شيلی، مانند ترور فدريکو گارسيا لورکا که اندکی بعد در گرانادا پيش آمد، بسيار عميق و دامنه دار بود…»
در پايان، در نهمين سالروز ۱۸ تير، اين روز تاريخی را گرامی داشته و آن را تجربه ای نوين و گامی بزرگ در راستای جنبش دانشجويی ايران می دانيم. به روان پاک ديگر دانشجويان دليری که از روز نخست ساخت دانشگاه تا ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و از ۱۸ تيرماه ۱۳۷۸ تا به امروز در پيشاپيش ملت با خودکامگی و واپس گرايی جنگيده اند و به دانشگاه، اين سنگر تسخير ناپذير آزادی، درود میفرستيم و خواستار برگزاری دادگاه علنی و عادلانه برای شناسايی عاملان و آمران سرکوب دانشجويان در جريان وقايع ۱۸ تيرماه تهران و ۲۰ تيرماه تبريز هستيم. رسيدگی عادلانه به پرونده کوی دانشگاه تهران و دانشگاه تبريز موجب خواهد شد تا دست های پنهان و پشت پرده وقايع تيرماه ۱۳۷۸ آشکار شود.
دانشگاه های ايران، همچون همه دانشگاهها و مراکز معتبر علمی جهان، بايد از استقلال کامل و آزادی آکادميک برخوردار باشند. نيروهای انتظامی و يا شبه انتظامی جايی در دانشگاهها ندارند و بايد در نظر داشت که انديشه های سازنده تنها در محيط آزاد و آرام امکان رشد و شکوفايی می يابند. با بزرگداشت ۱۸ تير، خواستار آزادی بيان برای دانشجويان و نشريات دانشجويی و آزادی تمامی زندانيان سياسی می باشيم.
پايدار باد ايران و برقرار باد دموکراسی
واحد فرهنگی انجمن اسلامی دانشجويان
دانشگاه صنعتی اميرکبير (پلی تکنيک تهران)