advertisement@gooya.com |
|
دوستانم خواهش كردند نظرم را دربارهء نظريهء "ابتذال در وبلاگ نويسى" بگويم. به اختصار و با صراحت عرض مى كنم:
1ـ شاخص ابتذال
درستى يا نادرستى يك گزاره به شاخص هاى ما براى سنجش آن گزاره بستگى مستقيم دارد. مى گوييم ادبيات مبتذل، يا: هنر مبتذل. مى نويسيم ابتذال در وبلاگستان، انگار گفته باشيم: جامعهء مبتذل با انسان هاى مبتذل. متر و ملاك ما در سنجش ابتذال چيست؟ اخلاق است، مذهب و آيين است يا مدنيت و عرف مسلط بر جامعه؟ از ميان چهار گزينهء "مذهب و اخلاق"، "مدنيت و عرف" دو گزينهء اول با هم خويشاوندند، يعنى از يك قلمرو مى آيند، و هم، از نوعى نگرش توحيدى يا مانوى نشان دارند. مى دانيم كه نگرش توحيدى و مانوى مبتنى است بر:
1ـ جدال خير با شير
2- باور به پيروزى خير بر شر
3- رسالت ـ يا به گفتهء آل احمد و به اقتباس از سارتر و آميزش اگزيستانسياليسم با اسلام "التزام" - يا همان تعهد آدمى. شكل مذهبى - دولتى شده اش: همان "امر به معروف و نهى از منكر" كه بيست سال است دمار از روزگار ملت محنت كشيدهء ايران درآورده است. تلاش متشرعان براى پاستوريزه كردن جامعه اى كه در ذات خود ناهمگون و در نتيجه غيرپاستوريزه است. تنها نتيجه اى كه عايدمان شد: ناهمزمانى با مناسبات پست مدرن در جهان و بحران هويت: من ايرانى كيستم؟ وظيفه و نقش من در جهان چيست؟ در يك نگاه به رمان هاى موفق در دو سال گذشته، رمان هايى مانند "همنوايى شبانهء اركستر چوبها" نوشتهء رضا قاسمى و "چراغ ها را من خاموش مى كنم" از زويا پيرزاد - و جز اينها - مى بينيم گفتمان غالب همان گفتمان هويت است كه ما در خارج از كشور از سال ها پيش، يعنى دقيقا پس از انتشار رسالهء "درخشش هاى تيره" نوشتهء آرامش دوستدار به آن دامن زده بوديم. اقبال اين آثار را در همان گفتمان هويت بايد جست.
از بحث دور افتاديم. اجازه بدهيد اول تلاش كنيم ابتذال را خارج از محدودهء "مذهب و اخلاق" و "عرف و مدنيت" تعريف كنيم:
2ـ در مفهوم ابتذال
ابتذال در همهء عرصه هاى عينى و ذهنى زندگى (ذهنى: هنر و ادبيات؛ عينى: روابط خانوادگى و اجتماعى و سياست) - به نظرم - ناهمخوانى فرم است با مضمون. چند مثال مى آورم: در موسيقى، وقتى از ابتذال صحبت مى كنيم كه براى مثال رنگ شش در هشت با مضمون گلايه مند تصنيف نخواند. در ادبيات داستانى، رمان هاى بازارى از قلمرو ابتذال مى آيد. زيرا در اين نوع ادبيات از هر حادثه، حادثه اى ديگر زايانده مى شود، چنان كه خواننده در ميان سطور و در فاصلهء بين فصل ها فرصت انديشيدن پيدا نمى كند. (مثلا: باغ مارشال) در سينما هم فيلمفارسى و فيلم هاى حادثه اى را دقيقا به همين دليل در قلمرو ابتذال قرار مى دهيم. حجم حوادث هيجان انگيز ذهن بيننده را تسخير مى كند و از او فرصت انديشيدن دربارهء معانى عالى را مى گيرد. در نقاشى، وقتى نقاش بنا را بر اين بگذارد كه در زمانهء دوربين ديجيتال از بازآفرينى جزء به جزء طبيعت بيننده را مغلوب توانايى هاى خود كند، مى گوييم كار او گرته بردارى ناشيانه است از طبيعت و در نتيجه مبتذل است. در ديگر هنرها هم همينطور. نتيجه مى گيرم: ابتذال در هياهوى حادثه، يا در خودنمايى هنرمند فرصت انديشيدن را از ما مى گيرد. هنرمند و نويسنده اى مبتذل است كه به جاى تفاهم با مخاطب در پى تخدير يا مغلوب كردن او برآيد.
ابتذال در سياست عبارت است از ناهمخوانى سياست با توقعات مردم. ابتذال در سياست با وعده و با دروغ، با تطميع و دسته بندى و باندبازى توام است.
در ادبيات، نوسندهء مبتذل كسى است كه مضمون آثارش با محتواى زندگيش جور درنمى آيد. خفيه نويس است. در حجاب مى نويسد. در پوشش ادبيات مفاهيم عالى را حقنه مى كند به خواننده اش و خود در خفا آن كار ديگر مى كند. در اين معنا ادبيات مبتذل ـ به نظر من ـ تنها در ناهمخوانى فرم و محتوا شكل نمى گيرد. خفيه نويسى و بيگارى نثر و دوگانگى نويسنده با خود هم از ابتذال نشان دارد. يعنى ممكن است جلوهء بيرونى رمانى مانند "من ببرم پيچيده به بالاى خود تاكم" از صفدرى، يا "دل دلدادگى" از شهريار مندنى پور اين تصور را القا كند كه اينها ادبيات جدى هستند. اما چون هر دو رمان از بيگارى نثر نشان دارند و خاستگاه آنها مغلوب كردن خواننده است، به نظر من به ادبيات مبتذل نزديك مى شوند. پس قلمرو ابتذال يك پاراديم ثابت نيست و در طول زمان متغير است. تنها پاراديم ثابت در اين معادله يگانگى نويسنده است با خود ـ بدون دغدغهء مخاطب. تعهد نويسنده به بازگويى عوالم درون در قصه، در شعر، و در ديگر هنرها با اين قصد كه ما به اتفاق به اشتراك در تجربه برسيم. هستى در اين تلاش معنايى متوسع مى يابد.
2ـ رسانهء وبلاگ
دقيقا به اين دلايل وبلاگ در مفهوم يك ژانر نمى تواند عرصهء ابتذال باشد. يادآورى مى كنم: رسانهء وبلاگ بر محور كلمات پيوندى (hyperlink) و متن هاى پيوندى (hypertext) شكل مى گيرد. پس ما نمى توانيم اين رسانه را به معيار كتاب بسنجيم. براى سنجش ابتذال در رسانهء وبلاگ به ملاك هاى ديگرى نيازمنديم كه به دليل همزمانى ما با اين پديده و به دليل شتاب تحولات فنى و شكل گيرى روز به روز ابزارها در اين عرصه هرگز قطعيت نخواهد يافت. از اين نظر مى گوييم اولين گزينه در سنجش رسالهء وبلاگ عبارت است از "عدم قطعيت" اين رسانه. يعنى ما در نقد وبلاگ نمى توانيم مانند نقد ادبى ابتدا از يك زيباشناسى از پيش تعيين شده در يك نظام فلسفى بياغازيم. ما تنها مى توانيم به "تجربه" تكيه كنيم با اين شرط بسيار مهم كه سرعت دگرگونى اين رسانه به عنوان يك رسانهء الكترونيكى از سرعت نگاه ما بيشتر است. به همين دليل و به دليل اصل "عدم قطعيت" نمى توانيم به يك حكم مطلق برسيم. براى مثال بگوييم يك وبلاگ با اين مشخصات مبتذل است و وبلاگ ديگر با مشخصات ديگر مبتذل نيست. تجربه نشان مى دهد كه در رسانهء وبلاگ مهم حلقه اى است كه اطراف يك وبلاگ شكل مى گيرد. با اين منطق، نويسندهء وبلاگ (يا به تعبير رولن بارت: نويسا) از فخامت نثرش و از محتواى صفحه اش شخصيت نمى گيرد. بل كه از تعداد خواننده ( هيت) و چگونگى آرايش صفحه و تسلط او بر دست نوشت هاى سى جى آى و ابزارهاى نشر در اينترنت تشخص پيدا مى كند؛ يا در حلقه اى از نويساها شاخص مى شود. تجربه نشان مى دهد كه اين رسانه به دليل خصلت پست مدرنش مرجع گريز است، و اگر در نزد ايرانى ها با اقبال مواجه شده است، علت آن يكى گفتمان هويت است در ايران كه در مقدمه آورديم و ديگرى مرجع گريزى ست. از اين نظام ارزشى من خود را به يك گزاره مى رسانم در تعريف حد ابتذال در وبلاگ نويسى:
هرگاه نويسندهء وبلاگ (نويسا) به قصد ماندگارى بنويسد و در نوشته اش قطعيت باشد، يا به جاى آن كه به مخاطب نظر داشته باشد، به فخامت نثر فكر كند و نوشتهء او از بيگارى نثر نشان داشته باشد، يا در زمانه اى كه ابزارهايى مانند پى ماشين به وجود آمده اند، بى توجه به فرم تنها در جهت انتشار يادداشت هاش بكوشد، آن گاه به نظر من آن وبلاگ، مبتذل است، حتى اگر به ظاهر مضمون آن ادبيات، هنر، فلسفه، روانشناسى و ديگر مفاهيم عالى باشد. نمونه ها كم نيست. اجازه بدهيد مثال نياورم. پس با اين منطق از قضا وبلاگ هاى به اصطلاح ادبى به قلمرو ابتذال نزديك ترند تا وبلاگ هاى گروهى، يا انفرادى با مضامينى مانند خانواده و اجتماع، دانشگاه، سياست و سكسواليته و جز اينها. در اين مفهوم ـ در قلمرو وبلاگ نويسى ـ نويسنده اى مبتذل است كه به جاى مرجع گريزى براى خود مرجعيت قايل باشد. يادآورى مى كنيم در نظام ارزشى من، حد ابتذال را ناهمخوانى فرم و محتوا تعيين مى كند؛ و مى دانيم كه فرم و محتوا را رسانه و امكانات و محدوديت هاش به ما تحميل مى كند. در اين معنا و در يك كلام: ابتذال در وبلاگ نويسى ريشه دارد در آشنا نبودن با اين رسانه و سنجش آن با ملاك هاى نقد ادبى در سنجش كتاب و ادبيت اثر. دقيقا به همين دليل نويسندگان حرفه اى از درك درست رسانهء وبلاگ ناتوان هستند. اگر خودشيفتگى و ارادهء معطوف به مرجعيت و منزه طلبى را به اين معادله بيفزاييد، حاصل همان چيز تهوع آورى ست كه هر چند گاه بروز مى كند.
ابتذال در وبلاگ نویسی از منظر حسین نوش آذر
مى گوييم ادبيات مبتذل، يا: هنر مبتذل. مى نويسيم ابتذال در وبلاگستان، انگار گفته باشيم: ... متن کامل...
خبرنامه وبلاگ شهر
November 11, 2003 10:00 AM
پس ازسالها جستجو،مطالعه ،تجربه و... تعريف ابتذال رابه شكل زير پيدا كردم:هراثرهنري ،رفتاراجتماعي،گفتار،عمل و....كه من ازآن لذت نمي برم يادوست ندارم مبتذل است،بدون هيچگونه داوري درموردارزش آن كار يادرمورد سايرافرادي كه ازآن اثرلذت مي برند.طبيعي يه كه خيلي ازچيرهايي كه تاديروزبرايم مبتذل بوده امروز عميق وتاثيرگذارمي بينم وبالعكس.فكركنم هرگونه تفسيروراي ديگري كه درمورد ابتذال داشته باشيم غيرازاين ،تنها مستمسكي است براي خود بزرگ بيني خودمان وبي ارزش شمردن ديگران ودل مشغولي هايشان.
خواننده گان گرامى اين صفحه و دوستانى كه نظر داده اند
از سايت گويا تشكر مى كنم كه امكان تبادل نظر با خوانندگان را فراهم آورد و از دوستانى هم كه نظر خود را عنوان كردند سپاسگزارم. در اينجا تلاش مى كنم به طور ساده و با صراحت به چند نكته پيرامون نظرات دوستان صاحب نظر اشاره كنم:
1ـ من در آن مقاله نوشته بودم معيار ابتذال در هنر ناهمخوانى فرم با محتواست. اما به هيچ وجه حكم نداده بودم كه در جامعه ابتذال نبايد وجود داشته باشد. بلكه برعكس گفته بودم اگر بخواهيم ابتذال را در جامعه از بين ببريم زندگى يكنواخت و بسيار خسته كننده مى شود. ما همان قدر به هنر مبتذل احتياج داريم كه به مفاهيم عالى. در جوامع مدرن به دليل ناهمخوانى شكل زندگى ما با خواسته ها و توقعاتمان اين نياز حتى شايد بيشتر احساس شود. از پترهاندكه پرسيدند در اوقات فراغت چه كتابى مى خواند. در پاسخ گفت: كتاب هاى جرج سيمون. پس مشكل ما با ابتذال در دو چيز است: 1ـ فكر مى كنيم ابتذال بد است. 2ـ چون در سال هاى پس از انقلاب هنر مبتذل را به كل نفى مى كرديم، اكنون در واكنش به آن محدوديت ها به ابتذال گرايش بيشترى پيدا كرده ايم.
2ـ من آن مقاله را به دفاع از خيزش وبلاگ نويسى كه به گمانم سبكى است در نوشتار نوشته بودم. به نظر من وبلاگ عرصهء افكار شخصى است و هيچ گونه محدوديتى نبايد داشته باشد. جايى ست كه فرديت هر كس امكان بروز پيدا مى كند. بنابر اين نمى توانيم با معيارهاى نقد ادبى بگوييم فلان نوشته مبتذل است يا حكم كلى صادر كنيم و بگويىم وبلاگ نويسى مبتذل است. بلكه اگر به اصل همخوانى فرم و محتوا اعتقاد داشته باشيم مى گوييم شكل و شمايل يك وبلاگ بايد از نظر فنى خوب باشد و با وبلاگ هاى ديگر در ارتباط باشد. محتواى وبلاگ مهم نيست. اين يك نظريهء فرماليستى است و ربطى به پيشداورى هاى اخلاقى و گنده گويى هاى روشنفكرانه ندارد. وبلاگ محل اين حرف ها نيست
3- دوستانى به سايت من اشاره كرده بودند. صفحهء با شما نيستم از شش ماه پيش تاكنون تنها يك مجلهء ادبى است كه در حلقه اى از نويسندگان حرفه اى انتشار مى يابد. متاسفانه به دليل برخى ماجراها كه براى ما پيش آوردند من از وبلاگ نويسى صرف نظر كردم. دلايلش را شايد روزى بنويسم. طبعا حق با دوستانى است كه در مقام مقايسه مطالب برخى وبلاگ ها را متنوع تر از سايت من يافته بودند. من به شما حق مى دهم. اين مطالب تخصصى است و خوب يا بد هر سليقه اى را برنمى تابد.
4ـ دوستى به خطاى من دربارهء يكسان پنداشتن نگرش توحيدى و مانوى اشاره كرده بود. از او سپاسگزارم و از خوانندگان پوزش مى خواهم. بهتر بود به جاى اينها مى گفتيم دين خويى.
5ـ حسن آقا، از دوستان وبلاگ نويس ما حرف درستى گفت: در اين دنياى مبتذل چه اشكالى دارد كه من وبلاگ نويس مبتذل بنويسم؟ من در تايىد اين حرف از خصلت مرجع گريزى وبلاگ ها صحبت كرده بودم. هيچ كس نمى تواند و نتوانسته است در وبلاگ ها مرجعيت داشته باشد.
من نتيجه مى گيرم: تنها شاخص ابتذال چه در زندگى و چه در هنر ( و در وبلاگ نويسى) ناهمخوانى فرم است با محتوا. از اين نظر وبلاگ هاى ادبى به دليل ناهمخوانى رسانهء وبلاگ با محتواى ادبى مانند نقد، داستان و رمان و ديگر شكل هاى ادبى مطابق اين تعريف به ابتذال نزديك مى شوند. اگر كسى دوست داشته باشد مبتذل باشد، البته مختار است. وبلاگ عرصهء ازادى فرد است و ابتذال يكى از نيازهاى انسانى ست و قابل درك است.
از نظردهندگان تشكر مى كنم. پوزش مرا بپذيريد كه به دليل كمبود وقت بيش از اين نمى توانم در بحث شركت كنم.
در این دنیای مبتذل، چه اشکالی دارد که من وبلاگ نویس هم مبتذل بنویسم!؟
حالا گیرم که کسی توانست ثابت کند که من مبتذل مینویسم! خوب که چه بشود! مثلآ آجدان میفرستید دم در خونه منو قل و زنجیر کنند و دست بسته به حضور قاعداعظم بیارن!؟
ابتذال هوايي است که در آن تنفس مي کنيم...
http://www.fazlinejad.com/special.asp?id=131
این مقاله هم ظاهرا بد نیست.
من يكي از نوسته هاي شما را خواندم و راستش خوشم نيامد . ببين دوست عزيز شما وقتي مطلبي را مي نويسي خودت خوب مي داني مبتذل است يا نه ؟ نبايد براي واضخ ترين چيز ها دنبال معيار و ملاك گشت . اگه واقعا ملاك مي خواهي من خيلي ساده مي گويم آيا تو حاضري اين مطلبي كه مي نويسي مادرت يا خواهرت يا زنت نيز آن را بخواند يا اصلا امكان خواندن آن در يك جمع دوستانه مثل خانوداه است يا نه ؟ لازم نيست هميشه موضوع سكس باشد خيلي چيز هاي ديگر هم هست كه اصلا ارزش بيان كردن ندارند يادت باشه كه ابتذال از نظر لغوي به معني چيزي است كه آنقدر زياد شده كه بي ارزش شده با اين ترتيب حتي مطالب والا هم اگر زياد و بي دليل تكرار شوند اين هم نوعي ابتذال است من الان وقت ندارم در اين باره بيشتر از اين بنويسم . فكر مي كنم همين مختصر كافي باشد شما هم بهتر است د رطرز نوشتن اتان تجديد نظر كنيد !
برای اولین بار سعی کردم و موفق شدم که مطلبی از شما را تا به آخر بخوانم بعبارتی هر بار که به سایت شما امدم نتواستم مطلبی از شما را تا آخر بخوانم که بنا به تعریفی که از ابتذال میدهید ... شما مبتذل نویس نیستسد اما دوست گرامی مظلبتان به دل نمی نشیند اما نوشته های "زیتون" یا " بامداد" و یا " آیدا" و یا ... به دل مینشیند هر چند شاید ماندگار نباشد اما چه اهمیتی دارد که ماندگار باشد یا نه ؟؟
مگر شما که سعی دارید مطالب به یاد ماندنی بنویسید برای "من" خواننده هر چند مبتذل نیستسد اما به قول فرانسویها AGREABLEنیستید!!؟
ترور عنواني هر چه كه نميپسندي سخت نيست، كافيست با معيارهاي خودت انگي از ابتذال بر آن بچسباني.
اينگونه كه در مقاله آمده ، ابتذال مقوله ايست نسبي كه با معيارهاي ذهني افراد بصورت متفاوت از يكديگر تعريف ميشود ، بنابراين نميتوان اين تعاريف را به شكلي يگانه بكار برد ، پس نميتوان در لايه هاي اين دهكده جهاني (وبلاگها) گفت كه چه چيز بصورت مطلق رو به ابتذال مطلق ميرود.
مخاطبان مقاله كم و بيش با مطالب مورد استناد آگاهي دارند . نيازي به مغلطه اندازي و سفسطه گري براي نوشتن يك مقاله وجود ندارد. ساده بنويسيد و روي مطلب
تمركز خاص داشته باشيد. از پراكنده گويي و كلي گويي چيزي دستگير كسي نميشود.
جناب نوش آذر ابتذال يعني دم دستي انگاشتن مقوله وبلاگنويسي و وب سايتنويسي و روزنامه نگاري الكترونيكي ... ابتذال يعني مجلات الكترونيكي بي محتوايي كه هر روزه ناظر به وجود آمدنشان هستيم و جاي تعجب دارد كه امثال شما هم در آنها مي نويسيد ؛ ابتذال يعني ادبيات به كار رفته در نوشته دوستان شما نظير آقاق سردوزامي ؛ كه تكه كلامش فحش خواهر و مائر است و در عجبم كه به عنوان نويسنده روشنفكر از او ياد مي شود! ابتذال يعني بده بستانهاي لينكي روشنفكران وبلاگنويس كه فكر مي كنند روشنفكري به ادعاي ماركسيست بودن و سهراب و فروغ و مشيري و شاملو خواندن است ؛ ابتذال يعني قرار ملاقات گذاشتن و به وبلاگ به مثابه تالار گفتگو نگاه كردن و دنبال دوست و زن و شوهر در وبلاگستان گشتن است كه به وفور در وبلاگستان و حتي وب سايت استانهاي فارسي ديده مي شود
با سلام...دوست گرامي :مقاله ي شما هيچ چيز نداشت ،جز دفاع از دوستان ...بار ديگر نحوه ي استدلال خويش و اينهمه کلمه ي درهم بافته را ببينيد:دسته بندي ٤ گانه ،ثنويت ، دين ،پست مدرن ،زعامت،دفاع از آزادي،فرم و محتوا ،موسيقي،اگزيستانسياليم،سارتر ،امر به معروف و نهي از منکر و.. و...دوست گرامي : آيا تا به حال حداقل براي کلماتي که ،نوشته ي شما از آنها تشکيل گرديده ،زحمتي کشيده ايد و مطالعه کرده ايد...از نظر من : به پسند روز بودن و تحت تاثير روز بودن و گفتن مطالبي که قادر به دفاع جدي از آنها نيستيم ...آنچه در هياهو رشد مي کند ،و در واقع تهي از خرد است :اينها مبتذلند...حداقل همان پست مدرن به شما مي گويد: دليلي ندارد ،کسي که از فيلم کيشلوفسکي لذت مي برد ،از نظر سطح زيبايي شناسي ،بالاتر از کسي باشد که از فيلم فارسي لذت مي برد ...آقا :مشکل اينست ...با مردم عادي کاري نداشته باشيد ...اما آنانکه مانند شما خود را صاحب نظر مي دانند ،حق ندارند ،هر چه دلشان خواست بگويند و طرفدار پيدا کنند ...بايد مثل شما حداقل تعريفي از مذهب و دين و ... بدهند ...هر چه دلت خواست بگو :پست مدرن نيست...اگر به انديشه بها مي دهيد ...بخاطر دوستان ،رطب و يابس سر هم نکنيد...باري همينکه پا پيش نهاديد و بحث را زنده نگهداشتيد:قلمتان سبز
به گمان من معنای عرفی ابتذال از آنچه شما مفصل بيان کرديد فاصله بسيار دارد و بهتر بود معنای متعارف ابتذال را موضوع بحث قرار می داديد که ظاهرا در مناقشات اخير هم مراد همان بوده،
و باز به گمان من عدم تطابق فرم و محتوا بيشتر امری است مربوط به قلمرو زيبايی شناسی و گرچه به کلی با ابتذال بی ارتباط نيست اما در نهايت می تواند شکلی از ابتذال باشد نه معيار و ماهيت آن.
ابتذال آن چيزي است كه تكراري باشد يا براي خشنودي مقامي گفته شود . من شخصآ اعتقاد ندارم كه كلمات ركيك ، اثر هنري را مبتذل كند . همين صداو سيماي خودمان را بنگريم ، اصلآ از حرفهاي غيراخلاقي و ... در آن خبري نيست و مدام درس اخلاق ميدهند كه از نظرعموم ابتذال است .
salam. sarfe nazar az inke ba manteghe mazdak mowafegh hastam,khaheshi az aghaye noosh azar daram, ke dafee baad ke maghaleh minewisand, maghaleh khod ra chand bar bekhanand wa anra kami shosteh rofteh tar tahwile gooya bedahand. in maghaleh shoma az lahaze dastoori wa estedlali wa manteghi khayli kambood wa ghati darad. ba arze maazerat wa arezooye mowafaghiat
Dear Noush-Azer, I really could not understand what you are talking about.Would you please take one subject at a time and explain it? that would be much better than lumping too many things and coming up with nothing. One thing that stikes me more is that people think that internet with its by producs are going to make the world a better place to live. I am not against the internet and its positive effects, but lets face it. how much wisdom is there in the internet. Lets not confuse the information(garbage) with the knowledge and the knowledge with the wisdom.I am not interested either in information nor even with the knowledge, what I am interested is the wisdom, which ther is almost none in weblogs, internet etc.One more thing all those people which believe that the internet had brought the people together are dead wrong. Each Hi speed and Hi Tech communication equipment is the sign of the more ALIENATION
نميدانم بدرستي يا نه،اما ، حس و دريافت من از نوشته شما اين است كه ، تا حدودي خود را مجبور كرده ايد يا بقول خودتان دوستانتان مجبورتان كرده اند ،در مورد مطلبي ،خاص ، با بي ميلي و بدون انديشيدن(( مثلا چند ساعتي حتي )) بسرعت و قلم انداز مطالبي را كه جسته و گريخته به ذهنتان هجوم مي آورند ، پشت سر هم قطار كنيد !! احتمالا به اين دليل است كه كسي مثل شما مفاهيم و مقولات كاملا روشني را كه جاي اشتباه هم ندارند ، با يكديگر اشتباه گرفته ايد !! مثلا اين داوري كهنه و محافظه كارانه را كه نحوه زندگي كردن يك نويسنده بايد در هماهنگي كامل با متن نوشته هايش باشد !!!مثلا كسي كه ورزش نمي كند ،اگر در نكوداشت ورزش نوشت ، خود يا نوشته اش مبتذل است ؟؟؟؟؟ مطمئن هستيد كه ، مقوله ريا را با ابتذال يكي نگرفته ايد ؟؟و مثال گريه آوري كه در زمينه موسيقي آورده ايد ، تصنيف گلايه آميز نخواندن در رنگ شش در هشت !!سواي اينكه ، اين مصداق بي سليقه گي آهنگساز و يا خواننده است و عدم تطابق موسيقي با شعر !!! نمي دانم در اين صورت خواننده مبتذل ميشود ؟يا ،اين شعر است كه مبتذل ميشود يا موسيقي آن ؟، بايد ياد آوري كنم ، تصنيف را در رنگ !! نمي خوانند و رنگ شش در هشت هم نداريم !!! شايد منظورتان ، ريتم !!!! شش و هشت است !جمله روشنگر بعدي هم وضعيت بهتري ندارد :رمان هاي بازاري از قلمرو ابتذال مي آيد __!!!!خودتان اين جمله تان را چند بار بخوانيد !!! و يا جمله اي كه در مورد عدم قطعيت !! نوشته ايد و يا اينكه آيا رمان هاي آن دو نفر خاستگاهشان مغلوب كردن خواننده است يا هدفشان ؟؟و يا اصلا تمام يادداشت تان را ،راستي آن را قبل از ارسال يكي دو بار مرور كرده ايد ، يقين دارم ،اگر كمي حوصله كنيد و يكي دو روز بطور جدي به مطلب بينديشيد ،با توانايي كه در شما سراغ دارم ،مطلب آبرومند تر و شسته رفته تري را جايگزين آن خواهيد كرد !! از جلوه هاي ابتذال ، آسانگيري وسطحي نويسي هم هست !
خلاف اخلاق ابتذال است و اخلاق امری است معلوم
وقتي نوشته اي را مي خوانيم, ابتدا ساختار نوشته از لحاظ شكلي, دستوري و كلامي جلب نظر مي كند و سپس ارزش معنايي آن به چشم مي آيد. ايندو گرچه بر يك محمل سوارند ولي دو وجه متمايز يك اثر نوشتاري را تشكيل مي دهند. يك متن محتشم با كلامي استوار ناشي از طنازي يك كلك غماز, همواره چشم را خيره مي سازد ولي تمامي رسالت يك نوشته در زيبائي كلام نيست و اين كلام زيبا در نهايت بايد مفهوم رسا و استواري را نيز حمل كند. نوشتار وبلاگي اين موقعيت را بوجود آورده تا نويسندگان, فاغ از قيود كلامي و ريخت شناسي جملات, بصورت خالص و بي ريا تنها به معنا اكتفا كنند و با جملاتي هرچند از لحاظ دستوري سست و بقول بعضي مبتذل, زيبائي معنا را به خواننده منتقل كنند. يك نوشته’ از نظر كلامي و دستوري زيبا ميتواند معناي سستي را در لواي زيبائي كلام به خواننده تحميل كند ولي با جملات و كلمات كاملاً معمولي و مبتدي, اين امكان به خواننده داده مي شود تا مقهور كلام نشده و تنها به معنا بنگرد. در واقع ادبيات خالص, سبكي است كه در وبلاگستان در حال باليدن و به ثمر نشستن است.
تعریفی که از دید توحیدی کرده اید کاملا غلط است و این تعریف ثنویت است. دیدگاه فلسفه توحیدی بر عکس ثنویت قائل به خیر و شر نیست.
از چهار مقوله "دین و اخلاق" و "مدنیت و عرف" صحبت به میان آورده اید. نظرتان در رابطه(یا تضاد) این دودسته معلوم نیست. اما محتوای مدنیت و عرف همان مذهب و اخلاق است. پس دراین مورد میتوانستید به این دو مقوله استناد کنید. اما معلوم نیست چرا ازآن پرهیز کرده اید؟ و خود را در اختیار "ماشین" رها کرده اید تا ابتذال را برای شما تعریف کند. در حقیقت این انسان است که باید اخلاق را با "ماشین" همیار گرداند. در طول تاریخ انسان اخلاق گریزهمواره ابزاری "ماشین" جهت کاربرد بداخلاقی یافته است.
در ميان مباحث اخير هومولونوس و خوابگرد بحثهاي خوبي داشتند !http://homolonos.persianblog.com/
http://www.khabgard.com/
بحث ويلاگهاي زرد گمانم مناب اين فضا باشد
با درود. دوست عزيز آقاي نوش آذر من در متني كه پيشتر هم در گويا بازتاب داده شد درباره پديده و بلاگ و ابتذال نوشتم. شما از ابتذال در هنر و ادبيات سخن گفته ايد . ابتذال ناميدن يك اثر به قول مزدك همانا قيچي سانسور را بر كشيدن است. شما آغاسي را شايد خواننده مبتذلي بدانيد اما همين خواننده ميليونها طرفدار داشت. يعني شما سليقه ي آن آدم ها را مبتذل مي دانيد؟ چه كسي اين مرجعيت را به شما داده است ؟ آيا معيار دانايي شماست ؟ پس حد دانايي ها و پيشرفت فرهنگي است كه مرزهايي را بر چيزها مي گذارد ، نه اينكه من درستم و ديگران ابتذال. اينها سلييقه هاي فرهنگي ماست.ابتذال وجود خارجي ندارد. اين مرزها ساختگي هستند. بگذاريم ديگران هم از چيزهايي كه ما دوست نداريم و آنها دوست دارند لذت ببرند. از بالا نايستيم و بگوييم ابتذال. مي توان يك اثر را دوست نداشت . ردش كرد . نقد بر آن نوشت و... اما با آوردن كلمه ي ابتذال در حقيقت آناني را كه آن اثر را مي پسندند تحقير مي كنيم و خودمان را بي خودي بزرگ . درضمن دوست عزيز نه من و نه شما هنوز فيلسوفان بزرگي نشده ايم كه دوستان از ما بخواهند نظرمان را درباره ي ابتذال بيان كنيم. بلكه خودمان عشقمان مي كشد بگوييم كه وبلاگستان عرصه ي آزادي است و هر چه دل تنگت مي خواهد بگو. اخلاق . عرف ، مذهب و.. همگي همان مرزهاي خودساخته ي ماست . مثل همين ابتذال.
پايدار و استوار باشي
يارباقي . ديدار باقي
بنظرم هیچ چیری را مبتذل نمیتوان گفت.زیرا بابیان این مطلب قیچی سانسور را بر آنچه که موافق مانیست فرودآورده ایم.مثلا چه کسی میتواند مرز بین موسیقی مبتذل و غیره مبتذل را تعین کند.تنها رژیمهای ایدئولوژیکی هستند که آنچه را با مرزهای عقیده تیشان سازگار نیست مبتذل دانسته و به سانسور و سرکوبشان میپردازند.هر چه را که من نمی پسندم نباید مبتذل بنامم.در ضمن من اصلا معتقد به اینکه اخلاق جرء لاینفک هذهب است نیستم بلکه معتقد هستم که مذهب اخلاق را که بعنوان مجموعه ای از صفات انسانی بوده مورد تجاوز قرار داده و از آنها سوءاستفاده کرده.