یکشنبه 13 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خون به خون شستن محال آمد محال، علی کلائی

سر گيج می رود و جز بهت چيزی عايد نمی شود . خبر ناگهانی است . فکر کرده بوديم برای حداقل مدتی خطر گذشته و می توان روی گذشت خانواده مقتول حساب باز کرد . فکر کرده بوديم می توان اين مسئله را ختم به خير کرد . ولی ...

نامه خانواده آن مقتول را خوانده بوديم و البته فهميده بوديم رنجشان را . عزيز از دست داده اند آخر . ولی نمی دانم که خانواده مقتول هم خبر از اجرای حکم اعدام داشتند يا خير ؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


سحرگاه ۱۱ ارديبهشت و هنوز خورشيد طلوع نکرده ، دخترک نقاش را بر چوبه دار رقصان آويختند . نمی دانم از خانواده آن مرحومه مهين کسی انجا بود يا خير ؟ ولی فی الحال می پرسم . آيا مرگ دل آرا ، تسکينی بر دردهايشان شد ؟ آيا کل مشکل با اين اعدام و قتل حکومتی حل شد ؟ آيا اگر خود را جای نزديکان دل آرا می گذاشتند و دل آرا بخشيده می شد ، بهتر بود يا فی الحال که دستشان به خون دل آرا آلوده است ؟ اصلا آيا می دانند همان انديشه اسلامی که در آن نامه از آن دم می زدند با برخوردی فرم – محتوايی می تواند منادی لغو حکم اعدام باشد ؟ آيا استدلالات عماد الدين باقی عزيز را در لغو حکم اعدام خوانده بودند ؟ آيا از بزرگترهايمان نشنيده بودند که لذتی که در عفو هست در انتقام نيست ؟ آيا نشنيده اند که خون به خون شستن محال آمد محال ؟

آيا نمی دانستند که دفع الشر بالشر عقلا باطل است ؟ آيا نمی دانستند که جهان جديد مجازاتهای معينی که در ان جان آدمی محفوظ می ماند را جايگزين حکم اعدام کرده است ؟ آيا ايشانی که معتقد به شريعت اسلام اند و در نامه خود از آن سخن رانده اند ، نمی دانستند که چهار امر مال ، جان ، ناموس و آبروی انسان در فقه شيعی از والاترين حرمت ها برخوردار است ؟

آقای قاضی پرونده ! ايا استدلالات وکيل پرونده عبدالصمد خرمشاهی در چپ دست بودن دل آرا و عدم توانايی او در انجام اين قتل نتوانست شما را قانع کند ؟ آيا لج بازی و برخورد با فعالان حقوق بشری به اين ميزان ارزشش را داشت که حکمی بدهيد که نزد خدا و خلق نتوانيد جواب گو باشيد ؟ آيا منطقی بود که يک جوان نقاش را که يک استعداد بالقوه بشری است ، اعدام شود ؟ آيا درست اين نبود که اين جوان نقاش با پرورش دوباره به صحنه اجتماع بازگردد ؟ مگر نه اينکه در فقه شما برای مفسد فی الارض (که هيچ اميدی به اصلاح آن نيست) حکم اعدام می برند و بنابراين اعدام برای يک نقاش (هرچند مجرم که البته در ان بحث فراوان است) عقلانی و منطقی به نظر می رسد ؟ آيا نبايد در چنين احکامی اجتهاد جديد شود و به جای تکرار و تکرار وتکرار که منجر به ارتجاع می شود ، به نوانديشی پرداخت ؟ مگر زمان جنايت دل آرا ۱۷ سالش نبود ؟ مگر اخيرا بحث تصويب اين نبود که انسان زير ۱۸ سال غير رشيداست و بنابراين حکمی که برای انسان رشيد صادر می شود در مورد او مصداق ندارد ؟

و سخنی با آن پسر ! پسری که دل آرا او را آنقدر دوست می داشت که با او همراه شده بود . خودت می دانی که دختر ۱۷ ساله ای (در آن زمان) چون دل آرا جز با زبان احساس سخن نمی گويد . نمی دانم کجايی و چه می کنی ؟ اما کسی که تو را عاشقانه دوست داشت اعدام شد . تو ميمانی و وجدانت

هنوز نمی دانم چرا . هيچ منطقی برای اين قتل حکومتی نمی يابم . آيا زمان آن فرا نرسيده که مراجع حقوق بشر جهانی رژيم ايران را محکوم به لغو اين مجازات غير منطقی ، غير عقلانی و غير انسانی کنند ؟

و سخن آخر ! چه کسی مقصر است ؟ آيا حکومتی که فضای اجتماعی چنين مسائلی را مهيا می کند مقصر نيست ؟ فقر و فساد و تبعيض آيا مسبب چنين وقايعی نيست ؟ آيا حاکمان را نبايد به دليل چنين حوادثی به پای ميز محاکمه کشاند؟





















Copyright: gooya.com 2016