یکشنبه 15 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بيانيه شماره ۱۶ موسوی به مناسبت ۱۶ آذر: زيباترين پديده جمع‌شدن مردمی است که تفاوت‌ها را کنار نمی‌گذارند، بلکه به رسميت می‌شناسند، کلمه

بسم الله الرحمن الرحيم

عيد سعيد غدير را به ملت مسلمان ايران تبريک می‌گويم و از خداوند متعال نزديک شدن به آرمان‌های صاحب غدير را برای آنان و تمامی مسلمانان جهان مسئلت می‌کنم. در اين عيد شيعيان برای هم برکت و بهروزی آرزو می‌کنند و از يکديگر تحفه‌هايی را می‌طلبند که به تحقق چنين آرزوهايی کمک کند و متضمن سرانجامی نيکو برای ملت و کشور خصوصا در شرايط بحران‌زده کنونی باشد. چنين انتظاری از ما نيز هست و حتی اگر اين انتظار وجود نداشت برآورده کردن آن وظيفه‌ای بر عهده ما بود.

برای اين منظور کاری که از ما برمی‌آيد صميميت در خيرخواهی است، حتی اگر آن را نپذيرند، و پايداری در دورانديشی است، حتی اگر چنين نامی بر آن نگذارند. خطرهايی بزرگ‌تر از آن در پيش است که چه ما و چه ديگران از خويشتن ياد کنيم و واقعيت‌هايی سترگ‌تر از آن در برابر قرار دارند که با ناديدن ناپديد شوند. با استمداد از لطافتی که فضای عيد ايجاد کرده است و با استفاده از فرصتی که روز شانزدهم آذر به وجود می‌آورد چه چيز بهتر از پرداختن به آنچه می‌تواند داروی درد امروز باشد؛ دارويی که الزاما تلخ نيست، اگر پيشداوری‌ها را کنار بگذاريم.

روز دانشجو در پيش است. در تاريخ معاصر ما جنبش دانشجويی همواره نوعی پرچم و گواه برای حرکت مردم بوده است. در روزهای تلخ بعد از کودتا و در تاريک‌ترين برهه از تاريخ ملت ما، زمانی که همه آرزوها برباد رفته به نظر می‌رسيد آنچه در شانزدهم آذر ۱۳۳۲ روی داد شاهدی بود که معلوم می‌کرد روح مردم و خواسته‌های تاريخی‌شان هنوز زنده است. آن «سه قطره خون» و آن «سه آذر اهورايی» که روز دانشجو را پايه گذاشتند، اگر پس از نيم قرن هنوز از تازگی، درخشندگی و اهميت برخوردارند، به خاطر آن است که نسبت به وجود و حيات واقعيتی عظيم‌تر در جان مردم شهادت ‌دادند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اين گواهی در سال‌ها و نسل‌های پس از آن نيز از سوی جنبش دانشجويی ادامه داشت و هنوز ادامه دارد. جامعه به دلايل بسيار گرايش‌های در حال تکوين در بطن خويش را پيش چشم کسانی که تنها به ظاهر آن می‌نگرند نمايان نمی‌کند. دگرگونی‌های بزرگ معمولا متهمند که يک‌باره روی می‌دهند و از بازيگران سياسی فرصت هماهنگ شدن با خود را دريغ می‌کنند. البته در حقيقت هيچ تحولی دفعتا تحقق نيافته است؛ تنها بروز و ظهور تغييرهاست که شکلی دفعی دارد. در چنين شرايط گواهانی که از اعماق ناپيدای جامعه خبر می‌دهند به راستی ارزشمندند.

جنبش دانشجويی در تاريخ معاصر ما همواره حاوی ‌گزارش‌هايی از شکل‌گيری جريان‌های عميق سياسی و اجتماعی در متن جامعه بوده است. اين نقشی است که اگر حاکمان با درايت برخورد می‌کردند می‌توانست و می‌تواند برای عبور کم‌هزينه به سمت توسعه و پيشرفت بيشترين بهره‌ها را برساند، اما آنان خشمگينانه اين نشانگر ذی‌قيمت را می‌شکنند؛ آنان دوست دارند به خود تسلی دهند که حرکت‌های دانشجويی جز غوغای چند جوان پرسروصدا نيستند که اگر خاموش شوند صورت مسئله از اساس پاک خواهد شد؛ داستانی تکراری از انکار واقعيت‌ها و تلاش برای توليد و تفسير اطلاعات مطابق ميل دولتمردان که تقريبا هيچ عهد تاريخی بدون شمه‌ای از آن پايان نيافته است.

ان هولاء لشرذمه قليلون، (گفتند که) اينها گروهی ناچيزند (به قول امروزی‌ها خس و خاشاکی بيش نيستند)، و انهم لنا لغائظون، و آنها ما را به خشم می‌آورند، و انا لجميع حاذرون، و ما همگی در آماده‌باش به سر می‌بريم، فاخرجناهم من جنات و عيون، پس خداوند آنان را از باغ‌ها و چشمه‌سارها بيرون کرد، و کنوز و مقام کريم، و از گنج‌ها و از جايگاه دلپسند.

چه تلخ است اگر پس از اين همه عبرت‌های دور و نزديک مشابه اين خطا هنوز در رفتار کسانی ديده ‌‌شود؛ آنهايی که اصرار دارند بگويند مردم ديگر ساکت شده‌اند و فقط دانشجويان مانده‌اند؛ در دانشگاه‌ها هم فقط تهران ناآرام است، از تهران هم فقط دانشگاه‌های مادر هياهو می‌کنند، آنجا هم کانون جنبش و جوشش، چند نفر جوان غريبند که اگر آنها را به اخراج از خوابگاه و محروميت از تحصيل تهديد و محکوم کنيم داستان تمام می‌شود. خوب! تمام اين کارها را کرديد، پس چرا داستان تمام نشد؟

زيرا حرکت دانشجويی گواه بر واقعيت‌هايی بزرگتر از خويش است. ای کاش قدر آن را می‌دانستند، از پيش‌آگهی‌هايی که درباره تحولات دور و نزديک می‌دهد درس‌ می‌گرفتند و خود را با اين تغييرات هماهنگ می‌کردند، خصوصا اينک که دانشجويان نه مستوره‌ای کوچک از مردم، که يکی از وسيع‌ترين و فعال‌ترين قشرها را تشکيل می‌دهند. درحال حاضر از هر بيست ايرانی يک نفر دانشجوست. متصديان امور اگر پيش از اين به نقش آنان به عنوان گواه فردا توجه کرده بودند اينک در چنين بحرانی قرار نداشتند.

البته اين يک قاعده دوسويه است. حرکات دانشجويی هم به اندازه‌ای که از تمايلات واقعی جامعه خبر بدهند نيرومند و ريشه‌دارند، زيرا قدرت نهادهای اجتماعی در گرو پايبندی به ضرورتی است که آنها را ايجاد و ايجاب می‌کند. نسل ما آن زمان که در حرکات دانشجويی شرکت داشتيم به روشنی می‌ديد که پيوند با متن جامعه تا چه حد در توانايی‌هايش موثر است. در آن زمان گرايش‌های بسياری ميان دانشجويان به چشم می‌خورد. اگر انجمن‌های اسلامی از همه قوی‌تر بودند به خاطر آن بود که از واقعيت‌‌های اجتماعی بيشتر نمايندگی می‌کردند.

بسياری از فعالان دانشجويی امروز، گردانندگان فردای جامعه خواهند بود و اين دليلی مضاعف است تا مظهريت از واقعيت‌های اجتماعی را از دست ندهند . قدرت و سرزندگی آنها در گرو اين رمز است. راز موفقيت سياستمداران نيز همين است. آنها تا اندازه‌ای که بتوانند خواست‌ها و تمايلات جامعه را بشناسند و با آنها منطبق شوند، بلکه تجلی و گواه آنها قرار بگيرند، قادرند به کشور خود خدمت کنند، يا لااقل قدرتمند باقی بمانند. و اين تصور که کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به رغم گرايش‌های مردم بر آنان حکومت کند بيشتر از يک توهم نيست. حتی زمانی که يک دولت موفق می‌شود با تکيه بر نيروی سرکوب موجوديتش را حفظ ‌کند فی‌الواقع از انطباق خود با آمادگی جامعه برای تمکين در برابر زور ارتزاق کرده است، گرچه اين تمکين هم تا ابد نمی‌پايد.

جامعه ما اينک شگرف‌ترين تحولات را تجربه می‌‌کند؛ بعد از حوادثی که چند ماه گذشته به خود ديد کيست که بتواند اين حقيقت را انکار کند؟ ماهيت دقيق اين دگرگونی چيست؟ اين بزرگترين سوال برای ما و برای مخالفان ماست. آنان نيز اگر بدانند که چه رويداد عظيم و مبارکی در راه است، کلاه‌خودها و چوب‌دستی‌هايشان را کنار می‌گذارند و به دنبال ابزارهايی برای پرستاری از اين گياه پاک که در خاک ما جوانه زده است می‌روند.

در ميان زيبايی‌های بسياری که روزهای پيش از انتخابات را نورانی می‌کرد زيباترين پديده جمع شدن مردمی از سليقه‌های گوناگون گرداگرد هم بود. آنها برای آن که به اين کار موفق شوند تفاوت‌ها و تنوع‌هايشان را کنار نمی‌گذاشتند، بلکه به رسميت می‌شناختند. کسی لازم نمی‌ديد که برای شرکت در اين يکرنگی هويت خويش را از دست بدهد و ديگری شود. در آن يگانه‌شدن‌ها حظی وجود داشت که فطرت‌هايمان می‌پسنديد. آن زنجيره‌های سبز انسانی که شهرهای ما را فرا گرفت نمايشی تهی از حقيقت نبود. قرار نبود بعد از آن که از پل گذشتيم به سرنوشت يکديگر اهميت ندهيم و جان‌‌هايمان نمی‌خواست که پس از چشيدن طعم آن يگانگی از نو پراکنده شويم. چنين چيزی بدون ترديد نشانه‌ای از طلوع بزرگی و رشد در حيات يک ملت است.

بزرگی يک ملت در ثروتمند بودن يا قدرتمند شدن نيست؛ اينها فقط بخش کوچکی از آثار آن است. بزرگی يک ملت در عظمت جان اوست. بزرگی به آن است که بتوانيم امور ظاهرا ناسازگار را با هم داشته باشيم. خانه کوچک مکانی است فقط برای «من»، اما در خانه بزرگ برای ديگران هم جا وجود دارد. کارفرمايی که جانش کوچک بود فکر می‌کرد جز با تجاوز به حقوق کارگران نمی‌تواند مالی بيندوزد، حال آن که کارآفرين بزرگ تنها راه سود بردن را سود رساندن می‌بيند. همين‌گونه است تفاوت کارگر کوچک و کارگر بزرگ. به هزار دليل تنها راه بهره‌مند شدن اين است که همه با هم بهره‌مند شوند، اما کسانی که کوچکند ظرفی ندارند که در آن ديگری هم بگنجد. همچنين است تفاوت دينداری که بزرگ است و دينداری که کوچک است.

ديندار بزرگ امام صادق (ع) است که در خانه خدا می‌نشيند و با منکر خدا حکيمانه گفتگو می‌کند. حقيقت خانه خدا همان قلب اوست که برای همگان جا دارد و برای همه حق قائل است؛ حق زيستن، حق شنيدن، حق برگزيدن، حق اشتباه کردن، حق بزرگ بودن. آری بزرگ بودن، و الا بزرگ به کوچک چه کار دارد؟ غيرديندار را در جايگاهی می‌بيند که می‌تواند به زيبايی‌های دين رو کند، اگر نتوانسته‌ است حقيقتی را بيابد احتمال درک آن را از سوی ديگری ناديده نگيرد، يا می‌تواند کوچک باشد و هر چيزی را که نچشيده است انکار کند؛ هر چيزی را که درک نمی‌کند ترک کند و بی‌آن‌که بنشيند و برای فهميدن گوش بدهد، عقايد ديگران را بی‌اساس بخواند.

ملت ما اينک دارد نشانه‌های بزرگی خود را به نمايش می‌گذارد؛ آن تحول شگرفی که جامعه ما در تکاپوی تجربه آن است اين است. البته چيزی که اهميت دارد خود اين بزرگی است و نه نشانه‌های آن. نشانه‌هايش را باز می‌گوييم تا خود آن را باور کنيم که چونان بهار از راه می‌رسد و حيات ما را ديگرگون می‌کند؛ تا به مبارکی آن ايمان بياوريم و از تغييراتی که ايجاد می‌کند نترسيم. اين همان رشدی است که انقلاب ما به اميد آن بنا نهاده شد. چندی گذشت و از آن غافل شديم، ولی پروردگارمان غافل نشد. بذری را که سی سال پيش از اين با هزار اميد در خاک خود کاشته بوديم پرورش داد تا اينک که جوانه‌هايش را پيش‌رويمان قرار داده است.

نشانه‌های بزرگی يک ملت شبيه به صفاتی است که از يک انسان رشيد انتظار می‌رود. کسی که آرمان ندارد هيچ نمی ارزد، اما کيست که بتواند در عين آرمان‌گرايی ارتباط خود را با واقعيت‌ها از دست ندهد؟ يک انسان رشيد؛ و يک ملت بزرگ. اگر مردم عليرغم تمامی صحنه‌های تلخی که در اين چند ماهه ديده‌اند همچنان اجرای بدون تنازل قانون اساسی را شعار محوری خود می‌دانند به آن خاطر نيست که اگر چيز ديگری بخواهند به آنها داده نمی‌شود. تنها و تنها حکمت و واقع‌بينی مردم بود که اجازه نداد رفتار زشت حاکمان به واکنش‌های عصبی و لجام‌گسيخته بيانجامد.

به عنوان مثالی ديگر صفت شجاعت را در نظر آوريد. شهامتی که يک انسان رشيد (مثلا يک پدر در دفاع از دختر جوانش) نشان می‌دهد همراه با هياهو نيست، مانع از دورانديشی و مستلزم قبول هزينه‌های بی‌دليل نيست، اما هول‌انگيزتر و اثرگذارتر از زور بازوی ديگران است. آيا مشابه اين کيفيت‌ را در شجاعتی که مردم ما به نمايش می‌گذارند مشاهده نمی‌کنيد؟

به عنوان مثالی ديگر انعطاف يک انسان رشيد به معنای وادادگی نيست، بلکه بدان معناست که او برای رسيدن به مقصود خود پر از راه‌حل‌های گره‌گشاست. در طول شش ماه گذشته هر روز روزنه‌هايی که مردم می‌گشودند بسته می‌شد و آنان هربار بدون آن که به رودررويی کشيده شوند يا آرمانشان را کنار بگذارند راه‌‌‌‌حل‌های جديد خلق می‌کردند.

به عنوان مثالی ديگر به صبر و متانتی که در حرکت مردم وجود دارد نگاه کنيد؛ خواسته‌هايشان را چنان با حوصله‌ای زندگی می‌کنند که گويی می‌توانند صد سال آنها را زندگی کنند؛ حوصله‌ای که مخالفانشان را خسته کرده است، حوصله‌ای که از رشد حکايت می‌کند.
و به عنوان مثالی ديگر انسان رشيد کسی است که اعتماد به نفس دارد؛ يعنی نسبت به ارزش‌های وجودی خود آگاه است. برای زمانی طولانی ما اين‌گونه نبوديم. سرهای ما فروافتاده بود. دو قرن وابستگی خودباوری را از ملت ما گرفته بود، تا اين که انقلاب ترميم اين باروی فروريخته را آغاز کرد. ولی آيا بلافاصله به اين هدف رسيديم و عمق روح خود را از آن لطمه‌های تاريخی پاک کرديم؟

پس چرا وقتی هنرمندانمان در جهان مورد تحسين قرار می‌گرفتند متعجب می‌شديم؟ انگاری احتمال هم نمی‌داديم که از ايرانی هنری سر بزند، يا اگر بدبين بوديم بی‌باور به آن که ممکن است کمترين نکته قابل‌ستايشی در ما وجود داشته باشد به دنبال ردپای توطئه می‌گشتيم. آيا اگر يک انسان رشيد هم مورد تحسين قرار گيرد اين‌گونه واکنش‌ نشان می‌دهد؟ يا او از فضائل خويش آگاه است، به قدری که تمجيد‌ها نه جانش را ذوق‌زده می‌کند و نه مسيرش را تغيير می‌دهد. در چند ماه گذشته ملت‌ها ايرانيان را بسيار ستودند، اما واکنش مردم ما را در مقابل اين تحسين‌ها با گذشته مقايسه کنيد تا ايمان بياوريد که جان جامعه ما دارد نشانه‌های عظمت را تجربه می‌کند.

در سند چشم‌انداز بيست ‌ساله آمده است که ايران بايد در سال ۱۴۰۴ قدرت اول منطقه باشد. آيا قرار است در آن سال ما به منطقه و جهان راست بگوييم که قدرت بزرگی هستيم يا دروغ بگوييم؟ ‌آيا قرار است در حالی که هنوز بزرگ نشده‌ايم لباس‌های بزرگ بپوشيم تا عظيم به نظر برسيم؟ آيا قرار است در سطح کشورهای منطقه طرح‌های عمرانی نيمه‌کاره افتتاح کنيم، يا سفرهای شکست‌خورده‌مان را با امدادهای رسانه‌ای پيروزی بناميم، يا خود را کانون دائمی جنجال‌ها قرار دهيم، يا با تحقير ديگران و توهين به آنان ادعای عظمت کنيم؟ يا قرار است واقعا قدرتمند باشيم؟ اين سوال را از آنجا می‌پرسم که يک کشور تنها زمانی بزرگ است که ملتی بزرگ داشته باشد.

دعايمان مستجاب شد و ملت با تکيه بر زانوان خود به بلوغ و رشدی که شايسته او بود رسيد، منتهی مشکل آن است که يک ملت بزرگ نمی‌نشيند تا در روز روشن رايش را ببرند و هيچ نگويد. يک ملت بزرگ انتخابات درجه دو انتصابی را تحمل نمی‌کند. وقتی که يک ملت بزرگ می‌شود ديگر خدمتگزارانش اجازه ندارند به او بگويند چه بايد بخورد و کجا بايد برود و چه کسی را برگزيند و به چه چيز و چه کس اعتماد کند. يک ملت بزرگ از شورای نگهبان انتظار دارد آنها را قانع کند که تقلبی در انتخابات روی نداده است، نه آن که تنها يک ادعا پيش رويشان بگذارد و ادعای خود را باطل کننده انبوهی از مشاهدات و مستندات بداند.

از ما می‌خواهند که مسئله انتخابات را فراموش کنيم، گويی مسئله مردم انتخابات است. چگونه توضيح دهيم که چنين نيست؟ مسئله مردم قطعا اين نيست که فلانی باشد و فلانی نباشد؛ مسئله‌ آنها اين است که به يک ملت بزرگ بزرگی فروخته می‌‌شود. آن چيزی که مردم را عصبانی می‌کند و به واکنش وا می‌دارد آن است که به صريح‌ترين لهجه بزرگی آنان انکار می‌شود.

مگر نمی‌خواهيد که ما نباشيم و شما باشيد؟ راهش توجه به اين واقعيت است؛ مردم با زيد و عمرو عهد اخوت ندارند و آن کسی را بيشتر می‌پسندند که حق بزرگی آنان را کامل‌تر ادا کند. اين مسئله‌ای است که توجه به آن نه فقط گره انتخابات، که هزار گره ديگر را نيز می‌گشايد. و اگر بنا باشد حل نشود آرزو کنيد که دامنه‌های مشکل در يک انتخابات، محدود بماند.

برادران ما! اگر از هزينه‌های سنگين و عمليات عظيم خود نتيجه نمی‌گيريد شايد صحنه درگيری را اشتباه گرفته‌ايد؛ در خيابان با سايه‌ها می‌جنگيد حال آن که در ميدان وجدان‌های مردم خاکريزهايتان پی در پی در حال سقوط است. ۱۶ آذر دانشگاه را تحمل نمی‌کنيد. ۱۷ آذر چه می‌کنيد؟ ۱۸ آذر چه می‌کنيد؟ چشمانی را که در صحن دانشگاه به رزمايش‌های بی‌فايده افتاده و آنها را نشانه ترس يافته چگونه تسخير می‌کنيد؟ اصلا همه دانشجويان را ساکت کرديد؛ با واقعيت جامعه چه خواهيد کرد؟

اينها سخنانی است که ما از روی خيرخواهی می‌گوييم و شنيده نمی‌شود. اگر می‌شنيدند راه پيروزی خيلی نزديک می‌شد؛ آن پيروزی را می‌گويم که عبارت از غلبه يک حزب نيست، بلکه فراگير شدن بلوغ يک ملت است؛ آن پيروزی که انسان‌ها را همچون جوانه‌های يک مزرعه يکی يکی و گروه گروه بزرگ می‌کند و بی آن که لازم باشد هويت خود را از دست بدهند سبز می‌کند، تا جايی که خود زندانبان از کارهايی که می‌کند خجالت بکشد.

اخيرا شنيدم بسيج دانشجويی يکی از دانشگاه‌ها در مراسم خود برای مخالفان هم فرصت سخن گفتن قرار داده است؛ اين يک شروع خوب است. يا شنيدم که در عيد غدير مخالفان مردم به يکديگر شال سبز هديه می‌دهند. از ديدگاهی که اين همراه شما می‌نگرد اين را بزرگترين عيدی است. زيرا اين ما نبوديم که سبز را انتخاب کرديم، بلکه سبز بود که ما را برگزيد. آيا ممکن است که اين رنگ، برادران ما را نيز برگزيند؟ آری ممکن است، زيرا ذی‌جود کسی است که به حيله حيله‌زننده نگاه نمی‌کند، و راه سبز شدن بر هيچ کس بسته نيست.

مير‌حسين موسوی
۱۵/۹/۱۳۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016