خطر حمله نظامی و امکان مقابله با آن، ش. فردا
روند وقايع در ايران با شتابی فزاينده و بسيار سريعتر از آنچه انتظار می رفت به پيش می رود و در دو جبهه داخلی و خارجی بلوک حاکم با مناقشات مهم و لاينحلی (با توجه به سياستها و رويکردهای اين بلوک) مواجه شده که کشور ما را در شرايط بسيار خطيری قرار داده است.
روند مذاکرات هسته ای جمهوری اسلامی با ۱+۵ اکنون مشخصا" به شکست انجاميده وديگر حنای مذاکره کنندگان ولی فقيه رنگی ندارد و در طرف مقابل خوشبين ترين سياستمداران و از جمله اوباما و اکثريت کنگره و سنای امريکا نيز سياستهای رژيم را که مبتنی بر "وقت کشی" است، درک کرده اند. همين موضوع فی الواقع بزرگترين تهديد برای ايران و ملت ما می بايست تلقی شود.
تحريمهای جديد توسط کنگره امريکا بدنبال قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنيت نه تنها نبايد به عنوان اهرمی به منظور بازگرداندن ايران به پای ميز مذاکره قلمداد شود، بلکه بايد آن را پيش درآمدی بر رويکرد جديد جهان که مبتنی بر عدم امکان حل مسالمت آميز موضوع و در نتيجه نشانگرچرخش سياست امريکا و متحدينش به سوی راه حل نظامی دانست. اجرای اين تحريمها و خصوصا" تحريمهای اتحاديه اروپا که احتمالا" قبل از پايان ماه ژوييه جزييات آن اعلام خواهد شد وقتی در کنار اخبار تحرکات نظامی چند هفته اخير قرار گيرند تنها يک معنی خواهند داشت و آن تقويت رويکرد نظامی است. شايد هيچيک از اين خبرها باندازه صحبتهای چند روز گذشته مک کين و ليبرمن پس از سفر به اسراييل و مصاحبه تلويزيونی اوباما نتوانند روشن و واضح اين تغيير نگرش را آشکار کنند. امروز ديگر بحث بر سر لزوم کاربرد قوای قهريه بر عليه ايران نيست بلکه موضوع بحث در "اتاق فکر" استراتژيستهای نظامی غرب چگونگی انجام حمله نظامی به ايران است.
گرايشات مختلف در درون جنبش سبز اگر چه اثرات زيان بار اين تحريمها را در تحليلهايی که تاکنون ارايه شده به خوبی بيان کرده اند و حتی موسوی نيز در بيانيه خود آن را تبيين نموده است اما مشکل اصلی که عموما" از آن غافل مانده اند و يا کمتر به آن پرداخته اند، نه اثرات اين تحريمها بر اقتصاد ايران بلکه جنبه تهاجمی و روح ستيزه جويانه در اين تحريمهاست که بی شک هدف از آن زمينه سازی برای حمله نظامی است.
حمله نظامی به هر کشوری شمشيری دو لبه است که اگر مطابق خواست طراحان آن و بر اساس برنامه از پيش تعيين شده پيش نرود و به بيان ديگر در زمان و موقعيت مناسب آغاز نشود ممکن است هزينه هايی بيش از فوايد آن داشته ويا بانيان آن را گرفتار مخمصه ای بس خطير نمايد. چنين عملياتی طبعا" به علت عدم آماده سازی مطلوب شرايط بيش از حد پيش بينی شده به درازا انجاميده و هزينه های مادی و تلفات غير قابل قبول بدنبال دارد. يکی از مسايلی که طراحان عمليات نظامی در هر منطقه ای از جهان بايد پيشاپيش در باره آن محاسبات لازم را انجام داده و نسبت به آن حساس باشند، امکان مقاومت مردمی در کشور هدف و همچنين حمايت افکار عمومی در سطح بين المللی و علی الخصوص در کشورهای پيش برنده اينگونه عمليات نظامی است. موضوع مهم ديگر نقش و مواضع رقبای بين المللی در قبال چنين برنامه هايی است. منفعل کردن دوستان و هم پيمانان اينگونه کشورها در طی پروسه آماده سازی زمينه چنين برنامه هايی طبعا" ضروری است. اين کشورها می بايست برای همراهی با يک برنامه نظامی بر عليه کشور دوستشان و يا دستکم بی طرفی نسبت به آن متقاعد شوند.
عمليات نظامی ناتو در اروپای مرکزی را در دهه ۹۰ ميلادی می توان نمونه ای موفق دانست و حال آنکه عمليات نظامی در عراق و افغانستان نمونه هايی از عمليات ناموفق به لحاظ نظامی هستند که عليرغم تبليغات غرب نتوانسته اند اهداف خود را در دوره زمانی مطلوب و مورد نظر محقق کنند.
درباره ايران تحليل استراتژيستهای نظامی عموما" بر اين اساس است که به علت احتمال بسيار بالای مقاومت مردمی و نيز مسايل و مشکلات ديگر همچون وضعيت سياسی منطقه و شرايط جغرافيايی ايران و نيز مساله حساس نفت و تاثير يک جنگ دامنه دار بر قيمت جهانی آن، چنين عملياتی هرگز نمی بايست با هدف اشغال نظامی صورت گيرد. واضح است که بمباران مراکز نظامی و هسته ای و سايتهای موشکی هدف حملات هوايی و موشکهايی خواهد بود که توسط ناوگان امريکا و از فواصل بعيد شليک خواهند شد. پس می توان گفت مقاومت مردم از ديد طرفداران سناريوی حمله نظامی به ايران از ابتدا بر اساس چنين مدل و برنامه جنگی حل شده است.
اين در حالی است که نظر سنجی های انجام شده يا حداقل آنهايی که بلند گوهای تبليغاتی غرب پخش می کنند نشاندهنده تغيير سريع در آرا مردم درامريکا و اروپا و حتی کشورهای منطقه به نفع حمله نظامی به ايران است واين حتی در صورت غيرواقغی بودن اين نظرسنجيها يعنی تکميل بخش دوم اين پازل، چرا که با کمک سياستهای تبليغاتی می توان افکار عمومی را در کشورهای غربی به آسانی و با چنين گزارشات و نظرسنجی هايی مطابق سليقه گردانندگان اين بنگاه های خبری هدايت نمود.
تغيير مواضع روسيه و سخنان مدودف مبنی بر خطر دستيابی ايران به سلاح اتمی در کوتاه مدت، آيا می تواند معنايی غير از همراهی وی با برنامه حمله نظامی داشته باشد؟ در اين سخنرانی مدودف اگر چه ازکشورهای ديگر درخواست نموده تا از بکارگيری آنچه خودش "روشهای ساده شده" ناميده در مقابل برنامه هسته ای ايران خودداری کنند ولی اعتراف نموده که تحريمها کارساز نيستند و ايران هم رفتار مناسبی نشان نمی دهد. اين سخنان را اگر به معنای نوعی دعوت به اقدام نظامی تعبير نکنيم دستکم می توانيم آن را هشداری به زمامداران ايران و دستگاه رهبری آن مبنی بر خطر قريب الوقوع چنين فاجعه ای بدانيم.
آنچه در اين ميان و در کنار تلاشهای جناحهای جنگ طلب در غرب سناريو حمله نظامی را به پيش می برد، استراتژی ستيزه جويانه جناح حاکم در ايران است. دولت کودتا که مشخصا" نماينده فرماندهان سپاه است در اين بين بقای خود را در چنين درگيری نظامی محدودی می بيند. حمله نظامی به تاسيسات هسته ای ايران بی شک می تواند به تداوم حکومت و چپاول اقتصادی اين نوکيسگان صحنه اقتصاد ايران بيانجامد. از سوی ديگر مظلوم نمايی حاکميت به دنبال چنين حمله ای استراتژی ديگری است که به برنامه های بعدی اين حضرات در منطقه کمک شايانی خواهد نمود و به گسترش دامنه بنياد گرايی اسلامی در توده های عرب و مسلمان در کشورهای خاور ميانه و حتی آسيای مرکزی مساعدت خواهد کرد. به دنبال چنين عملياتی، اين آقايان فورا" از معاهده منع گسترش سلاحهای اتمی خارج شده و با ايجاد درگيری در کشورهای منطقه از اين شرايط برای تحکيم نظام فقاهتی و سرکوب مخالفان داخل و خارج از کشور استفاده خواهند کرد. شادمانی اين آقايان به حدی است که سردار نقدی در سخنانی با ابراز اين جمله که "ناوهای جنگی امريکا از خليج فارس سالم خارج نخواهند شد." سعی نموده تا به قول خودش امريکا را از حمله نظامی به ايران برحذر دارد، غافل از آنکه با اين جملات که تلويحا" به معنای آن است که "بهتر است زودتر شروع کنيد و گر نه ما به ناوگان شما حمله می کنيم." مشت خود را باز کرده و سياست استقبال از چنين جنگی را برملا ساخته است.
در اين شرايط حساس، جنبش سبز تنها اميد نجات از اين فاجعه است. اما واضح است که امريکا و متحدانش نمی تواند آينده خود را در اين منطقه حساس از جهان به سرنوشت دمکراسی در ايران گره بزنند، اگر چه اين بهترين راه باشد. امروز همه سياستمداران در اروپا و امريکا براين باورند که راه حل نظامی در خصوص مساله هسته ای ايران نمی تواند اين مشکل را يرای هميشه حل کند و فقط امکان دستيابی ايران به سلاح هسته ای را به تاخير خواهد انداخت و اين فرصتی خواهد بود تا آنها برنامه های خود را در زمينه تغيير رژيم ايران تهيه کرده و اجرا نمايند.
حال چنانچه جنبش دمکراسی خواهی در فرآيند دستيابی به اهداف خود موفق شود تا قبل از اجرايی شدن طرح حمله نظامی فتح سنگر اول را که همان خلع يد از دولت احمدی نژاد است محقق سازد، آنگاه اميد است که دولت ميانه روی جايگزين آن که لزوما" دولت برخواسته از رای مردم نخواهد بود، امکان يابد تا مذاکرات با ۱+۵ را از بن بست خارج نموده و مانع از اين فاجعه شود.
چنين احتمالی امروز چندان غير قابل تصور نيست و دو عامل در صحنه سياسی ايران به تخقق اين سناريو کمک می نمايند. اول اهرم فشاری است که در خلال ده روز اخير با اعتصاب در بازار دولت را به شدت مستاصل ساخته و می بايست از سوی جنبش سبز با صلابت هر چه بيشتر حمايت شود. وقت آن است که آقايان موسوی و کروبی با اعلام پشتيبانی از اين اعتصاب و تلاش در جهت تداوم آن زمينه را برای اعلام اعتصاب سراسری آماده کنند.
شبکه های اجتماعی پيش برنده جنبش سبز به دلايل کاملا" قابل درک نسبت به اعتصاب بازاريان مشکوکند. اما حقيقت آن است که عدم همراهی کسبه بازار با توافقنامه نمايندگان اصناف با دولت که ۱۵% افزايش ماليات را بجای رقم اوليه ۷۰% اعلام می کرد، نشاندهنده جدا شدن آنها از رهبری سنتی بازار و طرفداران موتلفه است و اين به خودی خود به اين اعتصاب جنبه سياسی می دهد. از سوی ديگر گفته های برخی از بازاريان مبنی بر اعتراض بازار به سياستهای دولت که کشور را به سوی جنگ می برد، گواه ديگری بر لزوم همراهی جنبش سبز با اين اعتصاب و ضرورت تداوم آن است که می تواند به سياسی شدن بيشترمطالبات آن بيانجامد.
نکته اميدبخش بعدی رويارويی اصولگرايان سنتی با دولت است که هم در صحن مجلس و هم در مطبوعات نماد خارجی پيدا کرده و کار را يه جايی کشانده که از انشعاب در جناح خود به صراحت سخن می گويند. علت اين تقابل در بين اين حضرات البته قابل درک است. وقوع حمله نظامی که سپاه و دولت به آن دل بسته اند اگر چه می تواند به آنها در قبضه نمودن کامل قدرت و حذف رقبايشان کمک کند، ولی اين لزوما" به معنای نابودی اصولگرايی به معنای رايج آن و حذف اين جناح از حاکميت نيز خواهد بود.
پس می توان همچنان به تغييرات مثبت اميدوار بود و در جهت آن تلاش کرد. اما نبايد فراموش کرد که شرايط کشور بسيار بحرانی است و ماههای آتی آبستن حوادثی تاريخ ساز خواهد بود.
سخن آخر اينکه محبوبيت اوباما در امريکا به کمترين ميزان از آغاز زمامداريش رسيده است. او با شعار حل مسالمت آميز مساله ايران پا به کاخ سفيد گذارد و انتخاب مجددش به رياست جمهوری در انتخابات سال ۲۰۱۲ تا حدود زيادی وابسته به موفقيتش در حل اين مشکل و مساله فلسطين است که کاملا" به هم مرتبطند. بدون حل مشکل ايران صلح در خاورميانه قابل تصور نيست وچنانچه او بخواهد هر دو مساله را قبل از انتخابات آتی به نحوی پيش ببرد که برايش امتياز آور باشد بايد زودتر دست به کار شود و اين به معنای آن است که برای آغاز حمله نظامی ناقوسها به صدا در آمده اند.
ش. فردا از داخل کشور