سکولاريسم در ايران يعنی برابری زن و مرد، گفتوگوی راديو بينالمللی فرانسه با شهلا شفيق و محمدرضا نيکفر
ناصر اعتمادی - برنامه زمينه ها و زمانه ها - شهلا شفيق و محمدرضا نيکفر، هر دو نويسنده و پژوهشگر علوم انسانی، در اين ميزگرد کوشيده اند با بررسی زمينه های تاريخی سکولاريسم يا دنيوی شدن در ايران به اين نتيجه واحد برسند که مفهوم سکولاريسم در جمهوری اسلامی ايران بارزترين بيان خود را امروز در مصاف بزرگ برای تحقق برابری زن و مرد می يابد.
موضوع تجدد دست کم به دو مناسبت به مسألۀ فکری و سياسی جامعۀ ايران بدل شد : اول بار و از خلال نهضت مشروطه خواهی در برابر آخرين جلوۀ استبداد شرقی که در پادشاهی قاجار تجسم يافته بود و بار دوم از خلال انقلاب اسلامی در برابر آخرين پادشاه پهلوی که درست يا نادرست نماد نوگرايی ايرانی در سدۀ بيستم به شمار رفته است.
اگر در نخستين تلاش، عاملان نهضت مشروطه مطالبۀ اساسی خود را در واژۀ قانون يا حاکميت قانون خلاصه می کردند و با تشکيل عدليه و مجلس شورای ملی اولويت عُرف را بر شرع تصديق می نمودند؛ تجربۀ دوم، تجربۀ انقلاب اسلامی، از آغاز به عنوان اقدامی عليه تجدد نمودار شد. نه به اين خاطر که اين انقلاب نظامی را نشانه گرفت که درست يا نادرست تجسم و نماد تجدد به شمار می رفت، بلکه از اينرو که انقلاب اسلامی در اهداف و نتايجش جز برتری شريعت بر حقانيت و قانون نجست و مالاً پديدآورندۀ نظام سياسی-اجتماعی گشت که در آن به تعبير فيلسوف فرانسوی، مارسل گُشه، دين نقش ساختاری يا سامان بخش يافت که همه چيز تنها با ارجاع به آن بايد تعريف و تنظيم می شد.
باز با استفاده از تعبير مارسل گُشه، اگر بتوان نهضت مشروطه را نخستين تلاش ايرانيان در دورۀ معاصر برای "خروج از دين" يا خروج از جامعه ای تعريف کرد که در آن مذهب نقش مؤسس و سامان دهنده را داشت، در مقابل انقلاب اسلامی نمودار تلاش روحانيت شيعه برای تبديل دين به بنياد مؤسس جامعه بوده است.
به اين خاطر است که انقلاب اسلامی را گاه واکنشی در برابر نهضت مشروطه و نتايجش تعريف کرده اند و گاه نتيجۀ اجتناب ناپذير ابهامات، اگر نه تناقضات آن که بيش از همه شايد در اصل دو متمم قانون اساسی مشروطه تبلور يافت، به طوری که بعضاً نخستين هستۀ نظریۀ ولايت فقيه را در آن ديده اند.
اگر در پس نهضت مشروطه، آنهم پس از هفت دهه، انقلاب و حکومت اسلامی پديدار شد، هنوز روشن نيست که تناقضات و بحران های حکومت مذهبی چه حاصلی در پی خواهند داشت. تلاش برای تشخيص اين تناقضات و بحران ها، کنکاشی است در وضعيت و آينده و عرفيگرايی و همچنين سرانجام حکومت مذهبی و به ويژه هستۀ مؤسس آن روحانيت شيعه و گرايش های حول و حوش آن.
اين کنکاش موضوع زمينه ها و زمانه های اين هفته است در گفتگو با خانم شهلا شفيق، نويسنده و جامعه شناس مقيم فرانسه، و آقای محمدرضا نيکفر، نويسنده و فلسفه دان مقيم آلمان.
خانم شفيق و آقای نيکفر ضمن تشکر از شرکت شما در اين ميزگرد، اجازه بدهيد گفتگو را با اين پرسش آغاز کنيم : در پرتو وضعيت حکومت اسلامی چه دورنمايی برای عرفيگرايی در ايران می توان تصور کرد؟
خانم شفيق مايليد شروع بکنيد؟
شهلا شفيق : آنچه در نهضت مشروطه در خصوص مذهب و تجدد روی داد نتيجۀ توازن قوا ميان مشروعه خواهان و مشروطه خواهان بود. منظورم از مشروعه خواهان همان نيروهای مذهبی طرفدار بديل دينی است که به همين دليل از حکومت پادشاهی پشتيبانی می کردند. نمايندۀ شاخص اين گرايش شيخ فضل الله نوری بود که با تأئيد روحانيان نجف به دار آويخته شد، هر چند به اين مطلب کمتر اشاره می شود. منظورم هم از مشروطه خواهان همان کسان يا نيروهايی است که به قول فريدون آدميت، بُردارها و جهت گيری های اصلی فکرشان، سُکولار بود. در واقع، بايد "اغتشاش فکری" در نهضت مشروطه را از اين بُردارها و جهت گيری ها کاملاً متمايز کرد. پژوهشگرانی همچون خانم ژانت آفاری به چندگانگی ايدئولوژی های مشروطه اشاره می کنند، ولی همگان بر سر اين مهم با يکديگر توافق دارند که بُردار و جهت مشروطه سکولاريسم بود.
در هر حال، دوام توازن قوا ميان مشروعه خواهان و مشروطه خواهان باعث شد که پروندۀ سکولاريسم و تجدد در دورۀ استبداد پادشاهی بعدی همچنان باز بماند؛ دوره ای که آن را "مُدرنيت مُثله شده" می نامم، چون نوعی نوسازی بدون دموکراسی بود. آخرين پرده از اين توازن قوا را در انقلاب معروف به "انقلاب اسلامی" می بينيم که در آن کل صف بندی دورۀ مشروطه به هم ريخت. به اين معنا که تمام نيروهايی که می توانند و بايد سکولار باشند، وجه اسلامی گفتار اسلامگرايان را ناديده گرفتند و با آنان در برابر شاه متحد شدند.
در واقع در انقلاب اسلامی مسألۀ عُرفی شدن که در نهضت مشروطه بسيار بارز بود در محاق رفت، هر چند به عنوان معضل اساسی جامعۀ ايرانی مطرح و برجسته تر شد. اکنون بيش از سی سال است که جنگ بر سر عرفی شدن همچنان ادامه دارد و با وجود اينکه مسألۀ سکولاريسم مسألۀ اساسی جامعۀ ايران است، نمی توان گفت که به همين نسبت سکولارها توانسته اند موقعيت و گفتار خود را روشن و مشخص کنند. در يک کلام، آيندۀ عرفيگرايی در ايران منوط است به شکل گيری هويت سياسی سکولار و همچنين شکلگيری يک زبان سياسی شفاف سکولار که در هر حال هنوز با موانع جدی سياسی و فرهنگی روبروست.
ار اف ای : آقای محمدرضا نيکفر اگر نياز عاجل امروز تعريف و توصيف يک گفتار شفاف عرفيگرايی است، از اين نقطه نظر روشن ترين طرح روشنفکری در دورۀ حاضر چيست؟
محمدرضا نيکفر : پيش از هر چيز بايد بگويم که من با واژۀ "عرفيگرايی" يک مشکل دارم. به اين معنا که اگر "عُرف" را به عنوان آنچه مرسوم است و آنچه "خرد عامه" می گويد در نظر بگيريم، خود "عُرف" دربرگيرندۀ مجموعه ای از تناقض هاست. به اين معنا که در خود عُرف بسياری از عناصر مذهب يا مذهبی وجود دارد. برای نمونه، نمی شود گفت که ستم بر زنان ريشه در مذهب دارد و نه در عُرف و يا منشاء استبداد مذهب است و نه عرف. عرُف در برگيرندۀ تناقضاتی است و اگر خود عُرف متحول نشود، بسياری از مشکلات ما به قوّت خود باقی خواهد ماند. به بيان ديگر، تعريف "سکولاريسم" به عنوان "عرفيگرايی" دربرگيرندۀ يک سلسله مشکلات مفهومی است. ولی اين مشکل از آنرو جالب توجه می شود که عُرف را به عنوان پهنه ای در نظر بگيريم که در نهايت پويش آن چشم انداز و سرنوشت ما را تعيين می کند.
از اين نقطه نظر، عُرف يک زمان-مکان عصری دارد. يعنی "عرفيگرايی" در عصری روی می دهد که خود در واقع "عصر سکولار" است. يعنی عصری است که منطقش، يک منطق دنيوی است و کل جهان نيز بر پایۀ همين منطق در گردش است. خود رهبران حکومت مذهبی ايران هم چه در رفتار شخصی و چه در سياست گذاری شان بسيار از اين منطق سکولار متاثر هستند. پس آن پهنۀ بزرگتری که عُرف را در برگرفته و بر آن تاثير می گذارد، منطق سکولار يا منطق دنيوی است.
آنچه در ايران مشاهده می کنيم، تحولات ذهنی است که تا حدودی به سمت دوری از تعصبات و ايدئولوژی رفته است. در اين حال، گرايش به فردگرايی، آزادمنشی و خودمختاری و تلاش افراد برای تعيين سرنوشت خويش وجوه ديگری از همين تحولات ذهنی است که در داخل عُرف در حال روی دادن است. اين تغييرها و گرايش ها منبعث از گسترش شهر و شهرنشينی و به همان نسبت کم رنگ شدن وزن خانواده و طايفه و ايل است.
همين مصاف نيز در حوزۀ قدرت و در نبرد ميان جريان های مختلف دينی جاری است. در واقع، نوعی انتقال به سوی دنيوی شدن، به سمت گرايش های خردورزانه در همۀ ابعاد و زمينه های اجتماعی و سياسی در حال روی دادن است و در حال شکستن تعادل قوايی است که تاکنون ادامه داشته است. ولی تضمينی نيست که آثار اين روندها در آيندۀ بسيار نزديک قابل لمس و مشاهده باشند. با اين حال، کافی است گرايش های نسل جوان امروز را با گرايش های سی سال پيش مقايسه کنيم تا ببينيم در همين پهنه مهمی که "عُرف" می ناميم چه تحولات بزرگی رُخ داده است.
ار اف ای : خانم شهلا شفيق اگر يکی از نقاط اشتراک نهضت مشروطه و تحولات جاری ايران نوعی برتری طلبی قوانين برساختۀ انسانی در مقايسه با شريعت و قانون الاهی باشد، شما چه شباهت ها و چه تفاوت هايی ميان اين دو تلاش مشاهده می کنيد؟
شهلا شفيق : ببينيد، کلمه های عرفی، عرف و سکولار به طور متناوب در ادبيات ما مشاهده می شود. ولی آنچه من به عنوان سکولاريسم به آن اشاره می کنم همين دنيوی شدن و به کارگيری خرد در قانون و جدا شدن دين از حکومت است. در کل وضعيتی که در آن آسمان برای زمين ديگر تعيين تکليف نمی کند. پيش از حتا نهضت مشروطه، يعنی در اواخر سدۀ هيجدم و در جريان سدۀ نوزدهم، ما طليعه های مصاف يا برخورد با مانع مذهب و دخالت هايش در قانون را می بينيم. برای نمونه، بابی ها نمايانگر نوعی انشعاب و تلقی هستند که می خواهند در درون خود اسلام انقلاب کنند. بعد هم با مورد جمال الدين اسدآبادی روبرو هستيم که در پی اسلامی کردن مدرنيته است و يا با مورد شيخ فضل الله نوری مواجه هستيم که از اساس خواستار اسلامی کردن همه چيز است. اين چندگانگی گرايش ها تا انقلاب مشروطه و پس از آن همچنان ادامه دارد و از خلال آنها دو معضل اساسی رو در روی يکديگر قرار می گيرند : يک گرايش می خواهد مدرنيت را اسلامی کند. اين گرايش تا خود اصلاح طلبان دينی امروز تدوام داشته و معتقد است که می توان همه چيز را عُرفی کرد و در عين حال ارزش های خود را از دين اخذ نمود. اين گرايش همچنين بر اين باور است که هويت جمعی نه از ملت که از دين، از امت ناشی می شود و من آن را "امت بارگی" می نامم. در اين گرايش هم خمينی می گنجد و هم نيروها و افرادی که در پی تطبيق مدرنيت با اسلام هستند. با انقلاب اسلامی گرايش اسلامگرا از نو فضل الله نوری به موفقيت و انتها رسيد و در عين حال تفکراتی از نوع شريعتی و خمينی با هم حتا تلاقی کردند. اگر چه شريعتی در پی اسلامی کردن مدرنيت بود و خمينی به دنبال ولايت فقيه، اما هر دو آنان خواستار امت به جای جامعه و ملت بودند. پيروزی همزمان اين دو گرايش در نوع خود به طرح معضل فکری سکولاريسم در ايران انجاميد که تا پيش از انقلاب به اين عنوان مطرح نبود. اين معضل اخير معرف گرايش تازه ايست که نمی خواهد ارزش هايش را از دين اخذ کند. اين به معنای غيبت دين در جامعه نيست. معنای آن اين است که قواعد و قوانينی که مناسبات آدميان را سامان می دهند از دين ناشی نمی شوند. نياز عاجل دورۀ حاضر در ايران صراحت يافتن گفتار سياسی است که به اين گرايش تازه که از آن تحت عنوان سکولاريسم ياد می کنيم صراحت و انسجام بخشد. ويژگی دوره حاضر که در عين حال تفاوت آن با دورۀ مشروطيت است اين است که در شرايط کنونی جامعه و جوانان و زنان به طرز چشمگيری پيشرفت کرده اند بی آنکه گفتار سکولاريستی متناسب با اين پيشرفت هنوز توانسته باشد عرض اندام کند، در حالی که در دورۀ مشروطه، مشروطه خواهان و روشنفکران مشروطه خواه توانسته بودند به نيازهای زمانه شان حداقل پاسخ شايسته را بدهند.
ار اف ای : آقای نيکفر به گمان شما کسانی که می خواهند يا می توانند در آنچه که شما دنيوی کردن می ناميد تلاش بکنند، کيستند و اين افراد و گرايش های گوناگون می توانند هويت واحد سياسی را در عين حال بسازند؟
محمدرضا نيکفر : از کسان به شکل مصداقی کلمه نام نمی برم. اما، اينکه نيروها، اگر هستند، بايد بر چه مسائلی تأکيد بگذارند، به طور خلاصه به آنها اشاره ميکنم. اولين نکته اين است که همۀ مشکلات به وجود آمده پس از انقلاب اسلامی را در ظرف و تقابل تصنعی سنت و مدرنيته نريزيم و ببينيم که آيا اينها می توانند تلفيق های بعضاً خطرناکی را به وجود آورند يا نه. يکی از اين تلفيق ها اتفاقاً ارادۀ به قدرتی است متکی بر سنت که می خواهد با استفاده از تکنيک و خشونت سيستماتيک مدرن ترکيب و وضعيت واقعاً جهنمی را به وجود آورد. در گذشته يک تلقی خوش بينانه ای وجود داشت مبنی بر اينکه تغيير در هستۀ اجتماعی خود را در شعور اجتماعی، در رفتار و منش، در آنچه که در قاموس چپ "روبنا" ناميده می شد نمودار خواهد کرد. در مقابل اما آنچه روی داد و ديديم اين است که تفکر مذهبی می تواند در دنيای سکولار دچار دگرديسی شود، به طوری که مثلاً خود را با ناسيوناليسم و ارادۀ به قدرت دربياميزد و در عين حال به تکنيک مجهز سازد. اين اتفاقی است که در نظام اسلامی و جريان های اسلامی مشاهده می کنيم. رهبران مذهبی ايران بر اين نيستند که با تير و کمان با دشمنانشان بجنگند. اينان با شکنجۀ سيستماتيک بر سر کارند، در پی دستيابی به سلاح اتمی هستند و خود را به انواع تکنيک های مدرن رسانه ای و تبليغاتی مجهز ساخته اند و در اين محاسبات خود نيز کاملاً دنيوی هستند و عمل می کنند و از هر نوع ايده آليسمی که ممکن است روشنفکر به آن مبتلا شود، دور هستند.
پس تحول در کجا بايد صورت بپذيرد؟ تحول نه اين دنيوی شدن ابژکتيو، که در واقع دگرگونی در يک رشته از ارزش هاست. آن نيرويی را در شرايط مشخص ايران می توان سکولار ناميد که فقط به عقلانيت علم گرايانه و يا يک دنيويت تکنولوژيک تکيه نکند. چنين چيزی برای ما کافی نيست. آنچه برای مهم است چند محور است که مهمترينش برابری زن و مرد است. اين يک عرصۀ اساسی مصاف است و اينجاست که انواع و اقسام خط ها از همديگر جدا می شوند. محور مهم ديگری که می توان به آن اشاره کرد حق فرد برای تعيين سبک زندگی خود است. نيروی مستبد دينی می کوشد تبعيض جنسيتی ميان زن و مرد به قوت خود باقی بماند و افراد از حق و اجازۀ تعيين و تعريف سبک زندگی خود محروم بمانند. عرصۀ ديگر مصاف نيروی سکولار شايستۀ اين نام نبرد نمادهاست. زيرا، نيروی مستبد دينی همواره می کوشد جامعه را مملو از نمادهای خود بکند. در همين جنبش سبز هنوز بسياری از نمادها دينی است و هنوز جريان سکولار نتوانسته زبان خاص را بسازد و به قول خانم شفيق بيان سياسی روشنی به دست آورد. مصاف مهم ديگر، پهنۀ رويارويی با قدرت و برای قدرت است که در آن نيروی سکولار بايد به صراحت بگويد که خواستار چنان نظامی است که بر رفع کامل انواع تبعيض و به ويژه رفع آن دسته از تبعيض هايی مبتنی است که مذهب بر جامعه تحميل کرده است.
شهلا شفيق : کاملاً با ملاحظۀ آقای نيکفر موافقم. اساساً در کانون مدرنيت رفع تبعيض از زن نهفته است. مسألۀ رفع تبعيض از زن فقط شعار نيست، بلکه نوعی تلقی، نوعی نگاه به جهان و زندگی است. تلفيق ارزش های جهانشمول مدرنيت و ارزش های اُمتی مالاً چانه زدن بر سر آزادی است و تلفيق آليازهايی است که عاقبت به همانجاهای می انجامد که در انقلاب اسلامی ديديم، ابداع مقوله هايی از قبيل دموکراسی دينی، آزادی دينی که در آن مذهب می شود اساس و معيار همه چيز. به گمان من زبان سکولار با چنين تلقی ای در تناقض است و کانون اين تناقض يا تقابل هم مسألۀ جنسيتی يا مسألۀ برابری زن و مرد است. اگر چه شريعتی خمينی نيست و مطلقاً ضد آخوند است، اما بر سر مسألۀ زن با خمينی به توافق می رسد. و مسالۀ زن يعنی، مسألۀ مرد و مسألۀ زن و مرد هم يعنی مسألۀ جنسيتی. اين مسأله در واقع ترازويی است که می توان با آن ميزان شفافيت فکر و زبان سکولار را فهميد.
[برای شنيدن اين گفتوگو، اينجا را کليک کنيد]