شنبه 10 ارديبهشت 1384

گريختن از نقطه انجماد، تحليلى بر ساختار اشعار جواد مجابى، حامد صفايى تبار، شرق

دهه ۴۰ در شعر مدرن فارسى يكى از مهمترين و درخشان ترين دوره ها به شمار مى رود. زمانى كه شاعران، آرام آرام سعى مى كنند از سيطره نيما و شعر نيمايى بيرون آمده و فضاهايى جديدتر را تجربه كنند. در اين ميان شاعرانى مانند شاملو و نصرت رحمانى كه در ميانه راه قرار دارند نه تنها شعرى خلق كرده اند كه بى كم وكاست از ذهن و زبان خود آنها سرچشمه مى گيرد و تحت تاثير كسى نيست بلكه به چنان قدرتى دست يافته اند كه شاعران ديگر را هم تحت تاثير قرار دهند. اما شاعران جوان تر بااحتياط و طمأنينه بيشترى از شعر نيما فاصله مى گيرند. «جواد مجابى» يكى از شاعرانى است كه در اواسط دهه ۴۰ ديگر سعى مى كند هم در مفهوم و هم در بيان شعر، شكلى مستقل به شعر خود ببخشد. كنار گذاشتن نگاه رمانتيك از شعر و حركت براى كشف مفاهيم جديد كه تا آن زمان به شعر راه نيافته بود از تلاش هاى او در اين زمينه است. اما در اين زمان هنوز به گونه اى شعر را وامدار وزن مى داند و گاهى هم بنابر ضرورت وزن كلمات را پس و پيش مى كند و يا حتى كلماتى را در داخل شعر مى گنجاند؛ كلماتى كه فقط وزن كلام را نگاه مى دارند و هيچ توجيه ديگرى ندارند.
يكى از ويژگى هايى كه شعر مجابى در اين دوره- كه هم كاركرد وزنى و آهنگى در كلام دارد و هم در ساختن مفاهيم شعر از اهميت برخوردار است- به كاربردن كسره هاى مداوم است. كسره هايى كه وظيفه دارند پل ارتباطى بين كلمات برقرار كنند. در اين ميان فرقى نمى كند كه رابطه و كلمه چه چيز باشد و به لحاظ دستورى چه نوع اضافه اى استفاده شده باشد. حتى گاهى به نظر مى رسد كه وجود اين كسره ها در شعر از حد يك تكنيك شاعرانه بسيار فراتر مى رود و حالت يك نوع فرم زبانى را به شعر مى دهد. شاعر سعى مى كند با اضافه كردن كسره به كلمات فاصله بين آنها را كم كند و به خلق جديدى برسد. شايد به نوعى اكتشاف در بين كلمات.
سقف معلق عطش/ آهنگ ريگ/ سايه كركس/ مى چرخد/ در روشنايى آهك/ پرواز خشم/ نمك/ در آسمان چشم.
شايد ابتدا تصور شود كه اين مثال ها هركدام از بخشى از شعرهاى مجابى انتخاب شده است. اما اگر توجه كنيم كه آنچه در بالا آمده تنها چند سطر اول شعر «مرگ روئين تن» است آن وقت به حجم و كاركرد اين كسره ها بيشتر پى مى بريم. همچنين در مثال ديگرى؛ مجابى ابتدا شعر «نيزار زرين» را اينطور شروع مى كند.
نيزار مى شكيبد/ در روزهاى سرد بهمن/ بر قامت بلند زرينش/ آشوب برف سنگين/ و تازيانه هاى باران
اما چرا مجابى شعر خود را با چنين تركيباتى آغاز مى كند؟ نقش اين كسره ها چه مى تواند باشد؟در حقيقت حضور كسره براى شاعر از دو جهت قابل بررسى است؛ نخست اينكه پشت سر هم آوردن چندين تركيب اضافى به طور اتوماتيك آهنگ و وزنى شاعرانه را ايجاد مى كند. حتى اگر شعر هم سروده نشود تعدد چندين مضاف و مضاف اليه و يا صفت و موصوف ناخودآگاه حالتى شاعرانه را در ذهن متبادر مى كند. از اين جهت به لحاظ ساختار و فرم شعر شاعر با كسره وارد شعر مى شود و مى تواند به خواننده نيز بقبولاند كه قدم به سرزمين شعر گذاشته، سرزمينى كه هر تركيبش مختص خود شاعر است. اما در مرحله دوم پيوند دو كلمه به معناى رسيدن به مفهومى بيش از آن دوكلمه موجود در شعر است. هر دو كلمه معناى مستقل خود را دارند و هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ محتوا جايگاه مناسب خود را در شعر مى يابند. پيوند دادن اين كلمات مى تواند معناى سومى را هم در شعر ايجاد كند، معنايى كه بدون نياز به يك جمله كامل و بدون نياز به فعل شكل مى گيرد. در واقع شاعر با وجود يك كسره مى تواند از ساخت يك جمله و يا يك سطر طفره برود و فضاهاى خالى شعر را با معنايى كه از تركيب دو كلمه به وجود مى آيد پر كند.اما به كار بردن اين كسره ها شمشير دودم است كه بيش از آنكه به پيشرفت شعر كمك كند به محدود شدن شاعر مى انجامد. در حقيقت تركيب دو كلمه چه به صورت مضاف و مضاف اليه و چه به صورت صفت و موصوف اولين تاثيرى كه دارد محدود كردن دايره نفوذ كلمات است. مفهوم هر كلمه با صفت و يا مضاف اليهاى كه به دنبال آن مى آيد محدود مى شود و وقتى شاعر چندين تركيب را پشت سر هم مى آورد به ناگاه خود را در دايره بسته اى مى بيند كه قطر و شعاع دايره را خودش ترسيم كرده. در نتيجه سعى مى كند با يك جمله بلند كه گاهى حتى ارتباط منطقى با هيچ يك از بخش هاى شعر ندارد از اين دايره بگريزد. گاهى ساختن تركيب چنان مفاهيم شاعر را محدود مى كند كه مجابى تا پايان شعر ديگر سعى مى كند هيچ تركيب اضافى يا وصفى اضافه نكند. در نتيجه در اين نوع از شعرهاى او گسست هاى چشمگير مفهومى ديده مى شود. اگرچه شاعر با تسلطى كه بر زبان دارد مى تواند مانع از تغييرات در لحن و آهنگ كلام باشد اما در مورد مفاهيمى كه در ابتداى شعر به وجود آمده يا بايد آنها را رها كند و يا بايد در همان حصار محدود شعر كه خود ساخته است شعر را به پيش برد.


در ادامه راه مجابى، خود پى مى برد كه نمى تواند شعر را اينگونه ادامه دهد در نتيجه پس از تجربياتى از اين دست آرام آرام كسره هاى مداوم از شعر او و به ويژه از ابتداى شعر او حذف مى شوند و شعرهاى او به گونه اى ديگر آغاز مى شوند. اما فرم ذهنى با مجابى باقى مى ماند تا اينكه در سال ۷۸ به گونه اى ديگر رخ مى نماياند. مجابى «شعر بلند تامل» را نيز با همين شكل و شيوه بيان آغاز مى كند و حتى نام شعر نيز از اين تاثير بى بهره نمى ماند؛ «هان!/ دهان/ دهان توفان/ توفان اين جهان/ جهان انسان/ انسان بيكران/ بيكران اندوهان/...»
مجابى در اين شعر سعى مى كند تنها دو بار به شكل آشكار كسره را به كار برد و در موارد ديگر بدون استفاده از كسره كلمات را تركيب كرده و در كنار هم قرار دهد. اگرچه اين تكنيك گامى به جلو محسوب مى شود اما در نهايت همان تاثير گذشته را دارد و همان محدوديت را براى شعر ايجاد مى كند و به همين دليل است كه او دوباره ناچار مى شود به مانند گذشته پس از تركيب هاى متفاوت از كلمات يكباره يك سطر بلند بياورد تا بتواند از محدوديتى كه كلمات براى فضاى شعر به وجود مى آورند جلوگيرى كند. اين موضوع نشان مى دهد كه مجابى هنوز بر اين باور است كه با وزن و آهنگ كلمات بايد به درون شعر نفوذ كرد. در حقيقت باور پيشين وزن هنوز در شعر ما حضور دارد و شاعر به صورت كاملاًً ناخودآگاه شعر قدرتمند را شعرى مى داند كه آهنگ كلمات در آن اهميتى افزون بر معنا داشته باشند. اگرچه مجابى در شعرهاى اخيرش بيشتر شعر سپيد را تجربه و سعى كرده در اين مسير حركت كند اما هنوز در بسيارى از سطرها مى توان حضور كلماتى را احساس كرد كه تنها كاربرد وزنى دارند و يا اشعارى كه صرفاً وزن عروضى داشته. اعجاب انگيز اين است كه مجابى در دفتر «شعر هاى من و پوپك» كه با فاصله بيش از سى سال از شعر هاى نخستين او سروده مى شود هنوز شعر را در شكل كاملاً كلاسيك نظير قالب دوبيتى هم تجربه مى كند اين موضوع نشان مى دهد كه وزن به كلى از شعر هاى او دور نشده و شاعر موضع گيرى صريح و دقيقى در مورد آن ندارد. مجابى با آنكه شعر سپيد مى نويسد از چاپ شعر در قالب كلاسيك هم استقبال مى كند. مى توان گفت كه بيش از آنكه موضع شاعر در اينجا اهميت داشته باشد روحيه شاعرانه او جلوه مى كند. او براى رسيدن به كلام شاعرانه از هيچ تجربه اى در شعر رويگردان نيست.
• • •
يكى از مهم ترين ويژگى هاى شعر مجابى كه از نخستين تجربه ها در آثار او ديده مى شود شكل روايت در شعر است. شعر مجابى از روايت هاى تك بعدى و
يك شكل كه كل جريان شعر را در اختيار بگيرد فاصله داشته و مجموع يك شعر او را روايت هاى متعددى تشكيل مى دهد كه در كنار هم مى آيد. اين ويژگى سبب مى شود كه نه تنها خواننده از يك روايت طولانى احساس كسالت نكند بلكه شاعر با استفاده از روايت هاى متعدد دائماً دايره كلمات در يك شعر را تغيير دهد و شعر از جهتى به جهت ديگر حركت كند. از اين جهت شعر هاى مجابى در دهه ۴۰ و ۵۰ شعر هايى پيشرو محسوب مى شوند. اين ويژگى در «شعر بلند تامل» بيشترين كاربرد را دارد. اما گاهى احساس مى شود «شعر بلندتامل» جايى ميان اين همه روايت گم مى شود. براى اين شعر مى توان آغازى در نظر گرفت اما تمام شدن آن به معناى پايان شعر نيست. اين شعر را مى توان از هر بخش خواند و مى توان بسيارى از پاره هاى متفاوت شعر را جابه جا كرد بدون اينكه به ساختار شعر لطمه اى وارد شود. همچنين شعر مى تواند تا بى نهايت سطر ادامه پيدا كند. تمام اين فاكتور ها به نفع مخاطب است. مخاطب مى تواند هر لحظه كه اراده كند با شعر ارتباط برقرار كند. اما يك نكته بسيار مهم باقى مى ماند. كنار هم قرار دادن پاره هاى متفاوت و در بسيارى از مواقع بدون ربط منطقى براى رسيدن به يك شعر بلند يكى از شيوه هاى ابتدايى ساخت شعر است. شعر بلند تامل ساختار منسجمى در زبان و نحوه بيان آن دارد و به همين دليل است كه مى توان شعر را از هر بخش ادامه داد. اما اين زبان تنها حلقه ارتباطى در شعرى است كه ۱۳۳ صفحه جاى مى گيرد. ممكن است در ابتدا اين موضوع كه شعر يك روايت خطى را نمى سازد بسيار مورد توجه قرار گيرد اما اين دقيقاً حركت به طرف ساختار شعر كلاسيك است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در شعر كلاسيك قالب هايى نظير مثنوى، قصيده و حتى غزل آنچه انسجام شعر را حفظ مى كرد وزن و قافيه بود. به بيان ديگر ساختار شعر تنها به زبان تكيه داشت و شاعرى توانمند تر جلوه مى كرد كه زبان و كلمات بهترى را به كار مى گرفت. شعر بلند تامل هم تنها بر پايه زبان و انسجام زبانى شعر ساخته مى شود و ساختار كل شعر يك ساختار زبانى است. وقتى «شعر بلند تامل» بيشتر به ساختار كلاسيك نزديك مى شود كه پاره هاى متفاوت هم در بخش هايى از شعر حذف مى شود و گاه حتى شكل يك روايت داستانى را پيدا مى كند- اتفاقى كه ساختار شعر را كاملاً به قالبى نظير مثنوى نزديك مى كند. در اين ميان تنها فاكتورى كه به كمك شعر مى آيد منطق شاعرانه است كه مجابى در طول شعر آن را حفظ مى كند.


• • •
شاعرانى كه سال هايى را خارج از ايران زندگى كرده اند در شعر هاى خود تاثير بسيارى از مكان و به بيان دقيق تر از جغرافيايى كه در آن زندگى مى كردند، گرفته اند. آشكارترين اين تاثيرات در شعر هاى برنى (سوئيسى) «محمد حقوقى» جلوه گر شد. وقتى كه در شعر هايش تعمداً اسامى خاص، مكان ها و نام ها را مورد استفاده بسيار قرار مى داد. جواد مجابى هم از اين تاثير مصون نمانده. آثارى كه در دفتر «شعر هاى من و پوپك» نوشته شده و اغلب در انگلستان يا اسكاتلند سروده شده اند به شدت تحت تاثير جغرافياى آن سرزمين است. اسامى خاص، شكل زندگى، آرامش شاعر و نوستالژيايى كه گاه گاه شاعر نسبت به وطن خود پيدا مى كند سبب مى شود كه شعر هاى اين دفتر متفاوت از تمام آثار «جواد مجابى» باشد. در حقيقت «شعر هاى من و پوپك» حاصل تجربه هايى براى شاعر است كه تا آن زمان ناشناخته بوده و در اين ميان شعر هايى كه از تاثير جغرافيايى بيرون است تجربه هايى تازه و بسيار ارزشمند است و تجربه هاى جديدى در شعر به نظر مى رسد كه با بازگشت مجابى به ايران قطع مى شوند.
• • •
در شعر هاى اخير مجابى به نظر مى رسد بيش از آنكه شاعر به دنبال تثبيت موقعيتى باشد هنوز در پى تجربه هاى جديد مى گردد. حجم بالاى شعر هاى مجابى در اين چند سال دليل اين است كه شاعر بى وقفه تجربه مى كند. گاهى هفت شعر در يك روز سروده شده اند و اگر مقايسه كنيم متوجه مى شويم كه تفاوت هايى در بيان و مفاهيم ديده مى شود. مجابى در برخى از آنها كلمات را مورد توجه قرار مى دهد و در برخى ديگر مفاهيم را. اما نكته ديگرى هم هست، در حجم انبوه شعر هايى كه مجابى در يك روز مى نويسد گاه مرز هاى شعر گم مى شود. گاه يك وصف، يك خاطره و يا بيان يك موضوع است كه در ميان شعر هاى او ديده مى شود. به بيان ديگر وقت شاعر اندكى كم شده و هر روايتى را شاعرانه در نظر مى گيرد. در بين اين روايت ها برخى كاملاً شعر است و بنا بر ساختار و منطقى مستحكم ساخته شده و برخى هم تنها يك روايت وصفى است. روايتى كه از ابتدا منطق شاعرانه هم در آن وجود ندارد و صرفاً يك روايت خطى است. حتى گاهى به شكل يك روايت خطى داستانى به نظر مى رسد.
اما حجم بالاى شعر هاى مجابى در سال هاى اخير يك ويژگى بسيار مهم ديگر هم داشته و آن جسارت و بى پروايى شاعر براى كشف ظرفيت هاى ناشناخته در شعر است. در برخى از شعر هاى مجابى تغييرات چشمگيرى در فرم و مفهوم به چشم مى خورد، تغييراتى كه شعر امروز او را نسبت به گذشته متفاوت مى كند. در شعر هاى مجابى مى توان به طور وضوح شاعرى را مشاهده كرد كه با اشتياق بسيار مى خواهد هر كلمه، هر سطر و هر مفهوم را در شعر خود تجربه كند. در ميان اين شعر ها چهره شاعرى وجود دارد كه به هر قيمت شده نمى خواهد دچار تكرار شود. شايد به همين دليل است كه گاه ديده مى شود برخى شعر هاى مجابى كه بيش از ۳۰ پيش سروده شده استحكام بيشترى از شعر هاى امروز او دارد. در حقيقت مسئله اينجاست كه شاعر نمى خواهد در شعر به انجماد برسد بلكه تلاش مى كند حالت سيلان و تغيير مسير هاى مداوم را ادامه دهد. در اين تغيير مسير ها گاه به جزاير امنى مى رسد كه پيشرفت چشمگيرى از نقطه ابتدايى شعر او محسوب مى شود و گاه در ميان گرداب ها و موج ها تنها سعى مى كند كه خود را بر روى سطح آب نگه دارد.

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/21820

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گريختن از نقطه انجماد، تحليلى بر ساختار اشعار جواد مجابى، حامد صفايى تبار، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016