گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
20 اردیبهشت» مصاحبه با خانواده و وکيل اعدام شدگان، عزای عمومی و اعتصاب در کردستان، اعتراضات ايرانيان در شهرهای مختلف، روز19 اردیبهشت» فرزاد کمانگر به همراه ۴ تن دیگر صبح امروز اعدام شدند، رادیو فرانسه 19 اردیبهشت» ایلنا: پنج تن از عوامل گروهكهاي ضدانقلاب اعدام شدند 12 اردیبهشت» سلطنه رضائی، مادر فرزاد کمانگر، معلم زندانی: در مقابل زندان ها کفن بپوشيم، روز 10 اردیبهشت» در همبستگی با کارگران و معلمان، فرزاد کمانگر و رسول بداقی در زندان اعتصاب غذا کردند، هرانا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! شرمندهايم فرزاد، ما بیشرفها شرمندهايم! بهرام اسماعيلبيگی، تحولخواهیشرمنده ايم، شرمنده که ايستاديم و نظاره کرديم رفتنت را. ديديم لنگيدنت را و دم نزديم. نمی دانم اسير لبخندهای مهربانت بوديم يا پای آمدنمان به تو نمی رسيد. نمی دانم دست ما کوتاه بود يا تو خيلی بلند بودی. هرچه بود ايستادگی آموختيم و شرمندگی تجربه کرديم. هرچه بود ديديم ايستاده هم می توان مرد. شرمنده ايم، شرمنده که می دانستيم خيال آمدنت نيست و هی زندگی می کرديم! هی اينجا و آنجا نشانت می کرديم و خودمان را نشان نمی داديم.
مسيح آرمانهايمان شدی و سکوتمان طناب دارت شد. شرمنده ايم، شرمنده صورت غمگين زنی که برای نبودنت اميد می کاشت و حالا پای نماندنت صبوری می کند حالا ديگر نه نگاه های مادرت اميدمان می دهد نه حرف های خليل بهراميان. حالا قامتت را بالای کوه شاهو می بينيم و کودکی ات را در مزارع نخود می خوانيم. حالا کامياران تا کرمانشاه را گريه زمزمه می کنيم. روی آمدنمان نيست. وگر نه می آمديم و بلندای بالايت شرف قربانی می کرديم. نه اينکه دلش را نداريم، شرمنده ديوارهای کلاست هستيم. سکوت جواب بچه های مدرسه ات نيست و ما زبانمان ته حلق هايمان گره خورده است. آنقدر سرخی شرمندگی داريم که سبزی اميدمان تمسخری باشد در برابر پايداريت. ما را ببخش فرزاد. دستمان بسته و دلمان خالی ست. بگذار پای نبود دلمان، که اينروزها سياست می کارد و مصلحت درو می کند. بگذار پای کوتاهی دستمان. ما شاگردان تنبيل درس انسانيت و استقامتيم و تو بالای دار هم معلمی کردی. فرزاد، لنگی پايمان را تو می کشيدی و ما همچنان بيراهه می رويم. جای درختان را گرفته ايم و هوای تازه را. برای همين هوای آلوده ملولت می کرد. شرمنده ايم فرزاد، ما بی شرف ها شرمنده ايم! Copyright: gooya.com 2016
|