بدا شيراز و ظلم بی حسابش، شينتو
اردی بهشت ماه سال ۱۳۸۵، گروهی شامل ۵۴ بهايی و تعدادی از دوستان مسلمان آنها، در شهر شيراز دستگير شدند. ظاهرا مبنای اين دستگيری و مجکوميت های بعدی آنها، تبليغ عليه جمهوری اسلامی ايران به نفع گروهکها و سازمانهای مخالف نظام بود در حاليکه آنها عضو يک سازمان غير دولتی ثبت شده در وزارت کشور، به نام «موسسه پژوهشی کودکان دنيا» (۱) بوده و برای اقدامات خود، از شورای شهر شيراز نيز مجوز گرفته بودند. گرچه دوستان مسلمان آنها با همين اتهام، به فوريت ازاد گشتند، اما در مورد بهاييان، انچه البته به جايی نرسيد، فرياد همه و مخصوصا والدين آنها بود لذا وقتی شنيدند که احتمالا امام جمعه شيراز، آيت الله حائری به حرف آنها گوش می دهد ( ۲ )، به دفتر ايشان مراجعه نموده و ازادی عزيزان خود را خواستار شدند. و نتيجتا، اقای ولی الله رستمی به عنوان بازرس و مشاور حقوقی و شخص مورد اعتماد ايشان برای تحقيق در مورد اين ماجرا تعيين و گزارش اول ايشان( ۳ )، در تاريخ ۲۷/۳/۸۷ دال بر بيگناهی بهاييان خطاب به ايت الله حائری نوشته شد در پی انتشار اين گزارش در رسانه های مختلف داخلی و خارجی، اذهان عموم مردم ايران و جهان نسبت به ماهيت دستگيری بهاييان بيش از پيش روشن گرديد اماحدود ۵ ماه بعد از ان، در تاريخ ۱۱/۸/۸۷،گزارش ديگری ( ۴ )، با نام و امضای اقای ولی الله رستمی منتشر شد که مضامين ان تعجب همگان را بر انگيخت. مروری کوتاه و گذرا بر اين دو گزارش، خالی از لطف نيست.
در گزارش اول اقای رستمی اين مطالب جلب توجه می نمايد:
۱- در ابتدای گزارش تاکيد شده که در باره اين پرونده، «بررسی دقيق» انجام شده است.
۲- همچنين تاکيد گرديده که «مشروح اقدامات و تحقيقات» در اين گزارش آمده است.
۳- با دو تن از متهمين به نامهای رها ثابت و هاله روحی ملاقات حضوری انجام و اظهارات انها دال بر بيگناهی و رد اتهامات وارده، استماع گرديده است.
۴- ملاقات مشابهی با والدين انها نيز با تاييد همان اظهارات انجام پذيرفته است.
۵- «پرونده ارائه شده» (احتمالا پرونده تنظيمی توسط دادستان انقلاب شيراز) مطالعه گرديده است.
۶- آقای رستمی بشخصه، در محله مهدی آباد (محل وقوع جرم!)حاضر شده و از ساکنين محل و از جمله يک سرهنگ بازنشسته (همانند خود اقای رستمی) ناجا و ۸ نفر از جوانان و نوجوانان شرکت کننده در کلاسها، تحقيق و پرس و جو کرده است.
۷- اظهارات اين افراد تماما و بدون استثنا، حاوی تشکر و قدردانی از اقدامات متهمين پرونده بوده و تصريح کرده اند که اخلاق اجتماعی آنها در اثر اين اقدامات، تغيير مثبت داشته و به زندگی دلگرم شده اند.
۸- به صراحت تاييد شده که متهمين هيچگاه از ديانت بهايی، نه اسمی و نه عنوانی مطرح نکرده اند. (اظهارات ساکنين)
۹- تاييد شده است که فعاليتهای انان ،در مورد نقاشی و اموزش خط و مسائل بهداشتی و اخلاقی بوده و هيچگاه اظهار نظری در خصوص مسائل دينی و سياسی و يا خلاف موازين شرعی و قانونی و فرهنگی، نداشته اند. ( نقل اظهارات در اين مورد)
۱۰- چوانان و نو جوانان ساکن منطقه،با ذکر اين عبارت که «انصافا از حضور اين افراد و گروه، بهره کافی برديم»، يک صدا خواستار حضور مجدد اين معلمان و ادامه فعاليتهايشان در منطقه گشته اند.
اما نکات موجود درگزارش دوم و مختصرايشان:
۱- اعتراض ايشان به سوء استفاده بهاييان از نامه اول.
۲- تاکيد بر اينکه تحقيقات من هنوز تمام نشده و فقط ۲ مرحله از مراحل ۱۰ گانه،انهم ناقص، انجام گرديده است.
۳- تاکيد بر اين که بقيه مراحل ۱۰ گانه در دست اقدام است.
۴- اظهار نظر صريح دال بر غير قانونی بودن اقدامات متهمين و مجرم دانستن آنان به جرم فريب مردم محل.
من، هيچگاه اقای رستمی را نديده و نمی شناسم و اين نامه ها، تنها معيارهای قضاوت من هستند اما مقايسه ای بسيار اجمالی بين اين دو گزارش، به وضوح نشان می دهد که گزارش دوم را اقای رستمی ننوشته و تنها در زير فشار، مجبور به امضای ان شده است. حتی اگر نويسنده اين نامه، اقای رستمی باشد، باز بايد گفت که هيچ شباهتی با نويسنده نامه اول ندارد. اين يک رستمی ديگر، با شخصيت و انديشه های بکلی متفاوت است. از يک مشاور حقوقی و بازرس دفتر امام جمعه، بعيد است که نامه ای را بنويسد که نه تنها با نامه اول در تضادی اشکارباشد، بلکه خود نامه نيز خود را نقض کند. به جرات می توان گفت نويسنده ای که با شهامت و انصاف، آن نامه اول را نوشته نمی تواند نويسنده نامه دوم باشد و من ذيلا، تا انجا که در حوصله اين مقاله باشد، تناقضات نامه دوم با خودش و همچنين با نامه اول را نشان داده و ايشان را از اين اتهام مبری می کنم.
۱- در نامه دوم، صريحا امده که اقدامات بعدی منوط به نظر جنابعالی(امام جمعه )است اما فقط در دو سطر بعد اظهار می دارد که بقيه مراحل تحقيق در دست اقدام است. مشخص نيست اين «اقدامات بعدی» به دستور چه کسی ادامه يافته و اصولا چه بوده و چه نتايجی داشته است؟
۲- صريحا آمده که مراحل تحقيق، ناتمام است و فقط ۲ مرحله از ۱۰ مرحله، و آن هم به صورت ناقص، انجام شده است. در حالی که فقط يک سطر بعد، با صراحت بيشتری عنوان می شود که متهمين، گناهکارند و به مردم فريبی مشغول بوده اند و البته ذکر نمی شود که در فاصله بين دو نامه، چه اقداماتی انجام شده که نظر ايشان ۱۸۰ درجه چرخيده است و اصولا تحقيقات ناقص، چگونه می تواند يک مشاور حقوقی را قانع کند تا انجا که با اين صراحت حکم بر محکوميت متهمين نمايد.
۳- در نامه اول، صريحا مذکور است که اين پرونده، «....حسب الامر جنابعالی،مورد بررسی دقيق قرار گرفت....» و اين واضح است که وقتی يک مشاور حقوقی و اشنا با بار معنايی کلمات، عبارتی مانند «بررسی دقيق»، را بکار می برد، چه منظوری دارد (خصوصا در يک نامه رسمی و خطاب به مقام بلند پايه ای چون امام جمعه شهر شيراز و در يک نامه به قول خودشان ،محرمانه). پس بايد بپذيريم که. او می خواسته بگويد که تمام تحقيقات خود را با دقت تمام، انجام داده و از نظر او ديگر محلی برای تحقيقات باقی نمانده است.
۴- در ابتدای نامه اول، ادامه تحقيقات صريحا و به وضوح، موکول به تصميم گيری ايت الله حائری شده است در حالی که در نامه دوم تاکيد شده که تحقيقات ديگری در حال انجام است.
۵- در ابتدای نامه اول، تاکيد و تصريح شده است که «مشروح اقدامات و تحقيقات به شرح ذيل» ،يعنی در همان نامه، به اطلاع ايت الله حائری می رسد. هيچ ذکر و دليل و قرينه ای دال بر ادامه دار بودن تحقيقات و ناگفته گذاردن مطالبی از جانب اقای رستمی، نيست. حال انکه محور نامه دوم، اصولا بر ادامه دار بودن تحقيقات است که هيچ توجيهی ندارد.
۶- اصولا ۱۰ «مرحله تحقيق»، ديگرچه صيغه ای و از کجا امده است؟ من حقوق دان نيستم اما از تنی چند از وکلا پرسيدم. هيچکدام با اين عدد در چنين مقوله ای اشنا نبودند. می توان گفت اين نامه از اقای رستمی نيست و نويسنده واقعی، هيچ تصور مشخص و درستی از « ۱۰ مرحله تحقيق »، در ذهن نداشته است. او با مقدمات حقوق هم اشنا نبوده و محتملا بر سبيل مبالغه و گزافه گويی و نشان دادن کثرت، از اين عدد استفاده کرده است همان طور که عدد ۲ را نيز نابجا(از لحاظ حقوقی ) و تنها برای نشان دادن قلت، بکار برده است. او می خواسته با اغراق گويی، نشان دهد که تحقيقات انجام شده کم و انجام نشده ها بسيار است. مطمئنا نويسنده نامه دوم، نمی تواند نشان دهد که ان ۸ مرحله باقی مانده چيست همانطور که نمی تواند نشان دهد که دو مرحله انجام شده، چه هستند (نشان دادن ناقص بودن انها بماند).
۷- مراحل تحقيق، بسته به نوع جرم و موضوع، متعدد و مختلف است. اقای رستمی به عنوان يک مشاور و بازرس بايد عمل می کرد که کرد. ايشان حق مطلب را به جای اورده بود. مطالعه پرونده متهمين و اطلاع بر دلايل دادستان،ملاقات با متهمين،ملاقات با والدين انها، حضور در محل وقوع جرم!! ، انجام تحقيقات محلی ومصاحبه با شهود، تمام اقداماتی بود که بايد انجام می شد و می توانست انجام شود که شد. ايشان چيزی را فرو گذار نکرده اند. حداقل نه در حد هشت مرحله ديگر!! اگر در طی اين مراحل، به تناقضاتی در اظهارات و يا شواهد بر می خورد، محتمل بود که خود را نيازمند تحقيقات بيشتری ببيند اما شگفتا که همه شواهد يک دست و يک صدا بر برائت متهمين گواهی می دادند.
۸- هنوز در جمهوری اسلامی اتفاق نظری وجود ندارد تا مشخص شود که بهاييان، جائی که می روند بايد بگويند بهايی هستند يا نه؟ نامه دوم منتسب به اقای رستمی، سکوت بهاييان را، دليل، بلکه نفس جرم می داند در حالی که اتهام رسمی وارده به انها، تبليغ عليه نظام است که درنفس خود با سکوت بهاييان، در تضاد می باشد. ايا سکوت بهاييان، همان تبليغ است؟ مبلغ صامت، که می گويند، همين است؟ عجب اينجاست که انها هر دو را ميخواهند.سکوت را می خواهند تا اگر اظهار کردی ،متهمت کنند و اظهار را می خواهند تا اگر سکوت کردی به زندانت در اندازند. واقعا بهاييان بايد چکار کنند؟
۹- نامه دوم متعلق به اقای رستمی نيست زيرا يک مشاور هر گز خود را در مقامی نمی بيند که حکم برمحکوميت و يا برائت متهمين، بدهد. او خود را قاضی نمی داند.اگر به نامه اول ايشان دقت کنيم، در می يابيم که در انجا هم ايشان در مورد بيگناهی بهاييان اظهار نظری نکرده است. او فقط شواهد را ذکر کرده است. فقط گفته است که من چه ديدم و چه شنيدم. گزچه می توان دريافت که نظر شخصی او برائت بهاييان بوده است اما کاملا حرفه ای و دقيقا به مانند يک حقوق دان با تجربه عمل کرده و کار قضاوت را به عهده قاضی نهاده است. اما نويسنده ناشی نامه دوم، نا اشنا به اين ظرايف، شتابزده و در يک نامه جند خطی و بدون ذکر هيچ دليلی، حکم به محکوميت بهاييان داده است و نه دم خروس، که خود خروس را قوقولی کنان و بال و پر زنان در فضای ايران و جهان به پرواز در اورده است. ديگر کجا می توان اين خروس را به زير ردا برگرداند؟
۱۰- گويند شخصی بر اثرتصلدف با اتومبيل به شدت مجروح و مثل يک مرده بر روی زمين افتاده بود. همگان متفق شدند که بله او مرده و بايد دفن شود.در اين بين،شخص به هوش امد و گفت که «من زنده ام» اما مگر کسی به او توجه می کرد. به او گفتند تو تازه مرده ای و داغی، برای همين نمی فهمی که مرده ای. بعدا متوجه می شوی که مرده ای. باز کفت «ولی من زنده ام». بعضی ها کمی شک کردند که شايد راست بگويد اما بقيه گفتند که نه بابا همه اينها وقتی می ميرند، هذيان می گويند.و بقيه نيز (شايد ناچارا) باور کردند و بالاخره بيچاره را زنده بگور کردند. حتی اگر هذيان هم می گفت، باز نفس هذيان گفتن او ، نشانه زنده بودن او بود. حالا حکايت جوانان مهدی اباد و سهل اباد شيراز هم همين طور است. همه اهالی و جوانان و نوجوانان انها، يک صدا می گويند: بابا، اينا خوب بودن، مهربون بودن، مارو به زندگی اميدوار کردن، ما رو ادم حساب کردن، به ما اداب معاشرت ياد دادن، از همه مهمتر، ما رو دوست داشتن، به عشق ما هر هفته جمعه شونو برا ما گذاشتن،اينهمه راه رو می کوبيدن می اومدن که به ما دوست داشتن ياد بدن، ما هم دوسشون داشتيم و داريم، ما می خوايم اونا برگردن، باز ما رو با محبتاشون، جلب کنن، باز ما رو با انسانيت اشنا کنن، بازم به ما نقاشی و خط ياد بدن، بشينيم با هم کتاب بخونيم، اگر اونا بدن، پس کی خوبه؟ اگه اونا ما رو فريب می دادن، پس کی راه راستو به ما نشون می ده؟ کدوم يکی از شماها که مدعی عدالت و رسيدگی به مستضعفين هستيد، از اون روز تا حالا به ما سر زدين؟ کدومتون ما رو اميد وار کردين؟ کی از حال و روز ما خبر داره؟ و الخ.....اينا هم هی می گن نه، شماها هنوز داغين، نمی فهمين که ما داريم چه خدمت بزرگی به شما می کنيم. باز اونا می گن بابا اينجا ما اصل کاری هستيم نه شماها. ما هستيم که داريم دفن می شيم نه شماها. خان راضيه ديگه به شيخ عليخان چه ربطی داره؟، باز جواب می شنوند که نه، شماها داريد هذيان می گيد.
يک نکته ناگفته ماند. بسياری از سايتهای وابسته و پر بسته، اقدام بهاييان در انتشار نامه اول اقای رستمی را نشانه سوء استفاده بهاييان دانسته اند. در نامه دوم نيز بر اين موضوع تاکيد گرديده است. ممکن است برخی بر اين عقيده باشند که بهتر بود بهاييان صبر می کردند تا نتيجه اقدامات اقای رستمی مشخص می شد و در اين صورت نتيجه بهتری می گرفتند. ممکن است اين کار را يک اشتباه قلمداد کرده و بگويند اين کار بدون اجازه اقای رستمی انجام شده و لذا غير اخلاقی است. اما بايد اين نکته را هم مد نظر داشت که سالهاست که بهاييان با بی اعتنايی مراجع امور مواجهند. شما در يک موقعيت واقعی، حال و روز والدين اين جوانان را تصور کنيد که جوانان شان، که با عشق خدمت به همنوعان رنجديده خود، به خدمت انها قيام نموده اند را در بند ببينند و هر گونه تلاشی را بی نتيجه يافته باشند. ممکن است برخی از انان، پيشاپبش نتيجه گيری کرده باشند که احتمال اقدام موثری، حتی از جانب امام جمعه نيز نزديک به هيچ است و متعاقب ان تصميم به انتشار نامه ايشان کرده باشند. اين نظر انان نيز ريشه در واقعيتهای موجود در جامعه ما دارد. يکی از بزرگترين تابوهای ايران( و شايد بزرگترين انها )، ايين بهايی است. حتی شخص با نفوذ و محترمی مانند امام جمعه شيراز نيز نمی تواند اين تابو را بشکند و نتوانست چنانکه پس از ۵ ماه از ارسال ان گزارش نيز اقدام جدی و موثری(علی الظاهر )انجام نپذيرفت و حتی شايد استعفای امام جمعه پس از سالها تصدی گری مقام امامت جمعه و جماعت شهر شيراز، با اين موضوع ارتباط نزديک داشته باشد. پس می بينيم که نظر اين افراد بهايی (و نه جامعه بهايی، ان چنان که شايعه پراکنان سعی بر القاء ان داشته اند)، نيز بيراه نبوده است . در هر حال، اين را نمی توان يک توطئه شوم و يا همکاری با عوامل صهيونيسم و ديگر هذياناتی دانست که برخی ذکر کرده اند. عليرغم ذکر مکرر اين که تامه ايشان محرمانه بوده است، در خود نامه هيچ نشانه ای از محرمانه بودن ان نيست. نه بالای ان نامه کلمه «محرمانه» قيد شده و نه محتوای ان در حد يک نامه محرمانه است و نه نحوه برخوردهای اداری با ان دلالت بر محرمانه بودن ان دارد.
حوصله اين مقاله، بيشتر از اين نيست. می توان موارد بيشتری از تناقضات را نشان داد. ملخص کلام انکه علاوه بر جوانان بهايی شيرازی، اقای رستمی نيزمظلوم واقع شده است. اين نيز نوعی ديگر از اعتراف گرفتن است. وقتی در زندان و وقتی (البته با نمودی متفاوت)در قالب انتساب کتابهايی به خانم مهناز رئوفی، و زمانی هم اين گونه از اشخاص می خواهند که چيزهايی را بنويسند که به ان اعتقادی ندارند. طبيعی است که اقای رستمی نخواهد و يا نتواند که انتساب نامه دوم به خود را، تکذيب کند. حتی محتمل است که تاکيد هم بکند. فشارهای وارده بر او، بيش از حد است. اما ايا مگر شيرين عبادی نيز يک وکيل نيست؟ فشارهای وارده بر او، کمتر از اقای رستمی نيست. چرا او به گونه ديگر عمل می کند؟ او يک بهايی نيست اما به شغل خود اعتقاد دارد. رسالت خود را ارزشمند می شمارد. به نظر من، اقای رستمی نيز چنين است. او با نوشتن نامه اول، نشان داده که چنين است. اما اين کافی نيست. بايد هميشه چنين بود. تا دگر انديش پروری، که روزگاری دراز است ما را ترک گفته، به خانه، بل مهد خود باز گردد و کلبه احزان اين حسرت زدگان، گلستان شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- http://www.koodakandonya.com
۲- علت رجوع بهاييان به آيت الله حائری، اين بوده است که ايشان به علت نباريدن باران در شيراز، ترتيب برگذاری نمازی موسوم به «نماز باران» را می دهند اما اين مراسم ،منجر به نزول باران نمی گردد. مردم شيراز علت را جويا می شوند.ايشان در پاسخ می گويند ( خطبه های نماز جمعه ۲۴/۱۲/۸۶)که نباريدن باران به اين علت بوده است که ما در شهر خود مرتکب معصيت شده ايم.يعنی شخص و يا اشخاصی در اين شهر وجود دارند که بی گناه در حبس به سر می برند و به همين دليل ،خداوند نيز نعمت خود يعنی باران را حبس کرده است.لذا برويد و تحقيق کنيد و ببينيد که کدام زندانی در اين شهر ،بی گناه به زندان افتاده است.اين سخن به گوش والدين متهمين بهايی می رسد و انها نيز به دفتر ايشان مراجعه می کنند و بقيه ماجرا.
۳- HTTP://NEWS.GOOYA.COM/POLITICS/ARCHIVES/2008/10/078015.PHP
http://hrairan.org/Archive_87/1135.html
http://www.shia-news.com/fa/pages/?cid=12079 -۴