کتاب خاطرات شورشی آقای بنی صدر را خواند م اصولا کتاب خاطرات شخصيتهای سياسی برايم جالب است . مسعود بنی صدر جز معدود کسانی هستند که از جريان رجوی جداشده اند و اقدام به انتشار کتاب کرده است که در فرهنگ نيروهای سياسی ايران جا نيفتاده است . زيرا خاطرات همه کسانی که در انقلاب بوده اند چه د رجريان حاکميت و چه در جريان مخالفان حکومت می تواند فضای تاريخی جامع تری را برای ما و نسل جوان و آينده از شرايط را بدهد و شايد از آن مجموعه بتوا ن راهی برای جلو گير ی از اشتباهات تکراری و دور تسلسل مردم برای رسيدن به آزادی و تحقق دموکراسی يافت .
کتاب بدون منبع هست و سعی هم نشده که از منابع مختلف استفاده شود . بشدت در آن مسائل امنيتی در ان رعايت شده است نام مدرسه خيابانی که در آن خانه بزرگ شده است و جزئيات کودکی و نو جوانی که که برای سازمانهای امنيتی قابل دسترسی است ولی به همان شيوه مجاهدين و رجوی برای مردم معمولی ممنوعه است .
اطلاعاتی که ارزش امنيتی ندارد و لی خاطره را زنده تر و طبيعی تر و قابل تحقيق می کند نوشته نشده است .
اين کتاب به مخاطبان ايرانی اين شناخت را تاکيد می کند که هم جريان رجوی و هم جريان آخوندها هرد و
ا زمردم طلبکار می دانند و خودشان را بالاتر از مردم عادی می دانند که حق دارند بجای آنها تصميم گير ی کنند و نکته ديگر اينکه هر دو جريان ازنظر مالی دست بگير دارند .
اين کتاب برای مخاطب غير ايرانی نوشته شده است . زيرا کتاب چيز تازه ای حداقل برای من و امثال من که با فرهنگ و ادبيات و سابقه مجاهدين آشنائی داشته باشد ، ندارد . کتاب خاطرات رفسنجانی هم چيزی در اين حد هست که از آن چيزی که بدرد بخورد پيدا نمی شود تنها ملاقاتهای روزانه هست که در يکجا جمع شده است . همه چيز حساب شده و سانسور شده است .
اين نوشته نوشته يک ديپلمات هست که به چيزی پاسخ نمی گويد و چيزی رابرای مردم ايران روشن نمی کند و هنوز راه خود را درست می داند. سند های بسياری می توانست در اين کتاب باشد که وابستگی مالی و سياسی رجوی را نشان بدهد که نويسنده به عمد از آوردن انها خودداری کرده است .
بنی صدر می نويسد که برای راه انداختن راديو شروع به کار کردم و تمامی مراحل آنرا که نياز به پول داشت انجام داده است بدون اينکه منابع مالی آنرا مشخص کند . از سوئی وی می گويد ما در ۵۰۰ هزار دلار درامد و ۱ميليون دلار هزينه داشتيم .
نويسنده هيچ ردی که مبادا عليه وی در دادگاهی استفاده شود از خود باقی نگذاشته است.
بنی صدر باورها ، دوران جوانيش را با باورهای امروزی اش که آثار مکتب رجوی در ان بخوبی مشاهده می شود ، می نويسد .
advertisement@gooya.com |
|
ص ۱۰۹ – برای من قابل فهم نبود که يک ملا انقلاب را رهبری کند لذا شروع کردم به خنديدن . من از دورا ن کودکی چيزهائی در باره خمينی می دانستم و به عنوان يکی از ناد رمخالفان شاه حتی کمی هم برای او احترام قائل بودم . البته هيچ گاه برای او پتانسيل رهبری در او نمی ديدم . درواقع من هيچگاه با يک ملای خوب و روشنفکر برخورد نکرده بودم . بسياری از افراد معتبر گفته اند که ملاها فقط به شکم و سکس فکر می کنند . پيش گويی محمود باورنکردنی بود اما مرا ترساند.
بنی صدر اشاره نمی کند اين آدمهای معتبر چه کسانی بودند . تا کنون چند تا ملا ديده بود .ملای خوب نديده بود . وی که د رفعاليت سياسی و مذهبی در ان دوران نبود ه است . چگونه می ترسد ولی هيچ يادداشتی و يا تلاشی نمی کند . وی نه تنها با خمينی که شهرتش بيشتر از چريکها و مجاهدين د ربين سياسيون بود بلکه مجاهدين رانيز نمی شناخت . ص۱۲۱
مثلا سعادتی توسط کميته دستگير شد و نه توسط سپاه ۱۳۳
۱۴۵- مجاهدين خيلی زود متوجه شدند که نياز به سلاح دارند. سازمان از ابتدای انقلاب به جمع اوری سلاح دست زده بود از جمله انبار سلاح در بنگاه پدر مهدی بخارائی در خزانه تهران که لو رفت. تمامی مجاهدين تحليل داشتند که رژيم با آنها درگير خواهد شد .
د رحالی که جريان ميليشيا را سازمان مجاهدين برای مطرح کردن خود و دامن زدن به جنگ روانی عليه آمريکا پيش کشيد . مسولان از بخش دانشجويی و دانش آموزی خواشتند که روز بعد با پوشيدن اورکت و شلوار ارتشی در دانشگاه تهران جمع شوند و يک ساعتی تمرين نظام کردند . کسی از ان گروه آموزش نظامی نداشت . بعد هم يک رژه ا ز دانشگاه به سمت سفارت آمريکا انجام شد که رژه ميليشيا ، هم مردم و هم خود ميليشا را که از همان روز به اين نام خواند ه شد ه بودند را به سمت چريک شدن ونظامی شدن جو سوق می داد.
اصولا از روز اول تن کردن کاپشن کره ای که ارزانتر از نوع آمريکائی آن بود وجه مشترک بين کميته چی ها و مجاهدين و چريکها بود و خود دليلی بود که رهبری مجاهدين شرايط را نظامی می ديد.
وی به هيچ از مذاکرا ت خودش و تقاضاهای مشخص در ملاقات با نمايند گان آمريکا سخن نمی گويد.
وی از حمايت لابی قدرتمند اسرائيل که نقش عمده ای در حمايت از رجوی دارند نام نمی برد.
وی از هيچ شخص آمريکائی نام نمی برد در حاليکه موضوع امنيتی نيست .
جدی ترين تضادی که مطرح می شود اين است که زنان مسول همراه وی وارد هيئت می شوند و بايد آموزش ببينيد.وی ترجيج می داده تنها با سياستمدران مذاکره کند . مشکل زنان ،دست ندادن زنها با مردها هست ؟
وی در مورد نقض وسيع حقوق بشر و حقوق کودکان و بردن آنها از آمريکا و کانادا به عراق و اقامت اجباری آن هيچ سخن نمی گويد در حاليکه عموما نمايندگان سازمان امنيت و اف .بی .ای با آنها ملاقات عمومی و خصوصی داشته اند . اينکه چه قدر آمريکا ئيان از کارهای جريان رجوی با خبر بوده اند و چشم خود را بر روی اين کارها می بسته اند چيزی نمی گويد .
در سازمانی که سکس تابو هست و داشتن غريضه بشری يک جرم نابخشودنی است هيچ کلامی بغير از يک مورد در جوانی خودش نمی گويد .
وی از آوردن اسامی کامل کسانی هم که کشته شده اند خودداری می کند وی از نام بردن کسانی که در شورا باج می گيرند نام نمی برد. آنجا که يک مسول می گويد به اين شاعر بايد د پول داد تا عليه رجوی ننويسيد ( حق السکوت )
وی اسم هنرمندانی راکه پول تو جيبی ماهانه می گيرند نمی برد . اين در حالی است که از نامبردن مخالفينی که که به نادرستی از سوی رجوی وابسته به جمهوری اسلامی خوانده می شدند در بين مقامات سياسی و امنيتی آمريکا ابايئ نداشته است .
علت رازداری نويسنده چيست؟
بنظر می رسد اين کتاب با مشورت با يک روانشناس برای خالی کردن خود شيوه ای که در مورد آدمهايی که مورد سو استفاده قرارگرفته اند و خود را ملامت می کنند نوشته شده است تا اعتماد خود را بيايد و بتواند آنرا پشت سر بگذارد.
مسعود بنی صدر طوری صحبت ميکند که قربانی يک فرقه شده است و مسول فرقه هم مسول اين جنايات و استقمار فکر ی .و جنسی و جسمی نيست . بلکه اين ۴ فرد خبيث هستند که ساز خودشان و خط خودشان راپيش می برند د رحاليکه وی اشاره می کند محدثين يک عروسک مسعود رجوی بيش نيست و يا تعظيم کردن مهدی ابريشچمی جلوی مسعود و مريم
.
وی راه را برای معامله و آشتی باز گذاشته است . اين تحليل رجوی در مورد وی درست است که بنی صدر ليبرال هست و می خواهد همه از وی راضی باشند. حتی زمانی که کتاب می نويسد و قرار است از کسانی بگويد که د ر وحله اول باعث نابودی خانواده وی و هزاران مجاهد ديکر رد وحله بعد و خيانت به جنبش آزادی خواهی و استقلال طلبانه مردم ايران شدند .
و اما بنظر من اين کتاب آقای بنی صدر يک کتاب برای تبرئه کردن خود در نزد جريان رجوی می باشد حداقل در آن زمان که اين کتاب را می نوشته قلبا به اينکه رجوی يک ديکتاتور و عامل انحراف جنبش مجاهدين و مسول شکست نسل انقلاب که اميد خود را در جريانات چريکی می ديدند،نمی داند و نسلی که سرخورده از خمينی که در تهران به آنچه که در پاريس می گفت وفادار نماند ، سرنوشت خود را به دست يک موجود خودمحورر،بدون دانش سياسی و قدرت تحليل ، عاشق قدرت و چريک بازی و زن و بدون حس واقعی در مورد ارزش جان انسانهايی که مانند او نمی انديشيده اند ، نمی داند.
وی بنظر نمی آيد که باور داشته باشد مريم رجوی خود يک انحصار طلب و عامل بسياری از انحرافات مجاهدين هست . ص ۴۳۴ گزارشات مستقيم به مريم رجوی و اينکه مريم رجوی متوجه شد و دست مرا برای عمل باز گذاشت . بعدا توسط دفتر تبليغات د ربغداد به لباس زن مجری ايراد گرفته شد.
يعنی همان سياست شاه خوب بود دورو بريهايش بد بودند و خمينی و رجوی که طرفدارانشان معتقدند اگر بدی هست از دور و بريهايش هست در حاليکه بنی صدر در غرب با سياستمداران آشنائی داشت و می دانست که اولين وظيفه هر رهبر سياسی در غرب پذيرش شکست و استعفا و رهبری در صورت پيروزی در انتخابات هست ؟ آيا بدين دليل نيست که هيچ گاه مکتب رجوی شکست وجودندارد .
ايا بنی صدر تلاش کرده است که برای نمايند گان کنگره آمريکا واقعيت ها را از ديد خودش بنويسد ؟
مسعود بنی صدردر اين کتاب خود را قربانی ساد ه می خواند . اينکه اين تعريف درست است نياز به گذشت زمان و شکسته شدن ديوارهای اختناق و سکوت قبرستانی در تشکيلات رجوی است تا ديگرانی هم روايت خود را از مسائلی بنويسند که در آن مسعود بنی صدر در کتاب خود نوشته است .
گذشت زمان ثابت خواهد کرد قربانی ما چقدر نيت خير و کمک به جنبش دموکراسی خواهانه و مستقل مردم ايران داشته است . فراموش نکنيم که بسيار کسانی در آمريکا منجمله مشاوران بوش که در حمله به عراق نقش داشتند استعفا کرده و خاطرات نوشته اند. شايد اين کتابها به شناخت واقعيت رهبران کمک کند ولی به تنهائی نمی تواند دليلی بر تبرئه ما در استمرار سيستم های سرکوبگر و ضد مردمی باشد.