فرديت و حافظه تاريخی، سخنرانی ماشاالله آجودانی در مراسمی به مناسبت انتشار کتاب خاطرات زندان عفت ماهباز
به مناسبت انتشار کتاب "فراموشم مکن"، خاطرات زندان عفت ماهباز مراسمی در شهر کلن آلمان با حضور نويسنده کتاب، دکتر ماشاالله آجودانی و رضا کاظم زاده، روان شناس، برگزار گرديد. در اين برنامه آقای آجودانی سخنانی ايراد کرد. اختر قاسمی گزارشی از اين سخنرانی تهيه کرده است که در زير می خوانيد:
دکتر ماشالله آجودانی محقق تاريخ ايران، موسس کتابخانه ايرانی لندن و نويسنده کتاب "يا مرگ يا تجدد" سخنران بعدی بود. او در ابتدای سخن خود از حس وابستگی اش به همه زندانيان سياسی گفت: "من به عنوان زندانی سياسی رژيم گذشته هميشه و همواره يک وابستگی با زندانيان سياسی و با تمام کسانی که در جهان شکنجه شدند داشتم و دارم. حضور من امشب به همين معناست. به زبان ساده و به روشن ترين زبان اين نوعی هم بستگی و هم دلی با همه کسانی است که زندان کشيدند شکنجه شدند و در راه آرمانشان هستی شان را کف دستشان گذاشتند" دکتر آجودانی به موضوع سخنانش در مورد تاريخ و حافظه های تاريخی اشاره کرد و گفت که مشخصا بحث او به همين مسئله و دقيقا به همين کتاب و نظاير اين کتابی که منتشر می شود ربط دارد و اهميت اين نوع نوشته ها را برای تاريخ نگاری کشور با ارزش و اهميت دانست.
دکتر آجودانی ابتدا با طرح اين سوال که "آيا می دانيم که ملت ما از چه زمانی با تاريخ هخامنشی؛ مادها و يا با کوروش و داريوش آشنا شدند؟" به بحث خود پرداخت و به نمونه هايی برای اثبات عدم استمرار حافظه تاريخی ايرانيان پرداخت. او به اختلاف نظر در بين تاريخ نگاران ايرانی پرداخت. و گفت:
"باستانی پاريزی در مطلبی که در مورد مشيرالدوله پيرنيا که تاريخ ايران باستان را نوشته می گويد بايد توجه داشته باشيم که ما امروز صحبت از تاريخی می کنيم که مربوط به دو هزار و پانصد سال پيش از اين است و متاسفانه تا چهل سال پيش برای ما مجهول و نامعلوم بود." آجودانی ادامه می دهد که اين سخن باستانی پاريزی در واقع مربوط به سال ۱۳۴۲شمسی است و باستانی پاريزی معتقد است که ما تا ۴۰ سال پيش از اين تاريخ اطلاعی از گذشته خود نداشتيم. او سپس از مورخ ديگری به نام "مينويی" نام می برد که چهار سال بعد از باستانی پاريزی اين مطلب را چنين توضيح می دهد:
"برای اين که با فردوسی و شعر او آشنا شويم به مقدمات احتياج داريم. قبل از همه بايد بدانيم که ما ايرانيان گويا دو تاريخ مکتوب داريم يکی تاريخ واقعی و ديگری تاريخ اساطيری. تاريخ واقعی ما تا صد و بيست سال پيش بر ما به کلی مجهول بود. و محققين اروپا آن را از روی کتاب های تاريخی يونان و روم و کتيبه ها و منابع ديگر کشف کردن دو ما آن را از اروپاييان ياد گرفتيم. پيش از آن فقط تاريخ اساطيری خود را می دانسيتم و آن را تاريخ واقعی تصور می کرديم و هنوز هم عامه ايرانيان بيشتر به تاريخ اساطيری واقفند تا به تاريخ واقعی."
دکتر آجودانی در اين جا به تفاوت نگاه دو مورخ ايرانی با فاصله چهار سال می پردازد که يکی می گفت تاريخ ما تا چهل سال پيش (۱۳۰۲هجری خورشيدی) برای ما ناآشنا بود و ديگری تا صد و بيست سال پيش. (۱۲۲۶ هجری خورشيدی)
دکتر ماشالله آجودانی ادامه می دهد: "واقعيت اين است که در معنای عام و وسيع کلمه آن چه که باستانی پاريزی می گويد درست است. ما از تاريخ گذشته متن مکتوب نداشتيم و حماسه بزرگ و ملی ما شاهنامه که بخش مهمی از آن به تاريخ ساسانيان مربوط است چيزی از نام داريوش و کورش هخامنشی در آن نيست. از آمدن اسکندر حرف می زند. فردوسی به فاصله کمی در قرن چهارم هجری از اشکانيان وقتی حرف می زند فقط از چند نام اسم می برد و اعتراف می کند که: از ايشان جز از نام نشنيده ام / نه در نامه خسروان ديده ام ... يعنی در نامه ای (خدای نامه) که در اواخر دوره ساسانی در مورد تاريخ ما تدوين شده بود اثری از گذشته تاريخ ما وجود نداشت. ما ملت تاريخی بوديم که در غيبت تاريخ خودمان زندگی می کرديم و نه تنها در غيبت تاريخ خودمان بلکه در غيبت تاريخی زندگی می کرديم. گسسته بوديم و نمی شناختيم. اين را من طرح می کنم که ببينيد اگر حافظه های تاريخی نباشد تا کجا می توانند ملتی را نابود کنند. يعنی به آسانی حکومت ها برای منافع شخصی خودشان تاريخ را به ميل خودشان بازنويسی می کنند حذف می کنند يا تحريف می کنند. دگرگونه جلوه می کنند و ملتی از تاريخ خود بی خبر می ماند و نمی داند که چه داشته و چی بر او گذشته. درست در زمان فتحعلی شاه (که هيچ اطلاعی از تاريخ نداشته) در غرب هگل (همزمان با فتحعلی شاه) اين طور می گويد: "با امپراطوری ايران نخستين گام به پهنه تاريخ پيوسته می گذاريم. ايرانيان نخستين قوم تاريخی هستند. امپرطوری ايران همجون امپراطوری گذشته آلمان و مملکت پهناور زير فرمان ناپلئون امپراطوری به معنای امروزی اين واژه است." آجودانی در اين جا از مخاطب خود می پرسد که "تصور کنيد که در زمان فتحعلی شاه برای ايرانيان اين جمله را می خوانند، آنان چه تصوری می توانستند از اين جمله داشته باشند." آجودانی سپس ادامه می دهد: "به همين دليل هم خيلی ها کله پا شدند و وقتی که ايرانيان اين حرف ها را شنيدند همه آرمان شان به ايران باستان برگشت و جريانات ناسيوناليستی پيش آمد و خواستند ايران باستان را احيا کنند.
آجودانی سپس هدفش را از اين مقدمه چنين بيان می کند:
"اگر غربی ها نبودند و غربی ها هم به واسطه تاريخ يونان و کسانی مثل هرودت و ديگران که تاريخ گذشته ما را نوشته بودند؛ با تاريخ ما آشنايی حاصل نمی کردند ما خود چيزی از تاريخ مان نمی دانستيم؛ اگر آنان ترجمه نکرده بودند؛ و بعد هم امثال راوليسون يا بعضی آلمانی ها که خط ميخی را خواندند و ترجمه کردند نبودند ما خود قادر نبوديم که اين کتيبه ها را بخوانيم. ما قرن ها اين کتيبه ها را در مملکت مان داشتيم و کسی نمی دانست که اين ها چه می گويند. بعد از آن ترجمه ها و بازخوانی ها تازه متوجه شديم کی هستيم و چی هستيم و از اين جا بزرگ ترين تنافصات تاريخی ما شروع شد. از طرفی ما خودمان را ملتی تاريخی می ديديم که گذشته شکوهمند داريم و از طرفی ملت برباد رفته ای که فکر می کرديم با آمدن اسلام همه چيز را از دست داديم." او ادامه داد :" واقعيت اين بود که حکومت های دوره اشکانی تاريخ هخامنشيان و حکومت های قبل را حذف کردند و اشکانيان را نيز ساسانيان را حدف کردند و آن ها بودند که به حافظه تاريخی ملت ما دستبرد زدند و اگر ما اين حافظه را می داشتيم شايد سرنوشت ديگری پيدا می کرديم."
دکتر ماشالله آجودانی با اين مقدمات به حافظه تاريخی برمی گردد و اهميت آن را در ثبت تاريخ ملت ها اين طور بيان می کند: "حافظه های تاريخی تاريخ نيست و تاريخ بعد از حافظه های تاريخی نوشته می شود بايد حافظه های تاريخ باشد تا تاريخ نوشته شود اگر حافظه های تاريخی وجود نداشته باشد تاريخی در کار نيست با اين که حافظه های تاريخی تاريخ نيستند اما ارتباط اين دو ارتباط بنيادی هستند. بدون حافظه های تاريخی هيج ملتی تاريخ ندارد."
دکتر ماشالله آجودانی با بررسی علمی عدم حافظه تاريخی ما ايرانيان به يک مثال در دوره صفويه می پردازد و سپس اهميت خاطرات زندانيانی چون عفت ماهباز را چنين بيان می کند:
"حافظه های تاريخی را بايد ملت ها ايجاد کنند. اگر امروز کتاب تذکره الملوک وجود نداشت ما نمی دانستيم دوره صفويه ساختار اداری آن چگونه بود و مملکت را چگونه اداره می کردند؟ ولی به برکت يک سند که يک شخص نه چندان معروف نوشت، ما امروز می توانيم ساختار حکومت صفويه را بازنويسی کنيم. بنابراين جنايات زندان های پهلوی و جنايات زندان های هولناک رژِيم خمينی را فقط از طريق تکميل حافظه های تاريخی می توان ماندگار نگه داشت. حافظه های تاريخی اهميت شان در روايت است يعنی هر متنی بايد يک راوی داشته باشد. يعنی مبنای آن فرديت است برای آن که آن چه که در زندان ها اتفاق افتاده برای فرد فرد بوده و هر کس يک تجريه دارد و تجربه ها متفاوت است؛ برای اين که حساسيت ها و ديدها متفاوت است."
دکتر ماشالله آجودانی از اين جا به مسئله فرديت در کتاب عفت ماهباز و اهميت اين گونه روايت ها در حافظه تاريخی می پردازد و می گويد: "کمتر کتابی ديدم که روايت های فردی اين گونه آشکار و گويا بتواند با من و شما صحبت کند.
او به مثال هايی در کتاب "فراموشم مکن" اشاره کرد. به گفتگوی کودکی که در زندان با عفت ماهباز داشته اشاره می کند. کودکی که به همراه مادرش به زندان می رود و برای رهايی از زندان به عفت ماهباز می گويد ما می توانيم با تفنگ پاسداران را بکشيم تا به بيرون برويم! آجودانی می گويد اين گفتگو را فقط عفت ماهباز تجربه کرده و ما می بينيم که ذهن کودک معصوم به داشتن اسلحه و کشتن ديگری برای رهايی خود کشيده می شود؛ آجودانی در اين جا می گويد تنها اين گفتگو می تواند عمق فاجعه را که چگونه اين رژيم به کودکان ما تجاوز کرده نشان دهد.
آجودانی به مثالی ديگر در کتاب می پردازد. به مادران بهايی در زندان اشاره می کند و می گويد عفت ماهباز می نويسد: اتاق آن ها از بقيه جداست بعضی از بچه های چپ به اين اتاق مادران بهايی رفت و آمد دارند اما نويسنده در جايی ديگر می پرسد که چرا بعضی از بچه های چپ انقلابی هرگز به اتاق آن ها نمی روند؟ آجودانی به اين مسئله که فرهنگ شيعه حتی چپ های ما را نيز تحت تاثير قرار داده اشاره می کند و می گويد: "خانم ماهباز به نوعی در اين کتاب به پس ذهن چپ هايی که نادانسته چون مذهبی ها رفتار می کنند می پردازد. و اين ماجرا ننمه کوچکی است از آن چه که در مجموع و به عنوان يک مفهوم آرامش دوستدار به درستی از آن به "دينخويی" ياد می کند."
دکتر آجودانی سپس ادامه می دهد: "همين روايت هاست که کار مورخ را آسان می کند." او سپس به پيغامی که از سازمان به درون زندان رسيده و از اعضا و هواداران می خواهد که انزجار بدهند تا از زندان ها رها شوند اشاره می کند و می گويد عفت ماهباز می نويسد: "در آن لحظات ما از آزادی دفاع می کرديم و از حق خودمان نه از حق سازمان سياسی که به آن اعتقاد داشتيم. آن روزها ما از چارچوب تنگ و کوچک سازمان سياسی بيرون آمده بوديم و از آزادی و آرمان بزرگ تر آزادی بيان و عقيده دفاع می کرديم."
دکتر آجودانی در اين جا دوباره به مسئله هويت فرد می پردازد و به اين اشاره می کند که جايی که انسان هويت اش در خطر می افتد يعنی حکومت می خواهد وجود و هستی اش را از او بگيرد و او دفاع می کند. اين جاست که انسان نه به خاطر سازمان بلکه به خاطر آزادی و هويت خودش دفاع می کند. او در ادامه می گويد:
"منابعی که ما امروز می توانيم منابع مهم تاريخ نگاری بدانيم روايت های مهمی ست که با ذهنيات و روحيات مردم و درون زجر ديده مردم سر کار دارند؛ اين روايت ها را بايد در کتاب هايی از اين دست خواند. بايد شيوه های تاريخ نگاری را متحول کرد. تاريخ نگاری چنين جريانی را بايد با ديد فرهنگ ايران و تاريخ ايران از درون و با نگاهی درونی به آن نوشت. صرفا اتکا به مکاتب تاريخ نگاری غرب مايه گمراهی خواهد شد.
دکتر آجودانی در پايان سخنان اش با توجه به سطری از شعر لورکا که می گويد "زخمی بر او بزن عميق تر از انزوا "گفت عفت ماهباز با گزارش های هولناک اش از تجربه زندان های جمهوری اسلامی و حدهای نماز چنين زخمی بر او زده است.
[گزارش اختر قاسمی از اين مراسم را با کليک اين جا بخوانيد]
[سخنرانی رضا کاظم زاده، روان شناس در همين مراسم. کليک کنيد]