پنجشنبه 1 مرداد 1383

"پايان ماجرای زمينی"ی يك حماسه، مسعود نقره‌كار

اوست كه در نخستين ماه‌های بعد از انقلاب جسورانه و تيزهوشانه فرياد می‌زند: "...روزهای سياهی در پيش است. دوران پرادباری، كه گرچه منطقا" عمر دراز نمی‌تواند داشت، از هم اكنون نهاد تيره خود را آشكار كرده است"

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

مسعود نقره‌كار
مسعود نقره‌كار

چهارشنبه ٣۱ تير ۱۳۸۳

سوم مردادماه "پايان ماجرای زمينی ١" احمد شاملوست ، "اگر مرده باشد٢".
پديده‌ی شگفت انگيزی كه بسيارانی را براين داشته است كه باوركنند، " غولی زيبا از استوای زمين سر بركرده است. ٣"
حماسه ، پديده‌ی شگفت‌انگيز، غول زيبا، "شخصيت بزرگ تاريخی٤"، "تجسم و تجلی تجدد ايرانی و حركت روشنفكری ٥"و.......... نه ، نه دراين نسبت‌ها و صفت‌ها ذره ای اغراق وجود ندارد. به "كارنامه"اش نگاه كنيد٦، ميخكوب‌تان ميكند، كارنامه‌ی انسانی كه "دريا به جرعه‌ای كه او از چاه می‌خورد حسادت می‌كرد" ، و مرگش نيز "ميلاد پرهياهوی هزار شه‌زاده بود. "

********
نوشتن و گفتن در باره شاملو و آثارش در يك يادواره به مانند "با جامی در هوای نوشيدن دريايی ٧" بودن است. و من فقط در هوای يادآوری يكی از كارهای شاملو هستم: "كتاب كوچه" بيش ازاين اما برای تبرك هم كه شده می‌خواهم اشارتی به برخی از كارهايش داشته باشم.

********
- شاملوی شاعر به گفته و نوشته‌ی مطرح‌ترين شاعران و منتقدين هم عصرش "بزرگترين شاعر معاصر ايران" و "يكی از برجسته‌ترين شاعران جهان" است ، "شاعری ماندگار ٨" ، "كه تا شعر بر جاست ، با ماست ٩ "، كم تا و گاه يگانه.


"به شكل شعر خودش می‌ماند:
به شكل شعر خودش ،
زيباست.
غول آسا
زيباست.
..........................................
جهان ،
درآينه جانش
نظام كاملی از واژه ست ،
و واژه
در دهانش
تيراژه ست ،
- خدای من!-
رنگين كمان شسته‌ای از آفتاب پس از
باران ،
هفتاد رنگ نيز بيشترش
درنهاد
از قالی شگرف بفت هبهاران. ١٠

................................................
"........ و شعريتی پديد می‌آورد كه يكسره با چشم جان‌بين پيوند دارد، و نه با چشم جهان‌بين ١١:"

بی‌آنكه ديده بيند،
در باغ
احساس می‌توان كرد
درطرح پيچ پيچ مخالفسرای باد
ياس موقرانه برگی كه
بی‌شتاب
برخاك می‌نشيند١٢.


"...... پيرانه سری زبان فاخر را با انديشه‌يی ژرف و احساسی موثر عرضه می‌كند:١٣"
قناری گفت:
كره‌ی ما
كره‌ی قفس‌ها با ميله‌های زرين و حينه‌دان چينی.
ماهی سرخ سفره‌ی هفت‌سين‌اش به محيطی تعبير كرد
كه هر بهار
متبلور می‌شود.
كركس گفت: سياره من
سياره‌ی بی‌همتايی كه در آن
مرگ
مائده می‌آفريند.

كوسه گفت: زمين
سفره‌ی بركت‌خيز اقيانوس‌ها.

انسان سخنی نگفت
تنها او بود كه جامه به تن داشت
و آستين اش از اشك‌تر بود. ١٤ "

********
شاملوی روشنفكر و روشنگر سياسی و فرهنگی نيز، بی‌آنكه بر لغزش‌ها و خطاهای سياسی ، فرهنگی و هنری‌اش چشم بپوشد، دمی از روشنگری سياسی و فعاليت‌های آزادی خواهانه بازنمی‌ايستاد. اوست كه در نخستين ماه‌های بعد از انقلاب جسورانه و تيزهوشانه فرياد می‌زند: "..... روزهای سياهی در پيش است. دوران پرادباری ، كه گرچه منطقا" عمر دراز نمی‌تواند داشت ، از هم اكنون نهاد تيره خودرا آشكار كرده است و... نخستين هدف نظامی كه می‌كوشد پايه‌های قدرت خودرا به ضرب چماق و دشنه استحكام بخشد و نخستين گام‌های خودرا به آتش كشيدن كتابخانه‌ها و هجوم علنی به هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشكار به مراكز فرهنگی كشور برداشته ، كشتار همه متفكران و آزادانديشان جامعه است.
اكنون مادر آستانه توفانی روبنده ايستاده‌ايم. بادنماها ناله‌كنان به حركت درآمده‌اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. می‌توان به دخمه‌های سكوت پناه برد، زبان در كام و سر در گريبان كشيد تا توفان بی‌امان بگذرد. اما رسالت روشنفكران ، پناه امن جستن را تجويز نمی‌كند. هر فريادی آگاه كننده است ، پس از حنجره‌های خونين خويش فرياد خواهيم كشيد و حدوث توفان را اعلام خواهيم كرد.... ١٥.. "
او درباره روشنفكر و روشنفكری گفته است:
"...... روشنفكری حرفه نيست. آرمان روشنفكر لزوما" آرمانی انسانی ست. خطی است كه روشنفكران مردمی را در اين سو قرار می‌دهد و روشنفكران خودفروخته يا كرايه‌ای را در آن سو. اينشتن و كيسينجر را مثل بزنيم. دو روشنفكر اصيل يهودی ، گيرم در دو سوی خط. يكی عاشق‌وار نگران انسان و يكی روسپی‌وار در بستر ابليس ، يكی نگران آينده‌ی زمين و حرمت بشر و يكی خواهان بی‌رحم حاكميت قوم خود به بهای نابودی همه آن ديگران.... ١٦. "
شاملوی مبارز و آزادی خواه يكی از "چشم و چراغ"های كانون نويسندگان بود كه شجاعانه به دنبال يافتن آزادی انديشه ، بيان و قلم رنج راه كشيد.
از او پرسيدند:
"از تجديد حيات كانون نويسندگان چه خبر؟ ١٧"
و چنين پاسخ گفت "بامداد شاعر"
"... ، آن كه تجديد حيات بكند يا نكند بايد مثل لازار انجيل قبلا" مرده باشد. پس بهتر است بگوئيم "تجديد فعاليت" آن و نه "تجديد حيات".
كانون نويسندگان ايران مرده نيست ، چرا كه هيچگاه انحلال خودرا نپذيرفته است. جلوی فعاليت آن به دليلی كه هرگزبه زبان نيامدگرفته شد. می كوشيم فعال اش كنيم و تازه به عقيده من اگر نشدهم اهميتی ندارد. كانون نويسندگان زنده است چون فكرش در ذهن يكايك ما زنده است. يعنی هر يك از ما كارگران فرهنگی كه به مواضع درخشان آن پابنديم به تنهايی يك كانونيم".

و بامداد شاعر از شعرش نيز "غريو"ی بپا كرد تا اعتراض و "فريادهای عاصی آذرخش" جنبش روشنفكری و روشنگری ميهنمان را به گوش و هوش همگان برساند.
چه كسی جز او می‌توانست درگرماگرم انقلاب ، حاكميت اسلامی؛ يعنی قاتل زيبايی و معصوميت را اينگونه سحرانگيز با كلام به تصوير كشد:
"كباب قناری
بر آتش سوسن و ياس
روزگار غريبی‌ست ، نازنين ١٨"

فرياد اوست كه با "اشك غمی گرده شكن در چشم" دادخواه كشتار "دليران دريادل" می‌شود:
"نه
من هراسم نيست:
ز نگاه و ز سخن عاری
شب‌نهادانی از قعر قرون آمده‌اند
آری
كه دل پرتپش نورانديشان را
وصله‌ی چكمه‌ی خود می‌خواهند،
و چو بر خاك درافكندندت
باور دارند
كه سعادت با ايشان به جهان آمده است.
باشد؛ باشد؛
من هراسم نيست ،
چون سرانجام پر از نكبت هر تيره روانی را
كه جنايت را موعظه فرمايد می‌دانم
چيست
خوب می‌دانم چيست ١٩."

و روشنفكر و روشنگر دريا دل ما ، چشم در چشم نماد نكبت و جهالت و جنايت حرف آخرش را زد:
"ابلها مردا، عدوی تو نيستم ، انكار توام ٢٠"

*********
شاملوی روشنفكر و روشنگر شك و نقد را باور داشت ، و بی‌هراس از هياهو و دشنام ، "هرجا پيش آمده يا پايش افتاده حرف و عقيده‌ام را با بی‌پروائی تمام مطرح كرده‌ام ٢١. "
در عرصه سياست هنگامی كه به لغزش‌ها و خطاهای حزب توده پی‌برد بر آنان شوريد و در برابرشان ايستاد. در عرصه فرهنگ و هنر نيز اينگونه بود، نقادی عصيانگر و سنت شكنی شكاك و شناسا، و اين گونه بود كه "حضور قاطع اعجاز" شد:
"چرا ما مردم در همه چيز به چشم تابو نگاه می‌كنيم ؟ چرا تصور می‌كنيم همه چيز به بهترين نحو ممكن در گذشته‌های دور گفته شده ، همه دستورالعمل‌های زندگی همان چيزهائی است كه از هزار سال پيش به صورت غيرقابل تغييری در كتاب‌ها ثبت كرده‌اند؟ چرا ما مردم هر از چندی به خانه تكانی ذهنی نمی‌پردازيم؟ چرا از به موزه سپردن عقايد عهد بوقی‌مان وحشت می‌كنيم؟ چرا هيچ وقت به لزوم يك انقلاب فرهنگی يا دست كم يك وارسی جدی در باورها و خوانده‌ها و شنيدهامان پی نمی‌بريم؟٢٢"
و اين چراها را شاملو در رابطه با "جنجال‌های مبتذل و هياهوهای بی‌معنايی" كه به دنبال اظهارنظر و طرح ديدگاه‌های انتقادی‌اش درباره فردوسی و برخی اساطير شاهنامه و پاره‌ای پادشاهان و محمدرضاشاه و وليعهدش برپا شد، تكرار كرد.
نقد شاملو به شاهنامه ، بوستان سعدی و مثنوی مولانا را جماعتی "اهانت به فرهنگ ملی" و "توهين به مقدسات" اعلام كردند، و پاره‌ای از اينان بساط فرسوده‌ی اتهام زنی به "شاعر آزادی" را پهن كردند. آنان تلاش كردند به بهانه‌ی "دفاع از حريم بزرگان ادب فارسی" بر نام احمد شاملو – از بزرگترين‌های ادب فارسی - و كارهايش خط بطلان بكشند اما كوچكتر از اين حرف‌ها بودند، و هستند.

"دريانوردان
هرچه به دريا می‌روند
خشك‌تر باز می‌گردنند

آن كه به خشكی نشسته است
در شهری آن سوی درياها
از پله‌هايی تاريك پايين می‌رود
و در چشمه‌ای روشن
به گوهری ناياب می‌رسد

دريانوردان
به حسادت
رسن در گردن او می‌افكنند
و خودرا حلق آويز می‌كنند٢٣

شاملو حرف برای گفتن داشت:
"وقتی قرار نيست معلوم باشد چی مقدس است و چی نيست اتهام "توهين به مقدسات" دريك كلام "پرونده سازی" است. و اين رسم رايج كسانی است كه چغلی كردن را از بحث و فحص جدی راحت‌تر يافته‌اند. ٢٤"
و برای آقايانی كه مدعی شده‌اند "فرهنگ‌ملی"شان مورد اهانت قرار گرفته است نمونه‌هايی می‌آورد، كه از آن ميان است برخورد "سعدی " با اقليت‌های مذهبی:
"............ البته نفرت استاد فقط شامل حال قوم و قبيله موسا كليم‌الله نمی‌شود. به طوركلی هركه از ما نيست به طور مادرزاد دشمن خدا است:
ای كريمی كه از خزانه غيب
گبر و ترسا وظيفه خور داری
دوستان را كجا كنی محروم
تو كه با دشمنان نظر داری ٢٥

*********
شاملوی مترجم ، كه زبان فرانسه را ، نه در دبيرستان و دانشگاه كه خود آموخت ، "اگر فقط در كار ترجمه كار می‌كرد، هم اكنون يك شخصيت فرهنگی‌ی برجسته‌ای بود برای ما"٢٦.
او با نثر و نظمی حيرت‌انگيز، معرف بسياری از شاعران و نويسندگان جهانی است ، كه فقط در عرصه شعرمی توان به نام‌های پل الوار، لوركا، ناظم حكمت ، ماياكوفسكی ، نرودا، مارگوت بيكل ، لنگستن هيوز و... اشاره كرد. شاملوی روزنامه‌نگار "يكی از بهترين و يراستاران و سردبيران امروزين ايران بود. چندين هفته‌نامه و نشريه با همكاری ، و اغلب به سردبيری و ويراستاری او درآمده است..... با اين همه سانسور- بويژه - نمی‌گذاشت كه شاملو در ژورناليسم كارش را كه در توانش بود پيش ببرد٢٧"
"..... چهل سال از عمرش را جدا از شاعری در كار ژورناليسم خرج كرده است به سودای ارتباط عام با مردم و تعميق اين فرهنگ با پذيرندگان هرچه بيشتر و متنوع‌تر. از روزنامه‌ها و هفته نامه‌های متعدد، كه خود يا ديگران سردبيرش بوده‌اند بهره جسته است تا در برابر يورش ارتجاعی ، ادبی موروث ، حقانيت شعر امروز را به كرسی بنشاند و از شعريت و اصالت ذهن‌های پويای اين زمانه دفاع كند...... همتش همواره كشف جوان‌های باقريحه و پراكندن شع رپيشرو بود.... "٢٨
شاملوی نويسنده ، داستان‌های كوتاه‌اش را هم می‌توان "افسانه‌های راز و خيال ناميد٢٩". و آنجاكه كارهای داستانی و شعری اش نيزدرعرصه ادبيات كودكان مطرح می‌شوند: " از ارزش و والايی‌ی چندان و چنانی برخوردارند كه ناممكن است كسی بخواهد تاریخ تكامل ادبيات كودكان در ايران امروز را بنويسد و ناگزير نباشدكه فصلی از اين كتاب را به كار شاملو بسپرد. فصلی از تاریخ تكامل ادبيات كودكان در ايران امروز، بی‌گمان به نام ارجمند شاملو آراسته خواهد بود. ٣٠"
"دلنگ دلنگ! شاد شديم
از ستم آزاد شديم
خورشيدخانوم آفتاب كرد
كلی برنج تو آب كرد:
خورشيد خانوم! بفرمايين!
از اون بالا بياين پايين!
ما ظلمو نفله كرديم
آزادی رو قبله كرديم ٣١"

***************

ادامه دارد

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زيرنويس:
١- برگرفته از پايگاه اينترنتی (سايت) احمد شاملو
٢- يداله رويائی ، عنوان سخنرانی در مراسم درگذشت شاملو، پاريس ، سپتامبر ٢٠٠٠، برگرفته از ويژه نامه چنين گويد بامداد شاعر. به همت بهرام رحمانی ، انتشارات آرش - سوئد، ٢٠٠٠
٣- م. آزاد، كوچه مرد شعر، دفتر هنر، شماره ٨، ١٣٧٦
٤- عبدالكريم سروش ، (به نقل از حافظه)، ايران استار (تورنتو)، سال ٢٠٠٠
٥- احمد كريمی حكاك ، احمد شاملو، شاعر ماندگار، سخنرانی در شمال كاليفرنيا، از ويژه نامه‌ی ، چنين گويد بامداد شاعر ٢٠٠٠- سوئد
٦- پايگاه اينترنتی (سايت)، احمد شاملو.
٧- خسرو قديری ، زمانه ، شماره ١، مهرماه ١٣٧٠
٨- احمد كريمی حكاك ، منبع شماره ٥
٩- جواد مجابی ، تا شعر برجاست ، شاملو برجاست ، ٥ مرداد ١٣٧٩، از ويژه نامه چنين گويد، بامداد شاعر
١٠- اسماعيل خوئی ، در ستايش احمد شاملو، دفتر هنر، شماره ٨، سال ١٣٧٦
١١- احمد كريمی حكاك ، منبع شماره ٥
١٢- احمد شاملو - فصل ديگر.
١٣- سيمين بهبهانی ، با قامتی به بلندی فردا، ٣٠/٣/٧٩، از ويژه نامه چنين گويد بامداد شاعر
١٤- احمد شاملو، درآستانه ، ١٣٧٦
١٥- كتاب جمعه ، سال ١٣٥٨
١٦- احمد شاملو، "آرمان هنر جز تعالی تبار انسان نيست"، آدينه ، شماره ٧٢، مرداد١٣٧١
١٧- منبع شماره ١٦
١٨، ١٩، ٢٠- احمد شاملو
٢١- احمد شاملو ، مفاهيم رند و رندی در غزل حافظ، زمانه ، امريكا
٢٢- احمد شاملو، منبع شماره ١٦
٢٣- عمران صلاحی ، از دفتر الهامات ، برگرفته از دفتر هنر، شماره ٨، سال ١٣٧٦
٢٤- احمد شاملو
٢٥- سعدی
٢٦، ٢٧- اسماعيل خوئی ، شاملو، شخصيتی چند چهره ، سخنرانی در جلسه‌ی كانون نويسندگان ايران در تبعيد، ٩اوت ٢٠٠٠- برلين ، از ويژه نامه چنين گويد بامداد شاعر
٢٨- جواد مجابی ، منبع شماره ٩
٢٩- حسن عابدينی ، صد سال داستان نويسی ايران ، ٣جلدی (جلد١)
٣٠- اسماعيل خوئی ، منبع شماره ٢٣
٣١- احمد شاملو، پريا

[بخش دوم مقاله را از اينجا دنبال کنيد]

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/10306

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"پايان ماجرای زمينی"ی يك حماسه، مسعود نقره‌كار' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016