باغ ايرانی، محمد کوير
(گزارش سرجان کمپل به دربار بريتانيا،در بيست و دو ژون هزار و هشتصد و بيست و پنج. يا... نه!چه میدانم، چندم کدام ماه از سال چند هزار و سيصد و هشتاد و چند: عجيب تر اين که مردم عوام به جای اين تعزيت به يکديگر تهنيت می گفتند و به رسم اعياد روبوسی می کردند. امروز عصر شخصی از جانب امام جمعه به ديدنم آمد تا دستگيری قائم مقام را به من تبريک گويد و همچنين مراتب شادمانی و خرسندی امام جمعه و تمام طبقات مردم را ابراز دارد، اين اشخاص همگی معتقدند که بر اثر کوشش های من بود که خوشبختانه توانستند از اين آفت بدتر از طاعون رهايی يابند.)
حاشا چرا!
ما فقط رفته بوديم تماشا.
باغ بود.
باغ بود و بادگير و عمارت کلاه فرنگی و بهار خواب و حوضخانهی شاهی و آب نمای مرمر و حوض کاشی وچندين هندوانهی محبوبی و انار ملس بر آب.
تنها بغ بغوی چندين کبوتر نا هنگام...
يا ...
يا.... خاکريزهای خيس خاوران بود!
گلزار خاوران!
يا باغ های نيشکر هفت تپه...
يا که شايد باغی
در خانقاهی آبی در گناباد.
يا باغچه ی شعله ور خانهی کدام دخترک بهايی.
يا باغ داغديدهی دانشگاهی به نام امير کبير.
باغ پر از دار و درخت اوين بود
يا باغ های سوخته حصار!
يا باغ فين!!
نه!
باغ، باغ لاله زار بود
در آن غروب ماه صفر
و باد در آستين جبهی ترمه پيچيد و
قلمدان بلور نقره کوب
از لب پاشويهی مرمر
در حوض کاشی شاه افتاد
و آب قنات باغ شاه بنفشيد و کبوداکبود و سرخ.
ما صدا زديم:
آهای ساری اصلان!
تسمهی تازی ها را کدام حرام لقمه بريده بود!
سفير بريتانيای کبير
در کشيک خانهی شاهی
نامهی مهد عليا را روی چراغ چرا گرفته بود!
پيام مادر شاه
چرا به جوهر ليمو
با پر طاوس
بر حرير!
ضامن آهو کجا بود!
وقتی که از باغ لاله زارتا باغ نگارستان
وزير بزرگ را به آخرين پابوس شاه می بردند.
و خون، روی ساغری سرخ شاه پيدا نبود.
و شاه غضب کرده بود
جبه، شمسهی سرخ.
و مير غضب، غضب کرده بود.
جامه، مخمل سرخ.
يرغو به بام باغ دلگشا کشيده بودند
و يک قليان مرصع
و پانصد تومان وجه رايج ممالک محروسهی ايران
برای امام جمعه ی تهران
فرستاده بودند.
و قزاق و گزمه و محتسب و داروغه بود که میآمد
شمشير، برهنه
تازيانه،چرم
رعيت، بر طشت خون.
ما که نبوديم.
اين فاخته را آيا کسی به سنگ از اين درخت نخواهد راند؟
اين جغد بر درخت های باغ لاله زار
چه زار می خواند!
قبلهی عالم در کدام هزار توی
کدام مشکوی خويش
خوابشان برده؟
تشريف چرا نمیآرند؟
اين مليجکان عذاب بر دربخانه برای چه می کوبند؟
بر بام نقاره خانه ی دارالخرافهی خوف
کدام بی گناه را امشب بر نقاره میکشند!...
آقا!
امر قبلهی عالم بود
طغرا به نام قبلهی عالم
حضرت خاقان بن خاقان بن خاقان
سلطان بن سلطان بن سلطان.
ما فقط گفتيم:
مهر و قلمدانتان کو؟
شال صدارت از کمر وا کنيد!
کمی بخسبيد!
اين سياهی که ايستاده به درگاه
اسماعيل خان قراچه داغ نيست.
اين نعش
اين رگ بريده
اين گلو دريده
امير کبير نيست
وزير بزرگ نيست
پس کيست؟
شماييد.
شما که انگشر نقره و شال ترمه و قبای قدکتان را شايد باد برده باشد؟
باغ لاله زار آذين مرگ شماست.
بازار، چراغان.
شيرينی از سفارت.
شربت از بيت آقا.
شما که نبوديد يا که بوديد و بوده نبوديد
شما خودتان بوديد
در ميدان مشق باغ شمال
بر چوبه ی دار
با يک لا پيراهن و زيرجامه
با تنی سپيد
اما پر از نگار.
باغ شمال نبوديد
باغ شاه که بوديد
که قزاق بود
قمه بود و قداره بود
طناب بود و گردن بود
سيم بود و مفتول بود و قناره بود
محمد بود و سعيد بود و پروانه بود
باغ شاه اگر نبود، باغ عشرت آباد که بود
باغ عيش آباد که بود
دار و درخت که بود
و قبله ی عالم که بود
که هست!
سگهای شمس العماره
به تير طپانچه ی ميرزای کرمانی
اگر نترسيده بودند
چندين و چند آهوی شير مست
که با شليک برنوی طلا کوب حضرت خاقان
به خاک غلطيدند.
قصه، باقی
خيابان، قيامت
قشون و قورخانه، راهی باغ دانشگاه.
اسماعيل خان قراچه داغ
حاج علی خان مراغه ای
حاج مهدی کربلايی هم هست
شما نمیآييد؟
***
خيابون توی باد و بارون ومه بدجوری داره میلرزه. انگاری يه عده باهم داد میزنن: ما رو دارن کجا میبرن؟
چار پنج تا پاسبان، دوتا جسد رو انداختن رو شونه هاشون و به زحمت از خاک پشتهی ته خيابون بالا میبرن. همونجايی که اون گرگ خاکستری رو ديديم. من میرم سيگار بخرم. شايد يه کم زير بارون قدم زدم... برگردم دنباله شو مینويسم. شايد هم ...