advertisement@gooya.com |
|
نيم قرن از محاکمه مهندس بازرگان در دادگاهی که وی را به خاطر دفاع از قانون اساسی مشروطيت و انتقاد از شاه به خاطر سرکوب آزادی و نقض قانون اساسی روانه زندان کرد، می گذرد!
مهندس بازرگان که به همراه گروهی از هم نسلان خود از کودتای ۲۸ مرداد به بعد در فعاليت های سياسی مسالمت آميز برای اعاده قانون اساسی شرکت داشت در آن دادگاه جمله ای بر زبان آورد که هنوز هم که هنوز است اربابان قدرت در ايران به آن بی اعتنا مانده اند. او گفت اگر آزادی های به رسميت شناخته شده در قانون اساسی اعاده نشود، نسل جوان پس از اين به زبان ديگری با حاکمان سخن خواهد گفت(نقل به معنی).
مقصود او آن بود که اگر فضای سياسی هم چنان بسته و مختنق بماند جوانان به خشونت روی می آورند. او در تماس دائم با جنبش دانشجويی و فعالان سياسی آن روز بوی باروت و خشونت را در فضای سياسی آن روز ايران حس کرده بود، از آن بيمناک بود و صادقانه در دادگاه به حاکميت خودکامه هشدار می داد.
بازرگان به اتهام "اقدام عليه امنيت ملی" به زندان رفت و در پی دادگاه وی، فعالان جنبش دانشجويی سرخورده از روش های مسالمت آميز راه امثال بازرگان را نفی کردند و با نقد روش های غيرقهرآميز و مسالمت جويانه، همان گونه که او پيش بينی کرده بود به راه فعاليت های مخفی و مسلحانه قدم گذاشتند.
پيدايش و رشد سازمان های چريکی و گرايش جامعه به شورش عليه نظام پادشاهی که به انقلاب انجاميد نتيجه منطقی سرکوب آزادی در کشوری بود که در اوايل قرن بيستم نخستين انقلاب دموکراتيک را در قاره آسيا پشت سرخود داشت. اينک سی سال از آن انقلاب می گذرد و جامعه ما در پی يک صد سال آرزوی آزادی و حاکميت برآمده از اراده ملی دوباره به همان نقطه ای می رسد که پيش از انقلاب رسيده بود. وقتی همه راه های مسالمت آميز تغيير و حتی تعديل و اصلاح قدرت مسدود می شود و نسل های جوان که مشتاق سهيم شدن در تعيين سرنوشت خود هستند همه درهای مشارکت را به روی خود بسته می بينند، آن هم در جامعه ثروتمندی که فقر و بی عدالتی درآن به اوج رسيده است، انفجار محتمل ترين اتفاقی است که در چشم انداز خودنمايی می کند!
انفجار اجتماعی و انقلاب هميشه محصول ناسازگاری قدرت حاکم با آرزوهای مردم و الزامات گريزناپذير تحول و نيز اصرار حاکمان در حفظ قدرت به هر قيمتی است. و تقريبا هميشه پيش از آن که جامعه به نقطه انفجار برسد، تلاش های مصلحان و نيک خواهان برای تغيير و تحول آرام و مسالمت آميز از جانب حاکميت خودکامه سرکوب می شود! و طرفداران اصلاحات آرام و مسالمت آميز به حاشيه رانده می شوند. در ايران هميشه چنين بوده است. چه دراستبداد صغير محمدعلی شاه، چه در دوران رضاشاه و چه در حکومت محمدرضا شاه و چه امروز در حکومت سيدعلی خامنه ای. اگر محمدعلی شاه مجلس را به توپ نمی بست، اگر رضاشاه به ويژه در سال های ميان ۱۳۱۵ تا شهريور ۲۰ راه خودکامگی مطلق پيشه نمی کرد و به نصايح فروغی و ساير مصلحان گوش فرا می داد، اگر محمدرضا شاه حتی پس از کودتای ۲۸ مرداد راه را بر همه اصلاحات سياسی و اعاده قانون اساسی سد نمی کرد... نه خود آن حاکمان به آن گونه از صحنه سياسی حذف می شدند و کارشان در تاريخ ايران به بدنامی می کشيد و نه جامعه به همين راهی می رفت که رفته است. اما شگفتا که هيچ يک از خودکامگانی که در اين يک قرن در ايران روی کار آمده اند از سرنوشت سلف خود درسی که می بايست نگرفته اند. اين خاصيت اصلی استبداد مطلقه است که چشم و گوش خودکامه را بر حوادث گذشته وواقعيت های زمان حال می بندد. به گونه ای که اوتنها همان صدايی را می شنود که دوست دارد و همان واقعيت هايی را لمس می کند که می خواهد.
بمب گذاری در گردهمايی انجمن بسيجيان (ضد بهايی) "رهپويان وصال" نشانه، نگران کننده ای است که از گرايش به اقدامات مسلحانه ،اين که ما طرفداران مبارزه غيرقهرآميز اين اقدامات را محکوم کنيم که می کنيم و يا اين که مقامات حکومتی بکوشند آن را به يک اتفاق معمولی و تصادفی نسبت دهند که می دهند، در اصل ماجرا هيچ تغييری نمی دهد.
سيدعلی خامنه ای همه راه های تحول مسالمت آميز و مشارکت دموکراتيک را در ايران، ايرانی که صد سال است در اشتياق دموکراسی و حکومت قانون تقلا می کند، بسته است. او و هيئت حاکمه همدست او، که انگار فراموش کرده اند هدف انقلاب آن نبود که مردم سلطلنت شاه را با سلطنت آخوند که از آن هم بدتر است عوض کنند! انقلاب برای آن نبود که اقليتی کوچک همه ثروت های سرشار ايران را ببلعند و اکثريت عظيم مردم در فقر و تنگدستی غوطه ور شوند! انقلاب برای آن نبود که مردم برای دسترسی به اخبار و اطلاعات معمولی کشور خود به رسانه های بيگانه وابسته شوند! انقلاب برای تسلط نظاميان بر شئون جامعه ايران نبود! انقلاب برای سرکوب هنرمندان، نويسندگان و فرهيختگان جامعه ايران نبود!انقلاب برای "آبادکردن زندان ها و قبرستان ها" نبود!
انقلاب برای آن نبود که دوباره در ايران مجلس فرمايشی و گوش به فرمان تشکيل شود! انقلاب برای آن نبود که هر انتقاد کننده ای را مرعوب کنند و صاحبان قلم از نقد فساد و بی کفايتی حاکميت بترسند!
مردم با اين اميد به ميدان انقلاب آمدند که از بند استبدا رهايی يابند و سرنوشت خود و اداره ثروت های عظيم ملی خود را دردست بگيرند. و چون ۳۰ سال پس از انقلاب حاکمان جمهوری اسلامی و در راس آن ها آقای خامنه ای همه صداهای منتقد و مخالف را سرکوب کرده اند، گرايش به قهر و خشونت و مقابله با مثل با حاکميت در جامعه اجتناب ناپذير شده است. بمب گذاری اخير در شيراز هشداری است که گمان نمی کنم حاکمان جمهوری اسلامی و شخص آقای خامنه ای را از خواب غفلت بيدارکند. کاهش فعاليت های سياسی احزاب اصلاح طلب و طرفداران مبارزه سياسی غيرقهرآميز که نتيجه مستقيم ادامه سرکوب و اختناق حاکم است. دوباره گرايش به قهر و خشونت را در ايران دامن زده است. اگرمبارزه قهرآميز دامن گيرشود به ناچاراصلاحگران و اصلاح گران به حاشيه رانده می شوند و جامعه ايران دستخوش قهر و خشونت خواهد شد. در آن زمان ديگر صدای مصلحان به گوش نسل به خشونت گراييده نمی رسد و کار از کار گذشته است. آيا برای اجتناب از فاجعه هنوز راهی و فرصتی باقی مانده است؟
علی کشتگر
۲۶ فروردين ۱۳۸۷
Ali. keshtgar@yahoo.fr