در همين زمينه
6 دی» از ظهور امام چهاردهم تا اگر سال ۵۷ بود باز پشت خمينی میايستاديم29 آذر» درگذشت آیتاللهالعظمی منتظری 29 آذر» درگذشت آیتاللهالعظمی منتظری 24 آذر» از رسيدن به ايستگاه آخر کودتا تا چگونه خرخرهی يک معترض را بجويم 13 آذر» از ماشاءالله به سرعت آقای ابطحی تا پلیبوی شناسیِ برادران سبز علوی
بخوانید!
18 دی » تقدير بازيگران از استاد آواز ايران، شجريان مهمان خانه سينما بود، اعتماد
18 دی » نسخه ایرانی مجموعه تلویزیونی 'گمشده' ساخته می شود، بی بی سی 18 دی » تولید رسمی سیگار 'وینستون' از ۲۲ بهمن در ایران، بی بی سی 18 دی » «شيرين» کيارستمي از 30 دي در سينماهاي فرانسه، اعتماد 18 دی » تقدير بازيگران از استاد آواز ايران، شجريان مهمان خانه سينما بود، اعتماد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از هرمنوتيک بيانيه هفده مهندس موسوی تا امام حسين در زندان جمهوری اسلامیکشکول خبری هفته (۱۰۸) در شماره ی ۱۰۸ کشکول می خوانيد:
هرمنوتيک بيانيه هفده مهندس موسوی خدا سلامت نگه دارد آقای محمد مجتهد شبستری را که اين قدر در باره هرمنوتيک کتاب نوشت که هرمنوتيک بخشی از نوانديشی دينی شد. حالا ممکن است اکبر گنجی از ما ايراد بگيرد که تلفظ اين کلمه، هرمنوتيک نيست و هرمنيوتيک است اما ما بحث مان بر سر اين کلمه و نحوه ی تلفظ اش نيست چون راست اش اصلا معنی اين کلمه را نمی دانيم چه برسد به تلفظ اش. ولی می بينيد همين که ما اين کلمه را در اين پاراگراف استفاده کرديم چقدر سطح مان بالا رفت و شما خواننده ی عزيز اصلا نمی توانيد باور کنيد کسی که اين کلمه را بر زبان می آوَرَد معنیِ آن را نداند. حالا چطور شد که يکهو يادِ هرمنوتيک افتاديم و يک حالت خود"گادامر"بينی يا حتی خود"شلايرماخر"بينی به ما دست داد و تمايل پيدا کرديم همه چيز را از پشتِ عينک هرمنوتيک ببينيم (حالا اين دو تا اسم را به کار بُرديم فکر نکنيد ما از فلسفه چيزی حالی مان استها، نه. خدا پدر اين ويکی پديا را بيامرزد که وقتی يک چيز تايپ می کنی تمام جدّ و آباد آن چيز را بيرون می ريزد و انسان را صاحب معلومات می نمايد (پرانتز در پرانتز: می بينيد که به جای فعلِ "می کند"، از فعل "می نمايد" استفاده کردم و اين يکی از نشانه های صاحب معلومات شدن است)). خيلی خيلی عذر می خواهم. پيش از اين که کلمه ی هرمنوتيک به زبان ام بيايد مثل آدم حرف می زدم. سر راست حرف می زدم. خلاصه می گفتم و خلاصه می نوشتم. يک جوری حرف می زدم که مردم عادی هم حرف مرا می فهميدند. اگر می گفتم فلان کس مثلا دزد و کلّاش و متقلب است، همه با قاطعيت و يک صدا می گفتند نظر فلانی اين است که فلان کس دزد و کلاش و متقلب است، و اگر می گفتم اين آدمِ دزد، فلان چيز مرا دزديده است، همه با قاطعيت و يک صدا می گفتند آن آدم دزد، فلان چيزِ فلان کس را دزديده است. اما خاصيت کلاس بالا شدن اين است که کسی حرف تو را نفهمد و آن قدر حرف ساده ات را بپيچانی که مخاطب ات دهان اش از شدت معلومات و عمق کلام تو باز بماند و مجبور به هرمنوتيک شود (بله بله، يادم رفت معنی اين کلمه را بگويم. بگذاريد در ويکی پديا بگردم... بله. شما در ساده ترين حالت می توانيد معادل تاويل برای آن به کار بريد. اگر هم نمی دانيد تاويل چيست معادل تفسير برای آن به کار بَريد). در مثالی که زدم، وقتی هرمنوتيکی حرف بزنی، مردم می گويند والله ما که نفهميديم نظر فلانی چيست؟ آيا دزد و کلّاش و متقلب هست يا نيست؟ آيا چيزی از او دزديده است يا نه؟ اينجا چون ميان گروه اول با گروه دوم اختلاف می افتد و يکی می گويد فلانی گفت هست، ديگری می گويد فلانی گفت نيست، يکی می گويد فلانی گفت بُرد، ديگری می گويد فلانی گفت نبُرد، ، آن وقت دعوا می افتد ما بينِ هرمنوتيک کنندگان. آخ آخ آخ. يکی می گويد هرمنوتيکِ تو اين جايش لنگ می زند، ديگری می گويد آن جايش لنگ می زند. بعد تو می نشينی يک گوشه به جنگ و دعوای هرمنوتيک کنندگان نگاه می کنی. خيلی کيف دارد چون عمق سخنان تو اين جوری معلوم می شود. اصلا سخن، هر چه عميق تر باشد هرمنوتيک و کتک کاری اش بيشتر می شود. به همين خاطر است که تمام کتاب های مقدس هرمنوتيک می شوند. سر اين هرمنوتيک يک گروهْ کاتوليک، يک گروهْ پروتستان می شوند. يک گروه سُنّی، يک گروه شيعه می شوند. بعد به خاطر هرمنوتيک می افتند به جان هم همچين همديگر را می زنند و می کُشند که نگو. اين ها همه اثرات هرمنوتيک است. اثرات خوانش های مختلف و روايات های گوناگون است (به به! عجب کلماتِ وزينی. دارد کم کم از حرف زدن ام و نياز به هرمنوتيک خوشم می آيد). اين قدر روده درازی کردم که اصل مطلب فراموشم شد. نمی دانم چرا بيانيه شماره ی هفده مهندس را که ديدم ياد هرمنوتيک و اين حرف ها افتادم... نه. يادم نمی آيد. ببخشيد. پيری است و هزار جور فراموشی و آلزايمر. شما گذشت کنيد. اگر هم معنی هرمنوتيک را بعد از خواندن نوشته ی من فهميديد، مطلب مرا هرمنوتيک کنيد و از متن به حقيقت برسيد... خوشحالم که فيلمساز نشدم در دوران کودکی هم ما را می بردند سينما اورانوس در خيابان شاپور فيلم اميرارسلان نامدار يا سينما هُمای برای ديدن فيلم های سوزناک هندی، يا سينما های آسيا و نياگارا در خيابان شاه برای ديدن فيلم های فارسی. اگر برای گردش و چرخ فلک سواری به سرپل تجريش می رفتيم احتمال داشت سری به سينما آستارا هم بزنيم. معلوم است کسی که از بچگی اين همه سينما رفته باشد و اين همه فيلم ديده باشد، می خواهد روزی جای اسماعيل کوشان را بگيرد يا مهدی ميثاقيه يا ويلی وايلر. يا گنج قارون بسازد يا بن هور. يک دوربين سوپر هشت هم برايمان خريدند تا استعداد فيلم سازی مان شکوفا شود و ما فيلمسازِ درجه ی يک شويم. راست و چپ از گل و بلبل و کفتر و آب حوض و سگ و گربه فيلم می گرفتيم. می دانم حوصله تان سر رفت، ولی الان می رسم به اصل مطلب. يکی از کارهايی که آن زمان با همان دوربين سوپر هشت می کرديم، "بزرگ نمايی" بود. يعنی يک زنبور کوچولو را آن قدر رويش زوم می کرديم که تمام پرده را می گرفت و بينندگان فيلم های آماتوری ما را شگفت زده می کرد. يا مثلا يک مورچه را که در حالت ماکرو می گرفتيم اين قدر بزرگ می شد که روی پرده جای گودزيلا را می گرفت. بعضی وقت ها هم با صنعت بِبُرّ و بچسبان کارهای عجيب می کرديم و چيزهای نامربوط را به هم پيوند می داديم. مثلا موقعی که با هواپيما به جايی می رفتيم فيلمی از داخل هواپيما می گرفتيم و بعد که سفرمان تمام می شد، يک صحنه از پرواز هواپيما در آسمان می گرفتيم بعد اين دو صحنه را که به هم می چسبانديم، تماشاچيان عزيز شگفت زده می شدند که تو که توی هواپيما بودی، چطور از بيرون هواپيما هم فيلم گرفتی؟ و ما از اين کلک سينمايی خيلی لذت می بُرديم. خلاصه سينما بود و هزار جور بزرگ نمايی و چسباندن چيزهای عجيب غريب به هم. حيف که امکانات نداشتم. مطمئن بودم اگر از آن فيلتر های چند تا کننده ی اشيا داشتم، مثلا تصوير يک عصا را تبديل به ۱۷۰ تا عصا می کردم و باعث شگفتی همه می شدم. يا يک پيپ را ۲۰۰ پيپ می کردم و باعث گشادی چشم همه می شدم. يا يک انگشتری را ۳۰۰ انگشتری می کردم و باعث انگشت به دهان شدن جماعتی می شدم. بعضی وقت ها هم اگر به طبيعت می رفتم شايد يک اسب را ۱۰۰ اسب می کردم و حيرت می آفريدم. ولی خب امکانات نداشتم و امروز هم خوشحال ام که فيلمساز نشدم، چون ممکن بود وقتی در باره ی سياست می نويسم، با همين ديد سينمايی و انواع و اقسام فيلتر ها و پالايه های جلوی چشم ام بنويسم و باعث شگفتی های زياد شوم که البته حقيقت نداشت و می توانست اعتبارم را مخدوش کند. بله. بهتر است آدم ميان سياست و سينما تنها يکی را انتخاب کند... شعاردهندگان روز عاشورا حتماً بهايی بودند! مگر ممکن است، بچه هايی که در طول حاکميتِ جمهوری اسلامی در جامعه ی اسلامی رشد کرده اند، فيلم هايی را ديده اند که وزارت ارشاد اسلامی تصويب کرده، موسيقی هايی را شنيده اند که وزارت ارشاد اسلامی تائيد کرده، مجلاتی را خوانده اند که وزارت ارشاد اسلامی کنترل کرده، کتاب هايی را خوانده اند که وزارت ارشاد اسلامی سانسور کرده، تلويزيون شان دائم حجةالاسلام قرائتی و دانشمند ارجمند حسن رحيم پورازغدی نشان داده، راديوی شان همه اش از اسلام و مسلمين و فلسطين و نوار غزه و حماس و خالد مشعل و سيد حسن نصرالله سخن گفته، وقتی هفده هجده سال شان شد، به خيابان ها بريزند و شعار خامنه ای قاتله ولايتش باطله بدهند؟ مگر ممکن است بچه هايی که در طول حاکميتِ جمهوری اسلامی، يا سخنرانی های آقای خمينی را شنيده اند، يا سخنرانی های آقای خامنه ای را، يا خطبه های نماز جمعه ی آقای احمد جنتی را شنيده اند يا خطبه های نماز جمعه ی آقای احمد خاتمی را، تئوريسين شان استاد مصباح يزدی بوده، رئيس فرهنگستان شان استاد حداد عادل، وقتی هفده هجده سال شان شد به خيابان ها بريزند و شعار خامنه ای حيا کن، مملکت را رها کن بدهند؟ مگر ممکن است اين بچه ها که در يک مملکت استريليزه بزرگ شده اند و جرئت نکرده اند پايشان را حتی يک ذره کج بگذارند يک دفعه به يک گروهان نظامی حافظِ اسلام، مجهز به سپر و باتون و اسلحه ی گرم و سرد و ساق بند و کلاه خود حمله ببرند و آن ها را با سنگ چنان در هم بکوبند که آن ها مثل موش دنبال سوراخی برای قايم شدن بگردند و فرياد استغاثه شان به آسمان برود که ما غلط کرديم با ما کاری نداشته باشيد؟ خير اصلا چنين چيزی امکان پذير نيست و با عقل جور در نمی آيد. پس نتيجه می گيريم کسانی که شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه دادند، شعار خامنه ای قاتله ولايتش باطله دادند، شعار خامنه ای حيا کن، مملکت را رها کن دادند، گروهان نظامیِ حافظِ اسلام را با سنگ در هم کوبيدند، وخيلی کارهای ديگر کردند که باعث حيرت آقای خامنه ای و ياران اش شد مسلمان نيستند و بهايی اند و بايد آن ها را دستگير کرد و به سزای اعمال ننگين شان رساند! به همين خاطر طبق گزارش بی بی سی عده ای از بهائيان به بهانه ی نقش داشتن در بروز ناآرامی های روز عاشورا دستگير و روانه ی زندان شدند. اما يک خواهش: اگر آن چه گفتم غلط است و بچه های مسلمان آن شعارهای ضد ولايتی را داده و کارهای ضد حکومتی را کرده اند، لطف کنند به حکومت اسلامی به خاطر اين دستگيری های بی جا –که اگر مواردِ بالا دليل اش نيست، حتما علت اش مذهب بهايی آن هاست- اعتراض کنند. امام حسين در زندان جمهوری اسلامی مامور- اسم؟ امام حسين با بدن خونين و پاره پاره، با لب تشنه، با پاهايی که کف آن ها به شدت باد کرده، در حالی که ماموری آستين اش را گرفته خود را به طرف سلول می کشد. در داخل سلول به نماز می ايستد و از خدای خود ياری می خواهد. دعای او در پايان نماز شنيدنی ست: Copyright: gooya.com 2016
|